کسی این دکتر علیاکبر جلالی را میشناسد؟ فکر کنم استاد دانشگاه علم و صنعت باشد. هر چند وقتی یک بار ایسنا خبری دربارهاش بیرون میدهد که پر است از شرح فتوحات حضرتش در عرصهی فنآوری اطلاعات. از همین خبرها میتوان فهمید که از آن رندان روزگار است که سوراخ دعا را خوب پیدا کرده.
متن این خبر آخری که ایسنا دربارهاش داده الحق که خواندنی است:
مشاور طرح ICT روستايي، گفت: طي قراردادي، شركت تحقيق و پژوهش پتروشيمي با مركز ICT روستاي قرنآباد همكاري ميكند.
دكتر علياكبر جلالي، در گفتوگو با خبرنگار سرويس فناوري اطلاعات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: دوركاران روستاي قرنآباد در اين قرارداد موظف شدهاند كه كليهي اختراعات ثبت شده، مقالات علمي منشره در مجلات مختلف علمي آمريكا، اروپا و ژاپن را جمعآوري و دستهبندي كرده و در اختيار شركت پژوهش و تحقيق پتروشيمي قرار دهند.
جان من یکی پیدا نشده به این آقای دکتر بگوید آخر این چه شرکت تحقیق و پژوهشی است که خودش عرضه ندارد مقاله پیدا کند؟ ( راستی تحقیق و پژوهش مگر هممعنی نیستند؟ ) روستایی ساکن قرنآباد با کدام تخصص همهی اختراعات ثبت شده و مقالات علمی منتشرشده را میتواند دسته بندی کند؟ جمعآوری و دستهبندی کردن یعنی چه؟ کسی که چیزهایی را دستهبندی علمی میکند نباید از آن چیزها سردربیاورد؟ شاید هم مقاله ها را پرینت گرفتهاند و دسته دستهاش کردهاند.
اين استاد دانشگاه با بيان اينكه در حال حاضر حدود 30 نفر كارشناس در اين روستا آموزشهاي لازم را ديده و به كار تحقيق مشغول هستند، اظهار داشت: تا كنون بيش از 400 سايت ايراني در زمينههاي مختلف تحقيقاتي، اشتغالزايي، توليدي و علمي و اغلب پرتالهاي موفق جهان توسط اين 30 كارشناس مورد مطالعه قرار گرفته، بگونهاي كه هم اكنون آمادهاند تا هر نوع تحقيقي را از سازمانهاي دولت يا بخش خصوصي انجام دهند.
این «استاد» دانشگاه از چه جور تحقیقی حرف میزند؟ چهطور میشود ۳۰ نفر را در روستایی آموزش داد که بتوانند هر نوع تحقیقی انجام دهند؟ تحقیق یعنی جستوجو در اینترنت؟
به این خبرنگار «سرويس جامعه اطلاعاتي-فناوري اطلاعات» ایسنا هم چند جایزهی باید بدهند که این همه جفنگ را در یک خبر پانزده خطی توانسته جا دهد، همزمان دستور زبان فارسی را هم نابود کند، و « در پایان» تنظیم خبر را هم به کمال برساند و یادش بیاید که یک چیزی را جا انداخته و بنویسد:
جلالي در پايان افزود: اين گروه برروي مواد «دي متيل اتر و وينيل استات منمر» تحقيق و بررسي ميكنند كه از مواد پتروشيمي است.
این هم دو نمونه از فتوحات آقای دکتر:
۱. روستای قرنآباد
۲. روستای شاهکوه
این هم کارت تبریکی که ایشان برای خودشان فرستادهاند. متن پیام آقای دکتر را که از دانشگاه ویرجینیا فرستادهاند بخوانید.
پینوشت:من تاثیر فنآوری اطلاعات را بر توسعهی روستایی قبول دارم، اما این حرفها را که این آقای دکتر میزند نه. اتفاقا دوستی دارم اینجا که دکتریاش را در همین زمینه دارد میگیرد، به کشورهای مختلف جهان سوم هم رفته و چیزهای جالبی برایم تعریف کردهاست. شاید ازش خواستم که اینجا میهمانمان شود و از تجربههای جالبش در هند برایمان بنویسد.
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۱۰/۰۸
فتوحات اینترنتی
۱۳۸۳/۱۰/۰۴
بم
یک سال گذشت. برای ما شاید یک سال بود، اما برای بمیها چه، یک سال بود فقط؟
این شعر سعید بیابانکی را بیاجازهاش اینجا میگذارم. درست فردای شبی که هزاران نفر زیر آوار ماندند سرودهبودش و گذاشتهبود روی وبلاگش.
صدابزن غربتم را، زپشت ديوار،امشب
که مانده ام پشت ديوار، غريب و بی يار،امشب
فروختم خلوتم را، به بانگ نايی شکسته
بيا که تنهايی ات را منم خريدار، امشب
کجايی ای دست خالی، کجايی ای دار قالی
بلندوسرسبزديشب ....، به زير آوار....، امشب
صفای سبزعلفزار، چه ديدنی بود ديشب
شنيدنی شب به جايش، فغان نيزار، امشب
مخواب ای چشم خسته، که آسمان خال خالی است
به ياد دستان سرسبز، ستاره بشمار، امشب
هنوزهم دوست دارم، تنفس کودکم را
بروبرو تابمانم، به زير آوار، امشب
می آورم مرهمی سبز، برايت ای دشت زخمی
تورابه شب می سپارم، خدانگهدار....امشب...
۱۳۸۳/۱۰/۰۳
سال نو مبارک
امروز آخرین روز کاری من در سال ۲۰۰۴ است و فردا برای دو هفته به ایران میروم (یا میآیم بسته به اینکه کجا هستید). خوبی این که آدم در خارج از ایران زندگی کند این است که میتواند دوبار سال نو را جشن بگیرد! یک بار مانند همه ملت سال نو میلادی را جشن میگیرد و یک بار هم مانند همه هموطنان سال نو ایرانی را :)
تازه اگر مانند مرجان روز تولدش هم بعد از ماه فوریه باشد، هر چند سال یک بار میتواند دو بار برای خودش جشن تولد بگیرد! مرجان متولد ۳ دی یا ۲۴ دسامبر است و امسال این دو تاریخ یک روز با هم اختلاف دارند و در نتیجه امسال من دوبار تولدش را تبریک میگویم :))
خلاصه برای مدت دو هفته این طرفها آفتابی نخواهم شد (مگر اینکه معجزهای رخ دهد و یک خط اینترنت قابل استفاده پیدا کنم) و امیدوارم که بتوانم حداقل بعضی از دوستان را در ایران ملاقات کنم. در پایان سال نو خوبی را برای همگی تا سه ما دیگر و سال نو دیگر، آرزو میکنم!
۱۳۸۳/۰۹/۲۵
ايران و انرژی اتمی
۱۳۸۳/۰۹/۲۴
۱۳۸۳/۰۹/۲۲
کوچک بزرگ
ديروزعصروقتي به خانه برميگشتم اطراف مغازه هاي نزديک خونمون چيز عجيبي ديدم اول فکر کردم يک گوني کثيف خيلي بزرگ (اندازه يک انسان)ازپلاستيک وکاغذ داره روي زمين راه ميره بعد که خوب دقت کردم ديدم نه انگار يک چيزي زير گوني هست با خودم گفتم حتما از اين آدمهاي فقيرو بيچاره هست که ازفرط ناچاري داره پلاستيک جمع ميکنه که بفروشه خيلي دلم سوخت اما هرچي دنبال آدمش گشتم چيزي نديدم خيلي که دقت کردم ديدم يک پسر بچه 7-8 ساله هست که چون براي حمل گوني به اون بزرگي خيلي خم شده من نتونسته بودم ببينمش چيزي که حمل ميکرد حداقل سه برابرقدش بود!يک لحظه ايستاد ومن داشتم با تعجب نگاهش ميکردم رفت طرف لب خيابون که چندتا مقوا برداره بذاره تو گونيش خيلي ناراحت شدم با خودم گفتم وقتي من تو خونه گرم وراحتم نشستم استراحت ميکنم وغذاي خوب ميخورم اين پسر بچه داره تو خيابونها از سرما ميلرزه خيلي ناراحت شدم دست تو کيفم کردم يک اسکناس درآوردم وبه طرفش رفتم وقتي دستم را بطرفش دراز کردم که پول را بهش بدم تازه صورت بچگانه اش را ديدم چشمهاي عسلي وگونه هاي سرخش ميان کثيفي صورتش به زور ديده ميشد يک لحظه نگاهم کردوگفت : نه نميخوام احساس کردم در مقابل بزرگيش خيلي کوچک هستم احساس کردم غرور مردانه پشت چشمهاش را ناديده گرفتم اما چون دلم نميخواست باور کنم که گناهي مرتکب شدم دوباره ازش خواستم که پول را بگيره اما باز هم گفت که نميخواد اما من فقط ميخواستم بهش کمک کنم دوباره اصرار کردم ايندفعه بهم گفت که نه نميخوام شما خودتون لازم داريد زبونم بند اومده بود احساس ميکردم در مقابل بزرگيش دارم له ميشم اصلا باورم نميشد که آدمهاي اينطوري هم تو دنيا وجودداشته باشند بالاخره به زور پول را بهش دادم نميدونم کار درستي کردم يا نه اما اون با کارش خيلي چيزها بهم يادداد هيچوقت درسهايي را که به من آموخت فراموش نميکنم
زبان رندان
چند روز پیش کیوان در پانوشتی لینکی داده بود به مقالهای. ته ِ حرف نویسندگان آن مقاله این بود که میتوان با ارجاعهای بیخود به مقالهای آن را مهم جلوه داد. گذشت تا چند روز پیش که نوشتهای خواندم در روزنامهی شرق که گیر داده بود به قلنبه گویی و فضلفروشی. حرفش این بود که بعضیها با پراندن چند واژهی بیگانه یا مهجور و قلنبه مخاطب بینوا را مرعوب سواد ِ نداشتهی خود میکنند. گذشت تا این نوشته را دیدم. که حاشیهای است بر آن مطلب روزنامهی شرق. اما خلاصهی ماجرا:
چند سال پیش فیزیکدان رندی مقالهای پر از واژهپرانی نوشتهبود و برای یکی از مجلههای معتبر علوم انسانی فرستادهبود. مقاله را که چاپ کردهبودند، پشتبندش مقالهی دیگری فرستاده بود که سرتان کلاه گذاشتم و هرچه آنجا گفتهام «گلواژه» بوده. متولیان مجله از ترس آبرو ریزی چاپش نکردهبودند. شرح مفصل را میتوانید اینجا بخوانید.
به این فضلفروشی ِ جهانی، رودهدرازی ِ ایرانی را هم که بیفزایید باز هم دلیل پیچیدهگویی بعضی روزنامهنگاران/نویسندگان ایرانی را نمیفهمید. به گمانم دو چیز دیگر هم هست:
۱. ذهن ِ آلوده به شعر و شاعری ما ایرانیها. که مثلا در نشان سازمان انرژی اتمی هم نوشتهایم: دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیاش در میان بینی. ربطش را خودتان پیدا کنید.
۲. زبان فارسی را بلد نیستیم. نظام آموزشی هم به جای «زبان فارسی» به ما «ادبیات فارسی» یاد میدهد. (یا دست کم در زمان دانشآموزی ما اینطوری بود.) همین است که میبینی جانمان بالا میآید تا دو خط بنویسیم و تا خواننده را جانبهسر نکنیم دست بر نمیداریم.
اگر حوصلهاش را دارید و میخواهید «زبان فارسی» تان بهتر شود، «تاریخ بیهقی» را بخوانید. بیهقی ساده نوشتهاست و سر راست. هیچ صنعت ادبیای هم در آن نیست. از تقلیدهای بیمایه از ساختار زبانهای فرنگی هم خالی است. به گمانم نشر مرکز همین یکیدو سال پیش چاپش کردهاست.
۱۳۸۳/۰۹/۱۸
پایاب شکیبایی
تمام شد. تمامش کردیم. این محمد را هم مانند آن یکی بیسلاح به دهان اژدها فرستادیم. فرستادیمش و سرمست ِ شادی شدیم که اژدهاکشی میداند. جنگیدن نمیدانست که جنگاور نبود، حرفش را نشنیدیم و حرفمان را نشنید. سپر انداخت. کنار کشیدیم تا مفتضحش کردند. حالا اما به سر و روی شرمگینش هم تف میاندازیم، به تن بیجانش لگد میزنیم.
مفتضح شدیم. مفتضحمان کردند.
۱۳۸۳/۰۹/۱۶
احتمال و بزرگی
روزی انریکو فرمی ( یکی از فیزیکدانان بزرگ قرن بیستم که محاسبات تقریبی و ذهنی او معروف است) از یک ژنرال آمریکایی سؤال کرد: تعریف یک «ژنرال بزرگ» چیست؟ جواب داد: کسی که حدود پنج جنگ پیاپی را با پیروزی به پایان برساند. فرمی پرسید: چند تا از این ژنرالهای بزرگ پیدا میشود. جواب داد: خیلی زیاد نیست، از هر صد ژنرال حدود سه تا «ژنرال بزرگ» میشوند. فرمی توضیح داد که این با نظریهی احتمال سازگار است. اگر همهی ژنرالها تقریباً مثل هم باشند و احتمال برد در هر جنگ «یکدوم» باشد، آنوقت احتمال برد در پنج جنگ پیاپی « یکسیودوم» است، یعنی از هر صد تا تقریباً سه تا!
نتیجهی این مدل با واقعیت سازگار است. ولی آیا واقعاً ژنرال بزرگ شدن شانسی است؟
۱۳۸۳/۰۹/۱۴
عسلویه
۱- هفته گذشته فرصتی پیش آمد و به همراه چند تن از اساتید دانشکده بازدید یک روزهای داشتیم از منطقه عسلویه (Asalouyeh، واقع در جنوب شرقی بوشهر و کنگان) و از نزدیک شاهد فعالیتهای انجامشده و در حال انجام برای بهرهبرداری از منبع گازی «پارس جنوبی» بودیم. در یک جمله میتوانم بگویم که حجم کاری که در طول ۶ سال گذشته انجام شده است باورنکردنی است. مهرداد حتما خاطرش هست که سال ۶۸ در جریان المپیاد ریاضی آبادان با هم از پالایشگاه آبادان بازدید کردیم و من آن موقع فکر میکردم که عجب پالایشگاه بزرگی است! ولی چیزی که در عسلویه در حال ساخت است بزرگترین مجتمع نفتی و بزرگترین منطقه ویژه اقتصادی در جهان، و در ابعادی ماورای اینهاست.
منبع گازی پارس جنوبی در فاصله ۱۰۵ کیلومتری از ساحل جنوب ایران و در نزدیکی قطر قرار دارد و با قطر مشترک است. و جالب است که قطر بهرهبرداری از این منبع گازی را از سال ۱۹۹۱ شروع کرده است در حالیکه ایران تا سال گذشته از این منبع مشترک هیچ استفادهای نکرده بود.جالب است که بدانید نصف ذخایر گاز ایران در این منبع قرار دارد (و هشتدرصد ذخایر گاز جهان) و این منبع بزرگترین منبع گازی جهان است. همچنین دانستن این نکته هم جالب است که این منبع در دهه ۱۳۴۰ کشف شده و استفاده از آن از قبل از انقلاب هم مطرح بوده است. بعد از انقلاب هم در سال ۱۳۶۹ استفاده از آن در هیات دولت تصویب شده بوده است و در ابتدا هم یک شرکت آمریکایی کارهای اولیهای را شروع کرده بوده است. اما با تصویب قانون داماتو (تحریم اقتصادی ایران) همه این شرکتها به سمت طرف قطری رفتند. تا اینکه توتال فرانسه (جزئیات امتیازات احتمالیی که توتال گرفته هنوز هم مخفی است، هم به دلایل سیاسی و هم به دلایل اقتصادی) این تحریم را شکست و از سال ۷۷ این منطقه «منطقه ویژه اقتصادی» اعلام شد و عملیات راهاندازی آن آغاز گردید.
من همه اعداد و ارقام در خاطرم نیست. ولی ابعاد تجهیزات در حال ساخت (یا ساخته شده) در این منطقه عجیبغریب است. مثلا دو اسکله دارد که ظرفیت کاری آنها ۴۰ میلیون تن در سال است، در حالیکه جمع ظرفیت بقیه اسکلههای کشور ۶۰ میلیون تن است. حدود ۲۰ پالایشگاه (و در درازمدت ۴۰ پالایشگاه) در این منطقه، برای تولید محصولات مختلف پتروشیمی برنامهریزی شده است و با راهاندازی آنها (که برخی از آنها در حال حاضر هم مشغول به کار هستند) ایران از نظر تولید بسیاری از محصولات پتروشیمی به رتبه اول جهانی میرسد. فازهای یک تا سه این منطقه مشغول به کار هستند و همین الان هم در حال تولید محصولات مختلف (واقعا باورنکردنی است که ۶ سال پیش اینجا بیابان بوده است). یک فرودگاه دارد که هر روزه تعداد بسیار زیادی پرواز در آنجا انجام میشود. (هنگام رفت با یک هواپیمای ایرباس ۳۰۰ که معولا در پروازهای طولانی استفاده میشود به عسلویه رفتیم که هواپیما کاملا پر بود و موقع برگشت هم با یک ایرباس کوچکتر برگشتیم که آن هم کاملا پر بود. مسوول مربوطه میگفت که در برخی روزها پروازهای این فرودگاه از مشهد بیشتر است!) که باز هم کافی تشخیص داده نشده و قرار است فرودگاهی بسیار بزرگتر ساخته شود (در جایی دیگر). در خود ده عسلویه (یک ده کوچک با ساکنانی عربزبان)، که تا ۶ سال پیش یکی از مناطق بسیار محروم بوده است، الان یک طویله ۸۰ متری ماهیانه تا ۸۰۰ هزارتومان کرایه میشود. تعداد بسیار زیادی شرکتهای ایرانی و خارجی در این منطقه در فازهای مختلف مشغول به کارند (مثل شل، توتال، هیوندا و حتی LG). تعداد بسیاری هم کارگر خارجی (پاکستانی، اندونزیایی و ...) در آنجا به کار مشغول هستند.
این منطقه گرمترین و بد آب و هوا ترین منطقه ایران است. دلیل آن هم اینست در آنجا کوه خیلی به دریا نزدیک است و در نتیجه بخار آب در همانجا میماند و رطوبت هوا (در آن گرمای طاقتفرسا) بالای ۹۰ درصد میرود. حتی همین الان هم همه جا کولرها روشن بود (از جمله در مینیبوسی که ما در آن بودیم). واقعا جوشکاری در این هوای وحشتناک (و آن هم با این حجم) کاری وحشتناک است (که البته اکثرا توسط کارگران خارجی انجام میشود).
مشکل دیگری که نزدیک بودن کوه به دریا در آنجا ایجاد میکند، کم بودن زمین است. بسیاری از قسمتهایی که بازدید کردیم در گذشته تپه یا کوه بوده که کاملا تسطیح شده است (یکی دو کوه کاملا برداشته شدهاند). خاکی که از این محل برداشته شده در دریا ریخته شده و از دریا زمین گرفته شده است (تا کنون ۱۴۰ هکتار زمین از آب گرفته شده و زیرسازی شده و قرار است حدود ۱۳۰ هکتار دیگر هم گرفته شود). هر فاز (یا هر پالایشگاه) موظف است که آب و برق مورد نیاز خودش را خودش تامین کند (احتمالا این یکی از دلایل پیشرفت سریع پروژهها در اینجاست: کسی منتظر دیگری نمیماند). برای تامین آب شیرین، از خود دریا استفاده میشود و روزانه حجم زیادی آب شیرین میشود (مصرف آب این منطقه در حال حاضر ۳ برابر پیک مصرف تهران است)!
باورنکردنی است که همه این کارها در ظرف ۶ سال انجام شده است. به طور خلاصه عسلویه پایتخت اقتصادی ایران در چند سال آینده خواهد بود. در اوج برداشت، منبع گازی پارس جنوبی ۶۰ الی ۱۰۰ سال گاز خواهد داشت. و فعلا بدلیل رقابت با رقیب قطری تمام توجه برداشت هرچه بیشتر از این منبع است! (البته نمیشود خیلی هم خرده گرفت. طرف قطری تا کنون تمام پیشنهادهای ایران را برای همکاری و هماهنگی در برداشت از این منبع رد کرده است). هنوز هم ایران عقب است ولی پیشبینی میشود که تا پایان امسال جلو بزند. (عجب مسابقهای! مطمئنم مهرداد در این مورد کامنتهایی خواهد داشت ؛-) )
مشکل دیگر این منطقه آلودگی وحشتناک هوا است.
۲- ایسنا هم خبر مربوط به پژوهشکده مخابرات نظری را منتشر کرده است.