زندگی صدام حسین نهایتا با تکه ای طناب به پایان رسید.
در زمان حکمرانی او صدها هزار نفر از شهروندان عراقی جان خود را از دست دادند و ميليون ها نفر رنج و فشاری توصيف ناپذير را متحمل شدند.
اما این وجه تمایز وی با سایر دیکتاتورهای آسیا و آفریقا نیست.چه بسیاری از دیکتاتورهای این مناطق با یک کودتا سرنگون شدند و بلافاصله به جوخه اعدام سپرده شدند.
ولی وی اولین دیکتاتور این مناطق بود که در یک دادگاه با حضور وکیل محاکمه و به اعدام محکوم گردید.
ناگفته نماند وی در آخرین نامه به مردم عراق ،مردم عراق را به اتحاد در برابر ايران فرا خواند.
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۵/۱۰/۰۹
۱۳۸۵/۱۰/۰۸
بحران نفتی ایران
این چند روز اگر اخبار را پیگیری کردهباشید، حتمآ چند بار دربارهی مقالهی «بحران نفتی ایران و امنیت ملی آمریکا» چیزی خواندهاید یا شنیدهاید. این مقاله در «مجلهی آکادمی علوم آمریکا» چاپ شدهاست. اینجا میتوانید متن کامل [فایل pdf] مقاله را پیدا کنید. حرفهای مقاله را شاید پیش از این از جاهای دیگر هم شنیدهباشید، اما خوبی ِ این مقاله این است که حرفهایش مستند به عدد و رقم است.
بد نیست فرشاد، که بیش از ماها از این چیزها سر در میآورد، نظرش را درباره مدعای مقاله بگوید.
خلاصهی حرف اصلی مقاله این است:
۱. صادرات نفتِ ایران تا حدود ۱۲-۱۰ سال دیگر تمام میشود، به این دلایل:
الف- رشد بالای مصرف انرژی در ایران
ب- عدم سرمایهگذاری که بهرهبرداری از چاههای نفت را با مشکل مواجه کرده است.
پ- فرسودگی پالایشگاههای نفت که درصد چشمگیری از تولید نفت ایران را به هدر میدهد. (مثلآ از طریق نشت لولههای نفتی)
ت- رشد مصرف گاز هم بالاست. ایران تا کنون نتوانسته صادرات گاز را جایگزین صادرات نفت کند. از سوی دیگر حتی اگر ایران بتواند گاز صادر کند، کمبود گاز برای تزریق به چاههای نفت بهرهوری چاههای نفت را کم میکند.
به این ترتیب ایران برای حفظ سطح صادرات نفت باید دست کم سالی ۴۵۰ هزار بشکه در روز ظرفیت تولید نفتش را زیاد کند که با وضعیت سیاسی و اقتصادی موجود شدنی نیست.
۲. با توجه به بند یک، نویسندهی مقاله نتیجه میگیرد که شاید این که ایران به اصرار میخواهد از انرژی اتمی استفاده کند چندان بیراه نباشد.
۳. نویسندهی مقاله به سیاستمداران آمریکایی توصیه میکند که به جای «حمله به ایران» یا «تحریم ایران» به سیاست «کم کردن قیمت نفت» روی بیاورند. نویسنده میگوید «قیمت رقابتی نفت» حدود ۱۰ دلار برای هر بشکه است. بنابراین اگر تقاضای جهانی نفت با افزایش بهرهوری کم شود، قیمت نفت سقوط خواهد کرد. البته آن چنان که نویسنده میگوید کاهش تقاضای لازم برای سقوط قیمت نفت چندان رقم بزرگی نیست٬ مثلآ او میگوید در دههی ۸۰ میلادی کاهش دو-سه درصدی تقاضا قیمت نفت را به شدت کم کرد.
بد نیست فرشاد، که بیش از ماها از این چیزها سر در میآورد، نظرش را درباره مدعای مقاله بگوید.
خلاصهی حرف اصلی مقاله این است:
۱. صادرات نفتِ ایران تا حدود ۱۲-۱۰ سال دیگر تمام میشود، به این دلایل:
الف- رشد بالای مصرف انرژی در ایران
ب- عدم سرمایهگذاری که بهرهبرداری از چاههای نفت را با مشکل مواجه کرده است.
پ- فرسودگی پالایشگاههای نفت که درصد چشمگیری از تولید نفت ایران را به هدر میدهد. (مثلآ از طریق نشت لولههای نفتی)
ت- رشد مصرف گاز هم بالاست. ایران تا کنون نتوانسته صادرات گاز را جایگزین صادرات نفت کند. از سوی دیگر حتی اگر ایران بتواند گاز صادر کند، کمبود گاز برای تزریق به چاههای نفت بهرهوری چاههای نفت را کم میکند.
به این ترتیب ایران برای حفظ سطح صادرات نفت باید دست کم سالی ۴۵۰ هزار بشکه در روز ظرفیت تولید نفتش را زیاد کند که با وضعیت سیاسی و اقتصادی موجود شدنی نیست.
۲. با توجه به بند یک، نویسندهی مقاله نتیجه میگیرد که شاید این که ایران به اصرار میخواهد از انرژی اتمی استفاده کند چندان بیراه نباشد.
۳. نویسندهی مقاله به سیاستمداران آمریکایی توصیه میکند که به جای «حمله به ایران» یا «تحریم ایران» به سیاست «کم کردن قیمت نفت» روی بیاورند. نویسنده میگوید «قیمت رقابتی نفت» حدود ۱۰ دلار برای هر بشکه است. بنابراین اگر تقاضای جهانی نفت با افزایش بهرهوری کم شود، قیمت نفت سقوط خواهد کرد. البته آن چنان که نویسنده میگوید کاهش تقاضای لازم برای سقوط قیمت نفت چندان رقم بزرگی نیست٬ مثلآ او میگوید در دههی ۸۰ میلادی کاهش دو-سه درصدی تقاضا قیمت نفت را به شدت کم کرد.
۱۳۸۵/۱۰/۰۷
داستانهای من و هارواد- قسمت دوم
بلاخراه این تعطیلات کریسمس فرصتی ایجاد کرد که داستان ناتمام هاروارد را ادامه دهم. هر چند که قلم من به گرد شیوایی نوشته های دیگر دوستان چون نوشته های شیرین افشین و کیوان و ... نمی رسد!
تصمیم به مهاجرت از سوئیس از نوشتن یک مقاله آغاز گشت. در یکی از جلسات پروژهء اروپاییمان در زمینه پیشگیری از افتادن افراد سالمند1 با یک پزشک و محقق آلمانی به نام اوولی لیندمن2 تصمیم گرفتیم که یک کار تحقیقی مشترک در زمینه طراحی یک پروتکل برای اندازه گیری آنالیز راه رفتن3 در افراد سالمند انجام دهیم. بسیاری از محققان توافق دارند که برای اندازه گیری صحیح راه رفتن، باید قسمت رژیم پایدار4 راه رفتن، آنالیز شود. اما هیچ محققی بطور دقیق نشان نداده است که این رژیم پایدار از کی شروع می شود. ایده کار ما بررسی دقیق تر این رژیم پایدار با استفاده از دستگاه ساخت آزمایشگاه ما بود. قرار بود اندازه گیریها و ارزیابیهای کلینیکی توسط او انجام شود و آنالیز داده ها و طراحی الگوریتم برای تشخیص رژیم پایدار توسط من. همچنین قرار گذاشتیم که اگر مقاله ای از این کار در آمد در صورتی که نویسنده او باشد، اسم اول او و اسم آخر من باشم و اگر مقاله را من بنویسم بلعکس. پیشنهاد بسیار هوس انگیزی بود بخصوص آنکه اسم آخر حتی اعتبار بیشتری از اسم اول دارد چرا که معمولا رهبر پروژه اسم آخر مقاله می باشدو یکی از شرطهای مهم برای استاد شدن، داشتن چندین مقاله با اسم آخر است. بعد از حدود یک سال توانستیم از 120 فرد سالمند با ریسک افتادن بالا اندازگیری انجام دهیم. نتایج آزمایشها نیز نشان داد که الگوریتم طراحی شده بسیار خوب جواب می دهد. مقالهء بسیار خوبی هم آماده شدو چندین محقق نامدار از کشورهای مختلف نیز به جمع نویسندگان مقاله و تکمیل بخش بحث مقاله پیوستد. وقتی مقاله اماده ارسال بود من از اوولی خواهش کردم که اسم استادم نیز به جمع نویسندگان مقاله اضافه شودو بعد از قبول او مقاله را جهت ارزبابی به استادم انتقال دادم که مشکل از همین جا آغاز شد. او اعتقاد داشت که اسم آخر مقاله حتما باید رئیس آزمایشگاه باشد! من نیز بصورت رک این نظریه را به اوولی انتقال دادم. البته بعداً از این عملکرد خودم بسیار پشیمان شدم چراکه هرچه بود او حق استادی 10 ساله بر من داشت و انصافاً هرچه پیشرفت داشتم به لطف او بود. اما متاسفانه ایمیل را در هنگام عصبانیت نوشته و ارسال کرده بودم و دیگر راه برگشتی نبود! متاسفانه اوولی نیز ایمیل من را برای استادم و سایرین فوروارد کرد و یک سوال با لحن اعتراض گونه به آن اضافه کرده بود که آیا اسم اخر باید استاد من باشد یا نه! طبیعتاً این موضوع عصبانیت بیش از اندازه و حتی غیر قابل پیشبینی او را برانگیخت بطوری که واقعا از آینده خود در آن آزمایشکاه بیمناک شدم! جالب اینجا بود که درست یک هفته قبل، ایمیلی جهت استخدام یک پست-دک در دانشگاه هاروارد دریافت کرده بودم که از طرفی چون از هاروارد بود توجه ام را جلب کرده بود و از جهت دیگرچون یک شغلآکادمیک دائم در سوئیس داشتم، ازش براحتی گذشته بودم. اما عصر جنجال و درگیری لفضی با استادم به هر زحمتی بود آن ایمیل را پیدا کردم و بیدرنگ همان عصر رزومه خودم بهراه یک نامه درخواست کاندیداتوری را با ایمیل ارسال کردم. جالب اینجا بود که همان شب قبل از رفتن به خانه جواب ایمیل را دریافت و دعوت به مصاحبه اما در آمریکا شدم که البته با توجه به شریط ویزای آمریکا تقریبا کاری غیر ممکن بود! هرچند از انجام مصاحبه ناامید بودم اما باز هم، چنین جوابی بعد از ان جنجال مثل یک قرص ارام بخش برایم بود! همان شب موضوع را برای همسرم تعریف کردم که با واکنش مثبت او همراه بود و کلی هم در موردش خندیدم و شوخی کردیم.
فردای آن روز استادم با بزرگمنشی از خطای من لااقل به ظاهر گذشته بود هرچند هنوزدر ابتدا با من سرسنگین بود اما بعد از یک هفته دوباره رابطهء خوبی را با هم شروع کردیم. خبرهای موفقیتهای خوبی نیز دریافت کردیم که به بهبود بیشتر روابط ما و افزایش اعتبار من در نزد او کمک کرد. لذا تقریباً موضوع رفتن به آمریکا را فراموش کردم! اما... ادامه دارد
پانوشت : چند کلمه در مورد آنالیز راه رفتن
آنالیز راه رفتن کاربردهای روز افزونی در رابطه با تشخیص یا ارزیابی پیشرفت درمان در زمینه هایی چون بیماریهای نورولوژی، ارتوپدی، افراد سالمند و حتی روانشناسی پیدا کرد ه است. بسیاری از محققان اعتقاد دارند که هر گونه دردی یا حتی مشکلات روحی نحوهء راه رفتن انسانها را تحت تاثیرقرار می دهد. لذا آنالیز راه رفتن می تواند ابزار مناسبی برای ارزیابی این گونه پاتولوژیها باشد. شناخته ترین روش برای آنالیز راه رفتن استفاده از دوربین و نصب تعدادی نشانگر5 برروی بدن می باشد. اینگونه سیستمها اخیرا نیز در زمینه های انیمشین و طراحی بسیاری از جلوه های ویژهء فیلمهای سینمایی کاربرد پیدا کرده است. مشکل بزرگ اینگونه سیستمها علاوه برهزینه و زمانبری بالا، محدود بودن به برد دوربین ( که معمولا با توجه به دقت مورد نیازمحدود به محیط کوچک یک اتاق 6 تا 10 متری است) می باشد. بعبارتی با این تکنولوژی می توان حداکثر حدود 10 سیکل راه رفتن را آنالیز نمود. حال آنکه تحقیقات اخیرنشان داده است برای بررسی دقیق تر راه رفتن بهتر است تعداد زیادی سیکل و در فضایی طبیعی (خارج ار محیط آزمایشگاه) آنالیز شود. در زمینه افراد سالمند کار زیبای لیلمور6 محقق سوئدی نشان داده است که اگراز یک فرد سالمند سئوالی بپرسید و او برای پاسخگوی به شما مجبوربه ایستادن شود، او بدون شک ریسک افتادن دارد7 حتی اگر از لحاظ جسمانی در وضعیت مناسبی باشد. این کار تحقیقاتی، بسیاری را به فکر انداخت که برای ارزیابی بهتر بیماریهای نورولوژی یا عملکرد سیستم مرکزی مغز8 بهتر است از بیمار خواسته شود در هنگام راه رفتن یک کاری دیگر نیز9 مثل شماردن معکوس با صدای بلند انجام دهدو بعد با بررسی تفاوت راه رفتن بخصوص تغییرات سیکل به سیکل10 می توان بهتر بیمار را ارزیابی نمود. چنین آزمایشی، طبیعتاً فضایی طبیعی و اندازه گیری تعداد بسیار زیادی سیکل راه رفتن را می طلبد که خارج از توانایی سیستمهای دوربینی است . یکی از ثبت اختراعات من، طراحی سیستمی برای آنالیز راه رفتن بود. این سیستم بر اساس چهار سنسور از نوع ژایروسکوپ که به نواحی ران و ساق پا متصل می شوند، می تواند حتی به مدت چندین ساعت بسیاری از پارامترهای مهم راه رفتن را استخراج کند. تحقیقات متفاوتی نیز در زمینه ارزیابی ریسک افتادن با استفاده ازاین دستگاه در چندین کشور اروپایی انجام گرفت. این سیستم توسط آرش نیز کاملتر و در زمینه بیماریهای پارکینسون استفاده گردید.
تصمیم به مهاجرت از سوئیس از نوشتن یک مقاله آغاز گشت. در یکی از جلسات پروژهء اروپاییمان در زمینه پیشگیری از افتادن افراد سالمند1 با یک پزشک و محقق آلمانی به نام اوولی لیندمن2 تصمیم گرفتیم که یک کار تحقیقی مشترک در زمینه طراحی یک پروتکل برای اندازه گیری آنالیز راه رفتن3 در افراد سالمند انجام دهیم. بسیاری از محققان توافق دارند که برای اندازه گیری صحیح راه رفتن، باید قسمت رژیم پایدار4 راه رفتن، آنالیز شود. اما هیچ محققی بطور دقیق نشان نداده است که این رژیم پایدار از کی شروع می شود. ایده کار ما بررسی دقیق تر این رژیم پایدار با استفاده از دستگاه ساخت آزمایشگاه ما بود. قرار بود اندازه گیریها و ارزیابیهای کلینیکی توسط او انجام شود و آنالیز داده ها و طراحی الگوریتم برای تشخیص رژیم پایدار توسط من. همچنین قرار گذاشتیم که اگر مقاله ای از این کار در آمد در صورتی که نویسنده او باشد، اسم اول او و اسم آخر من باشم و اگر مقاله را من بنویسم بلعکس. پیشنهاد بسیار هوس انگیزی بود بخصوص آنکه اسم آخر حتی اعتبار بیشتری از اسم اول دارد چرا که معمولا رهبر پروژه اسم آخر مقاله می باشدو یکی از شرطهای مهم برای استاد شدن، داشتن چندین مقاله با اسم آخر است. بعد از حدود یک سال توانستیم از 120 فرد سالمند با ریسک افتادن بالا اندازگیری انجام دهیم. نتایج آزمایشها نیز نشان داد که الگوریتم طراحی شده بسیار خوب جواب می دهد. مقالهء بسیار خوبی هم آماده شدو چندین محقق نامدار از کشورهای مختلف نیز به جمع نویسندگان مقاله و تکمیل بخش بحث مقاله پیوستد. وقتی مقاله اماده ارسال بود من از اوولی خواهش کردم که اسم استادم نیز به جمع نویسندگان مقاله اضافه شودو بعد از قبول او مقاله را جهت ارزبابی به استادم انتقال دادم که مشکل از همین جا آغاز شد. او اعتقاد داشت که اسم آخر مقاله حتما باید رئیس آزمایشگاه باشد! من نیز بصورت رک این نظریه را به اوولی انتقال دادم. البته بعداً از این عملکرد خودم بسیار پشیمان شدم چراکه هرچه بود او حق استادی 10 ساله بر من داشت و انصافاً هرچه پیشرفت داشتم به لطف او بود. اما متاسفانه ایمیل را در هنگام عصبانیت نوشته و ارسال کرده بودم و دیگر راه برگشتی نبود! متاسفانه اوولی نیز ایمیل من را برای استادم و سایرین فوروارد کرد و یک سوال با لحن اعتراض گونه به آن اضافه کرده بود که آیا اسم اخر باید استاد من باشد یا نه! طبیعتاً این موضوع عصبانیت بیش از اندازه و حتی غیر قابل پیشبینی او را برانگیخت بطوری که واقعا از آینده خود در آن آزمایشکاه بیمناک شدم! جالب اینجا بود که درست یک هفته قبل، ایمیلی جهت استخدام یک پست-دک در دانشگاه هاروارد دریافت کرده بودم که از طرفی چون از هاروارد بود توجه ام را جلب کرده بود و از جهت دیگرچون یک شغلآکادمیک دائم در سوئیس داشتم، ازش براحتی گذشته بودم. اما عصر جنجال و درگیری لفضی با استادم به هر زحمتی بود آن ایمیل را پیدا کردم و بیدرنگ همان عصر رزومه خودم بهراه یک نامه درخواست کاندیداتوری را با ایمیل ارسال کردم. جالب اینجا بود که همان شب قبل از رفتن به خانه جواب ایمیل را دریافت و دعوت به مصاحبه اما در آمریکا شدم که البته با توجه به شریط ویزای آمریکا تقریبا کاری غیر ممکن بود! هرچند از انجام مصاحبه ناامید بودم اما باز هم، چنین جوابی بعد از ان جنجال مثل یک قرص ارام بخش برایم بود! همان شب موضوع را برای همسرم تعریف کردم که با واکنش مثبت او همراه بود و کلی هم در موردش خندیدم و شوخی کردیم.
فردای آن روز استادم با بزرگمنشی از خطای من لااقل به ظاهر گذشته بود هرچند هنوزدر ابتدا با من سرسنگین بود اما بعد از یک هفته دوباره رابطهء خوبی را با هم شروع کردیم. خبرهای موفقیتهای خوبی نیز دریافت کردیم که به بهبود بیشتر روابط ما و افزایش اعتبار من در نزد او کمک کرد. لذا تقریباً موضوع رفتن به آمریکا را فراموش کردم! اما... ادامه دارد
پانوشت : چند کلمه در مورد آنالیز راه رفتن
آنالیز راه رفتن کاربردهای روز افزونی در رابطه با تشخیص یا ارزیابی پیشرفت درمان در زمینه هایی چون بیماریهای نورولوژی، ارتوپدی، افراد سالمند و حتی روانشناسی پیدا کرد ه است. بسیاری از محققان اعتقاد دارند که هر گونه دردی یا حتی مشکلات روحی نحوهء راه رفتن انسانها را تحت تاثیرقرار می دهد. لذا آنالیز راه رفتن می تواند ابزار مناسبی برای ارزیابی این گونه پاتولوژیها باشد. شناخته ترین روش برای آنالیز راه رفتن استفاده از دوربین و نصب تعدادی نشانگر5 برروی بدن می باشد. اینگونه سیستمها اخیرا نیز در زمینه های انیمشین و طراحی بسیاری از جلوه های ویژهء فیلمهای سینمایی کاربرد پیدا کرده است. مشکل بزرگ اینگونه سیستمها علاوه برهزینه و زمانبری بالا، محدود بودن به برد دوربین ( که معمولا با توجه به دقت مورد نیازمحدود به محیط کوچک یک اتاق 6 تا 10 متری است) می باشد. بعبارتی با این تکنولوژی می توان حداکثر حدود 10 سیکل راه رفتن را آنالیز نمود. حال آنکه تحقیقات اخیرنشان داده است برای بررسی دقیق تر راه رفتن بهتر است تعداد زیادی سیکل و در فضایی طبیعی (خارج ار محیط آزمایشگاه) آنالیز شود. در زمینه افراد سالمند کار زیبای لیلمور6 محقق سوئدی نشان داده است که اگراز یک فرد سالمند سئوالی بپرسید و او برای پاسخگوی به شما مجبوربه ایستادن شود، او بدون شک ریسک افتادن دارد7 حتی اگر از لحاظ جسمانی در وضعیت مناسبی باشد. این کار تحقیقاتی، بسیاری را به فکر انداخت که برای ارزیابی بهتر بیماریهای نورولوژی یا عملکرد سیستم مرکزی مغز8 بهتر است از بیمار خواسته شود در هنگام راه رفتن یک کاری دیگر نیز9 مثل شماردن معکوس با صدای بلند انجام دهدو بعد با بررسی تفاوت راه رفتن بخصوص تغییرات سیکل به سیکل10 می توان بهتر بیمار را ارزیابی نمود. چنین آزمایشی، طبیعتاً فضایی طبیعی و اندازه گیری تعداد بسیار زیادی سیکل راه رفتن را می طلبد که خارج از توانایی سیستمهای دوربینی است . یکی از ثبت اختراعات من، طراحی سیستمی برای آنالیز راه رفتن بود. این سیستم بر اساس چهار سنسور از نوع ژایروسکوپ که به نواحی ران و ساق پا متصل می شوند، می تواند حتی به مدت چندین ساعت بسیاری از پارامترهای مهم راه رفتن را استخراج کند. تحقیقات متفاوتی نیز در زمینه ارزیابی ریسک افتادن با استفاده ازاین دستگاه در چندین کشور اروپایی انجام گرفت. این سیستم توسط آرش نیز کاملتر و در زمینه بیماریهای پارکینسون استفاده گردید.
1) Fall Prevention
2) Lindemann, Ulrich
3) Gait Analysis
4) Steady state
5) Marker
6) Lillemor Lundin-Olsson
7) Stop walking, When talking
8) CNS
9) Dual tasks
10) Gait Variability
مینویسم پس هستم
خدا پدر این احمدی نژاد را بی آمرزد. اگر ایشان با آن نامه نگاری های خود نبود. من هم به دلیل عدم دریافت پاسخ حتما دچار سرخوردگی و دیگر ننوشتن میشدم.
آقای احمدی نزاد اولین نامه تاریخی خود را برای بوش نوشت.نامه ای که پاسخی درپی نداشت. نامه دوم به مرکل بود که آن هم با واکنش تند مرکل-آنچه عوام سلیطه گری مینامندش-بی پاسخ ماند.
نامه سوم به مردم آمریکا بود که آنهم اساسا جوابی نداشت. حال نامه به پاپ.
خب اگر باز هم جواب نشنود و نشنویم.باز هم مینویسسم.که دیگران فراموش نکنند که هستیم.
آقای احمدی نزاد اولین نامه تاریخی خود را برای بوش نوشت.نامه ای که پاسخی درپی نداشت. نامه دوم به مرکل بود که آن هم با واکنش تند مرکل-آنچه عوام سلیطه گری مینامندش-بی پاسخ ماند.
نامه سوم به مردم آمریکا بود که آنهم اساسا جوابی نداشت. حال نامه به پاپ.
خب اگر باز هم جواب نشنود و نشنویم.باز هم مینویسسم.که دیگران فراموش نکنند که هستیم.
۱۳۸۵/۱۰/۰۶
فیزیک اقتصاد
با توجه به این دوره آموزشی اگر چند وقت دیگر دیدید کیوان و من روی یک مقاله مشترک کار می کنیم نباید زیاد تعجب کنید.
۱۳۸۵/۱۰/۰۵
۱۳۸۵/۱۰/۰۳
هدیه کریسمس
خب. هديه کريسمس را هم که گرفتيم و تحريم شديم.
بر اساس پيشنويس تصويب شده به همهي كشورها دستور داده ميشود تا از تامين مواد و فناوريهاي ويژه كه ميتواند در برنامههاي هستهيي يا موشكي ايران به كار رود، خودداري كنند و نيز مسدود شدن سرمايهها را بر شركتها و افراد مهم در برنامههاي هستهيي و موشكي ايران كه در فهرستي به نامشان اشاره شده است، اعمال كنند.
اين تحريم حاصل ماهها رفت و آمد و چانه زني مقامات جهت گرفتن راي چين و روسيه بود. نهايتا هم با اعمال فشار از طرف روسيه بند هاي از اين تحريم حذف و تعديل شد تا به صورت فوق الذکر در آيد.
سوالي که براي من نوعي پيش مي آيد اين است که اگر قصد اعمال فشار به ايران بود، همان پيش نويس اوليه تحريم اگر توسط کشورهاي پيشنهاد دهنده اروپائي اجرا ميشد،فشار بيشتري بر ايران وارد ميکرد.در واقع نميتوانم تفاوت اثرات واقعي تحريمي که از جانب شوراي امنيت اعمال شود را با تحريمي که فقط از جانب شرکائي قوي اقتصادي ايران اعمال ميشود را بفهمم.
البته مطمئن هستم که در هر دو صورت اين فشار روي شانه هاي مردم است وبس.
بر اساس پيشنويس تصويب شده به همهي كشورها دستور داده ميشود تا از تامين مواد و فناوريهاي ويژه كه ميتواند در برنامههاي هستهيي يا موشكي ايران به كار رود، خودداري كنند و نيز مسدود شدن سرمايهها را بر شركتها و افراد مهم در برنامههاي هستهيي و موشكي ايران كه در فهرستي به نامشان اشاره شده است، اعمال كنند.
اين تحريم حاصل ماهها رفت و آمد و چانه زني مقامات جهت گرفتن راي چين و روسيه بود. نهايتا هم با اعمال فشار از طرف روسيه بند هاي از اين تحريم حذف و تعديل شد تا به صورت فوق الذکر در آيد.
سوالي که براي من نوعي پيش مي آيد اين است که اگر قصد اعمال فشار به ايران بود، همان پيش نويس اوليه تحريم اگر توسط کشورهاي پيشنهاد دهنده اروپائي اجرا ميشد،فشار بيشتري بر ايران وارد ميکرد.در واقع نميتوانم تفاوت اثرات واقعي تحريمي که از جانب شوراي امنيت اعمال شود را با تحريمي که فقط از جانب شرکائي قوي اقتصادي ايران اعمال ميشود را بفهمم.
البته مطمئن هستم که در هر دو صورت اين فشار روي شانه هاي مردم است وبس.
۱۳۸۵/۱۰/۰۲
انکار
ریاست محترم جمهور پس از اعلام نتایج انتخابات در جمع نخبگان کرمانشاه فرمودند:
شما ديديد كه اين طرفيها آن طرفيها و وسطيها آمدند و گفتند ما طرفدار احمدينژاد هستيم و من همان موقع گفتم كه از من و دولت در اين انتخابات مايه نگذاريد.
البته شنیدن اینگونه سخنان از فردی که سخنان خویش را در جلوی دوربین و در مصاحبه های مطبوعاتی و در حضور مردم فراموش و انکار می کند اصلا دور از انتظار نیست.
شما ديديد كه اين طرفيها آن طرفيها و وسطيها آمدند و گفتند ما طرفدار احمدينژاد هستيم و من همان موقع گفتم كه از من و دولت در اين انتخابات مايه نگذاريد.
البته شنیدن اینگونه سخنان از فردی که سخنان خویش را در جلوی دوربین و در مصاحبه های مطبوعاتی و در حضور مردم فراموش و انکار می کند اصلا دور از انتظار نیست.
۱۳۸۵/۰۹/۳۰
زندان شب یلدا
چنداین شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
هوشنگ ابتهاج
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
هوشنگ ابتهاج
نتایج انتخابات شوراها
به میمنت و شادکامی و گم و پیدا شدن چند صندوق رای (به تعبیر کروبی تقار ماست) نهایتا نتایج اعلام شد.
من تصور میکنم بهترین نتایج ممکن بود. چه اگر اصلاح طلبان برنده تمام و کمال بودند. احتمالا همچون شورای شهر اول در وادی اختلافات شخصی و گروهی، شخصی را شهردار میکردند که می توانست بدون استفاده از امدادهای غیبی یک شبه و یک تنه(ملک مدنی) قیمت مسکن را تکان اساسی دهد. ضمن اینکه برنده اغلب مناقصات بزرگ شهرداری هم اعضائی از جناح مخالف هستند و کارها در جدال جناحها گیرتر میکرد.ازطرفی تمام مشکلات شهر(و احتمالا با توجه به نسبت جمعیت تهران به کل جمعیت ایران کل مشکلات ایران) بر عهده این شورا قرار میگرفت.
اگر برنده هم اصولگرایان بودند، باز هم شاهد مفقود شدنهای چند میلیاردی وغیره بودیم. ترکیب فعلی شاید بهترین ترکیب ممکن باشد چه اقلیت اصلاح طلب میتواند بر اکثریت اصول گرا نظارت نماید و چرخها هم شاید کم و بیش بچرخد.
من تصور میکنم بهترین نتایج ممکن بود. چه اگر اصلاح طلبان برنده تمام و کمال بودند. احتمالا همچون شورای شهر اول در وادی اختلافات شخصی و گروهی، شخصی را شهردار میکردند که می توانست بدون استفاده از امدادهای غیبی یک شبه و یک تنه(ملک مدنی) قیمت مسکن را تکان اساسی دهد. ضمن اینکه برنده اغلب مناقصات بزرگ شهرداری هم اعضائی از جناح مخالف هستند و کارها در جدال جناحها گیرتر میکرد.ازطرفی تمام مشکلات شهر(و احتمالا با توجه به نسبت جمعیت تهران به کل جمعیت ایران کل مشکلات ایران) بر عهده این شورا قرار میگرفت.
اگر برنده هم اصولگرایان بودند، باز هم شاهد مفقود شدنهای چند میلیاردی وغیره بودیم. ترکیب فعلی شاید بهترین ترکیب ممکن باشد چه اقلیت اصلاح طلب میتواند بر اکثریت اصول گرا نظارت نماید و چرخها هم شاید کم و بیش بچرخد.
۱۳۸۵/۰۹/۲۹
مدارج ایرانی
- استاد: کسی که از «تصمیم کبری» جلو تر نرفته اما برای ما مهم است.
- دکتر: کسی که از روی «حسنک کجایی» میتواند بخواند و در جناح ماست.
- پروفسور: آدم خارجیای که نظرات ما را تایید میکند.
- دکتر: کسی که از روی «حسنک کجایی» میتواند بخواند و در جناح ماست.
- پروفسور: آدم خارجیای که نظرات ما را تایید میکند.
۱۳۸۵/۰۹/۲۶
نخستین اطلاعات رسمی از نتایج انتخابات
نخستین اطلاعات رسمی از انتخابات روز جمعه در روزنامه های مختلف به چشم می خورد.
کیهان با تیتر بزرگ از شرکت بیش از شصت در صد مردم در انتخابات نوشته و پیش بینی کرده که ترکیب شوراها یک دست نیست و از تمام جناحها در شوراها حضور خواهند داشت.
اعتماد ملی فقط از احتمال تقلب و اعتراض اصلاح طلبان از تاخیر در اعلام نتایج نوشته و با اشاره به نتایج اعلام شده خبرگان به خود بابت پیروزی در انتخابات تبریک گفته است.-لازم به ذکر است که لیست حزب اعتماد ملی در خبرگان به لیست جناح راست بسیار نزدیک بود.به عنوان مثال علی رازینی (همدان)، فاکر و واعظ طبسی(خراسان) در لیست اعتماد ملی(کروبی) وجود داشتند.-
کیهان با تیتر بزرگ از شرکت بیش از شصت در صد مردم در انتخابات نوشته و پیش بینی کرده که ترکیب شوراها یک دست نیست و از تمام جناحها در شوراها حضور خواهند داشت.
اعتماد ملی فقط از احتمال تقلب و اعتراض اصلاح طلبان از تاخیر در اعلام نتایج نوشته و با اشاره به نتایج اعلام شده خبرگان به خود بابت پیروزی در انتخابات تبریک گفته است.-لازم به ذکر است که لیست حزب اعتماد ملی در خبرگان به لیست جناح راست بسیار نزدیک بود.به عنوان مثال علی رازینی (همدان)، فاکر و واعظ طبسی(خراسان) در لیست اعتماد ملی(کروبی) وجود داشتند.-
۱۳۸۵/۰۹/۲۵
ریشه انقلابها
ریشه انقلابها را می توان در فکر یکسان توده ها جستجو کرد. در گذشته اعضاء یک خانواده -در مقیاس کوچک یک جامعه- یکسان فکر میکردندو یکسان تصمیم میگرفتند. این بود که شالوده یک خانواده بر تصمیماتی همچون ازدواج یا هرگونه شراکت دیگری بسیار موثر بود.
جامعه متشکل از همین خانواده ها بسیار یکسانتر و یکدست تر از آنچه اکنون هست، بود و ریشه انقلابها نیز شاید در همین خواستگاه کما بیش یکسان جامعه به سبب همان فکر یکسان بود.
اما اکنون به یمن ارتباطات در زیر یک سقف برادران و خواهران کنار هم زندگی میکنند ولی یکسان نمی اندیشند. حال آنکه در جای دیگری از این کره خاکی هستند انسانهائی که همجون یکی از اعضاء این خانواده بی اندیشند.در جهانی ایچنین که چه بخواهی و چه نخواهی با سیل اطلاعات و سیل عقاید روبرو هستی نمی توانی -حتی اگر بخواهی- با تعصب به عقیده ات بچسبی.
نوشته های دوستان را بارها و بارها خواندم شاید به همت رای دادن برسم، اما نرسیدم. سعی کردم که دور از احساس و تعصب تصمیم بگیرم. نمیدانم موفق بوده ام یا نه.
راستی این هم یاداشت یک بچه محل ما.
جامعه متشکل از همین خانواده ها بسیار یکسانتر و یکدست تر از آنچه اکنون هست، بود و ریشه انقلابها نیز شاید در همین خواستگاه کما بیش یکسان جامعه به سبب همان فکر یکسان بود.
اما اکنون به یمن ارتباطات در زیر یک سقف برادران و خواهران کنار هم زندگی میکنند ولی یکسان نمی اندیشند. حال آنکه در جای دیگری از این کره خاکی هستند انسانهائی که همجون یکی از اعضاء این خانواده بی اندیشند.در جهانی ایچنین که چه بخواهی و چه نخواهی با سیل اطلاعات و سیل عقاید روبرو هستی نمی توانی -حتی اگر بخواهی- با تعصب به عقیده ات بچسبی.
نوشته های دوستان را بارها و بارها خواندم شاید به همت رای دادن برسم، اما نرسیدم. سعی کردم که دور از احساس و تعصب تصمیم بگیرم. نمیدانم موفق بوده ام یا نه.
راستی این هم یاداشت یک بچه محل ما.
۱۳۸۵/۰۹/۲۱
جوابیه آقای بهنود
به توصیه کیوان مقاله بهنود را خواندم. این پاسخ من به بهنود است ولی چون به عنوان کامنت طولانی میشد اینجا آوردمش.
این خصلت بزرگتر هاست که همواره با افزایش سن، محافظه کارتر میشوند.پذیرش آنچه که هست را توصیه و از هر تغییری اجتناب می ورزند. با هزاران توجیه و تاویل گاه حتی پذیرش مخالفان دیروز خود را طلب میکنند، تا از هر مواجه ای روی برگردانند، غافل از آنکه سرفصل های تاریخ همواره با تغییر آغاز گشته است.گروهی همواره سعی در تحلیل تاریخ گذشته دارند و علاقه ای به آن ندارند که خود جزئی از تاریخ و شکل گیری آن و یا مغزی برای اینده بهتر آن باشند.
باید پذیرفت که آینده را کسانی میسازند که باور ندارند واقیتهای موجود لزوما واقعیتهای فردا هم خواهد بود.
مقاله آقای بهنود تماما بر اساس نفی نگاه صد در صدی نوشته شده و همه مخالفین اندیشه خود را متهم به تفکر صد در صدی میکند، که این خود پارادوکس جالبی است چرا که ایشان نیز با برشمردن همه دیگران، به آن متعهد شده اند.
آقای بهنود! تفکر صد در صدی متعلق به نسل شما و قرن پیش است نه هزاره جدید!
چه کسی است که نداند ، امروز دیگر هیچ انتخاباتی برنده مطلق ندارد(البته در کشورهای پیشرفته).و نتایج انتخابات در سرتاسر جهان دارای آرای بسیار نزدیک به یکدیگرند به طوری که برنده برای حکومت راهی جز ائتلاف با بازنده ندارد.
چه کسی است که نداند، نسل امروز جهان چنان در عقیده ، تفکر و عمل با یکدیگر متفاوتند که تعریف دمکراسی نه حکومت اکثریت که حکومت اقلیتها بر اقلیتهاست!
تنها در حکومتهای خودکامه میتوان تفاوت آرای فاحش کاندیداها را پی گرفت.و مردم بایستی بین افراد انتصابی یکی را انتخاب کنند. در حالی که در دمکراسی های آزاد حتی نفر معرفی شده باید از فیلتر(طبق تعبیر آقای بهنود) نظر سنجی و تمایل مردم به ایشان گذرانده شوند.
نویسنده این مقاله معتقد است که در نظام موجود در ایران ، تنها انتخابات ریاست جمهوری است که میتواند موید فایده ای گردد، آن هم به شرط گذر از صافی امکان کاندید شدن و دارا بودن مولفه های شجاعت، ذهن روشن ، اندیشه ساختار یافته ، اعتقاد عمیق به مبانی حقوق انسانی و منافع ملی و حمایت از جانب افرادی متخصص و کارآزموده برای اجرای اصول پیشرفت کشور.که متاسفانه هیچ گاه در بین افراد انتصاب شده جهت انتخاب انها را نمی یابد.
امید است آقای بهنود و دیگرانی که رای می دهند چون گذشته بتوانند موجبات پیشرفت کشور را فراهم آورند!!!
این خصلت بزرگتر هاست که همواره با افزایش سن، محافظه کارتر میشوند.پذیرش آنچه که هست را توصیه و از هر تغییری اجتناب می ورزند. با هزاران توجیه و تاویل گاه حتی پذیرش مخالفان دیروز خود را طلب میکنند، تا از هر مواجه ای روی برگردانند، غافل از آنکه سرفصل های تاریخ همواره با تغییر آغاز گشته است.گروهی همواره سعی در تحلیل تاریخ گذشته دارند و علاقه ای به آن ندارند که خود جزئی از تاریخ و شکل گیری آن و یا مغزی برای اینده بهتر آن باشند.
باید پذیرفت که آینده را کسانی میسازند که باور ندارند واقیتهای موجود لزوما واقعیتهای فردا هم خواهد بود.
مقاله آقای بهنود تماما بر اساس نفی نگاه صد در صدی نوشته شده و همه مخالفین اندیشه خود را متهم به تفکر صد در صدی میکند، که این خود پارادوکس جالبی است چرا که ایشان نیز با برشمردن همه دیگران، به آن متعهد شده اند.
آقای بهنود! تفکر صد در صدی متعلق به نسل شما و قرن پیش است نه هزاره جدید!
چه کسی است که نداند ، امروز دیگر هیچ انتخاباتی برنده مطلق ندارد(البته در کشورهای پیشرفته).و نتایج انتخابات در سرتاسر جهان دارای آرای بسیار نزدیک به یکدیگرند به طوری که برنده برای حکومت راهی جز ائتلاف با بازنده ندارد.
چه کسی است که نداند، نسل امروز جهان چنان در عقیده ، تفکر و عمل با یکدیگر متفاوتند که تعریف دمکراسی نه حکومت اکثریت که حکومت اقلیتها بر اقلیتهاست!
تنها در حکومتهای خودکامه میتوان تفاوت آرای فاحش کاندیداها را پی گرفت.و مردم بایستی بین افراد انتصابی یکی را انتخاب کنند. در حالی که در دمکراسی های آزاد حتی نفر معرفی شده باید از فیلتر(طبق تعبیر آقای بهنود) نظر سنجی و تمایل مردم به ایشان گذرانده شوند.
نویسنده این مقاله معتقد است که در نظام موجود در ایران ، تنها انتخابات ریاست جمهوری است که میتواند موید فایده ای گردد، آن هم به شرط گذر از صافی امکان کاندید شدن و دارا بودن مولفه های شجاعت، ذهن روشن ، اندیشه ساختار یافته ، اعتقاد عمیق به مبانی حقوق انسانی و منافع ملی و حمایت از جانب افرادی متخصص و کارآزموده برای اجرای اصول پیشرفت کشور.که متاسفانه هیچ گاه در بین افراد انتصاب شده جهت انتخاب انها را نمی یابد.
امید است آقای بهنود و دیگرانی که رای می دهند چون گذشته بتوانند موجبات پیشرفت کشور را فراهم آورند!!!
برف
چند روز ِ پیش برف آمد. صبح از خانه تا دانشکده را پیاده زیر ِ برف آمدم. توی ِ راه که میآمدم چیزی به فکرم رسید که میخواستم در وبلاگ بنویسم. وقتی به دانشکده رسیدم دیدم برق نیست. اندکی کنف شدم و رفتم سر ِ کلاس. وقتی برگشتم دیگر حس ِ نوشتن نبود. در ضمن مهرداد مطلبی در مورد ِ انتخابات نوشته بود. دیدم نوشتن از برف محلی از اعراب ندارد و بهتر است تنور ِ انتخابات را سرد نکنم.
از دیروز دوباره آسمان ابری و کمی برفی است. تنور ِ انتخابات هم آنقدر گرم نیست که با نوشتن از برف سرد شود. پس حالا آن مطلب را مینویسم.
برخی شاعران از «برف» در شعرهای ِ خود استفاده کردهاند. برای ِ نمونه
احمد شاملو
برف ِ نو ، برف ِ نو ، سلام ، سلام
بنشين خوش نشسته ای بر بام
فروغ فرخزاد
پشت ِ شیشه برف میبارد
پشت ِ شیشه برف میبارد
در سکوت ِ سینهام دستی
دانهی ِ اندوه میکارد
سهراب سپهری
پدرم پشت ِ دو بار آمدن ِ چلچلهها، پشت ِ دو برف
پدرم پشت ِ زمانها مرده است
مهدی اخوان ثالث
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش ِ مثقال مثقال
فرستند پوشش ِ فرسنگ فرسنگ
سیمین بهبهانی
بشکست مرا پشت ز سردی که به من کرد
من شاخهی ِ گل بودم و او برف ِ گران بود
سیاوش کسرایی
برف میبارد. برف میبارد به روی ِ خار و خارا سنگ
کوهها خاموش. درهها دلتنگ...
دکتر شفیعی کدکنی
چه بگويم كه دل افسردگيت
از ميان برخيزد؟
نفس ِ گرم ِ گوزن ِ كوهي،
چه تواند كردن؟
سردی ِ برف ِ شبانگاهان را
كه پرافشانده به دشت و دامن؟
ولی یادم نمیآید که در شعرهای ِ سعدی و حافظ و مولوی کلمهی ِ برف را دیده باشم. اگر لغتنامهی ِ دهخدا در اختیار داشتم شاید میشد چیزی پیدا کرد. اگر پیدا کردید لطفاً بگویید.
از دیروز دوباره آسمان ابری و کمی برفی است. تنور ِ انتخابات هم آنقدر گرم نیست که با نوشتن از برف سرد شود. پس حالا آن مطلب را مینویسم.
برخی شاعران از «برف» در شعرهای ِ خود استفاده کردهاند. برای ِ نمونه
احمد شاملو
برف ِ نو ، برف ِ نو ، سلام ، سلام
بنشين خوش نشسته ای بر بام
فروغ فرخزاد
پشت ِ شیشه برف میبارد
پشت ِ شیشه برف میبارد
در سکوت ِ سینهام دستی
دانهی ِ اندوه میکارد
سهراب سپهری
پدرم پشت ِ دو بار آمدن ِ چلچلهها، پشت ِ دو برف
پدرم پشت ِ زمانها مرده است
مهدی اخوان ثالث
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش ِ مثقال مثقال
فرستند پوشش ِ فرسنگ فرسنگ
سیمین بهبهانی
بشکست مرا پشت ز سردی که به من کرد
من شاخهی ِ گل بودم و او برف ِ گران بود
سیاوش کسرایی
برف میبارد. برف میبارد به روی ِ خار و خارا سنگ
کوهها خاموش. درهها دلتنگ...
دکتر شفیعی کدکنی
چه بگويم كه دل افسردگيت
از ميان برخيزد؟
نفس ِ گرم ِ گوزن ِ كوهي،
چه تواند كردن؟
سردی ِ برف ِ شبانگاهان را
كه پرافشانده به دشت و دامن؟
ولی یادم نمیآید که در شعرهای ِ سعدی و حافظ و مولوی کلمهی ِ برف را دیده باشم. اگر لغتنامهی ِ دهخدا در اختیار داشتم شاید میشد چیزی پیدا کرد. اگر پیدا کردید لطفاً بگویید.
۱۳۸۵/۰۹/۱۹
رفته بودم گل بچینم
من برگشتم.
بدين وسيله برگشت موفقيت آميز خودم را به عمه کتی ، مادر عزيز و ساير بستگان سببي و نسبي خودم،شخصا تبريک عرض ميکنم.(مگر ما چه از مش قاسم و دکتر ... کم داریم که برای خودمان تبریک با هسته یا بی هسته نفرستیم؟)
کجا بودم؟ جاي بدرد بخوري نبودم.( امان از اين وجدان کاري.)
باري
1-بيژن جان ياد آن چند ماه مجتمع فولاد مبارکه به خير. من و تو با رضا و يک دوست ديگر 68. از رضا خبر دارم. چند سالي را در آمريکا گذراند و الان مقيم تهران است. يک پسر دارد و در تربيت مدرس تدريس ميکند.خبر موفقيت شما باعث افتخار و خوشوقتي من به عنوان همکلاس و همکار سابق ودوست شما شد. اميد بهروزي وموفقيت تمام دوستان را دارم.
2-مهرداد عزيز از ترک سنگر عذر ميخواهم و از ياد شما سپاسگذارم.
3- برف جمعه چند هفته قبل عجب برفي بود. کل شهر را فلج کرد. اگر بگويم براي عبور از يک اتوبان چند کيلومتري، بودند افرادي که تا 11 ساعت در راه ماندند باور ميکنيد؟ آنچه من ديدم، صبح شنبه بود با خيل اتوموبيل هاي کنار اتوبان پارک شده. اول تعجب کردم بعد تاسف خودم به حال سرنشيناني که پس از چندين ساعت ماندن در ترافيک به دليل اتمام بنزين پياده به منزل بازگشته اند. لازم به ذکر است ستاد حوادث غیر مترقبه به شدت فعال شده و با نصب تابلوهای در سطح شهر تهران و گذاردن بشکه های زرد رنگ کنار اتوبانها اعلام موجودیت میکند.
4- من راي نميدهم.چرا؟ نه به دليل اين که هنوز دود تفاوت خاتمي و احمدي نژاد به چشمم نرفته؟ بلکه به اين دليل که معتقدم مجلس خبرگان یک مجلس صوری بیش نیست و شورای شهر هم توان اجرائی ندارد. فراموش هم نکرده ام یک مقام اجرائی جدی هشت سال در دستان مهمترین رقیب جناح حاکم فعلی بود. فراموش هم نکرده ام که ملک مدنی انتخاب شورای شهر همین رقیب بود که با تغییر قانون تراکم در یک شب ، بله فقط یک شب قیمت مسکن را بیش از 50 درصد تغییر داد! البته اعتقادی چندانی هم به نافرمانی مدنی ندارم.
5- عبارت نافرماني مدني را نخستين بار از زبان اکبر گنجي شنيدم. همان که بابت اين عقيده سالها در بند شد و اينک در بندي ديگر است. اما حال اين عبارت را به کرات از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ميشنويم که:اين حق مسلم حزب الله لبنان به رهبري سيد حسن نصرالله است که با نافرماني مدني دولت کنوني لبنان به رياست سينيوره را سرنگون کند.
بدين وسيله برگشت موفقيت آميز خودم را به عمه کتی ، مادر عزيز و ساير بستگان سببي و نسبي خودم،شخصا تبريک عرض ميکنم.(مگر ما چه از مش قاسم و دکتر ... کم داریم که برای خودمان تبریک با هسته یا بی هسته نفرستیم؟)
کجا بودم؟ جاي بدرد بخوري نبودم.( امان از اين وجدان کاري.)
باري
1-بيژن جان ياد آن چند ماه مجتمع فولاد مبارکه به خير. من و تو با رضا و يک دوست ديگر 68. از رضا خبر دارم. چند سالي را در آمريکا گذراند و الان مقيم تهران است. يک پسر دارد و در تربيت مدرس تدريس ميکند.خبر موفقيت شما باعث افتخار و خوشوقتي من به عنوان همکلاس و همکار سابق ودوست شما شد. اميد بهروزي وموفقيت تمام دوستان را دارم.
2-مهرداد عزيز از ترک سنگر عذر ميخواهم و از ياد شما سپاسگذارم.
3- برف جمعه چند هفته قبل عجب برفي بود. کل شهر را فلج کرد. اگر بگويم براي عبور از يک اتوبان چند کيلومتري، بودند افرادي که تا 11 ساعت در راه ماندند باور ميکنيد؟ آنچه من ديدم، صبح شنبه بود با خيل اتوموبيل هاي کنار اتوبان پارک شده. اول تعجب کردم بعد تاسف خودم به حال سرنشيناني که پس از چندين ساعت ماندن در ترافيک به دليل اتمام بنزين پياده به منزل بازگشته اند. لازم به ذکر است ستاد حوادث غیر مترقبه به شدت فعال شده و با نصب تابلوهای در سطح شهر تهران و گذاردن بشکه های زرد رنگ کنار اتوبانها اعلام موجودیت میکند.
4- من راي نميدهم.چرا؟ نه به دليل اين که هنوز دود تفاوت خاتمي و احمدي نژاد به چشمم نرفته؟ بلکه به اين دليل که معتقدم مجلس خبرگان یک مجلس صوری بیش نیست و شورای شهر هم توان اجرائی ندارد. فراموش هم نکرده ام یک مقام اجرائی جدی هشت سال در دستان مهمترین رقیب جناح حاکم فعلی بود. فراموش هم نکرده ام که ملک مدنی انتخاب شورای شهر همین رقیب بود که با تغییر قانون تراکم در یک شب ، بله فقط یک شب قیمت مسکن را بیش از 50 درصد تغییر داد! البته اعتقادی چندانی هم به نافرمانی مدنی ندارم.
5- عبارت نافرماني مدني را نخستين بار از زبان اکبر گنجي شنيدم. همان که بابت اين عقيده سالها در بند شد و اينک در بندي ديگر است. اما حال اين عبارت را به کرات از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ميشنويم که:اين حق مسلم حزب الله لبنان به رهبري سيد حسن نصرالله است که با نافرماني مدني دولت کنوني لبنان به رياست سينيوره را سرنگون کند.
۱۳۸۵/۰۹/۱۶
چه خبر؟
آقا چه خبر؟ من که در ایران نیستم، اما با این استقبال وسیعی -سه تا پانوشت که دو تایش را هم کسی نوشته که در ایران نیست- که از نوشتهی پیشین من شد، فکر کنم کسی حال و حوصله ندارد به انتخابات فکر کند. دو کلام بنویسید بفهمیم دنیا دست کیست.
افشین هم چند روزی است که پیدایش نیست. نکند تو همین برف چند روز پیش گیر کرده و هنوز نرسیده خانه؟
افشین هم چند روزی است که پیدایش نیست. نکند تو همین برف چند روز پیش گیر کرده و هنوز نرسیده خانه؟
۱۳۸۵/۰۹/۱۲
انتخابات شوراها
پارسال نزدیکهای انتخابات ریاست جمهوری وبلاگمان شلوغ بود. دوست دارم بدانم حالا بعد از ۱۷-۱۸ ماه نظر دوستان نسبت به پارسال چه تغییری کرده، به خصوص که کمتر از دوهفتهی دیگر انتخابات شوراها است. ارزیابیتان از اوضاع ایران در این یکسال و نیم چیست؟
بد نیست، اگر حوصله دارید، اول حرفهای سال پیش را بخوانید و بعد حرفهای تازهتان را بگویید. نوشتههای دوران انتخابات پارسال را اینجا بخوانید؛ خواندن پانوشتها را هم فراموش نکنید.
بد نیست، اگر حوصله دارید، اول حرفهای سال پیش را بخوانید و بعد حرفهای تازهتان را بگویید. نوشتههای دوران انتخابات پارسال را اینجا بخوانید؛ خواندن پانوشتها را هم فراموش نکنید.
اشتراک در:
پستها (Atom)