صد سال گذشت! آلبرت اینشتین در سال ۱۹۰۵ چهار مقاله شگفتانگیز منتشر کرد که بنیادی برای فیزیک مدرن شدند. در آن زمان او هنوز کارمند اداره ثبت اختراعات در شهر برن در سوییس بود. چهار مقاله او در آن سال در این زمینهها بودند:اثر فوتوالکتریک ، حرکت برونی، نسبیت خاص، برابری ماده و انرژی. بعدها برای کارش در مقاله اول (اثر فوتوالکتریک) در سال ۱۹۲۱ جایزه نوبل دریافت کرد در حالی که امروزه بسیاری از فیزیکدانان هر سه مقاله اول را شایسته این جایزه میدانند. بیشک مجله تایمز بهترین انتخاب را برای بزرگترین مرد قرن انجام داده بود.
امسال به یاد او، سال جهانی فیزیک نامیده شده. نامش جاوید و راهش پر رهرو باد (!!).
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۴/۰۴/۰۹
آلبرت
۱۳۸۴/۰۴/۰۸
۱۳۸۴/۰۴/۰۷
بورس دانشجویی
دانشگاه هاروارد آمریکا اخیراً چندین بورس دانشجویی برای دانشجویان دانشگاه های غیر از هاروارد پیشنهاد کرده است. برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید
همچنین برای دومین سال با همکاری دانشگاه های معتبر سوئیس دوره فوق لیسانس با عنوان مطالعات پیشرفته در زمینه مدیریت ورزش و تکنولوژی
(Master of Advance Studies in Sport Administration and Technology)
ارائه می شود. برای دانشجویان خارجی امکان دریافت بورس نیز هست. برای اطلاع بیشتر اینجا را کلیک کنید
رهبر آینده
تا حالا فکرمی کردم که اکر برای جناب آقای خامنه ای مشکلی پیش آید رهبر بعدی حتماً رفسنجانی است. اما با توجه به نتایج انتخابات بعید می دانم که او بتواند به این پست برسد! به نظر شما چه کسی رهبر آینده خواهد بود؟
دیروز در یکی از روزنامه های پر خواننده سوییس مطلبی خواندم با این مضمون که انتخاب آقای احمدی نژاد کشورهای منطقه را به وحشت انداخته است! ظاهراً آقای احمدی نژاد گفته است که قصد دارد ایران را تبدیل به یک حکومت اسلامی نمونه و قوی تبدیل نماید. این جمله برای کشورهای مسلمان همجوار این گونه تحلیل شده که ایران باز مثل اوایل انقلاب قصد صدور انقلاب خود را دارد! از طرف دیگر او گفته که ما به اندازه ای پیشرفته شده ایم که دیگر نیازی به آمریکا نداریم! و دیگر آنکه حاضر نیستیم در مورد تحقیقات هسته ای با کشورهای اروپایی مذاکره کنیم. تمامی این مطالب ایران را درجوامع بین المللی به عنوان یک کشور بسته و کله شق نشان می دهد که حاضر به هیچ گونه دیپلوماسی وگفتمان سیاسی نمی باشد! هنوز فراموش نکرده ایم که همین سیاست در اوایل انقلاب حتی تا این اواخر باعث شده بود که ایران مجبورشود وسایل مورد نیاز خود را با چندین واسطه و بهای چندین برابر قیمت واقعی تهیه کند! من شخصاً فکر نمی کنم که با این سیاست خارجی بتوان وضعیت اقتصادی ایران را بهبود بخشید! به نظر من برای بهبود شرایط اقتصادی ارتباطات دیپلماتیک مناسب و بدون تنش با کشورهای خارجی لازم و ضروری است. هنوز بسیاری از وسایل پزشکی، هواپیمایی و غیره به دلیل این سیاست غلط غیر قابل استفاده می باشند! ب
۱۳۸۴/۰۴/۰۵
چند توضیح
دوستان،
۱. اگر گفتم پاکیزه بنویسیم، منظورم این بود که بهتر است اگر دربارهی کسی حرف میزنیم کار را به چیزهایی که دربارهاش مطمین نیستیم نرسانیم. و البته این حرفها در متن «دعواهای انتخاباتی» بود. خواهش کرده بودم که بحثمان را از افراد به ایدهها برسانیم. بگوییم فلانی این حرف اقتصادیاش خوب است یا بد؟ یا مثلآ سیاست فرهنگیاش چه خواهد بود؟ و خلاصه حرفهایی مانند این. نمیخواهیم کسی را قانع کنیم. فهم خودمان را با دوستمان در میان میگذاریم. شاید او بهتر فهمیدهباشد و ما هم بهرهای ببریم.
۲. اگر گفتم بهنام بنویسید هم به دو دلیل بود: یکی این که بدانیم با که حرف میزنیم. خوبیاش این است که پس از مدتی حرف مثلا آقای فلان یا خانم بهمان را بهتر میفهمیم. چون پس از مدتی با پسزمینههای فکریاش و فضای ذهنیاش آشنا میشویم. این آشنایی به فهم حرف دوستمان کمک میکند و جلوی سو تفاهمهای احتمالی را هم میگیرد. دوم اینکه بهنام نوشتن کمی به پاکیزه نوشتن کمک میکند. و در ضمن نمیگذارد رهگذرهایی که از اینجا میگذرند حرفی بپرانند و بروند.
۳. من قصد نداشتم جلوی پانویس گذاشتن کسی را بگیرم. یکی پرسیدهبود: «دیگران میتوانند پانویس بگذارند؟»، من هم گفتم بله. بعد هم گفتم اگر بخواهید میشود کاری کرد که فقط آنهایی که عضو این وبلاگ هستند بتوانند حاشیه بنویسند. میخواستم بگویم این امکان فنی وجود دارد. همین.
۴. نوشتن در اینجا «کار» ما نیست. همهمان گرفتاریهای دیگری داریم. در تنگی وقت دو خطی مینویسیم که حرفی با دوست زده باشیم. همین است که میبینی جملهها کوتاه اند. یا دست کم من میکوشم کوتاه بنویسم. این کوتاهی جملهها و یکراست-سر اصل- موضوع-رفتن ممکن است برایمان نامانوس باشد. اخت شدهایم به رودهدرازی و تعارفاندازی. پس این کوتاهنویسی را به حساب نامهربانی نگذارید. نوشتههای من را در این یک سال بخوانید، بیشترشان همینطور اند.
۵. از آداب نوشتن گفتم، از آداب خواندن هم بگویم. هر نوشته را چند جور میتوان خواند. لحن خواندن به فهمیدن یا بد فهمیدن نوشته کمک میکند. مثلآ میتوانید نوشتهای را با لحن آقای حیاتی یا افشار (از اخبارگوهای تلویزیونَ) بخوانید یا مثلآ با لحن آقای الهیقمشهای یا دکتر کتابی خودمان. البته بعضی وقتها خود نوشته لحنی با خود دارد که از همان اول باید جور دیگر خواندش. مثلآ اگر نوشتهای با «جناب آقای ...» شروع شد، میشود فهمید که نویسنده شاکی است و در ضمن آن «جناب آقا» هم سلطانی است که دارد حق دیگران را میخورد.
۶. روزهای اولی که اینجا راه انداختم دلم میخواست همهمان یا دست کم اکثر شصتو نهیها این جا بنویسیم. این شد که اسم وبلاگ را اینی که هست انتخاب کردم. بعد دیدم که خیلیها گرفتارند، خیلیها به اینترنت دسترسی ندارند، خیلیها حالش را ندارند، خیلیها هم به این چیزها اعتقادی ندارند. و نوشتن به تقریبآ جمعی ۵-۶ نفره محدود شد. من مرزی نگذاشتم، کس دیگری نبود که بنویسد. گفتم پس بهتر است اسم وبلاگ و آدرس و توضیحش را عوض کنیم. پیشنهاد هم دادم این را ولی دوستان مخالفت کردند. این هم مدرکش. این شد که این توضیح طولانی را بر سردر اینجا نوشتم:وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان. آن موقع به همین روزها فکر میکردم، به این که ممکن است دوستی از دوستان شصتونهی فکر کند ما داریم از طرفش حرف میزنیم. هنوز هم بر سر آن پیشنهاد هستم و فکر کنم تجربهی اخیر شما را هم به همین نظر من رسانده باشد. یک بار دیگر آن پیشنهاد را بخوانید.
۷ . آقا محمود، به آن دوستی که از بیهقی تا اصفهان همراهش بودید بگویید اگر دلخوریای هست بگوید. حرفش را میشنویم، درست بود میپذیریم، درست نبود دست کم دلخوری را رفع میکنیم.
۸. این نوشته را با لحن دکتر کتابی بخوانید. ببخشید که طولانی شد.
محمود
انتخابات تمام شد. فرصتي بود تا علاوه بر چیزهای دیگر وبلاگمان هم رونقی بگيرد. در همین نوشتنها و خواندن هم درسهایی آموختیم. در تمام این مدت من نویسندهی برخی کامنتها را به صورت چند علامت سؤال میدیدم. حالا فهمیدم که خیلیهای دیگر هم این مشکل را داشتهاند. حتی یک بار هم سؤال نکردم. دیگران هم سؤال نکردند. چرا؟
محمود قاسمی که با او در آزمایشگاه الکترونیک ۲ به همراه آرش سالاریان همگروه بودیم و صدای خوشش را که هم قرآن به زیبایی میخواند و هم آواز ، هنوز به خاطر دارم برای اولین بار نوشت (و به قول خودش برای آخرین بار). کامنتها هنوز مسألهای است برای خودش. مهرداد از کامنت ناشناس برمیآشوبد و حق دارد. ولی یادم نمیآید کسی گفته باشد افراد غیر عضو حق کامنت گذاشتن ندارند. فقط یکی دو نفر سؤال کردند و البته جوابی نیامد (یا دستکم من ندیدم). ولی آیا اگر هم چنین حرفی زده شده باشد محمود باید قهر کند و بگوید دیگر نمینویسم. کسی که از حاشیهی کویر بر آمده و به سختی عادت دارد نباید به یک سخن ناخوشایند اینچنین صحنه را خالی کند. اگر خودش این نوشته را نمیخواند لطفاً کسی که به او دسترسی دارد (مثلاً عزیز) برایش بگوید که: دیر آمدی ای نگار سرمست- زودت ندهیم دامن از دست.
دیگر این که مهرداد میگوید اگر چنین و چنان کنید من به عنوان کسی که این بساط را گسترده جمعش میکنم و حرص بیخود نمیخورم. سؤال من این است که آیا مهرداد حق این کار را دارد یا نه؟ درست است که مهرداد این وبلاگ را ساخته (دستش هم درد نکند هم به خاطر ساختناش هم به خاطر نوشتههای زیبایش و هم به خاطر پایداریاش برای تداوم آن). اما به نظرم میرسد این وبلاگ دیگر مال مهرداد به تنهایی نیست که حق داشته باشد به تنهایی تصمیم به نابودیاش بگیرد. اگر بیراه میگویم بگویید.
۱۳۸۴/۰۴/۰۴
تجربه معلم بدی است
حالا در این وقت شب نشسته ام و فکر می کنم از فردا باید این بابا را (با آن تصویر ذهنی که دارم) به عنوان یکی از وزرا یا معاون وزرا یا رییس یکی از کمیسیونهای مجلس تحمل کنم و هر روز نظرات مششع او را در جراید و وب سایتها به عنوان یکی از مسئولین اجرایی کشور بخوانم. نمی دانید چه کابوسی امشب در انتظار من است همان بهتر که تا صبح نخوابم.
....
لحظه ای بعد فکر می کنم این مردم و این مملکت بدتر از اینها را از سر گذرانده است حداقل این بار با رای خودمان بوده است.
....
تجربه بد معلمی است اول امتحان می گیرد و بعد درس می دهد.
۱۳۸۴/۰۴/۰۳
ای کاش میتوانستم
بخشی از شعر « با چشمها»
...
آنان به آفتاب شيفتهبودند
زيرا که آفتاب
تنهاترين حقيقتِشان بود
احساسِ واقعيتِشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهومِ بیريایِ رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفريبِ صداقت بود.
ای کاش میتوانستند
از آفتاب ياد بگيرند
که بیدريغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتا
با نانِ خشکِشان.ــ
و کاردهایِشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بيرون نياورند.
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بیدريغِ عدالت بود و
آنان به عدل شيفته بودند و
اکنون
با آفتابگونهيی
آنان را
اينگونه
دل
فريفتهبودند!
ای کاش میتوانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگريم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
ــ يک لحظه میتوانستم ای کاشــ
بر شانههایِ خود بنشانم
اين خلقِ بیشمار را،
گِردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خويش ببينند که خورشيدِشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
شاملو، شکفتن در مه، با چشم ها... ۱۳۴۶
۱۳۸۴/۰۴/۰۲
The Elegant Universe
مهرداد جان از بابت توصيه كتاب
The Elegant Universe
خيلي متشكرم. فعلا مشغول خواندن اين كتاب هستم. خواندن كتاب فوق را به همه دوستان به خصوص آنهايي كه با هم درس فيزيك مدرن داشتيم، توصيه ميكنم.
من بالاخره تصمیمم را گرفتم
من بالاخره تصمیمم را گرفتم و فردا «رای نخواهم داد». استدلال اکثر دوستان برای رای دادن، همایت از هاشمی به منظور جلوگیری از پیروزی احمدینژاد است. کارنامه هاشمی مشخص است و نیازی به بازگو کردن آن نیست. در مورد احمدینژاد، سوای شایعات، واقعیت آن است که ما چیز زیادی نمیدانیم: املای ننوشته را نمیتوان غلطگیری کرد. مدیریت او در شهرداری هنوز خیلی جوان است و زود است که بتوان تصویر درستی از کارهایش داشت. از نکات مثبت در مورد او میتوان گفت: استاد دانشگاه است. آدمی است که به نظر میرسد سالم و راستگو است. چیزهای زیادی به او نسبت دادهاند ولی خوب، میدانیم که بیشتر آنها شایعه است. برای دریافت دیدگاهی متفاوت در مورد او بد نیست این مصاحبه را بخوانید. جمعبندی من در مورد این دو کاندیدا این است:
هاشمی: فردی با کارنامه مشخص. تجربه فراوان در سطوح بالای قدرت. محافظهکار. دارای تحصیلات حوزوی ولی نه دانشگاهی. سرنخ بسیاری از ارکان قدرت در دستان اوست.
احمدینژاد: فردی به نسبت ناشناخته. کاندیدای اصولگرایان. دارای تحصیلات دانشگاهی. فاقد سابقه فساد و رشوهخواری. دارای اندیشههای ایدهآلیستی و بنیادگرایانه به اقرار موکد خودش.
از دیدگاه من احمدینژاد آن طور که خیلیها میگویند «وحشتناک» یا «فاجعهآمیز» نیست یا حداقل با هاشمی فاصله چندانی در این موارد ندارد. ممکن است که کلهاش حاوی مقادیر فراوان «بوی قرمهسبزی» باشد ولی خوب، حداقل خودش به اصولگراییش ایمان دارد و آنرا هم اعلام میکند.
اگر هاشمی انتخاب شود، شاید و اضافه میکنم «شاید» اندکی برای جنبش دمکراسیخواهی فرصت بیشتری ایجاد کند. بعید میدانم که احمدینژاد چنین کند ولی در مقابل به احتمال زیاد به کاهش فساد دولتی کمک خواهد کرد گرچه این ایراد بر او وارد است که (هنوز) برنامه اقتصادی مشخصی ندارد.
خلاصه این که با توجه به گرایشهای سیاسی و فکری این دو نفر، هیچکدام حتی با فاصله خیلی زیاد کاندیدای مطلوب شخص من نیستند. هیچکدام را آزادیخواه و دمکراسیطلب نمیدانم. سود و زیان پیروزی هر یک را در روز جمعه، گرچه متفاوت ولی در نهایت قابل مقایسه میدانم و به این دلیل، رای نهایی خودم را با شرکتنکردن در انتخابات و نه گفتن به هر دو اعلام میکنم.
پیش بینی
فکر کنم سال 73 بود در سالن مطالعه دانشکده برق من داشتم میگفتم رییس جمهور آینده ناطق نوری است. دلیلم هم این بود که تلویزون بیش از حد معمول او را بزرگ جلوه میدهد. یادم می اید مهرداد بد جوری مخالف استدلال من بود. دو سه سال بد وقتی با اتوبوس نیروی هوایی به منزل بر میگشتم از رادیو آن اتوبوس که به یاد ندارم قبل و بعد از آن روز هرگز روشن بوده باشد شنیدم خاتمی با اختلاف فاحشی رییس جمهور شده. با وجود اینکه آن سال هم رای نداده بودم از این خبر خیلی خوشحال شدم.
به دلیل بی برقی های اخیر کمتر در شرکت مانده ام و بیشتر در خارج از شرکتم.
به کارخانه سر زدم و همچنین به کارگران نصاب دکوراسیون نمایشگاه الکامپ . با مترو اینور و آنور رفته ام و با راننده های تاکسی هم صحبت شده ام.
الان فکر میکنم احمدی نژاد رییس جمهور آینده است.
هر چند اینبار هم رای نمی دهم ولی اعتراف میکنم امیدوارم این بار هم اشتباه پیش بینی کرده باشم.
در پاسخ به دوستانی که خواهند پرسید پس چرا رای نمی دهی هم میگویم چون ترجیع میدهم بر اساس منطقم رفتار کنم تا احساسم.
۱۳۸۴/۰۴/۰۱
یادداشتی در مورد آزادی
از آنجایی که بحث انتخابات هنوز داغ و واژه «آزادی» ورد زبان همه است، بد نیست
که کمی در مورد آن صحبت کنیم. (مرجع در این یادداشت اعلامیه جهانی حقوق بشر و همینطور دایرهالمعارف Wiki بوده است).
در بیشتر جوامع دمکراتیک، آزادیهای اصلی که توسط حکومت محافظت میشوند را میتوان به این انواع تقسیم کرد:
- آزادی بیان
- آزادی مذهب و عقیده
- آزادی ایجاد گروها و تشکیلات و احزاب
- آزادی مسافرت و انتخاب محل سکونت
- آزادی انتشار عقاید
- آزادی فکر و اندیشته
- آزادی از تبعیض
آزادی بیان به معنای آزاد بودن در بیان هرچیز است و همچنین با آزادی در شنیدن آنچه که دیگران گفتهاند مربوط است. بند ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد این آزادی صحبت میکند. در عمل، آزادی بیان نامحدود نیست. بر اساس قوانین بینالمللی، محدودیتهای آزادی بیان باید به طور کامل ازپس این آزمون سه قسمتی بربیایند: محدودیتها باید بر اساس قانون باشند، باید در تعقیب هدفی باشند که مشروع دانسته میشود و باید برای رسیدن به آن هدف لازم و غیرقابل صرفنظر کردن باشند. از بین اهدافی که مشروع شمرده میشوند میتوان به حفظ حقوق و آبروی دیگران، حفظ امنیت ملی و نظم و اخلاق و سلامت اجتماعی اشاره کرد.
آزادی مذهب به معنای آزاد بودن افراد در انتخاب باورهای مذهبی بدون تحت فشار قرار گرفتن یا تهدید شدن و آزادی به عمل به آن باورها و آیینها یا سنتهای مذهبی است. نکته بسیار مهم است این است که آزادی مذهبی همزمان شامل آزادی «رد» هر مجموعه باورهای مذهبی نیز میشود. به این معنا که به افراد حق پیگیری اهدافشان را در زندگی بدون تاثیرپذیری یا در تنگنا قرار گرفتن توسط هر گونه مرجع مذهبی سنتگرای غیرقابل انعطافی که ممکن است مجموعهای دلخواه از باورهای مذهبی را اجبار کند، میدهد.
آزادی مسافرت و انتخاب محل سکونت یکی از مفاهیم حقوق بشر است که در قوانین اساسی بسیاری از کشورهای دمکراتیک به رسمیت شناخته شده است. افراد یک کشور آزاد هستند که مسافرت کنند، از کشور خارج شوند و دوباره به کشورشان بازگردند و همچنین آزادند که بدون مزاحمت به هر نقطه از کشور سفر کنند، در آن زندگی یا کار کنند.
در بیشتر کشورهای دمکراتیک، آزادی انتشار عقاید به معنای آن است که افراد آزادند که عقاید خود را در نوشته یا هر شیوه دیگر بیان افکار شخصی یا هنر، منعکس کنند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید که: تمامی افراد حق آزادی عقیده و بیان دارند و این حق شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشند و در کسب اطلاعات و افکار و اخذ و انتشار آنها به تمامی وسایل ممکن و بدون محدودیتهای مرزی، آزاد باشند.
برای سنجش میزان آزادی جوامع و کشورها، روشهایی بر اساس طرح پرسشهای مشخص و امتیاز دادن به جوابها به وجود آمده. از جمله، سازمان خانه آزادی که هر سال گزارشی از میزان آزادی کشورهای مختلف تهیه میکند، سعی در پاسخ به پرسشهایی در مورد ساختار سیاسی/اجتماعی کشورها میکند و بر اساس پاسخها، امتیازبندی مشخصی را تهیه کرده و در نهایت کشورها را بر اساس میزان آزادی، ردهبندی میکند. اگر میخواهید در این مورد بیشتر بدانید میتوانید به پرسشها نگاهی کنید و اگر میخواهید بدانید که چرا در این گزارش، ایران کشوری «غیر آزاد» به شمار میرود، به نتایج این بررسی در سال ۲۰۰۳ نگاهی کنید.
دیگران
در پاسخ به فرشاد در جهت ارتباط بین تعداد کم شرکت کنندگان و احتمال حمله خارجی عبارات زیر را نقل قول میکنم.بدهی است که بیان این نظرات به معنای پذیرش آن از طرف نقال نمی باشد. و تنها ابزاری جهت استنتاجات شخصی است.
در ایران تحمل مردم از دست رژیم سرکوبگری که از اعطای آزادی و حقوقشان یه آنها امتناع میکند تمام شده است.ظاهر انتخابات پوششی بر نظام مذهبی ظالم حاکم بر ایران است. مردم ایران توانایی آزادی را دارند.آنها خواهان آزادی هستند و آنها شایسته آزادی می باشند. زمان آن رسیده است که معدودی غیر منتخب حاکم گریبان خواسته های مردم با افتخار ایران را رها کنند. (کاندولیزا رایس)
ایرانیان وارثان یک تمدن بزرگ هستند و استحقاق حکومتی را دارند که به آرمان های آنان برای برخورداری از آزادی رسانه ها آزادی اقتصاد آزادی دین و حق برگذاری آزادانه اجتماعات و قوه قضایه مستقل احترام بگذارد. (ج دبلیو بوش)
من هنوز هم قانع نشده ام
ديروز با هرکس که صحبت ميکردم و ميگفتم ميخواهم به احمدي نژادراي دهم همه ميگفتند بد بخت ميشويم بيچاره ميشويم اينکاررا نکني ها وقتي ميگفتم چرا ميگفتند بروروزنامه شرق وسخنراني اش در مجلس را بخوان ميفهمي روزنا مه هاي ديگررا هم بخوان اتفاقا رفتم روزنامه شرق را هم خواندم سايتهاي خبري زيادي هم نگاه کردم هيچي دستگيرم نشد اکثر روزنامه ها مواردي که به احمدي نژاد نسبت ميدادند نقل قول غير مستقيم بود وخيلي بيخودي شلوغ کرده اند مثلا يکجا خواندم که خانم ايکس که نماينده راستها تو مجلسه گفته اگر احمدي نژاد بيايد زن و مردهارادرهمه جا جدا ميکنند يا آقاي فلاني که نماينده راستهاست گفته مردم دشمنان اسلام را قلع وقمع ميکنند و هيچ نقل قول مستقيمي از طرف خود احمدي نژاد نديدم حتي يکجا بزرگ نوشته بود احمدي نژاد :زنها را به کابينه دولت راه نمي دهم من هر چقدردر آن خبر دنبال نقل قول مستقيم خود احمدي نژاد بودم که مطمئن شوم همچين جمله ايي گفته باز هم چيزي دستگيرم نشد و تنها نقل قول مستقيم اين بود که گفته بود شان خانمها بالاتر از اين حرفهاست ويک شوخي خيلي بي مزه يکي از نمايندگان مجلس اصلا زنهاي جامعه ما وسيله ايي شده اند براي به قدرت رسيدن دولتمردان هر کسي ميداند اگر کمي از زنها حمايت کند نيمي از جامعه به او راي ميدهند من ميخواهم بدانم وقتي هاشمي بود کدام زن را به کابينه اش راه داد يا همين خاتمي که همش ميگفت شايسته سالاري کدام زن را به کابينه اش راه داد فقط دوزن در کابينه داشت يکي زهرا شجاعي که به جز حرفهاي خاله زنکي چيزي ازش نشنيديم وخانم دکتر ابتکار در حاليکه ما زنان فرهيخته وعالم ودانشمند در جامعه کم نداريم درمورد اينکه ميگويند بيايد مرزهاي جنسيتي مي آورد وبايددر خيابان حتما شناسنامه داشته باشي تا بتواني رد شوي من ميگويم آن موقع که پانزده بيست سال پيش شناسنامه ها را تو خيابون ميديدند که زمان رفسنجاني بود واگر قراربود احمدي نژاد واقعا اينکاررا بکند آنموقع که شهردار تهران بود اينکاررا ميکرد در حاليکه ميدانيم تمام پارکها و فرهنگسراها دست شهرداري است پس چرا آنوقت که شهرداربود اينکارها را نکرد مثلا خيلي راحت ميتوانست در پارکها وفرهنگسراها صندلي مردان را اززنان جدا کند يا راه انهارا ازهم جدا کند يا شناسنامه ببيند پس چرا اين اتفاقها هيچکدام نيافتاد من تنها نقل قول مستقيمي از احمدي نژادکه در مورد مرزهاي جنسيتي شنيدم فقط حرف يکي از دوستان در اين وبلاگ بود که گفته بود: حوزه مردان و حوزه زنان و حوزه مشترک خواهيم داشت بابا جان خوب خودش هم که تو حرفش گفته حوزه مشترک و حوزه جداي زنان و مردان را که تعريف نکرده ميگويند فرهنگسراهارا حسينيه کرده وقتي ميپرسيم چطوري ميگويند کلاس قرآن گذاشته بابا جان اگر ميخواست فرهنگسراها را حسينيه کند که خيلي کارها ميتوانست بکند پس چرا نکردامروز يک اطلا عيه بزرگ در خيابان ديدم که مابرعليه خشونت و اختناق به رفسنجاني راي ميدهيم زيرش هم نوشته بود حاميان معين بابا جان کدوم اختناق کدوم خشونت والا ما که آن موقعها که احمدي نژاد شهردار بود خشونتي نديديم ضمن اينکه اين اختناقي که ميگوييد در ذات نظام جمهوري است وقتي از اول انتخابات انتصابات است وما شوراي نگهبان خودش را قيم مردم ميدادند خانه از پاي بست ويران است کل جمهوري اسلامي اختناق است حالا هاشمي خودش اختناق نيست زمان اختناق را هم که ديديم زمان خود هاشمي بود در ضمن اين که ميگويند اگر بيايد راستها مي آيند سر کار اين هاشمي خيلي سياستمدار است آنموقع که رئيس جمهور بود به چپها چراغ سبز نشان ميداد اما در عمل مثل راستها عمل ميکرد از کجا مطمئنيد اگر هاشمي بيايد راستها سر کار نمي ايند من حتي اگر خود هاشمي هم بگويد باور نمي کنم چون بارها وبارها دروغهايش را شنيده ام من اصلا نميتوانم دروغهاي رفسنجاني را باور کنم دوره خفقان هم که ميگويند مال زمان رفسنجاني بود به نظر من تمام تبليغات منفي که بر عليه احمدي نژاد ميشود همه وهمه اش حقه هاي رفسنجاني براي رييس جمهور شدن است اوايل انتخابات همه ميگفتند ملت چه راي بدهد چه ندهد رفسنجاني رئيس جمهورميشود من حالا واقعا به اين حرف رسيده ام من ترجيح ميدهم به احمدي نژاد راي دهم بلکه چهار سال ديگر شخص ديگري را تجربه کنيم شايد بهتر بود خفقان و خشونت هم که ميگويند در ذات جمهوري اسلا مي است و هيچ مطمئن نيستم اگر رفسنجاني بيايد خفقان و خشونت نباشد
گفت و گوی عمودی
۱. برای حال: تا جمعه فرصتی نمانده. یکی دو روزنامه را نمیگذارند چاپ شود. انگار یکی دیگر را هم با روشهای ابتکاری نمیگذارند به دست مردم برسد. فرصتی نیست. تلفن را بردارید و دلایلتان را با زبانی ساده برای دیگران توضیح بدهید.
۲. برای آینده: ما با هم حرف میزنیم نه با دیگری. گفتوگوی افقی دیگر فایده ندارد. باید دنبال گفتوگوی عمودی باشیم. دردهای دیگری را بشنویم. حرفهای خودمان را بگوییم.
۳. امیدوار باشیم.
۴. صبور باشیم به قول سعدی:
این جور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند
افتادم و مصلحت چنین بود
بیبند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش ازینم
باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
۱۳۸۴/۰۳/۳۱
هجو
من رای نمیدهم
به طور خلاصه و بدون پرداخت به مقدمه عرض میکنم.
من رای نمیدهم زیرا:
1- بین رفسنجانی و احمدی نژاد تفاوت عمده ای نمی بینم.
2- احساس میکنم این دعوا دعوای داخلی و مستقل از مردم است.ظاهر امر هم حاصل این بازی در نهایت پدید آمدن وجهه بین المللی جهت رفسنجانی می باشد.
3- تا کی برای فرار از بدتر باید به بد تن داد.
4- رای دادن به رفسنجانی تنها مسیری را که باید طی شود طولانی تر میکند. و آمدن احمدی نژاد مسیر را سخت تر. البته شخصا ترجیع میدهم مسیر سخت اما کوتاهتر را طی کنم. ولی وقتی به حد و اندازه احمدی نژاد فکر میکنم از رای دادن منصرف می شوم.
5- و مهمترین دلیل من برای رای ندادن اینکه من معتقم تعداد کمتر شرکت کنندگان احتمال حمله خارجی را کاهش میدهد.مستقل از اینکه چه کسی بر صندلی دومین مقام کشور تکیه داده باشد. فراموش نکنیم در آخرین رای گیری عراق 94 درصد از واجدین شرایط در این رای گیری شرکت کردند و صد در صد شرکت کنندگان به صدام رای مثبت دادند. عدم شرکت در رای گیری بیان وجود پتانسیل درونی مملکت برای گذار از وضع موجود میباشد.
آرامش
دیشب طولانی ترین مطلب خودم را جهت رای ندادنم نوشتم. استدلالم بر پایه تاریخ سی سال اخیر افغانستان و منطق خودم بود.
در واقع پاسخ بسیار دوستانه برادر عزیزم مهرداد پاسخی طولانی میطلبید.
حتی به یکی از دوستانم گفتم متن مرا در وبلاگ بخواند. متن را هم جهت تایپ به یکی از همکارانم دادم. ولی وقتی به وبلاگ رفتم و فضای بسیار عصبی آن را دیدم ترجیع دادم من متنی در آن قرار ندهم.
جمعه این هفته برنامه تصویری صدای آمریکا یک میز گرد با حضور آقایان میبدی و بهنود بر پا کرد.دو نفر با دو دیدگاه متفاوت در کمال آرامش به بحث پرداختند. چون هیچکدام قصد مجاب کردن طرف مقابل را نداشت و هر یک فقط قصدبیان نظر خود را داشت.
قرار بر این بود این وبلاگ همکلاسی های سابق را به هم نزدیک تر کند نه اینکه باعث کدورت بین افرادی شود که حتی اگر در خیابان از کنار هم رد میشوند احتمالا یک دیگر را هم نمی شناسند.
در پایان از خانم فاطمه به دلیل نوشتن بیت نه چندان زیبای مذکور صمیمانه عذر میخواهم.
به امید داشتن ایرانی آباد در سایه دمکراسی.
هزينههاي عزيز عزيز شدن
من در مورد كامنت
"يا مهدي"
يك مقدار دچار مشكل شدم. يكي اينكه من رو عزيز عزيزم خطاب كرده كه خوب چون من تا حالا فكر ميكردم تعداد افرادي كه ممكنه من براشون عزيز عزيز باشم در حدود نصف انگشتان يك دست هست.
از اين بابت كه اين شاخص يه مقدار بهبود پيدا كرد، خوشحال شدم.
از طرف ديگه من و امثال من را به برادران مخالف خاتمي تشبيه كردن كه به
"هر وسيله مشروع و غيرمشروعي عقلي و غيرعقلي بنهان و اشكاري… دست يازيدن تا باي نحوا كان او را حذف كنند"
، نارحت شدم.
من بشدت از اينكه در دسته كساني قرار بگيرم كه حرمت مومن برايشان از كعبه بالاتر نيست، ابا دارم. آنان كه بر هر منبر و معبري مخالفان خود را به باد دشنام و ناسزا مي گيرند و حتي در حرمت مراجع ما را هم نگه نمي دارند. اميدوارم خداوند مرا اگر دچار اين عيب هستم از آن دور سازد و كردههاي مرا كه از سر ناداني بوده ببخشايد.
حذف آقاي احمدي نژاد علاوه بر اينكه هدف ما نيست، در دسترسمان هم نيست.
پس شما از بابت حذف ايشان نگران نباشيد. به جامعه مدني و دموكراسي بدليل اينكه به ما اجازه ميدهد بدون نياز به روشهاي غير مشروع و تنها با استفاده از روشهاي مشروع به بيان نظرمان بپردازيم، علاقه داريم.
بنده به آقاي خاتمي براي تاكيدش بر كرامت انساني و حقوق افراد راي دادم الان هم هر كس به هر شعاري دوست دارد راي دهد بنده براي يك شعار تبليغ ميكنم، جنابعالي هم به شعاري كه دوست داريد راي دهيد و براي آن تبليغ كنيد.
جناب آقاي خاتمي كه آمد ادعاي چنداني در مورد بيلان كاري نداشت، ولي شهردار محترم تهران و حزب آبادگران ادعا دارند، درخواست من از دوستان اين بود كه از دوستاني كه اطلاع دارند به ما بگويند در عمل اين ادعا چه اندازه مقرون به صحت است. شخصا عقيده دارم به مقدار زياد بزرگنمايي است. به نظر من بخشي نگري ايشان در موردي كه يكي از دوستان در مورد بخشش جرائم ساخت و ساز بيان كردند كاملا مشهود است. اين بخشي نگري كه موجب راضي شدن فرد يا افرادي ميشود، در مقياس وسيعتر ممكن است موجب نارضايتي عده زيادي گردد، و يا ضررهاي جبران ناپذيري را به كشور در صورت اجرا در مقياس كلان وارد كند.
واقعا متشکرم
واقعا ممنونم ازدوستان من اصلا فکر نميکردم که اينقدر جوابهاي مستدل و منطقي وبا مدرک و دليل بشنوم بقول فرزانه جان از بس که همه به هم فحش ميدهند و کسي دليل قانع کننده نمي آورد برايم تعجب آور بود واقعا متشکرم
اما من هم دلايل خودم را براي راي دادن به احمدي نژاد ميگويم
اول: احمدي نژاد از معدود مسئولان نظام جمهوري اسلامي !! است که در بين مردم از نظر رسيدگي به کارهاي مردم محبوبيت دارد ومردم اورا به عنوان يک چهره مثبت مي شناسند البته بقولي شايد همه اينها سياه بازي باشد و فقط تبليغات انتخاباتي است اما خانواده خودم را ميگويم ما درحال حاضر مشغول خانه سازي هستيم يعني خانه پدري راداريم چند طبقه مي کنيم وتابحال حدود دوميليونو دويست هزارتومان عوارض شهرداري داده ايم ودو ميليون وچهارصد هزار تومان خلافي اتفاقا قبل ازکانديد شدن شهردار براي انتخابات بوداما هرکسي به ما مي رسيد ميگفت اگر ديديد شهرداري منطقه شما را خيلي اذيت ميکند برويد پيش شهردارحتما به شما تخفيف ميدهد و کار شما را راه مي اندازد بعنوان مثال دوست برادرم بهش گفته بود ما هم در خانه سازي خيلي خلاف کرده بوديم و شهرداري منطقه به ما ديگر اجازه کار نميداد رفتيم پيش شهردار کارمان را راه انداخت و به ما تخفيف داد اگر شهردار منطقه اذيتتان کرد و به شما تخفيف نداد شما هم وقت ملاقات بگيريد برويد پيش شهردار کارتان راه ميافتد وخيلي تعريف شهردار را مي شنيديم که آدم بسيار مردمدار و خوبي است و کار مردم را خيلي راه مي اندازدوخيلي آدم ساده زيستي است وبريز وبپاشهاي شهرداري را خيلي کم کرده ودر هزينه ها بسيار صرفه جو يي کرده مخصوصاهزينه هايي که مربوط به خودش بوده را حذف کرده و از اون موقع که آمده شهرداري سودشهرداري بابت عوارض از 4درصد به دو درصد رسيده و... البته شايد بتوان گفت اينها همه سياه بازي قبل از انتخابات است اما درمقايسه با هاشمي من همين شهردار تندرو اما مردمدار و ترجيح ميدهم
دوم: ميگويند قبل از خاتمي خفقان بود حالا اگر هاشمي بيايد و احمدي نژاد نيايد خفقان کمتر است من ميگويم اين خفقاني که ميگوييد قبل از خاتمي بود زمان همين رفسنجاني بود که ودر مقايسه با رفسنجاني ما زمان احمدي نژادرا که نديديم چه تضميني وجود دارد که هاشمي سياستش عوض بشود واصلاحات ايجاد کند ما چه تضميني داريم در حاليکه 8 سال رياستش و دروغهاي زيادي که به مردم ميگفت را ديديم شايد اين قول اصلاحات هم يک دروغي باشد مثل همه دروغهاي ديگرش ضمن اينکه هيچ تضميني نداريم بر اينکه اگر احمدي نژاد بيايد راستهاي تندرو بيايند سر کاريعني هيچ تضميني در هيچ زمينه ايي وجود ندارد اتفاقا کامنتهاي دوستان را خواندم صحبتهاي تند احمدي نژاد را هم خواندم خيلي جالب بودند خيلي خوشحال شدم که کسي اينطور با دليل و منطق وقت گذاشته و جواب مرا داده اما اگر ما دنبال شعارهاي قشنگ ميگرديم خاتمي از همه قشنگتر حرف ميزد اما عاقبتش چه شد او حتي پشت دانشجوها رادر فاجعه دانشگاه تهران نگرفت و عليرغم قولي که داده بود که عاملان اصلي کوي دانشگاه را مجازات ميکند هيچ اتفاقي نيافتاد وخيلي فجايع ديگر مثل قتل عام دانشجويان خوابگاهها ي دانشگاههاي مختلف که باز هم خاتمي هيچ کاري نکرد من از دوستان ميخواهم همانطور که تا بحال بوده با دليل جواب دهند از آقا يا خانم يا مهدي هم خواهش ميکنم با نام مستعار صحبت نکنند ما که با هم حساب خورده نداريم داريم مثل دوتا دوست حرف ميزنيم و قرار نيست کتک کاري ويا خداي نکرده فحاشي کنيم
در ضمن من واقعا از اين حرف دوستان که گفتند اگر همه دست به دست راي به اکبر دهيم از آن به که کشور به انتر دهيم
خيلي نارا حت شدم
۱۳۸۴/۰۳/۳۰
خواهش
این را برای این حاشیهی دوستمان نوشتم.
آقا یا خانم «یا مهدی»:
جمع ما دوستانه است. لطف بفرمایید با اسم خودتان بنویسید بهتر است. قرار بر مستعار نویسی نیست این جا. دوستانی هستیم در کنار هم نشستهایم و استدلالهای هم را میشنویم و حرف حقی اگر داریم میگوییم. از دیگر دوستان هم میخواهم بنا را بر استدلال بگذارند و حرفی بزنند که بتوانند مسوولیتش را قبول کنند. قرار نیست کسی را به چیزی قانع کنیم. خواهش میکنم که با اسم خودتان و پاکیزه بنویسید. و گرنه من به عنوان کسی که این بساط را پهن کرده درش را تخته میکنم و حرص بیخود نمیخورم.
اندر حكايت كارايي شهردار
مكرر از زبان طرفداران آقاي احمدي نژاد نقل كارايي ايشان در سمت شهردار تهران و كارهايي نمايان ايشان در رفع و رجوع مشكلات مردم تهران شنيدهام. .
به نظر من بيشتر اين ادعاي كارايي مربوط به حجم بالاي تبليغات تلويزيوني و پوشش گسترده آنها از اقدامات شهرداري تهران است. صدا و سيما بعد از انتخات آخر شوراي شهر، به طور گستردهاي اخبار مربوط به شوراي شهر تهران و شهرداري را پوشش داده و سعي كرده و در واقع با حجم بالاي تبليغات در اين زمينه توهم كارايي آبادگران و شهرداري تهران را در مردم ايجاد كرده است. من موقع خواندن رمان 1984 فكر ميكردم جورج اورول يه مقدار زيادي در زمينه تاثير تبليغات تله اسكرين اغراق كرده ولي حالا كه نتايج اين انتخابات را ميبينم يه مقداري بايد در اين زمينه تجديد نظر كنم.
به عنوان يك اقدام مشخص قبول دارم كه شهرداري دور برگردانهاي زيادي را دراين يكي دو ساله ايجاد كرده و مقداري از ترافيك بعضي از تقاطعها كاسته است.
حال اگر كسي از دوستان اطلاعاتي درباره اقدامات نمايان شهردار تهران در جهت رفع مشكلات شهر تهران دارند، در اختيار ما قرار دهنده تا ما هم حداقل اندكي به آينده محتمل تحت لواي ايشان اميدوار شويم
سیاستمدار خوب - سیاستمدار بد!!
دوستان در عالم سیاست به دنبال آدم خوب و آدم بد نگردید. هر کس در پی آن است که منافع خود و گروه حامی خود را با توجه به محدودیتها ماکزیمم کند. سیاستمدار خوب و بد مال فیلمهای هالیوود است. باور کنید حتی نلسون ماندلا و گاندی هم منافع گروههای حامی خود را در نظر داشتند. هر یک از ما باید ببینیم در شرایط فعلی کدام یک از این دو نفر می توانند بیشتر برای منافع گروه اجتماعی که شما در آن قرار دارید مفید باشند. اگر خیلی دیگر دوست هستید ببینید کدامیک می توانند برای منافع ایران و ایرانی مفید باشند. اگر بیشتر دیگر دوست هستید ببینید کدامیک می توانند برای منافع نوع بشر بیشتر مفید باشند. (البته با ظرافت اگر نگاه کنیم برای انسانهای شریف تمامی این منافع در یک جهت هستند)
سری به وب سایت احمدی نزاد هم بزنید. باور کنیم ممکن است احمدی نزاد با هاشمی متفاوت باشد.
۱۳۸۴/۰۳/۲۸
درسهایی که انتخابات به من آموخت
انتخابات به پایان رسید و نتیجهی آن هم معلوم شد. در این یکی دو روز بحث در وبلاگ بالا گرفته بود. من دیر رسیدم. خوب شاید بد نباشد بگویم تا حالا از وقایع اخیر چه آموختهام.
۱- این اولین انتخاباتی بود که در آن، کسی که به او رأی دادم پیروز نشد. تقریباً تمام پیشبینیهایم غلط از آب در آمد. از پیشبینی آخر شدن کروبی گرفته تا صعود معین به همراه قالیباف یا هاشمی به مرحلهی دوم. پیشبینی در ایران کار سادهای نیست. شاید اصلاً کار درستی هم نباشد. بهتر است آدم به جای پیشبینی، اطلاعاتاش
را گسترش دهد و سعی کند واقعیتها را بهتر بشناسد. در ِ مغزش را باز بگذارد و سیگنالهای ورودی را فیلتر نکند.
۲- از آن بیست میلیون نفری که به خاتمی رأی دادند تنها کمی بیش از چهار میلیون نفر به معین رأی دادند. خاتمی حق داشت که در بسیاری موارد به پشتوانهی رأی مردمیاش تکیه نکرد. چون اگر تکیه میکرد ممکن بود محکم از عقب به زمین بخورد.
۳- دموکراسی و آزادی دغدغهی اصلی مردم ما نیست. بنابراین اگر کسی از دموکراسی و جامعهی مدنی و ... حرف زد و مردم به او رأی دادند معنیاش این نیست که به آن حرفها رأی دادهاند. رأی به کروبی پیام قابل ملاحظهای در خود داشت.
۴- به قول مرحوم بازرگان (در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت) شعار «همه با هم» کمکم تبدیل به «همهبامن» میشود. متأسفانه اصلاحطلبها هم گرفتار این آفت شدند. آنها از آن هنگام که پشت دانشجویان را در حادثهی کوی دانشگاه خالی کردند و طرح اصلاح قانون مطبوعات را از دستور کار مجلس خارج کردند، رأی مردم را از دست دادند. جالب است که هاشمی هم با شعار همهباهم وارد کارزار انتخاباتی شده است.
۵- هنوز دنبال قهرمانایم. معین خصوصیات یک قهرمان را نداشت. اگرچه به نظر من این نقطهی قوتاش بود ولی نظر من نه به کسی مریوط است و نه به درد کسی میخورد.
۶- همانطور که حجاریان به درستی تذکر داد معین حرفی برای تودهها نداشت و تمام حرفها و برنامههایش به درد نخبهگان میخورد. البته خاتمی با همین حرفها رأی آورد ولی همانطور که قبلاً هم گفتم آن رأی چندان ربطی به حرفهای خاتمی نداشت.
۷- بعضیها روشن فکر میکنند، بعضیها فکر میکنند روشناند.
آرای سازمان یافته
این کار قبلا در فضای سیاسی - اجتماعی و فرهنگی ایران بسیار صورت گرفته است و یکی از بدترین مثالهای آن بار منفی است که به عبارت سودجویی داده اند. این کلمه که می تواند یکی از کلیدی ترین وازه ها در هر اقتصادی باشد در کشور ما با به یک دشنام تبدیل شده است. در به کارگیری وازه ها باید بسیار دقت کرد. اگر یک گروه سیاسی با شبکه ای از انسانها می تواند پیام خود را به حامیانش برساند (با آن دو پیش فرض) این نه تنها بد نیست بلکه یکی از عوامل پیشرفت دموکراسی است. و به یاد داشته باشیم که اصلاح طلبها با شرکت در انتخابات و مخالفت با تحریم به طور ضمنی پذیرفته اند که این پیش فرضها در سطح قابل قبولی فراهم شده اند
۱۳۸۴/۰۳/۲۷
آشوب
سربازی که میروی اولین چیزی که یادت میدهند این است: مهمترین اصل در جنگ غافلگیری است. دشمن نباید از کارهایت سر در بیاورد. نباید بتواند رفتارت را پیشبینی کند. نباید بداند چه در سر داری.
اما در سیاست ماجرا باید درست برعکس باشد. رقیب و حتی دشمن سیاسیات باید بتواند رفتارت را پیشبینی کند. باید رو بازی کنی. باید بداند که کجا ممکن است کوتاه بیایی و کجا محکم میایستی. باید به دیگری نشان بدهی که چه میخواهی؛ برایش چه قدر حاضری هزینه بدهی؛ تا کجا پیش میروی؛ چه امتیازی به او میدهی؛ چه در سر داری؛
بخش چشمگیری از ناکامیهای ایران در تاریخ معاصرش برآمده از کاربست نادرست این دو اصل به جای هم است. این اشتباه را در همه جای سیاست در ایران میبینی:
۱. سیاست داخلی: رقبای سیاسی درون حاکمیت گاهی از دروازه رد نمیشوند و گاه از سوراخ سوزن رد میشوند. جاهایی کوتاه میآیند و جاهایی نه. هیچ کدام از این رفتارها هم برای دیگری قابل پیش بینی نیست.
همین است که میبینی رقابت تبدیل به جنگ شده است. چون هیچ کدام از رقبا نمیدانند در صورت پیروزی دیگری چه بلایی سرشان میآید.
۲. دیپلماسی و سیاست خارجی: دنیا نمیداند در سر دولتمردان ایرانی چه میگذرد. تا کجا میتوانند به ایران فشار بیاورند، کجا فشار جواب میدهد؟ کجا نه؟ چه انتظاری باید از ایران داشته باشند؟ ایران به قول خودشان «جعبهی سیاه» است، هر چیزی ممکن است از آن بیرون بیاید. جالب این که بعضی دیوانههای سیاسی در ایران این را مزیت میدانند.
۳. رفتار سیاسی مردم: از همه بدتر، رفتار سیاسی مردم ایران نه برای رقیبان سیاسی داخلی روشن است نه برای سیاستمداران خارجی. هر لحظه هر اتفاقی ممکن است بیفتد. و این پیشبینی نشدنی بودن و رفتار پریشان همه را در داخل و خارج به اشتباه میاندازد. همین است که میبینی نامزدی که پیروزی خودش را پیشبینی نمیکند، حرفهایی میزند که از پس اجرایش بر نمیآید. یا آن که خود را پیروز میدان میداند به خواستههای مردم توجهی نمیکند یا خواستهها را عوضی میفهمد.
جمعیت جوان ایران هم بر شدت بیماری افزوده. تازه در انتخابات اوضاع خرابتر هم هست. سن رایدهی در ایران خیلی پایین است. جوانهای بین پانزده تا بیست سال حدود ده میلیون رای دارند. این ده میلیون رای-- که صاحبانش نه دید سیاسی و نه تجربهی اجتماعی چندانی دارند-- هر لحظه ممکن است جابهجا شود.
نظر سنجیها «غیر علمی» اند اما مردم و سیاست ما «غیرعلمی» تر اند.
چه خبر؟
در همه دنیا نتایج نطرسنجی از مردمی که از حوزههای رایگیری بیرون میآیند یکی از معتبرترین روشهای نظرسنجی است. ولی وقتي در کشور موسسات نظرسنجی منطبق بر معیارهای علمی موجود نباشد٬ حاصل این میشود که هر کس فکر میکند عمه او به هر که رای داد او بیشترین رای را میآورد. تا امروز همه میگفتند رای مردم را نمیشود حدس زد ولی الان فقط لازم است از هر کسی بپرسند به کی رای دادهای. تا الان که ساعت حدود ۶ به وقت تهران است این پیشبینیها روی وب گزاشته شده است:
وب سایت روزنامه شرق: در شهرهای بزرگ اول هاشمی دوم معین در شهرهای کوچک معین اول
وب سایت حسین درخشان: اول معین دوم قالیباف سوم هاشمی
خبرنامه گویا: اول هاشمی دوم احمدینژاد
خبرنامه گویا (یک خبر دیگر از منبع موثق): اول هاشمی (۴۰ درصد) دوم معین (۲۰ تا ۲۵ درضد) سوم قالیباف (۱۸ درصد)
گزارش روز
یادداشت قبلی مهرداد در مورد کلنگ خیلی هیجانانگیز بود. در نتیجه، من و مرجان امروز ساعت ۱۲:۱۵ کلنگها را غلاف کردیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم ژنو رای دادیم و تندی برگشتیم لوزان. ساعت ۱۴:۱۵ دقیقه رسیدم به دفترم و دوباره کلنگ را از جیبم در آوردم و مشغول کار شدم. حالا کلنگ نزن و کی بزن...
فردا و پسفردا هم که اینجا آخر هفته است و کلنگ زدن تعطیل است. هوا گرم و خوب شده و فعلا در فکر این هستیم که یکشنبه بعد از ظهر را کامل به استخر اختصاص بدهیم و بعدش هم تنیس و اگر عمری باقی باشد شبش هم برویم و فیلم جدید بتمن را که میگویند خوب از کار درآمده، ببینیم.
این هم از گزارش امروز من. تا دیر نشده برگردم و برسم به بقیه کلنگ زدنم ؛)
۱۳۸۴/۰۳/۲۶
کلنگها را بر زمین بگذاریم
۱. دکتر همایون کاتوزیان تعبیر جالبی دربارهی ایران دارد. او ایران را «جامعهی کلنگی» میداند. ایرانی خانهاش را پس از ده دوازده سال کلنگی مینامد و به درد نخور که راهی جز خراب کردنش نیست. میگوید همیشهی تاریخ با کلنگ به جان آن چه در دوران کوتاهی به رنج ساختهایم میافتیم و همه چیز را دوباره از صفر شروع میکنیم.
هیچ وقت انباشت تجربه یا ثروت نداشتهایم.
۲. سیاست را - چه داخلی و چه خارجی- بازی قدرت میدانم. بازی به همان معنا که در «تیوری بازیها» به کار میبریم. هدف کسب منافع یا قدرت بیشتر است. کسانی که دم از اخلاق در سیاست میزنند به بیاخلاقی دامن میزنند به دو دلیل: یا نمیدانند سیاست چیست پس درباره چیزی که نمیدانند حرف میزنند که اخلاقی نیست. یا میدانند اما خلافش را میگویند که دروغگویی است و غیر اخلاقی.
بیش از آن که دنبال «آدم خوب» بگردیم باید دنبال «ساختار خوب» باشیم که حتی اگر شرترین افراد اداره اش کردند، زورشان به خراب کردن همه چیز نرسد. ساختار خوب هم یک شبه درست نمیشود.
۳. متاسفانه اقتصاد نفتی بازی قدرت را در ایران وارونه کرده است. دولت باید نگاهش به دست مردم باشد برای ادارهی کشور. اما در ایران مردم چشمشان به دست دولت است برای امرار معاش. تا بنگاههای بزرگ اقتصادی و نهادهای صنفی برآمده از منافع مشترک گروهی نداشته باشیم هیچ راهی برای فشار به دولت و شرکت در بازی قدرت وجود ندارد. حزب هم نمایندهی همین گروهها است.
۴. نهاد، نهاد، نهاد،... : نهاد ساخته نمیشود مگر با انباشت فکر، تجربه و سرمایه.
۵. به طور متوسط هر ۱.۵ سال یکبار در ایران انتخابات برگزار میشود. از ۱۰-۱۲ سال پیش انتخابات جریانساز بوده. کمترین فایدهاش این است که یک عده برای عوامفریبی هم که شده مجبوراند حرفهای خوب بزنند. همین که مردم را این قدر ارزشمند میدانند که بخواهند فریبشان دهند غنیمت است. فرصت را از دست ندهیم. فشار بیاوریم. حوصله داشته باشیم. و یادمان باشد فردای رایگیری خواستهها را فراموش نکنیم. پایمردی( یا پایزنی) کنیم.
۶. دیروز دفاع کردم. اما تا شب قبلش یک چشمم به تزم بود و یک چشمم به اینترنت. شب قبلش داشتم با یکی از نسل جدید چت میکردم تا راضیاش کنم رای بدهد.
هشت سال پیش داشتم تز فوق لیسانسم را مینوشتم که سیدی خندهرو آمد و شروع کرد به حرفهای خوب زدن. حرفهایش را پسندیدم. به او رای دادم و پشیمان نیستم.
چهار سال پیش از ایران دور بودم. (هنوز هم دورم.) اما سه هفته درس و کار را کنار گذاشتم تا از همین جا مخ آنها که در ایران بودند را بزنم که رای بدهند. در همین حرفها وبحثها بود که دوستم از سر تردید تفالی زده بود به حافظ که این آمده بود:
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم
...
۷. کلنگها را بر زمین بگذاریم. رای بدهیم.
چرا به معين راي ميدهم
آفت اصلي تلاشهاي يك قرن اخير ملت ما در زمينه دموكراسي خواهي، كم حوصلگي و عجله براي رسيدن به نتيجه است.
خيلي از ماها براي بدست آوردن اهدافي كه تنها در مقطعي و يا حداكثر در طول زندگي به كارمان ميآيد حاضريم سالها مرارت و سختي را به جان بخريم (مانند تحصيلات عاليه) در حالي كه درباره هدفي كه نه تنها بر زندگي ما بلكه بر زندگي آيندگان ما و يك ملت اثر دارد چنين شكيبايي به خرج نميدهيم.
بر عملكرد اصلاح طلبان شايد بتوان از جهات زيادي خرده گرفت ولي بايد پذيرفت كه وضعيت بسيار بهتر شده است. اگر چه اين عادت انسان است كه به آنچه در دست دارد به ديده استخفاف مينگرد و آن را كم ميشمارد. اگر اندگي به تامل بنگريد و دوران پيش از خاتمي را به ياد بياوريد و با الان مقايسه كنيد متوجه خواهيد شد كه از بسياري جنبهها اوضاع بهتر شده است.
ما با كشورهاي غربي كه وارث روم و يونان هستند تفاوت داريم. آنها پيشينه 2500 ساله دموكراسي دارند و ما پيشينه 2500 ساله پادشاهي. نبايد انتظار داشته باشيم به همين سادگي اين فرهنگ به فرهنگ دموكراسي مبدل شود. قبول كنيم كه ما در چند مقطع بعد از مدتي آزادي و دموكراسي و چشيدن سختيهاي آن دوباره اجازه داديم استبداد حاكم شود.
به محمدعلي شاه اجاز داديم مجلس را به توپ ببندد، اجاز داديم دولت مصدق ساقط شود، انقلاب نيز بعد از مدتي از مسير اصلياش منحرف شد.
نگذاريم جنبش اصلاح طلبي هم دچار اين مشكل شود و با عدم حمايت از اين جنبش نهالي را كه ميتواند طي يك فرايند آرام كشور را متحول كند بخشكانيم.
از افرادي مانند عزت الله سحابي و ساير ملي مذهبيها سرمشق بگيريم كه عليرغم همه مشكلاتي كه تا به حال دچارش شدهاند، از اين نهضت حمايت كرده و پشتيبانيشان را از معين اعلام كردهاند.
قبول كنيم كه مشكل اصلي كشور ما اقتصادي نيست. كشور ما دچار مشكل اقتصادي است چون مشكلات عديده ديگري از جمله مشكل عدم توسعه سياسي دارد كه اين خود موجب عدم بكارگيري موثر نخبگان در سطوح بالاي تصميم گيري كشور شده است.
۱۳۸۴/۰۳/۲۵
جادوی قدرت
ساعاتی پیش فیلم مارمولک 2 (منظور فیلم تبلیغاتی هاشمی ساخته کمال تبریزی است) را از تلویزیون می دیدم . با خودم فکر کردم این قدرت عجب نیروی جادویی دارد .براستی قدرت چه جاذبه ای دارد که $$$ی مثل هاشمی به خاطرش چنین اشک تمساح میریزدو یا کسی مانند معین که روزگاری در دانشگاه که یک محیط فرهنگی است اندیشه های متفاوت با معیارهای خودشان راپاکسازی میکرد امروزه وعده حضور دگر اندیشان و حتی مخالفان را در دولتش میدهد و یا فردی مثل مهرعلیزاده وعده رشد صنعتی و اقتصادی میدهد،###ی مثل قالیباف به جوانان وعده ایرانی آبادو آزاد میدهد و @@@ی مثل لاریجانی وعده نفس کشیدن در هوای تازه میدهدو ^^^ی مثل احمدی نژاد وعده بهبود معیشت مردم را .باز هم گلی به گوشه جمال محسن رضایی که فهمید وعده هایش زیادی آبکی اند و انصراف داد و به ذوب در *** قناعت کرد. در این میان وعده های عامیانه کروبی از همه جالب تر است به خصوص پرداخت ماهیانه 50000 تومان به افراد بالای 18 سال!! و در این بین مردم سرگردان در میان این وعده و وعید ها و مردد اینکه اساسا رای بدهند بهتر است یا ندهند(به جای علامات هر کلمه ای که فکر میکنید مناسب است استفاده کنبد)
هاشمی يا معين؟
با عرض معذرت از دوستانی که ممکن است شدیدا از هاشمی بدشان بیاید(!)٬ به نظر من الان انتخاب شدن هاشمی یا معین احدیالحسنیین است.
۱۳۸۴/۰۳/۲۴
۱۳۸۴/۰۳/۱۸
فکرکردي خيلي باهوشي عمرن
ببخشيد قصد جسارت نداشتم اما عنوان اين مطلب دقيقا عنوان ايميلي بود که دوستي برايم فرستاده بود من هم ديدم به قول عزيزي از بحث کسل کننده انتخابات بهتره عين ايميل رابراي شما ميفرستم اميدوارم که جسارت من را به بزرگي خودتون ببخشيد راستي وبلاگمون يکساله شده تبريک ميگويم البته فکر ميکنم نزديک يک ماه هست يادمه دقيقا پارسال همين موقعها بود که من عضو وبلاگ شدم خيلي خوشحال بودم از طرفي هم ناراحت که چرا نتوانسته بودم تو همايش 69 ايها شرکت کنم يادمه يکي از مطالب وبلاگ اين بود که يکي از دوستان تولد يلدا را تبريک گفته بود خيلي برام عجيب وجالب بود چون من اصلا نميدونستم تولد يلدابيست خرداد هست من هم چون نه شماره ونه هيچ نشونه ايي از يلدا نداشتم زنگ زدم به مژگان وخواستم ازش که ازطرف من به يلدا تبريک بگه يکسال گذشت راستي عمر آدم چقدر زود ميگذره
متن اون ايميلي را که گفته بودم عينا بدون هيچ کم و کاستي در زير ميارم فقط اميدوارم به کسي برنخوره وجسارت من را به بزرگي خودتون ببخشيد
***********
اگه این میل رو دریافت کردی، یادت باشه به خاطر این نیست که من فکر می کنم تو از من باهوش تری، OK؟
در ادامه این مطلب 4 تا سوأل هستش. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری، حالا بزار ببینیم، چقدر باهوش هستی.
آماده ای؟
برو پایین تر.....
سوأل اول :
فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟
پاسخ:
اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.
سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی.
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی.
سوأل دوم:
اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟
جواب:
اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)
شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟
سوأل سوم:
ریاضیات فریبنده!!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.
عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟
به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است.
باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید.
مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!
پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم
پنجمی چیه؟
جواب: Nunu؟
نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.
بابا ایول، مارو باش رو دیوار کی داریم یادگاری می نویسیم. آبرومونو بردی که بابا.
اینو برای امتحان اونهایی که فکر می کنید باهوشند بفرستید.
:
کرشمه
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
به باد ده سر و دستار عالمی یعنی
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس
سزای حور بده رونق پری بشکن
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن