۱۳۸۵/۱۰/۱۶

يك درددل

دلم خيلي گرفته است وقتي كه يادم مي آيد چشمهام پراز اشك مي شود قلبم مي گيرد نفسم تنگ ميشود وبه شماره مي افتد همه دنيا وظواهرش جلوي چشمهام بي ارزش وپوچ مي شوند بغض سنگيني گلوم را ميگيره با خود م مي گويم : خدايا ايكاش مرده بودم وآن صحنه را هيچوقت نمي ديدم.
شب چهار شنبه بود بعداز يك روز كاري سخت طوريكه مجبور شدم بعلت كارزياد سرويس رااز دست بدهم ساعت 7 شب از محل كارم آمدم بيرون هوا خيلي سردبود وقتي كه داشتم مي رفتم سوار اتوبوس بشوم ديدم يك نفر كنار خيابان نشسته يك اسكناس از تو جيبم درآوردم كه بهش بدهم كمي كه جلوتر رفتم متوجه شدم صداي ناله و زاري مي آيد ديدم يك پسر بچه 11-12 ساله هست كه از سرما زانوهاش را بغل كرده يك لباس مندرس رادور زانوها وپاهاش پيچيده بود سرش را گذاشته بود روي زانوهاش ،ازسرما مي لرزيدوگريه مي كرد وطنين گريه هاش در آن هواي خيلي سرد يخ مي زد چندتا جوان را ديدم كه خيلي شاد وسرمست ومغرور، بي اعتنا از كنارش رد شدند اسكناس را بهش دادم نگرفت گذاشتم روي زانوهاش كه آنها را بغل كرده بود باز هم اعتنايي نكرد واسكناس افتاد اسكناس را از روي زمين برداشتم و دوباره گذاشتم روي لباس مندرسي كه دور زانوهاش پيچيده بود وسرش را گذاشته بود روي آن گريه مي كرد و مي لرزيد صداي گريه هاش خيلي سوزناك ولرزان بود خيلي ناراحت شدم با خودم گفتم ايكاش مي توانستم كاري برايش انجام بدهم اما نميدانستم در آن لحظه چه كاري ميتوانم برايش انجام بدهم وقتي داشتم ازاو دور مي شدم پاهام مي لرزيد بغض گلويم را گرفته بود مرد ميانسالي كه چند قدم جلوتراز من راه مي رفت وآن صحنه را ديد بود برگشت سمت من وبا حالتي نگران گفت :"بيچاره تا صبح تواين هواي سرد چطوردوام مياره تا صبح زنده نمي مونه" من هم وحشت زده و نگران به آن مرد نگاه ميكردم بعد گفت:" واقعا بدبختيه اين مملكت با اين همه ثروت آنوقت ما بايد اين صحنه ها را ببينيم " ورفت .احساس كردم پاهام ديگه قدرت راه رفتن نداره نميدانستم چكاركنم نميدانستم چه كمكي ميتوانم به آن فرد كنم نميدانستم برگردم يا بروم اگر آن فرد تا صبح از سرما مي مرد آيا من مسئول نبودم با چشمهاي پرازاشك سواراتوبوس شدم توي راه بغض سنگيني گلويم را گرفته بود نا خودآگاه وقتي ياد آن صحنه مي افتادم اشك مي ريختم به نظرم همه چيز پوچ و بي ارزش بود مغازه هاي لوكس ،آدمهاي مغرور وسرمست ، خيابان وليعصرو... با خودم مي گفتم :" وقتي قرار باشه كودكان ما تا صبح در اين خيابان يخ بزنند و بميرند هيچ چيزي ديگه ارزش نداره واقعا حيف بيت المال كه صرف پروژه بهسازي پياده رو خيابان وليعصر ميشه در حاليكه آدمها از سرما كنار همين پروژه مي ميرند مگر پياده رو قبلي چه مشكلي داشت" در حاليكه با چشمهاي پرازاشك از پنجره اتوبوس بيرون را نگاه ميكردم چشمم به يك نوشته كه پشت يك ماشين بود افتاد روي شيشه عقب ماشين نوشته بود "حيدريم" نگاهم روي اين كلمه خيره ماند با خودم گفتم :" ايكاش يكبار وفقط براي يكبار هم كه شده به حرفهايي كه مي زنيم عمل مي كرديم آنوقت هيچوقت توشهرمون هيچ صحنه دلخراشي را نمي ديديم " الآن هم هر وقت در رختخواب گرم ميخوابم با خودم ميگويم :" يعني تا صبح چند نفردراين شهر از سرما مي ميرند " ويا هروقت دستم را با بخاري گرم مي كنم ناخودآگاه بغض گلويم را ميگيره ياد آن پسر بچه مي افتم با خودم ميگويم " ايكاش مي توانستم كاري براي آن فرد انجام بدهم "

اين يك درد دل ساده بود ونميدانم چراآن را اصلا پست كردم شايد براي اينكه راه گلويم باز بشه ميدانم كه بعضي هاتون خواهيد گفت اين چيزها تقصير دولته دولت فلانه و چنانه بايد فلان كار را بكنه وچنان كار اما كمي هم صبركنيد آيا ما هم كاملا بي تقصيريم شايد بعضي هاتون بگوييد كه تقصير ما اينه كه به اينها راي ميدهيم اما به نظر من همه جوابها اينها نيست

۵ نظر:

Afshin گفت...

خواهر عزیزم
احساسات بشردوستانه شما کاملا قابل احترام است و همانطور که فرموده اید پاسخ سوال گناه آن بچه یا حق مسلم وی از ثروت های زیر پایش هم روشن.
اما سوال دیگر شما را میتوانم پاسخ دهم . پرسیده اید:
وقتي قرار باشه كودكان ما تا صبح در اين خيابان يخ بزنند و بميرند هيچ چيزي ديگه ارزش نداره واقعا حيف بيت المال كه صرف پروژه بهسازي پياده رو خيابان وليعصر ميشه در حاليكه آدمها از سرما كنار همين پروژه مي ميرند مگر پياده رو قبلي چه مشكلي داشت"
پاسخ شما را با چند سوال میدهم.
آیا تا به حال با یک ویلچر سوار خواسته اید به خیابان ولی عصر بروید؟
آیا شده است که با یک ویلچر سوار مسافتی حدود 200 متر را در اصلی ترین و طولانی ترین خیابان شهر تهران طی کنید؟آیا میدانید اکثر مراکز خدمات رسانی به معلولان در ولی عصر قرار دارد؟آیا فراموش کرده اید که اکثر مردانی که روی ویلچر مینشینند همانانی هستند که پای خود را در جنگ -دفاع از همین ماهائی که زمانی هم سن و سال همان کودک مورد نظر شما بوده ایم- جا گذاشته اند؟
زمانی کرباسچی را بابت حیف و میل بیت المال به دادگاه کشاندند و در نهایت هم ...
پس از آن مردانی بر کرسی وی تکیه زدند که یکی از یکی بی لیاقت تر و بی کفایت تر بود.
تا آقای قالی باف مردی که ظاهرا اهل عمل است. مردی که برای یک پیاده رو یک کار اصولی و بنیادی انجام میدهد ، نه مثل اکثر مدیران برای عوام فریبی مسافت کوتاهی را به گل و سبزه بیاراید تا بتواند روی آن تبلیغات کند.
بس ناجوانمردانه است حال که آدمی پیدا شده و دارد کاری مثبت و زیر بنائی آن هم در محدوده وظایف خود انجام میدهد اینچنین قضاوتش کنیم.
آن هم در وانفسائی که اخبار رسمی و غیر رسمی خبر از میلونها دلار کمک بلا عوض ایران به حماس ، حزب الله لبنان ، افغانستان و عراق میدهد.

Fatemeh Esmaeeli گفت...

متشكرم
در جواب سوال شما كه فرموديد آیا تا به حال با یک ویلچر سوار خواسته اید به خیابان ولی عصر بروید؟ بگويم كه نه من تابحال اينكار را نكرده ام امادرقسمتي از خيابان ولي عصر كه محل كار خودم هم آنجاست نديده ام كه تسهيلات خاصي براي رفت وآمد معلولين قرار دهند البته مراکز خدمات رسانی به معلولان در اينجا كه من هستم نيستند درهرصورت از نكته ايي كه اشاره فرموديد بسيارمتشكرم

mehrdad گفت...

تا آن‌جا که یادم می‌آید پیاده‌روهای خیابان ولی‌عصر پله‌پله‌ بود. یعنی هر بیست-سی قدم که می‌رفتی، یک پله‌ی ده-بیست سانتی‌متری شیب خیابان را جبران می‌کرد. این پله‌ها برای آدم‌های عادی هم آزار دهنده است، چه برسد به معلول یا کسی که روی ویلچر باشد. بنابراین فکر نمی‌کنم تسهیلات خاصی برای معلولان لازم باشد، کافی‌ است این پله‌ها را بردارند و جاهایی که پیاده‌رو به خیابان می‌رسد را هم شیب ملایم بدهند.

اگر این کار را کرده‌باشند که خیلی خوب است، خدا خیرشان بدهد که بالاخره کمی هم از کله‌شان استفاده کرده‌اند.

اما درباره‌ی نگرانی و ناراحتی شما از دیدن آن صحنه‌ی دل‌آزار: فکر کنم دیدن چنین چیزهایی در هر شهر چند میلیونی‌ای عادی باشد. یعنی می‌خواهم بگویم این چیزها نشانه‌ی فاجعه‌ای نیست، که حالا نگران باشیم چرا به بیت‌المال را خرج پیاده‌روها می‌کنند. شهرداری مگر وظیفه‌ای جز رسیدن به همین چیزها دارد؟

تنها کاری که شهرداری می‌تواند بکند شاید این باشد که جان‌پناه یا گرم‌خانه‌هایی برای این آدم‌ها فراهم کند تا شب را به صبح برسانند. برای این کار هم شهرداری پول باید داشته‌باشد. پول از کجا می‌آید؟ از مالیات، عوارض و این جور چیزهایی که شهروندان می‌دهند.

بنابراین تنها کاری که از ماها به عنوان شهروند برمی‌آید این است که مالیات‌مان را بدهیم، از زیر عوارض و خلافی در نرویم؛ از شهردارمان هم توقع داشته‌باشیم پول‌های ما را خرج کارهای الکی مثل وام ازدواج دادن نکند، عوارض و خلافی را بذل و بخشش نکند، با طرح‌هایی بی‌مطالعه پول مردم را هدر ندهد و ...

Hamid Tajgardoon گفت...

ظاهرا گرمخانه هم ساخته اند : http://www.ilna.ir/photo/photo.asp?code=383408&ph=../images/85-10-16/35.JPG

Fatemeh Esmaeeli گفت...

منظور من از آن جمله شخص خاص شهردار نبود منظورم كلا هزينه هاي بيت المال بود كه بعضي اوقات بيخودي حيف و ميل مي شود وگرنه خود شخص آقاي دكتر قاليباف از آن زمان كه شهردار شده اند كارهاي مثبت بسياري براي شهر تهران انجام داده اند وزحمات زيادي كشيده اندوحسن نيت وزحماتشان واقعا جاي قدرداني دارد