۱۳۸۸/۱۲/۱۲

دو سال و یک روز گذشت

دقیقا دو سال و یک روز از وقتی که سوییس را ترک کردیم و به آمریکا آمدیم می‌گذرد. دو سال پیش در چنین روزهایی در تب و تاب سفر و اسباب کشی و کشف دنیایی جدید بودیم. امروز دوباره در همان تب و تابیم. چند روز پیش مرجان موفق شد از دانشگاه ETHZ در زوریخ برای یک دوره پست-داک پذیرش بگیرد. دو ماه فرصت داریم که اسباب کشی کنیم و بار دیگر از فراز اقیانوس اطلس پرواز کنیم. دو سال پیش مرجان به دنبال من راهی این سفر شد و این بار نوبت من است که به دنبالش بروم. دو سال پپش رومینا فقط چهار ماه داشت و خیلی نگران سختی سفر بودیم. این بار رومینا مشغول شیرین زبانی است و ما در فکر اینکه او چه به سرعت زبان آلمانی یاد خواهد گرفت و از ما جلو خواهد افتاد.

زوریخ پایتخت اقتصادی سوییس است. شهری آلمانی زبان. بسیار مدرن و بسیار گران و با فرهنگی بسیار متفاوت با لوزان و بخش فرانسه زبان سوییس. کار مرجان تمام وقت خواهد بود و حداقل در ابتدای کار تا جا بیافتیم، من کاری پیدا کنم و رومینا را به مهد بسپاریم نگهداری رومینا با من خواهد بود. پروژه‌های جاری در اینجا هنوز ادامه دارند و تا چند ماهی از آنجا و از راه دور روی آنها کار خواهم کرد. این روزها بیشتر کارم مدلسازی آماری و طراحی الگوریتم‌ها و برنامه نویسی است. کاری که قادر خواهم بود در خانه انجام دهم. بعد از اینهمه سفر دیگر پوستمان کلفت شده است. نگران اسباب‌کشی و هزار و یک کار کوچک و بزرگ اداری و هزینه‌های سرسام‌آور نیستم. این هم بگذرد.

ماه فوریه دو سال قبل در کنفرانسی در آمستردام بود که با دوستان اروپایی خداحافظی می‌کردم،‌ آخرین قرارها با استادم را مرور می‌کردم و با استاد جدیدم برای پروژه‌های جدید نقشه می‌کشیدیم. هفته پیش، در آخرین روزهای فوریه امسال در همان کنفرانس که این بار در واشنگتن برگزار شده بود همکاران اروپایی را بعد از دو سال دیدم،‌ خبر آمدنم را دادم و با دوستان آمریکایی خداحافظی کردم. بیژن هم امسال در کنفرانس بود و توانستم پیش از رفتن با او دیداری تازه کنم.

دو سال بعد کجا خواهم بود؟ آیا باز مشغول آماده‌شدن برای اسباب کشی دیگری خواهم بود؟ آیا همچنان دانشجویی خانه به دوش خواهم بود یا جایی قرار خواهیم گرفت؟ نمی‌دانم. تنها می‌دانم که باز ماجراجویی جدیدی در پیش است. زبان جدید. فرهنگی جدید و محیطی تازه. باز چیزهای جدیدی یاد خواهم گرفت و باز برای جمعی دیگر از دوستانم دلتنگ خواهم شد. با وجود تمامی محدودیت‌هایی که داشتیم پورتلند با ما خوب تا کرد. زمستان بارانی و طولانی اینجا را دوست داشتم. کار گروهی با سه آزمایشگاه مختلف، همکاران خوش‌برخورد و پر انرژی و شاداب و استاد باهوش و مهربان خاطره‌های خوبی هستند که با خود به یادگار خواهم برد.

۴ نظر:

Farshad F گفت...

سلام

فقط يك نكته: پدران در الگوي زندگي مدرن اين روزها معمولا از لذت ديدن چگونه بزرگ شدن بچه ها محرومند.

دو سال و نيم پيش كه محمدعلي به دنيا آمد، ما لندن بوديم و من به تناسب كار و زندگي دانشجويي اوقات زيادي را در خانه مي گذراندم. تماشاي لحظه به لحظه بزرگ شدن او در خانه اي كه به دليل دوري از ايران و اقوام اعضاي آن وقت بسيار بيشتري ار با هم مي گذراندند، بسيار شيرين بود. به خصوص آنكه از همان يكي دو ماهگي كه خانمم هفته اي دو روز تدريس داشت و نگهداري بچه با من بود.

جون آن شيريني را چشيده بودم (چيزي كه در مورد پسر بزرگم، حسين تا حدودي از آن محروم مانده بودم) سعي كردم زندگي در ايران را نيز به همان ترتيب شكل دهم و قتي خانمم 3 - 4 ماه پيش دو روز تدريس گرفت، با اشتياق گفتم حداقل يكي از روزها خانه مي مانم.

خلا صه كلام آنكه آرش جان فرصت را غنيمت بشمار.

Masoud Ghaffari گفت...

آرش جان دوست دارم از نگاهت به جامعه امریکا بعد از دوسال زندگی در اینجا بدانم بار اول دل خوشی از غذا فرهنگ ارزشها و اینجور چیزها نداشتی آیا تغیری در نگاهت ایجاد شده ؟

Arash Salarian گفت...

مسعودجان طبیعی است که بعد از دو سال زندگی در اینجا چیزهای خیلی زیادی یاد گرفته‌ام و تغییراتی در برخی دیدگاه‌هایم ایجاد شده. همینطور با گذشت زمان چیزهای جدیدی برای آدم اولیت پیدا می‌کنند.

این دو سال برایم بسیار پربار بوده. این فرصت را داشتم که در محیط آکادمیک با آدمهایی که زمینه کاری خودشان بهترین هستند همکاری کنم، با شرکت‌های بزرگ و آدم‌های پرنفوذ (و فوق ثروتمند) کار کنم و همزمان در جریان راه‌اندازی شرکت استارآپی موفق باشم. از طرف دیگر مرجان با مردم عادی سرکار زیادی داشت و افراد مختلفی از قشرهای متفاوتی را دید. خلاصه که چیزهای زیادی یاد گرفتیم.

دیدگا‌های قبلیم بیشتر بر اساس مطالعه و صحبت با دیگران بوده و آنچه امروز می‌دانم بیشتر بر اساس مشاهده و بحث و همزمان مطالعه بیشتر است. در این مدت چیزهایی بوده که از انتظار قبلیم خیلی بهتر بوده (مانند امکانات قوی آموزشی که موزه‌های علوم به عموم مردم و به خصوص به بچه‌ها ارائه می‌شود)‌ و چیزهایی هم بوده که از انتظارم بدتر بوده (مثلا کیفیت برخی مواد غذایی و میزان کنترل آنها). اما چیزی که بیشتر از همه برایم در این دو سال متفاوت بوده درکم از ساختار قدرت سیاسی این کشور است. نظر من این است متاسفانه با وجود پتانسیل شگفت‌آور، گستردگی و منابع انسانی و طبیعی فراوان این کشور در سراشیبی قرار دارد. به نظر می‌رسد که در مقایسه با کشورهای دیگر روزهای اوج شکوه و شکوفایی سپری شده و خرده خرده ولی مداوم شکافهایی در ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسیش پیدا شده. بحث طولانی است ولی به طور خلاصه فکر می‌کنم که در ربع قرن آینده از نظر اقتصادی، کیفیت زندگی و حتی علمی آمریکا در برابر اروپا بسیار ضعیفتر خواهد شد. از طرف دیگر چین قدرتی تازه است که پیش‌بینی نقش و رفتارش در آینده بسیار دشوار به نظر می‌رسد. در کوتاه مدت به نظرم ترک آمریکا برایم مفید خواهد بود. البته شک ندارم همچنان برای برخی ایرانی‌ها آمریکا جای بهتری برای رشد و پیشرفت است ولی برای شخص من، با ایده‌آل‌ها و انتظاراتی که دارم زندگی در آمریکا رنج‌آور است.

Reza P. گفت...

آرش جان اميدوارم هرجا كه هستي سالم وموفق باشيد.فكر ميكنم شما آخرين بازمانده نسل دانشجويي باشي.