۱۳۸۷/۱۱/۲۳

روشنفکران و آمار و اقتصاد

امروز مقاله ای از حسن یوسفی اشکوری در روز آمده است. مقاله به صورت بسیار منظم دلایل سقوط شاه و آرمانهای انقلاب را بر می شمارد و سپس در صدد برمی آید که بررسی مند تا چه حد آرمانها تحقق یافته اند.

خواندن این بخش آخر درد کهنه ای را به یادم آورد. اگر به لیست آرمانها نگاه کنیم او به درستی نوشته است:
1 - استقلال و حفظ تماميت ارضي کشور و قطع هر نوع وابستگي به سلطه خارجي.‏
2 - آزادي به معناي مدرن آن و در تمام ابعاد و اشکال و سطوح آن. مانند: آزادي عقيده، آزادي بيان عقيده، آزادي ‏مطبوعات و نشر، آزادي مشارکت اجتماعي، آزادي در امور سياسي و تصميم گيري ها ( از جمله آزادي ‏انتخابات).
‏3 - حاکميت ملي و دموکراسي. از آنجا که رژيم پهلوي اول ودوم استبدا دي و خودکامه بود و هرگز نيز به آزادي ‏و دموکراسي روي خوش نشان نداد و نصايح مصلحان را نيز هرگز نشنيند، « مرگ بر استبداد » از شعارها و ‏هدفهاي محوري انقلاب بود و روشن است که شعار بديل استبداد حاکميت ملي و نظام دموکراسي است. به اين امر ‏در آن دوران در گفتارهاي رهبري روحاني انقلاب بارها تصريح شده است.‏
‏4 - توسعه و پيشرفت علمي و اقتصادي و مدني کشور.
‏5 - عدالت اجتماعي و بويژه توجه به معيشت طبقات فرو دست جامعه.‏

برای بررسی میزان تحقق اهداف حداقل در بندهای 1 (در مورد استقلال اقتصادی)، 4 و 5 می توان (و شاید می بایست) از آمار استفاده کرد. نکته اینجاست که نویسنده تنها به نوشتن عبارت های کلی بسنده می کند و من نمی دانم چرا خواننده باید حرفهای غیرمستند او را بپذیرد! نکته اینجا نیست که من در میزان موفقیت انقلاب با اشکوری موافق باشم یا نباشم، نکته تنها این است که بسیاری از روشنفکران بیشتر به راه حل سهل و ممتنع نوشتن عبارت های کلی بدون پشتوانه آمار و ارقام روی می آورند.

۲ نظر:

Afshin گفت...

من فکر نمیکنم موارد منتشر شده در مقاله مورد نظر شما زیاد با فضای ایران هماهنگ باشد.
حداقل به عنوان یک مرد در فضای ایران با این مقاله زیاد موافق نیستم!
مشکلی که شما ذکر کردید گریبان فقط زنان را نگرفته که مردان نیز با آن مواجه اند. علی الخصوص اگر عنوان مدیر را نیز یدک بکش اند.
در سیستم دولتی و نیمه دولتی ایران با تعویض فلان مدیر ارشد بسته به ابعاد سیستمی که با آن کار میکنی بعد از مدتی مدیر بالا دست نیز عوض میشود و نتیجه در نهایت یک چیز است.
فشار فشار فشار.
عموما هم مدیر بالا دست بی تجربه و کم سواد و اخیرا کم سن و سال است که فقط در پی یک هدف است.
جایگزین کردن پرسنل با افراد مورد نظر و مورداطمینان خود نه بهینه کردن سیتم زیر سرپرستی خود.
در این راستا تعجبی ندارد اگر لیسانسیه جامعه شناسی 27 ساله مدیر IT فلان پالایشگاه شود یا لیسانسیه روانشناسید 33 ساله که در حد سلام و احوال پرسی زبان نمیداند مدیر سفارشات خارجی فلان سازمان دولتی.
هیچ تعجب ندارد که در فلان بخش فلان سازمان که راه میروی احساس کنی در مازندرانی یا در بخش مجاور احساس کنی در تبریز!
من فکر میکنم مطلب فرشاد در باب مقایسه ایران وانگلیس بهتر گویا باشد.

Farshad F گفت...

افشین جان معلومه فشار کارت این مدت خیلی زیاد بوده. این طور که مشخصه توی شرکت تو نه خانم ها کار می کنند نه آقایان و تو باید جور همه را بکشی:)

اولا که این را برای یک پست دیگه نوشته ای.

ثانیا مطلب مقایسه ایران و انگلستان را حمید گذاشته بود. ضمنا حرفهای حمید حداقل نصفش شایعه است، این خبرها هم نیست!!