۱۳۸۳/۱۱/۱۶

آتش‌سوزی

مطلب نوشتن بعد از بحث شيرين ازدواج مسعود کمي جسارت مي‌خواهد. بدون آنکه آن موضوع را خاتمه يافته تلقي کنيم کمي از تجربه امشبم مي‌نويسم.
در آپارتمانم مشغول مطالعه (و تلويزيون تماشا کردن:) ) بودم که متوجه شدم از راهرو سروصداي آتش اتش مي‌آيد. متوجه شدم که ساختمان‌مان آتش گرفته است. اولين چيزی که به فکرم رسید نجات دادن چیزهای مهم بود. از زمان سربازی یادم بود که اولویت اول بیرون بردن عکس آقایان است!!! اما از آنجایی که من چنین چیزهایی ندارم مجبور شدم کمی فکرم را به کار بیندازم. هرچه فکر کردم دیدم بعد از این همه سال (یرای پیداکردن عددش می‌توانید به شناسنامه خودتان هم نگاه کنید :) ) اصولا چیز مهمی برای حفظ کردن ندارم. تنها کاری که کردم بیرون کشیدن جامپ درایوم از کامپیوتر بود. کار پایان‌نامه و مقاله‌هایم در آن بود!

چون خیلی دست‌خالی بودم و همچنین برای تقویت حس قهرمان‌بازی در راه بیرون رفتن به همسایه بچه به بغل چینی‌ام هم کمک کردم. البته کمکم در حد نگه داشتن پتو و شیشه شیر بود! هنوز به در خروجی ساختمان نرسیده بودم که دیدم پلیس وارد ساختمان شد. ساختمانمان همه‌اش سه طبقه است. بنا‌برین همه این چیزهایی که گفتم یکی دو دقیقه‌ای بیشتر طول نکشید. به پارکینگ نرسیده بودم (هفت هشت متری بین در ساختمان و پارکینگ است) که دیدم از چپ و راست سروصدای آژیر می‌اید. پنج تا ماشین بزرگ آتش‌نشانی و پنج تا ماشین پلیس چیزی بود که من شمردم. در واقع هدفم از نوشتن این متن اشاره به همین نکته بود. سرعت عمل و جدی‌گرفتن کارشان برایم جالب و تحسین‌بر‌انگیز بود.

مردم رابطه مستقیمی بین سطح خدمت و مالیات پرداختی می‌بینند. چیزهایی مثل پلیس و آتش‌نشانی از وظایف شهر است و ربطی به دولت ایالتی یا فدرال ندارد. تغییر بودجه این ارگان‌ها هم معمولا به رای عمومی گذاشته می‌شود. در هر انتخابات ده‌ها مورد از این سوال‌ها وجود دارد. رای‌دهندگان در مورد مالیاتی که باید پرداخت کنند (و محل مصرف آن) تصمیم‌گیری می‌کنند. به همین دلیل پلیس و آتش‌نشانی هم خود را موظف به خدمت می‌بینند و از این بابت منتی بر کسی نمی‌گذارند.

و اما در مورد آتش‌سوزی. خوشبختانه چیز مهمی نبود. این همسایه خنگ چینی ما (اینجا تعداد چینی‌ها از چین هم بیشتر است) فراموش کرده بود که زیر غذا را خاموش کند.

هیچ نظری موجود نیست: