۱۳۸۳/۱۲/۲۶

عاشقان عيدتان مبارک باد

بهـار آمـد جواني را پس از پيري زسر گيرم
كنـار يـار بنشينـم ز عمـر خـود ثمـر گيـرم
به گلشن بازگردم با گُــل و گُلـبن درآميـزم
بطرف بوستــان، دلدار مهوش را به برگيرم
خزان و زردي آن را نهم در پشت سر روزي
كه درگلزار جان ازگل‌عذار خود خبرگيرم
پـر و بالـم كه در دِيْ از غـم دلـدار پرپر شـد
به فروردين به ياد وصل دلبر بال و پر گيرم
به هنـگام خـزان در اين خـراب آبـاد بنشستم
بهـار آمـد كه بهـر وصل او بـار سـفر گيرم
اگر سـاقي از آن جامـي كه بر عشاق افشـاند
بيفشـاند، بـه مستي از رخ او پـرده بـرگيرم

دلهاتان هميشه شاد باد
لبانتان پرخنده
دستانتان روزي‌رسان
قدمهاتان استوار
چشمانتان اميدوار
جيبهاتان پرپول
خانه‌هاتان دور از غم
سفره‌هاتان پربرکت

عاشقان عيدتان مبارک باد

راستي اگر گفتيد اين شعر از کيست
چرا اين راستچين نمي‌شه؟

هیچ نظری موجود نیست: