۱۳۸۴/۰۴/۲۵

سه هفته پر هیاهو

الان ساعت سه صبح است و من بعد از اتمام کاری که باید فردا (صبح شنبه که همه جا تعطیل است) با استاد راهنمایم در موردش بحث کنم٬ نشسته ام و به وقایعی فکر می کنم که در این سه هفته ای که من چیزی در وبلاگمان ننوشته ام اتفاق افتاده است .
اول از آنچه برای خودم اتفاق افتاده بگویم که بر عکس باقی اتفاقات شیرین است. کار انتقال من به
University College London
تقریبا نهایی شده و ما از دو ماه دیگر باید برویم لندن. من خودم این شهر کوچک٬ کلچستر٬ را خیلی را دوست دارم٬ ایده آل است برای درس خواندن. ولی خانمم مخالف است حق هم دارد هیچ تفریحی اینجا نداریم٬ فقط باید برویم توی خیابون راه برویم و فروشگاههای تکراری و آدمهای هر روزی را تماشا کنیم. البته می دانم لندن هم که برویم اینقدر گرفتاری زیاد می شود که به همین یک کار هم نمی رسیم. ولی حداقل از لحاظ روحی آدم احساس می کند به کلی انفاقات مهم و جالب نزدیک است (البته بمبها را که فراموش کنیم).
دومین اتفاق آنکه من نهایتا در مشاجره با خورم تصمیم گرفتم امشال هم تابستان یک سری بیام ایران. انشا الله هفته دیگه برای چهار هفته می آیم.
اما سایر اتفاقات چندان شیرین نبود.
اول بمب گذاریهای لندن که علاوه بر آنکه باعث کشته شدن تا الان پنجاه و چهار نفر شده٬ یک شوک عمومی و نگاه خشمگینانه برخی از مردم به ما را همراه داشته است. شوک از اینکه این آدمها همه تبعه انگلیس بوده اند از یک شهر و یک محله و در شهر بسیار عادی و معمولی زندگی می کرده اند. یکی شان کمک معلم مدرسه بوده است و خانواده یکی دیگر چون باور نداشته اند بچه شان تروریست باشد او را به عنوان مفقود روز حادثه به پپلیس معرفی می کنند.
دوم آنکه بالاخره یک پیشنهاداتی برای انتصابات اقتصادی به احمدی نژاد شده: توکلی یا فرشاد مومنی برای بانک مرکزی (گفته باشم اگر این فرشاد مومنی رییس بانک شد من به اسکناسی که امضای او رویش باشد دست نمی زنم) خوش چهره و نادران برای وزارتهای اقتصادی و سبحانی برای سازمان برنامه. بازهم گلی به جمال سبحانی. حوصله ندارم بگردم لینکش را پیدا کنم ولی در فهرست بقیه وزرا معقولتر به نظر می رسیدند٬ حداقل تجربه کار اداری و سازمانی دارند٬ با این وضعیت درآمد نفت و سیاستهای احمدی نژاد البته چندان هم به مدیر اقتصادی نیازی نیست یک ماشین حساب کافی به نظر می رسد!!
ضمنا برخی از وزرای خاتمی شدیدا به تقلا افتاده اند که هر جور شده خودی به احمدی نژاد نشان دهند. به عنوان مثال به مصاحبه های خرازی و سخنرانی دیروز شرکا رییس سازمان برنامه نگاهی بیندازید.
سوم آنکه اکبر گنجی هنوز در اعتصاب غذاست. ظاهرا تنها مشکل این است که یکی(خودتان حدس بزنید کی؟) از سر لجبازی کلید زندان را قورت داده وگرنه برای اولین بار بوش و خاتمی و رایس و شاهرودی و کوفی عنان و شیرین عبادی همه بر سر یک موضوع به توافق رسیده اند و آن اینکه گنجی باید آزاد شود. البته محسن سازگارا خیلی با این توافق همراه به نشر نمی رسد چون امروز دیدم جایی گفته گنجی یک قهرمان ملی است و ظاهرا محسن خان به یک سنگ قبر برای پیشبرد اهدافش خیلی نیاز دارد.
گروهی از دوستان من هم که در اکثرا دانشجوی اقتصاد هستند٬ قصد دارند یک وبلاگ یا وب سایت جمعی اقتصادی راه بیاندازند٬ وقتی راه افتاد خبرتان می کنم.
خاتمی دوباره کلی نشان لیاقت دارد که اینبارهم مثل تمامی هشت سال گذشته حتی یک کار آفرین بخش خصوصی در بین انتخاب شدگان نبود. همه از مدیران دولتی و معدودی از اساتید دانشگاه. نگاهی به لیست کسانی که القاب افتخاری را در انگلیس می گیرند٬ برای خاتمی واجب است. قصد دارم در این مورد چیزی بنویسم و دلایلی که دولت می ترسد از بخش خصوصی تقدیر کند و بخش خصوصی اکراه دارد که از طرف دولت مورد تقدیر قرار گیرد را بگویم.
آخرین اتفاق انکه امشب ساعت دوازده شب جدیدترین کتاب هری پاتر توزیع شد و جی کی رولینگ با خواندن چند صفحه از آن٬ به اصطلاح آن را افتتاح کرد. برخی مردم شانزده ساعت توی صف ایستاده بودند که بتوانند همان نصف شبی کتاب را بخرند و مجبور نباشند تا صبح منتظر بمانند. آدم فکر می کند اینها بدون متکا مانده اند و برای خوابیدن حتما به این کتاب احتیاج دارند.
ضمنا یادم رفت بگویم با توجه به آنکه انفجارهای هفته قبل لندن دوستان را خیلی در مورد سلامت من نگران کرده بود(!)٬ من چیزیم نیست و هنوز قاچاقی زنده ام.

این نکته آخر را هم سربسته می گویم: من احساس می کنم علاوه بر کمبود وقت و گرفتاریهای گوناگون که مانع نوشتن دوستان در وبلاگ می شود٬ دو مشکل دیگر هم برای دو دسته مختلف از دوستان وجود دارد. یک گروه احساس می کنند وبلاگ خیلی دارد سیاسی و مخالف وضع موجود می شود و ترجیح می دهند مشارکت نکنند و گروه دیگر احساس می کنند وبلاگ به اندازه کافی رادیکال نیست. دوست دارم هر دو دسته دوستان ثابت کنند من اشتباه می کنم و حداقل ماهی یک بار چیزی بنویسند. یک راه حل هم می تواند این باشد که کمی از سیاست فاصله بگیریم٬ من خودم قصد دارم کمی در مورد چیزهای دیگر بنویسم٬ البته بعد از اینکه از ایران برگشتم.

۸ نظر:

mehrdad گفت...

من هم الان اصفهان هستم. فرشاد و دوستان دیگرّ اگر اصفهان هستید ایمیل بزنید تا هم دیگر را ببینیم. تلفن خانه ی ما هم همان است که پیش از این بود.

mehrdad گفت...

من هم الان اصفهان هستم. فرشاد و دوستان دیگرّ اگر اصفهان هستید ایمیل بزنید تا هم دیگر را ببینیم. تلفن خانه ی ما هم همان است که پیش از این بود.

Afshin گفت...

عدم نگارش پانوشت به هیچ عنوان دلیل عدم استقبال یا بی اهمیتی یک مطلب نمی باشد.
خود من بسیاری از مطالب نگاشته شده در این وبلاگ را برای دیگران تعریف یا در مورد بسیاری از این مطالب با دیگران صحبت متقابل داشته ام .ولی پانوشتی به آن مطلب ننوشته ام.
به امید دیدن مطالب آتی شما.

Farshad F گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
Arash Salarian گفت...

مشکل وبلاگ گروهی این است که خیلی‌وقتها با وجود آنکه افراد مطلبی برای گفتن دارند، می‌دانند که آن مطلب فقط نظر خودشان است و ممکن است که دیگران چندان موافق نباشند و در نتیجه از خیر نوشتن آن در وبلاگ می‌گذرند. مثلا من مطلبی کوتاه د حمایت از اکبر گنجی آماده کرده بودم ولی دیدم که شاید دیگر دوستان نخواهند از طریق این وبلاگ خیلی مستقیم از گنجی حمایت شود و از خیر ارسالش گذشتم. همینطور خیلی وقتها مطالب خبری یا علمی جالبی را پیدا می‌کنم که اگر وبلاگ شخصی داشتم حتما در موردشان می‌نوشتم ولی باز حس کردم که مطالبی هستند که شاید برای بقیه آنقدرها مهم و جالب نباشند. خلاصه این که چون این وبلاگ ۶۹‌های برق و کامپیوتر است، شاید خیلی‌ها هم مثل من برای ارسال مطالبی که زیادی شخصی و خاص هستند خودداری کنند.

Farshad F گفت...

چقدر این متن من غلط تایپی دارد. خودتان زحمت تصحیح آن را در زمان خواندن بکشید.

Arash Salarian گفت...

فرزانه: اگر فرصت کردی و مطلبت را در مورد (نظریه) تکامل تمام کردی، خوشحال می‌شوم اگر آنرا در وبلاگ بنویسی. لازم به گفتن نیست که من سرم برای بحث و جدل درد می‌کند :))))

Farshad F گفت...

فرزانه خانم پرسیده بودند که چرا من از برخی از اقتصاد خوانده های این کشور تصویر خوبی ندارم. نگاه کنید در هر علمی برای آنکه کسی را عالم بدانیم دو شاخصه باید در آن شخص بتوان سراغ گرفت. اول آنکه اصول آن علم را بشناسد به زبان خودمانی در سر کلاسهای درس و یا با خواندن کتابهای مرجع روز آن علم را بشناسد و اما شاخصه دوم آنکه در هنگام تحلیل از آن اصول برای تحلیل خود بهره بگیرد. مشکل جمعی از اقتصاددانان کشور در این دو شاخصه است. هر چند شاخصه اول ممکن است کمتر قابل سنجش باشد (البته می توانیم ببینیم هر کس در کجا درس خوانده ولی به هر حال در هر کلاس محصل خوب و بد داریم) ولی شاخصه دوم کاملا قابل سنجش است. سعی می کنم در آینده لینک چند وب سایت و مقاله های روزنامه های معروف دنیا که توسط اقتصاددانان بنام نوشته می شوند بدهم٬ تا مشخص شود منظورم از شاخصه دوم چیست. به هر حال برخی از این اقایان دو صفحه حرف می زنند که نمی توان ردپایی از یک تئوری اقتصادی در آن پیدا کرد. انشاالله بعدا بیشتر خواهم نوشت.