۱۳۸۵/۰۱/۱۶

استاد علي اكبر صنعتي

امروز پيكر آن مرحوم تشييع و به خاك سپرده شد. مردي كه نزديك به يك قرن زندگي پر از تلاش و كوشش و سوختن را به همرا ه داشته است.
زندگي برخي از انسانها را كه آدمي مي خواند و مي بيند سخت متحير ميشود. آدم هايي كه هر چه سختي بينند آبديده تر و استوارتر مي شوند و او از اين دست آدمها بود.
يتيمي كه مادر بزرگش از فرط فقر اورا يتيم خانه كه آنرا حاج علي اكبر صنعتي اداره ميكرد مي سپارد و او روزي از روزها ديوارهاي گچي پرورشگاه را با ذغال سياه ميكند تا آن مرحوم به استعداد او پي برد، نام فاميل خود را بر او گذارد و اورا چون فرزند خود حمايت كند و هر آنچه در توان دارد از او دريغ نكند تا او آن شود كه شد.
بيش از نقاشي اوبه مجسمه سازي پرداخته است. جالب تر آنكه در دو مرحله فرزندان گچي اورا خرد كرده اند، يكبار در كودتاي سال 32 هواداران شاه و بار ديگر در زمان انقلاب عده اي ديگر كه تو بت ساخته اي و
و يكي دو سال پيش بود كه خبري در گوشه اي از روزنامه ديدم كه سخت بيمار است و مشكل مالي براي درمانش كه مرا بي اختيار به ياد داستان فقر كودكي اش انداخت.
موزه اي ديدني و مرتب به نام او در كرمان بر پاست كه علاوه بر مجسمه ها و نقاشي ها موزاييك هاي اورا هم به نمايش گذارده(سنگ هاي كه از رنگهاي مختلف با ظرافت بريده شده اند و با هم سخني را به تصوير كشيده اند).
همچنين در ميدان توپخانه تهران نبش خيابان فردوسي هم در ساختمان نامناسبي برخي از مجسمه هاي او را در اوج مظلوميت نگهداري ميكنند كه ديدن هر دو را توصيه ميكنم.
ياد و خاطره اش زنده باد.

هیچ نظری موجود نیست: