۱۳۸۶/۱۲/۰۲

حکایت

مسافر: آقا اینجا همیشه اینقدر هوا سرده؟
دربان هتل: آره اینجا 14 ماه سال هوا سرده.
مسافر: اما سال که 12 ماه بیشتر نیست.
دربان هتل: آخه دو ماه بعد از عید هم هنوز هواه سرده!
یکی از همکاران که جدیدا به یک شهر کوچک رفته بود ادعا میکرد مطلب فوق مکالمه خودش است!

۲۱ نظر:

Afshin گفت...

خواستم مطلب را به تقلید فرشاد به این صورت بنویسم. دیدم هم تابلو میشود که به عقده خود کامنت کم بینی مفرط مبتلا شده ام، هم اینکه آخرش چطور جمعش کنم!
این بود که اصل مطلب را همانطور که بود نوشتم.

Afshin گفت...

سوال کلی:کامنت گذاشتن نویسنده برای خودش آدم را یاد چی میاندازد.

Afshin گفت...

یاد مستر بین وقتی برای خودش کارت پستال میفرستاد

Bijan Najafi گفت...

Afshin jaan, Thanks for sharing this nice history with us. It was really funny!, Be well, Bijan

Unknown گفت...

والا 2 ماه پيش يکی از دوستانم اين جوک
را برایم فرستاده بود .همکارتان مال يک شهر کمی بزرگتر از اون کوچيکه نيست

Reza Yousefi گفت...

حالا كه اينجوريه من ميگم:
منم رفته بودم همون شهر كوچيكه كه افشين ميگه. كنار همون هتله بنايي بود. يه بنده خدا (كارگر ساختمان) يه كيسه سيمان 50 كيلويي گذاشته بود رو دوشش و داشت ميبرد.
ازش سوال كردم: چرا كيسه سيمان را با اون فرقون كه اونجا بيكار افتاده نميبري؟
جواب داد: كيسه اول را با همون فرقون بردم، پايه هاش گردنمو بدجوري زخم كرد!

Abbas R. گفت...

این آخری خیلی جالب بود .

کیوان گفت...

اتفاقاً کنار ِ همون ساختمون یه آب‌میوه‌فروشی هم بود. گفتم: قاشق‌ ِ یه‌بارمصرف ندارید؟
گفت: بردن نیاوُردن. (یعنی برده‌اند نیاورده‌اند. خودتان با لهجه‌ی‌ِ مناسب بخوانید)

کیوان گفت...

ببخشید یه‌چیز ِ دیگه هم یادم افتاد. قبل از آب‌میوه‌ خوردن می‌خواستم از اغذیه‌فروشی‌ ِ کنار ِ آب‌میوه‌فروشی ِ کنار ساختمان ِ کنار ِ هتل یه ساندویچ بخرم. گفتم: اگه میشه خیارشور نذارید. گفت: خیارشور نداریم اگه می‌خوای گوجه نذارم.

Afshin گفت...

خبر مهم
من عقده ام فروکش کرد!

Farshad F گفت...

کیوان یادته توی ساندویچ فروشی که بودی دربان هتل اومد، به ساندویچی گفت: یک ساندویچ سوسیس بده، فقط قربونت لای مقوا بپیچ، دیروز سیر نشدم.

کیوان گفت...

پیش‌نهاد می‌کنم همه‌ی‌ِ بچه‌ها همت کنند تا تعداد ِ کامنت‌های ِ این نوشته به رقم‌ ِ بی‌سابقه‌ی‌ ِ ۲۰ برسد. شاید بتوانیم جشنی برپا کنیم (حالا باهسته باشد یا بی‌هسته فرقی نمی‌کند).

Reza Yousefi گفت...

... ديگه داريد مجبورم ميكنيد "اين بالش از اون بالش مساوي تره" را تعريف كنما ....

توضيح:
1- منظور از "بالش"، "بال آن" است.
2- شايد MBZ با ديدن اين كامنت، تحريك بشه و يه چيزي بنويسه.
3- هر جور باشه، به بيست ميرسونيمش!

Arash Salarian گفت...

آقا چی را باید به ۲۰ برسونیم؟

Farshad F گفت...

مسئول اطلاعات این هتل تعریف می کرد که یک بار دو تا مسافر مرد داشتیم و همه اتاقهای یک نفره پر بود و آنها بالجبار یک اتاق با یک تخت دونفره گرفتند. صبح که آمدند کلید را تحویل بدهند، پرسیدم دیشب راحت خوابیدید؟ گفتند نه تا صبح دعوا می کردیم که کی وسط بخوابه؟

Afshin گفت...

این هم یک SMS دریافتی:
کلیه عاشقانی که در فراق یار میسوزند،
.
.
.
.
.
تا عید گازسوز میشوند!

Reza Yousefi گفت...

اين هم هفدهميش!

Farshad گفت...

حالا از همه این ها گذشته اگه گفتید ۴ تا فیل چه جوری سوار یک فولکس می شن؟؟؟؟
البته اینم دربون باغ وحش همون شهر کوچک به عنوان سوال ورودی از بازدید کنندگان می پرسید!!!!!!!!!!!!!!!

کیوان گفت...

به‌زودی خبر ِ خوشی را به اطلاع‌ ِ عموم ِ اهالی‌ ِ غیور و شریف این وبلاگ می‌رسانیم.

کیوان گفت...

خبر ِ خوش: پیوستن‌ ِ این وبلاگ را به باشگاه‌ ِ «بیست‌کامنتی‌ها» به کلیه‌ی ِ اعضای ِ این وبلاگ تبریک می‌گوییم. اگرچه در این راه‌ تلاش‌های‌ ِ پیدا و پنهان ِ بسیاری انجام شد و هزینه‌های ِ زیادی صرف شد ولی روشن است که همه‌ی ِ اعضای ِ قبلی ِ این باشگاه هم چنین هزینه‌هایی و بلکه بیش‌تر از این‌ها را متحمل شده‌اند و در مجموع ما هزینه‌ی‌ ِ زیادی نپرداختیم. به امید پیروزی‌های بزرگ‌تر (مثلاً پیوستن به باشگاه «بیست‌ویک کامنتی‌ها»)

Reza Yousefi گفت...

اينم كل بانك: 21