۱۳۸۶/۱۰/۰۱

دیشب

ديشب سر يک چهار راه نا بينائي را ديدم که به دقت زياد به صداي ماشينها گوش ميکرد.
پرسيدم: کمک ميخواهيد؟ گفت :بله. حين عبور از خيابان گفت: خيلي وقت بود که اين جمله را نشنيده. گفتم: جدا. گفت آري . "تازه صبح از کسي آدرس پرسيدم نزديک بود کتک هم بخورم!"
پي نوشت:
در اينکه کلا هرروز عصبي تر ميشويم شکي نيست ولي عصاي وي سفيد نبود ضمن اينکه غرور عجيبي در رفتارش بود.

هیچ نظری موجود نیست: