وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۵/۰۸/۰۸
بدون شرح
۱۳۸۵/۰۸/۰۷
مهریه
جامعه ایرانی یک جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته میباشد و طبیعتا همه ساکنین آن هم به نوعی درگیر این گذار میباشند.
در این میان اغلب زنان ایرانی از سنت و مدرنیته هر چه را به نفع خود است گرفته ، و ما بقی را نفع میکنند.
از سنت مهریه -در سنگین ترین شکل ممکن - ، نفقه و... را گرفته و از مدرنیته هم حقوق یکسان ، آزادی و... را طلب میکنند.
اما مشکل کجاست؟
اردیک فروم در کتاب گریز از آزادی بیان میکند:انسانها ما بین آزادی و مسئولیت حاضر به از دست دادن آزادی در قبال نداشتن مسئولیت هستند.
ولی در جامعه ایرانی حاضر، زنان حاضر به پذیرش مسئولیت نیستند -چون سنتی می اندیشند- ولی طلب آزادی مینمایند -چون میخواهند مدرن باشند.- این نگرش پس از زمانی که از شراکت در زندگی میگذرد، سبب ایجاد احساس اجحاف در مردان - یک طرف شراکت - میگردد.و ....
پی نوشت:
1- معتقدم مطلب بالا برای اغلب زنان صادق است ولی طبعتا زنانی هستند که از این گیر رهایی یافته اند.
2- حس میکنم این مطلب را قبلا به گونه ای دیگر نوشته ام، در صورتی که این نوشته در این وبلاگ بوده خواهشمندم مطلع ام فرمائید.
۱۳۸۵/۰۸/۰۴
چهار راه
من به اقتصاد و خط فقر و نرخ بي کاري ، هيچ کاري ندارم. ولي بد نديدم داستان يک چهار راه حوالي محل سکونتم را تعريف کنم.
200-300 متر زير ميدان هفت حوض دو خيابان فرعي وجود داشت که جهت کاهش بار ترافيک اين ميدان با برداشتن جدول بين خيابان اصلي و اين دو خيابان فرعي و گذاشتن يک چراغ يک چهار راه درست شد که سبب سرشکن ترافیک هفت حوض به این چهار راه شد.
پس از آن من به طور معمول براي رفتن و برگشتن به خانه مادر بزرگم از اين چها راه عبور ميکردم. 10-20 روزي که از ساخت اين چهار راه جديد الاحداث گذشت، يک مرد حدودا 45-50 ساله که دست راستش هم از دست داده بود، پشت چراغ شروع به تکدي کرد.ظاهر وي و لباسش و از همه مهمتر شرمي که در چهره اش بود گواه اين بود که تازه کار است .
يکي دو سالي که گذشت پسر بچه 10-12 ساله اي هم در سوي ديگر چهار راه فال ميفروخت. از 1-2 ماه قبل هم مرد 35-40 ساله ديگري به اين جمع اضافه شده است که گل ميفروشد.
حال سوال اينجاست ظرفيت ما براي افزايش جمعيت کجاست؟ آيا مي خواهيم سر هر کوچه يک چراغ قرمز بگذاريم.
توماس رابرت مالتوس کشيش و اقتصاد دان انگليسي حدود دويست سال قبل کتابي منتشر کرد با عنوان: "رسالهاي در باب اصل جمعيت" . در اين کتاب وي عنوان کرده بود که نژاد بشر به طور غريزي مايل به افزايش جمعيت است. ولي افزايش جمعيت سبب گسترش فقر و فساد ميگردد.
وي براي اثبات نظريه خود چنين استدلال ميکرد که: افزايش جمعيت به صورت يک تصاعد هندسي است حال آنکه افزايش منابع توليد غذا به صورت يک تصاعد حسابي مي باشد. بر اساس همين استدلال وي موارد بسياري را جهت کنترل جمعيت پيشنهاد کرد. پس از بيش از دو قرن تئوري مالتوس چنين بديهي به نظر ميرسد که ديگر در هيچ کتاب يا مقاله اي لزومي بر از سر گيري اين بحث وجود ندارد تا اين که...
۱۳۸۵/۰۸/۰۲
عید فطر
1-اعلام تعطیل رسمی روزهای چهارشنبه و پنجشنبه
2- پخش بیش از 20 فیلم سینمائی از شبکه های مختلف صدا و سیما
3- پخش 14 فیلم سینمائی در سیما برای بار اول
4- دیدار ریاست محترم جمهوری با مردم شمیرانات ...
۱۳۸۵/۰۸/۰۱
بازگشت
اينكه ميگويند دو بچه كافي است، من با اين امر مخالف هستم. كشور ما داراي ظرفيتهاي فراواني است. ظرفيت دارد كه فرزندان زيادي در آن رشد پيدا كنند، حتي ظرفيت حضور 120 ميليون نفر را نيز داراست.
وي گفت: اين غربيها خود دچار مشكل هستند و چون رشد جمعيتشان منفي است، از اين امر نگران هستند و ميترسند كه جمعيت ما زياد شود و ما بر آنها غلبه كنيم، به همين خاطر مشكل خودشان را به ديگر كشورها صادر ميكنند.[+]
۱۳۸۵/۰۷/۲۹
وام
یا به قول بهنود سواحل لاجوردين .
خیلی سعی کردم تعداد صفرهای عدد مذکور را بشمارم، و در نهایت به این نتیجه رسیدم میزان وام خیِلی صفر دارد. شاید هیچ وقت هم نفهمم که این عدد چه تعداد صفر دارد ولی فکر میکنم با این عدد میشود در خیلی از کشورها دولت تعیین کرد!
۱۳۸۵/۰۷/۲۵
۱۳۸۵/۰۷/۲۴
۱۳۸۵/۰۷/۲۲
کاریکاتور
کميته نوبل در اسلو اعلام کرد که صلح پايدار ميسر نمی شود مگر آنکه گروه های کثير مردم راهی برای خروج از فقر پيدا کنند.
به گفته اين کميته، محمد يونس، اعطای وام های کوچک را که اعتبار خرد، يا مايکرو کرديت خوانده می شود، به وسيله مهمی برای مبارزه عليه فقر تبديل کرد که به خصوص به زنان فقير برای تغيير مسير زندگی کمک رسانيد. اعتبار خرد، يا مايکرو کرديت،دادن وام های کوچک است بدون دريافت وثيقه به اشخاص بی بضاعت، که بتوانند کار وکسبی برای خود راه بياندازند.
این خبر آدم را به یاد وامهای خود اشتغالی بانکهای دولتی ایران می اندازد.نمی دانم چرا همیشه الگو برداری از حرکتهای موفق دیگران در ایران به یک کاریکاتور از الگو اصلی بدل می شود.خیل عظیم جوانان بیکار ما این وامها را دریافت کردند و تبدیل شدند به خیل عظیم جوانان بیکار و مقروض.
۱۳۸۵/۰۷/۲۱
امام زاده طاهر کرج
یکی از یکی محقرتر.
تا امروز فکر میکردم ما ملت مرده پرستی هستیم.امروز به این نتیجه رسیدم حتی مرده پرست هم نیستیم.فقط پر مدعاایم.
۱۳۸۵/۰۷/۱۹
کپ زدن
در آن سکانس که در جاده بود زن رانندگی میکرد و شوهرش در کنارش نشسته و مثل بز، هر چه را همسرش(خانمش - عیالش - زنش - منزلش ....) می گفت تصدیق میکرد.
همان موقع مطلبی راجع به ضد مرد بودن نرگس با این محتوا نوشتم که هرچه مرد در این سریال است یا مثل بز با ویژه گی های تصوری فوق العاده اند یا به شدت ضایع و پست.
چند روزی که گذشت حین ناهار کاریکاتوری از نرگس را بر روی صفحه روزنامه ای که یکی از همکاران به عنوان سفره از آن استفاده میکرد دیدم، کنجکاو شدم برداشتم و چون صفحه روزنامه شرق بود خواندم.
عجب! مطلب مرحوم شرق با مطلب من کما بیش هم مضمون بود، یا من از شرق کپ زده بودم یا شرق از من. تاریخ را که چک کردم دیدم، من از شرق کپ زده ام.
خب، مطلب را از وبلاگ حذف کردم و تصمیم گرفتم دیگر کپ نزنم.به همین منظور سعی کردم هرگاه میخواهم مطلبی اینجا بگذارم چند وبلاگ معروف و روزنامه را قبل از آن ببینم، ولی چون این کار زمان براست ، حاصل این شد.
مثلا دیروز خیلی دوست داشتم به این که تلویزون ایران آزمایش بمب هسته ای کره شمالی را همچون رخدادی حماسی برای بشریت جلوه میداد گیر دهم ولی فرصت نشد به وبلاگ ها و روزنامه ها سرک بکشم.
پی نوشت: یک بار از سه سوال ماشین یک که به عنوان تکلیف ملزم به انجامش بودم یکی را انجام نداده بودم. صبح در اتوبوس برگه حل تمرین مسعود(MBZ)را گرفتم و سوالی که نتوانسته بودم حل کنم را از روی برگه ایشان کپ زدم. نمره آن حل تمرین من 80 در صد مربوط به کپ و 20 در صد ماحصل تلاش نیمروزی من در روز جمعه بود. خب هفته آینده کل تمرین راکپ زدم ، ولی مسئول مربوطه فهمید و یک خط قرمز روی برگه من.
یعنی به عنوان یک ایرانی اصیل به هیچ عنوان با کپ زدن مخالفتی ندارم، موضوع این است که عرضه میخواهد که من بینواندارم.
۱۳۸۵/۰۷/۱۷
خیلی با حاله ها !
به قول رضا در فیلم مارمولک: خیلی با حاله ها!
حالا که صحبت از تعطیلی است، کسی می تواند حدس بزند ، آغاز گیر دادن به بانک پارسیان چه عاقبتی برای این بانک دارد؟
۱۳۸۵/۰۷/۱۲
۱۳۸۵/۰۷/۱۱
بازگشت دینبلی
در پای آن نوشته در کامنتها گفته بودم که «... بعید میدانم که این پایان کار استاد دینبلی باشد». گویا حدسم درست بوده است. یکی دو روز پیش ایمیلی دریافت کردم از یکی از مسئولان سایت انجمن دوستداران ایران که پیامی برای من از جناب شخص استاد دینبلی داشت. از من پرسیده بوده که کجای اثباتش برای تثلیث زاویه ایراد دارد. من اول نمیخواستم جوابی بفرستم چرا که به تجربه میدانم که بحث با این طور افراد نتیجه خاصی ندارد. ولی از روی کنجکاوی جوابی فرستادم. البته سایت دینبلی در این فاصله زمانی چند ساله تغییر کرده و اثباتهای قبلی را برداشته و در نتیجه من فقط جوابی کلی دادم و اشاره کردم که استاد دینبلی اول خوب است بگویید که مشکل کار ریاضیدانان قبلی که عدم امکان حل این مسئله را نشان داده بودهاند کجاست، پیش از آنکه بخواهد دنبال اشکال اثبات خودش برود.
امروز ایمیل دیگری دریافت کردم که استاد دینبلی ضمن اینکه پاسخی به سوال من نداده است، لابد به قصد امتحان من دو سوال پرسیده. گفته است که: ۱- شما رادیان را تعریف کنید ۲- لطفا رادیان را روی قوس دایره نشان دهید.
خوب، گویا این مرض من شفا ندارد. باز هم برای شخص واسطه ایمیل فرستادم و ضمن اشاره به اثبات لیندمن (در سال ۱۸۸۲) برای جناب واسطه توضیح دادم که هر وقت استاد دینبلی اشکال این اثبات ۱۲۰ ساله را پیدا کرد، به من خبر بدهد. البته از آنجایی که میدانیم استاد دینبلی ریاضیدانی است که فقط تا خطکش و پرگار خوانده و اصولا آنالیز بلد نیست، نوشتم که اگر از عهده آن کار بر نمیآید، با همان خطکش و پرگارش یک زاویه ۲۰ درجه بکشد و دنیا را به حیرت وا دارد. قضیه رادیان را هم زیر سبیلی رد کردم چرا که دلم نیامد که استاد را برای یافتن تعریف رادیان به کتابهای ریاضی دبیرستانی حواله دهم.
برای دوستان کنجکاو: رسم زاویه ۶۰ درجه با خطکش و پرگار بسیار ساده است ولی رسم زاویه ۲۰ درجه غیر ممکن است. اثبات اینکه چرا نمیتوان زاویه ۲۰ درجه با خطکش و پرگار رسم کرد، به نسبت آسانتر از اثبات کلی عدم امکان تثلیث زاویه است (به این صفحه نگاهی کنید) گرچه من حدس میزنم جواب این مسئله «حل نشدنی» را تا چند روز دیگر در ایمیلی دریافت کنم :)
آداب مسلمانی
کنار میز هفتسین ایستادهبودم و با یکی از دوستانم حرف میزدم که مرد سیاهپوستی نزدیک شد و با لهجهی انگلیسی خاصی به سفرهی هفتسین اشاره کرد و گفت که «چه جالب، ما هم این را داریم.» پرسیدم اهل کجایی. گفت تانزانیا. بعد هم گفت که مسلمانام و این سفرهی هفتسین هم جزو آداب و رسوم مسلمانی ماست. بعد که ما بهش گفتیم که نه این سفره ربطی به مسلمان بودن یا نبودن ندارد و رسمی ایرانی است، تعجب کرد.
حتمآ میدانید که در قرن سوم و چهارم هجری گروهی از ایرانیها به زنگبار یا همان تانزانیای امروزی مهاجرت کردهاند. و احتمالآ همانها بودهاند که دین اسلام را در آنجا ترویج کردهاند.
همین گفتوگوی کوتاه از آن روز در ذهنم مانده. از خودم میپرسم: چهقدر از آداب مسلمانی ما برخاسته از آداب و رسوم مردمی است که مسلمانی را به میان ما ایرانیان آوردهاند؟ چهقدرش برخاسته از دین اسلام است؟