دو نفر هستند که شنیدن اسمشان هم حالم را بههممیزند.
یکی محمد مایلی کهن است که همه میشناسیدش و نیازی به معرفی ندارد. البته حرجی هم بر او نیست؛ در میان فوتبالبازان ایرانی چندان هم یگانه نیست از نظر این حالبههمزن بودن.
دومی اما خوشنماتر است و بچه-خر-کن-تر: رضا امیرخانی. نویسنده است مثلآ. از نوع متعهد البته.
حضرتش از محصولات علامه حلی و شریف است. مهندسی مکانیک خوانده و بعد زده در کار داستاننویسی. دو سه تا کتاب هم بیرون داده. هر جا هم که صحبت از ادبیات و داستان است او هم هست و نظر میپراکند.
چرا حالم ازش به هم میخورد؟ چون مثل آب خوردن دروغ میگوید و خالی میبندد و همه چیز را خرج مثلآ اعتقادش (اعتقاد ؟) میکند.
به گمانم بعد از تمام شدن درسش رفته بوده آمریکا به قصد ادامه تحصیل. چند ماهی میماند و چون به مذاقش نمیسازد برمیگردد ایران. داستاننویسی را جدیتر میگیرد و شروع میکند به داستان، مدح، مقاله نوشتن و البته نظریه صادر کردن دربارهی بالا تا پایین کشوری سیصد میلیونی که چند ماهی در آن گشته.
یک نمونه از مزخرفنویسیهایش را هم محض خنده برایتان بازگو کنم. خلاصهاش این است که در مراسم اهدای جایزهی المپیاد ریاضی جهانی یکی از دانشآموزان برندهی ایرانی از سر اتفاق در کنار برندهای دیگر از اسراییل قرار میگیرد. برندهی ایرانی پرچم ایران را در دست دارد و برندهی اسراییلی هم پرچم خودشان را. این هم عکسش. از این ماجرای ساده جناب نویسندهی متعهد ماجرایی حماسی میسازد و خیالات خودش را به جای واقعیت (و نه داستان) به خورد خلق میدهد. در عرض چند روز امت همیشه در صحنه اینترنت را پر میکنند از این حماسه. البته بعدتر قهرمان داستان خیالبافیهای نویسنده را تکذیب میکند. بازتابها و پاسخ شخصیت اصلی داستان را اینجا و اینجا بخوانید.
این هم نمونهای دیگر از خالیبندیهای آقای نویسنده: [+]
من پيشتر يك مقاله تطبيقي نوشتم راجع به مقايسه آمار نشر در ايران و چند كشور ديگر دنيا كه يكي از آن كشورها ايالات متحده است. نكته بسيار عجيب اين است كه ما در ايران آمار نشرمان يعني تعداد عناويني كه داريم نشر ميكنيم از آمار نشر آمريكا بالاتر است؛ ما در ايران سالي 30هزار كتاب چاپ ميكنيم و در اختيار شبكه توزيع قرار ميدهيم، در حالي كه در ايالات متحده با جمعيتي حدود چهاربرابر ما و با مقايسه جامعه انگليسي زبان و فارسي زبان دنيا كه اصلا قابل مقايسه نيستند، سالي 10هزار كتاب چاپ ميشود.
با همين مقايسه، خيلي راحت ميتوان ثابت كرد كه در ايران كتاب چاپ كردن بين 10 تا 50 برابر از همه كشورهاي جهان آسانتر است.
تازگیها کتاب دیگری بیرون داده به نام «بی وتن». اینها را گفتم که اگر کتاب را دیدید و خواستید بخرید، بدانید که با کی طرف اید.
یکی محمد مایلی کهن است که همه میشناسیدش و نیازی به معرفی ندارد. البته حرجی هم بر او نیست؛ در میان فوتبالبازان ایرانی چندان هم یگانه نیست از نظر این حالبههمزن بودن.
دومی اما خوشنماتر است و بچه-خر-کن-تر: رضا امیرخانی. نویسنده است مثلآ. از نوع متعهد البته.
حضرتش از محصولات علامه حلی و شریف است. مهندسی مکانیک خوانده و بعد زده در کار داستاننویسی. دو سه تا کتاب هم بیرون داده. هر جا هم که صحبت از ادبیات و داستان است او هم هست و نظر میپراکند.
چرا حالم ازش به هم میخورد؟ چون مثل آب خوردن دروغ میگوید و خالی میبندد و همه چیز را خرج مثلآ اعتقادش (اعتقاد ؟) میکند.
به گمانم بعد از تمام شدن درسش رفته بوده آمریکا به قصد ادامه تحصیل. چند ماهی میماند و چون به مذاقش نمیسازد برمیگردد ایران. داستاننویسی را جدیتر میگیرد و شروع میکند به داستان، مدح، مقاله نوشتن و البته نظریه صادر کردن دربارهی بالا تا پایین کشوری سیصد میلیونی که چند ماهی در آن گشته.
یک نمونه از مزخرفنویسیهایش را هم محض خنده برایتان بازگو کنم. خلاصهاش این است که در مراسم اهدای جایزهی المپیاد ریاضی جهانی یکی از دانشآموزان برندهی ایرانی از سر اتفاق در کنار برندهای دیگر از اسراییل قرار میگیرد. برندهی ایرانی پرچم ایران را در دست دارد و برندهی اسراییلی هم پرچم خودشان را. این هم عکسش. از این ماجرای ساده جناب نویسندهی متعهد ماجرایی حماسی میسازد و خیالات خودش را به جای واقعیت (و نه داستان) به خورد خلق میدهد. در عرض چند روز امت همیشه در صحنه اینترنت را پر میکنند از این حماسه. البته بعدتر قهرمان داستان خیالبافیهای نویسنده را تکذیب میکند. بازتابها و پاسخ شخصیت اصلی داستان را اینجا و اینجا بخوانید.
این هم نمونهای دیگر از خالیبندیهای آقای نویسنده: [+]
من پيشتر يك مقاله تطبيقي نوشتم راجع به مقايسه آمار نشر در ايران و چند كشور ديگر دنيا كه يكي از آن كشورها ايالات متحده است. نكته بسيار عجيب اين است كه ما در ايران آمار نشرمان يعني تعداد عناويني كه داريم نشر ميكنيم از آمار نشر آمريكا بالاتر است؛ ما در ايران سالي 30هزار كتاب چاپ ميكنيم و در اختيار شبكه توزيع قرار ميدهيم، در حالي كه در ايالات متحده با جمعيتي حدود چهاربرابر ما و با مقايسه جامعه انگليسي زبان و فارسي زبان دنيا كه اصلا قابل مقايسه نيستند، سالي 10هزار كتاب چاپ ميشود.
با همين مقايسه، خيلي راحت ميتوان ثابت كرد كه در ايران كتاب چاپ كردن بين 10 تا 50 برابر از همه كشورهاي جهان آسانتر است.
تازگیها کتاب دیگری بیرون داده به نام «بی وتن». اینها را گفتم که اگر کتاب را دیدید و خواستید بخرید، بدانید که با کی طرف اید.
۴ نظر:
چه جوابي داده بود سيد جليل!
راستي مگه "وطن" را با "ت" هم مي نويسن؟!
در مورد وتن و وطن اینجا را ببینید:
http://www.ketabnews.com/detail-6684-fa-35.html
مهردادجان، من هم از خیلیها خوشم نمیآید و از آنجایی که آدم بدخلقی هم هستم، تعداد این افراد پیش من کم نیست. با این حال فکر میکنم «حال بهم خوردن از شنیدن اسم کسی» اندکی زیادهروی باشد.
البته سالهاست كه گوشهاي ما به شنيدن خالي بندي عادت كرده و چيز عجيبي نيست انگار جزئي از زندگي ووجود ماشده
ارسال یک نظر