کشور هر کسی چیزی شبیه مادر (در مثل مناقشه نیست) اوست. هر اشکالی داشته باشد دوستش داری و نمی توانی عوضش کنی. حتی اگر تابعیت دیگری را بگیری باز هم ترا با کشور مبدا می شناسند. به همین دلیل احساسی بر خورد کردن با مساله قابل درک است.
استادم از ان پیرمردهای باحال امریکایی است. قبلا هر وقت می خواست مرا تحویل بگیرد مرتب از سابقه عرب ها در علم و یا موضوعات مشابه صحبت میکرد. از بس چپ چپ نگاهش کردم حالا در انتها میگوید "البته مسعود Persian است."
امید جلیلی خیلی قشنگ این موضوع را در سریال وپی به طنز کشیده است.
اگر توانستید حتما این سریال را تماشا کنید.
یک دوست اردنی فلسطینی الاصل داشتم. (بگذریم از اینکه فلسطینی ها تره هم برای شعارهای دولت ما در حمایتشان خرد نمی کنند). او هم از ایران خاتمی و سعدی را میشناخت. بر سر نام خلیج فارس سربه سر من می گذاشت. یکبار بهش گفتم" ببین اگر می خواهی به دوستی مان ادامه دهیم خلیج فارس خلیج فارس است". البته حالا او به شهر دیگری رفته است(البته نه به علت نام خلیج فارس).
معمولا به دانشجوهایم یک پروژه ترم میدهم و یکی از موضوعات معمول "تاریخچه جبر" است. کنجکاوم که نتیجه تحقیق شان را بشنوم. تقریبا هیچ نامی از ایران برده نمیشود و از عمده ریاضی دانان ایرانی به عنوان عرب نام میبرند. بعضا از پرشیا نام میبرند اما رابطه اش با ایران را نمیدانند. البته انها تقصیر ندارند و این چیزی است که در منابع پیدا میکنند. ترم قبل یکی از دانشجوهای شیطون سیاه پوست که می دانست من ایرانی هستم در کلاس مشغول توضیح در مورد تاریخچه جبر در پرشیا بود. سخنش را قطع کردم و پرسیدم: می دانی پرشیا کجاست؟ گفت نه. گفتم: من پرژن هستم. حالا میتوانی بگویی پرشیا کجاست؟ کمی فکر کرد و گفت: فکر کنم جایی دور و بر فلسطین است. داد و بیدادم در آمد و گفتم وقتی درس را افتادی می فهمی پرشیا کجاست. بقیه کلاس هاج و واج ما را نگاه میکردند.
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۴/۱۴
چند خاطره عربی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
یک سوال بیربط: وقتی گفتی «تاریخچه جبر» گوشهام تیز شد. در حال حاضر زمینه تحقیق تو چیه و رو چی کار میکنی؟ اگر ممکن است توضیح مختصری در حد سواد ما بده. کلا هم بد نیست که دوستان کمی از خودشان بنویسند و از کاری در حال حاضر انجام میدهند، چه کار تحقیقی یا تولیدی یا خدماتی جزییاتی برای بقیه بگویند. فکر کنم همه کنجکاو باشند که دیگران چه میکنند. از بین همه این ملت من فقط میدانم که بیژن نجفی و آرش عفیفی چه میکنند و تا حدی که سوادم میرسد از کار MBZ خبر دارم ولی از اینکه بقیه چه میکنند هیچ نمیدانم.
پنج شنبه که از کلاس نقاشي ميومدم خونه توخيابون فردوسي نرسيده به توپخانه صحنه ايي فجيع و دلخراش ديدم يه دختر 4-5 ساله با سرو صورت و لباسهاي کثيف که داشت گدايي ميکرد دور و برش دو تا پسر 3-4 ساله روي زمين خوابيده بودند که انها هم خيلي کثيف بودند 20 قدم انطرفتر پليس راهنمايي رانندگي خيلي بي اهميت داشت با يک راننده گپ ميزد وقتي سوار اتوبوس شدم پسرک فال فروش با التماس ازمن خواست که ازش يک فال بخرم خيلي التماس ميکرد داشتم ديوانه ميشدم اينها صحنه هايي است که ما هر روز ميبينيم و حتي خيلي بدتر ديگه عادت کرديم ديگه به داشتن درد عادت کرديم اونقدر که بعضي وقتها يادمون ميره دردي هم داريم يعني همه چيز را فراموش ميکنيم حتي اينکه ما يک پرشين هستيم
آرش: چشم. بزودی شرح حال خودم را خواهم نوشت.
فرزانه خانم: از آنجایی که با لغت "استاد گرامی" من احساس میکنم هفتاد هشتاد سالی سن دارم و همچنین از انجایی که من هنوز دانشجوی آشخوری (یادتان هست آن زمان که به ما 69 ها صفر کیلو متر میگفتند.:) ) هستم که درس هم میدهم فکر کنم مسعود لغت ساده تری باشد. البته از لطف شما بسیار سپاسگزارم. توضیح شما در مورد پرشین در پانویس " کدام ايران: ادامه کامنتهاي يک شايعه" حکایت جانا سخن از زبان ما می گویی بود و بسیار متین.
سوال سختی را به من ارجاع دادی. من خیلی با پیش فرض های کتاب زیبا کلام (از دیدگاه روش تحقیق ) موافق نیستم هر چند که در مجموع کتاب جالبی است. کوتاه ترین (از نظر نوشتن) شاهدم هم اینست نظریه او بعد از چند سال چندان مورد استناد محققین نیست. البته سوال شما همچنان پا برجاست و من جواب دقیقی برای آن ندارم. اما حداقل یک گزاره می توان در مورد ان گفت: " آنها عرب نیستند" (هر چند که در مورد ملیتشان بحث باشد).
لازم است توضیحی در مورد خوش نیامدنمان از عرب خطاب گرفتن بدهم. جدای از پیش زمینه های تاریخی (برای مذهبی ها یک جور و برای سکولارها شاید جور دیگر) که در ضمیر ناخود اگاه ماست من از عرب خطاب گرفتن خوشم نمی اید چون "من عرب نیستم". همانطور که من چینی هندی و یا یونانی نیستم. نه اینکه انها بد هستند و یا ما برتریم. من دوستان عرب زیاد داشته ام از عزیز جان خودمان گرفته تا چند تایی از کشورهای دیگر.
شما با هر کس با هر قومیتی صحبت کنید اگر اطلاعاتی در مورد فرهنگ طرف مقابل داشته باشید گل از چهره اش باز می شود. این مساله به نوعی احترام گذاشتن به مخاطب محسوب می شود. (درست یا غلط مساله ای روانی است). حالا اگر من به یک امریکایی بگویم من ایرانی هستم و او بگوید اوه پس تو عرب هستی من شاکی می شوم چون این به نوعی نشانه بی اطلاعی و اهمیت قایل نشدن برای دیگران است. همین مساله در مورد تاریخ هم به نوعی صادق است.
بي بي سي گزارش جالبي دارد. انجا که ميگويد:
او گفت: "پدران ما کشورها گشودند و سرزمين ها فتح کردند. از مصر تا يونان را به کمک شمشير و نيزه تصرف کردند. اما آن فتوحات از بين رفت و فقط قسمتی از خاک آن امپراطوری بزرگ برای ما ماند. اما بعضی از پدران ما سرزمين هايی را گشودند و فتح کردند که هيچگاه از دست نمی رود. به نظر من ادبيات گذشته ايران مجمع الجزاير بزرگی است که حاصل اين فتوحات است."
ارسال یک نظر