۱۳۸۳/۰۵/۰۸

داستان بمب اتمی

داستان بمب اتمی، داستان بسیار جالبی است. البته هنوز نسخه‌های متفاوتی از این داستان وجود دارند که هر کدام طرفدارانی دارند ولی نسخه‌ای که به نظر من جالبتر و باورکردنی‌تر بود این است: هایزنبرگ و نیلز بور را که به یاد دارید؟ هایزنبرگ شاگرد بور بوده و سالها با هم کار کرده بودند و از نظر عاطفی خیلی به هم نزدیک و دوستانی جدا نشدنی بودند و هر کدام دیگری را تحسین می‌کرده. با آغاز جنگ بین دو دوست جدایی می‌افتد. بور در کپنهاگ می‌ماند و هایزنبرگ به آلمان برمی‌گردد تا در موسسات تحقیقاتی وابسته به ارتش خدمت کند. خدمت، به این دلیل که انسانی اخلاقی بوده و در ابتدای جنگ در فکر خدمت به میهن و ... بوده. در سالهای بعدی، با مشکلاتی که برای یهودیان در آلمان پیش آمد، بور در دانمارک به بسیاری از فیزیکدانان و دانشمندان یهودی که از آلمان می‌گریختند پناه می‌داد و به آنها کمک می‌کرد ولی رابطه بین دو دوست قطع شده بود و بور که می‌ترسید اگر به هایزنبرگ نامه‌ای بنویسد، ممکن است برای دوستش یا خانواده‌اش مشکلاتی پیش آید، ارتباطی با هایزنبرگ برقرار نکرد. در این میان هایزنبرگ توانست که راهی برای ایجاد یک انفجار رنجیره‌ای به کمک شکافت هسته اتم پلوتونیم پیدا کند. در این مرحله از جنگ هایزنبرگ به نیات هیتلر پی برده بود ولی در درون خود دچار تناقضی بین مسئولیت خود به عنوان دانشمند، کسی که به پیشبرد علم کمک می‌کند، و عواقب ناشی از دستیابی هیتلر به چنین کشفی، شده بود. در سال ۱۹۴۱ با پذیرش خطرات ممکن هایزنبرگ به دیدار دوست و استاد قدیمی خود، بور در کپنهاگ می‌رود. دیدار بین دو دوست و آنچه که در آن گذشت هنوز هم محل مناقشه بین تاریخ‌دانان است. روایتی که من نزدیکتر به حقیقت دیدم این است: در این دیدار، از آنجا که هایزنبرگ می‌ترسید که جاسوسان آلمانی محتوای گفتار بین او و بور را کشف کنند به طور غیر مستقیم به کشفش و احتمال ایجاد انفجار زنجیره‌ای اشاره می‌کند. منظور او در واقع این پرسش بوده که آیا با وجود هیتلر، یک دانشمند همچنان وظیفه دارد که به پیشبرد علم کمک کند و یا تحت تاثیر مسایل سیاسی، علم و جستجوی در علم را باید متوقف کرد. اما بور منظور هایزنبرگ را به درستی نمی‌فهمد و تصور می‌کند که هایزنبرگ مشغول ساخت سلاحی برای هیتلر است که بر اساس شکافت هسته‌ای کار می‌کند و‌ آشفته جلسه را ترک می‌کند در حالی که هنوز هایزنبرگ در مورد تناقضی که به آن فکر می‌کرده با او صحبت نکرده بود. هایزنبرگ به آلمان باز می‌گردد و بور به سایر دوستان فیزیکدانش اطلاع می‌دهد که آلمان در پی تولید بمب اتمی است و چندی بعد خود نیز به آمریکا می‌رود و با تلاش او و سایر فیزیکدانان رئیس جمهور وقت آمریکا را متقاعد می‌کنند که اگر کسی مانند هایزنبرگ به دنبال ساخت بمب اتمی باشد، قطعا آلمانی‌ها به زودی آنرا در اختیار خواهند داشت و باید پیش‌دستی کنند. از آن طرف، در سالهای پایانی جنگ وضع اقتصادی آلمان بسیار وخیم بود و هیتلر دستور می‌دهد که تمامی پروژه‌های نظامیی که بعد از تامین بودجه در کمتر از یک سال به نتیجه نمی‌رسند را باید متوقف کرد. هایزنبرگ در اینجا پاسخی برای تناقضش پیدا می‌کند. او بودجه مورد نیازش را بسیار بیشتر از واقع اعلام می‌کند و همین‌طور اعلام می‌کند که ساخت بمب اتمی ممکن است دها‌سال طول بکشد و دولت آلمان پروژه را تعطیل می‌کند. به این ترتیب یک تنه هیتلر از دستیابی به بزرگترین سلاحی که ممکن بود در نهایت نتیجه جنگ را به کلی عوض کند، باز می‌دارد. باقی را همه می‌دانیم. تیم آمریکایی با گرد هم آوردن بهترین فیزیکدانان دنیا موفق می‌شود که بمب اتمی را بسازد و جنگ به نفع متفقین به پایان می‌رسد. در سالهای بعد از جنگ هر بار که هایزنبرگ خواست با بور در مورد ملاقاتشان در کپنهاگ گفتگو کند، بور امتناع کرد. در این بین هایزنبرگ داستان خود را به روزنامه‌نگاران گفت و آنها او را مانند یک قهرمان ستودند و از بور به خاطر آنکه بعد از سالها دوستی نزدیک، در آن ملاقات نتوانسته بوده منظور واقعی هایزنبرگ را درک کند و عملا آمریکا را با ترساندن سلاحی که رقیب هرگز نداشته ترقیب به ساخت بمب اتمی کرده بوده، انتقاد کردند. شاید اینها باعث شد که بور هرگز نامه‌هایی را که نوشته بود، و بارها و بارها آنها را بازنویسی کرده بود را به هایزنبرگ نفرستد و دو دوست هرگز نتوانستند که کدورتی را که بر اثر آن سو تفاهم بین‌شان ایجاد شده بود را پاک کنند. با مرگ بور، خانواده‌اش این نامه‌ها را کشف کردند و امروز می‌توانید آنها را با ترجمه به انگلیسی پیدا کنید. اولین نامه، خلاصه تمامی داستان را از زبان بور در بر دارد. شاید اگر بور در آن روز آشفته نمی‌شد و به دوست قدیمی خود کمی بیشتر اعتماد می‌کرد و منظور واقعی او را می‌فهمید، تاریخ شاهد نابودی صدها هزار نفر در هیروشیما و ناکازاکی نبود...

۱ نظر:

کیوان گفت...

«هانس بته» معتقد است که هايزنبرگ اصولاً علاقه‌ای به ساختن بمب اتم نداشت. دلیل‌ آن را هم این می‌داند که هایزنبرگ در سال ۱۹۴۵ نمی‌دانست جرم بحرانی را چگونه محاسبه کند (بته این را با استناد به نوارهای «فارم هال»(۱) می‌گوید) و معتقد است اگر هایزنبرگ روی بمب کار کرده بود حتماً این را می‌دانست. خود هایزنبرگ هم بعدها گفت که هدفش از شرکت در پروژه‌ی اورانیم آلمان این بوده که جمعی از فیزیک‌پیشه‌گان جوان را برای بعد از جنگ نگه دارد. در ملاقات ۱۹۴۱ با بور هم می‌خواست به بور بفهماند که ما روی بمب کار نمی‌کنیم ولی ظاهراً بور موضوع را عوضی فهمید و خشمگین شد.

(۱) فارم هال ملکی روستایی در انگلیس بود که تعدادی از فیزیک پیشه‌های آلمانی از جمله هایزنبرگ، اتو‌ هان و ماکس فون لائوئه در پایان جنگ در خانه‌ی بزرگی در آن جا زندانی شدند. مکالمات آن‌ها شنود می‌شد. پس از انفجار بمب اتمی در هیروشیما خبر آن را از طریق بی‌بی‌سی شنیدند و در مورد آن به گفت‌وگو پرداختند. این مکالمات تنها در سال ۱۹۹۲ بود که منتشر شد.