۱۳۸۵/۰۳/۰۴

آذری

متن زیر چکيده اي است از کتاب آذري يا زبان باستان آذربايجان نوشته زنده ياد احمد کسروي.
احمد کسروي خود متولدآذربايجان میباشد و جملات زیر عينااز کتاب ایشان نقل ميشود.
از چهار هزار سال پيش قوم آريان از سرزمين هاي سرد شمالي که در ان ميزيسته اند بسوي اروپا و فلات ايران که هوائي معتدل تر داشته کوچي گسترده را آغاز کرده اند.دسته هائي از انها که به فلات ايران رسيدند و در اينجا نشيمن گرفتند از سه تيره ماد،پارس،پارت بودند.
دسته بزرگي از ايشان که ماد ناميده ميشدند شمال غربي ايران را که اکنون آذربايجان وشهرهاي همدان و کرمانشاهان و قزوين و اسپهان و تهران در انجاست فرا گرفتند و اين زمينها بنام ايشان سرزمين ماد خوانده ميشد که آذربايجان (ماد خرد) و ان بخش ديگر ماد بزرگ بوده.
اما واژه آذربايجان(آتورپاتگان) چنانکه گفتيم اين واژه از زبان آريائي نخستين امده و خود دليلي محکم براين است که مردم ديرين آذربايجان جز از نژاد اير(آريائي) نبوده اند.اين واژه از سه قسمت (آتور)،(پات)،(گان) تشکيل شده:
1:آتور اين کلمه بمعني اتش و خود همان است که امروز آذر يا همان اتش گفته ميشود...
2:پات که در اپتدا پاد و پاذ بوده است و بمعني نگهباني کردن و پاسداري از چيزي است آرماني....
3:گان بمعني جايگاه و سرزمين و خاک اجدادي و....
بدينسان ميتوان معني کامل انرا چنين دريافت،آتروپاتگان = سرزمين نگهبانان آتش(مقدس)
که البته وجود تيره مغان و آتشکده شاهي آذرگشسپ(شيز) در اين سرزمين بي مناسبت با اين نام نيست....
ترکان در زمان اشکانيان رو بسوي غرب اوردند اما نيرومندي پادشاهي اشکاني انها براند و از نزديک شدن انها به نجد ايران جلوگيري کرد اين روند نيز بوسله امپراطوري ساساني ادامه داشت و ترکان جز غارت هاي مقطعي و تجاوزات محدود به خاک ايران کاري از پيش نبردند.....
بنابراین اذربايجان تاسده هاي اوليه هجري مردمش جز از نژاد آرين نبوده اند و پيداست که تا قرن ششم هجري زبان مردمان ان ديار آذري( آريائي مادي) بوده(قابل توجه پان ترکهائي که علاقه دارند بابک خرمدين را ترک نشان دهند)،
آنچه امروز بر ما روشن است زبان ترکي و مردمان ترک از زمان سلجوقيان و از راه کوچ ايلهاي ترک به اين ديار در امده است و پيش از ان در تاريخ نشاني از بودن ترکان در اذربايجان ديده نميشود.
اما سیر تحول زبان و گویش ترکی داستانی بلند دارد که مجال این گفتار نیست.
چیزی که جالب است تعصب بیش از حد گروهی است که حتی کوچکترین اطلاعی از متن یا محتوی یک مقاله ندارند. ولی بابت انچه توهین خطابش میکنند قادرند چه ها کنند.

۴ نظر:

Farshad F گفت...

البته متن روزنامه وقتی کنار کاریکاتور قرار می گرفت توهین آمیز بود.

Afshin گفت...

آن صفحه روزنامه مذکور شامل 14 تصویر میباشد. که اغلب هم دارای تصویر سوسک میباشد که اتفاقا به فارسی هم تکلم میکند.پس اگرهدف توهینی باشد به کل فارس زبانان بوده.
فقط در یکی از این تصاویر تکه کلام به کار رفته است .
با توجه به اینکه این تکه کلام الان در محاوره عادی مردمان بسیار استفاده میشود قطعا هدف از استفاده از آن قصد توهین نبوده و یک امر کاملا سهوی است.
مسئله علم کردن پیراهن عثمان است و...

Farshad F گفت...

معمولا اگر در جامعه ای اقلیتی (البته من مطمئن نیستم به کار بردن اقلیت برای ترکها در ایران تا چه حد درست است!) وجود دارد برای حفاظت از حقوق آنها و جلوگیری از آزار و یا تمسخر آنها اقداماتی بیشتر از آنکه برای اکثریت انجام می شود لازم است.
البته دقت کنید که مانا نیستانی یکی از کاریکارتوریستهایی بوده که صریحا با مسابقه کاریکاتور هولوکاست همشهری مخالفت کرده است و به هر حال این فرصت مناسبی است برای تصفیه حساب.

mehrdad گفت...

۱. می‌شد پیش‌بینی کرد که چنین اتفاقی بیفتد. یک نشانه‌اش تعداد رای‌هایی است که مهر‌علیزاده در انتخابات ریاست جمهوری پارسال آورد. در یک زمینه حق با آذربایجانی‌هاست. چرا نمی‌توانند به زبان مادری‌شان بخوانند و بنویسند و آموزش ببینند؟ اما جز این به نسبت اقلیت‌های دیگر مشکلی نداشته‌‌اند. ماشا‌الله در هزار سال گذشته که همیشه به جز چند دوره‌ی کوتاه حکم‌ران ایران بوده‌اند.
این وسط شیطنت‌های کشورهای دیگر را هم نباید دست کم گرفت. گرچه از بس همه‌چیز را به یک موجود موهوم خارجی نسبت داده‌اند، حالمان از شنیدن این جمله‌ به هم می‌خورد.
۲. متاسفانه ما نژادپرست هستیم. فرقی نمی‌کند فارس باشیم یا کرد و لر و بلوچ یا ترک. تا بیرون از ایران نباشی سخت است این را بفهمی. نمونه‌اش را زیاد اطراف‌مان می‌بینیم.
از افغانستانی‌ها به ما نزدیک‌تر جایی پیدا می‌شود؟ چه رفتاری با این مردم داشته‌ایم در این بیست سال گذشته؟ افغانی‌ها به کنار، دعوا‌های شهرهای کوچک کنار هم کم نیست. در همین اصفهان خودمان رفتار مردم با هم‌زبانان و هم‌کیشان‌شان و هم‌استانی‌های خودشان که به لهجه‌ی کمی متفاوت‌تر حرف می‌زنند نشانه‌ی چیست؟

۳. آستانه‌ی تحمل و رواداری در برابر «دیگری» بسیار پایین است. باز هم تا بیرون از ایران نباشی سخت است که این را بفهمی. فرقی نمی‌کند این «دیگری» چه باشد یا که باشد: لباس دیگری بپوشد، فکر دیگری کند، به کس دیگری رای بدهد، لهجه‌ی دیگری داشته باشد، به زبان دیگری حرف بزند، دین دیگری داشته باشد، موهایش را جور دیگری شانه کند.

۴. مهم‌تر از همه این تمرکز بیش از حد همه چیز است در یک شهر ( یا دو سه شهر). از تصمیم‌گیری سیاسی تا صنعت و تجارت و دانش‌گاه و هنر و فرهنگ همه در تهران متمرکز است.مقایسه‌ی سه‌چهار شهر اول ایران عبرت‌انگیز است. این سه چهار شهر را با شهرهای کوچک تر که مقایسه کنید چه نتیجه‌ای می‌گیرد؟