۱۳۸۵/۰۳/۰۹

سه هشتم

نوشته‌ی کیوان در واقع بهانه‌ای بود که کمی به «صدای بلند» به مسئله یادگیری و مشکلات آن فکر کنم. کامنت من البته انتقادی به متن کیوان نبود بلکه به نوعی زنجیره افکاری بود که بعد از خواندنش دوباره به سراغم آمده بوده‌اند. من همیشه با این قضیه «فهمیدن» مشکل داشته‌ام و هنوز هم دارم. متن کیوان در واقع بهانه‌ای بود برای اینکه نشان بدهم گاهی اگر دانشجویی به شنیدن مطالب «پیش پا افتاده» دهانش باز می‌ماند از فکر نکردن نیست بلکه ممکن است بخاطر فکر کردن باشد! مشکل من دانشجو همچنان پابرجا است. «سلف ایده‌آل» در یک شاخه از مدار خودش یک مدل است،‌ همانطور که تابع دلتا یک مدل است. چرا قرار دادن آن یکی در مدار مشکلی ندارد ولی بدست آوردن این یکی در جواب‌ها مشکل دارد؟؟ «مرز مدلسازی» تا کجاست و قواعد سرانگشی را تا کجا باید رعایت کرد. این چیزی است که دانشجو به سختی «یاد» می‌گیرد. درست است که در مسائل مکانیک اکثر توابع دارای نقاط ناپیوستگی نبوده‌اند ولی در مدارهای الکتریکی خیلی عادی هم خیلی وقتهای توابع جریان یا ولتاژ ناپیوسته هستند (سوئیچ!).
ریاضی‌دان و فیزیک‌دان مشهور، راجر پن‌روز در کتاب The road to reality به موردی مشابه اشاره می‌‌کند. متن کمی طولانی ولی فوق‌العاده جالب است (در این متن منظور از 3/8 کسر سه هشتم است):

One of my mother’s closest friends, when she was a young girl, was among those who could not grasp fractions. This lady once told me so herself after she had retired from a successful career as a ballet dancer. I was still young, not yet fully launched in my activities as a mathematician, but was recognized as someone who enjoyed working in that subject. ‘It’s all that cancelling’, she said to me, ‘I could just never get the hang of cancelling.’ She was an elegant and highly intelligent woman, and there is no doubt in my mind that the mental qualities that are required in comprehending the sophisticated choreography that is central to ballet are in no way inferior to those which must be brought to bear on a mathematical problem. So, grossly overestimating my expositional abilities, I attempted, as others had done before, to explain to her the simplicity and logical nature of the procedure of ‘cancelling’.
I believe that my efforts were as unsuccessful as were those of others. (Incidentally, her father had been a prominent scientist, and a Fellow of the Royal Society, so she must have had a background adequate for the comprehension of scientific matters. Perhaps the ‘stern face’ could have been a factor here, I do not know.) But on reflection, I now wonder whether she, and many others like her, did not have a more rational hang-up—one that with all my mathematical glibness I had not noticed.
There is, indeed, a profound issue that one comes up against again and again in mathematics and in mathematical physics, which one first encounters in the seemingly innocent operation of cancelling a common factor from the numerator and denominator of an ordinary numerical fraction.
Those for whom the action of cancelling has become second nature, because of repeated familiarity with such operations, may find themselves insensitive to a difficulty that actually lurks behind this seemingly simple procedure. Perhaps many of those who find cancelling mysterious are seeing a certain profound issue more deeply than those of us who press onwards in a cavalier way, seeming to ignore it. What issue is this? It concerns the very way in which mathematicians can provide an existence to their mathematical entities and how such entities may relate to physical reality.
I recall that when at school, at the age of about 11, I was somewhat taken aback when the teacher asked the class what a fraction (such as 3/8) actually is! Various suggestions came forth concerning the dividing up of pieces of pie and the like, but these were rejected by the teacher on the (valid) grounds that they merely referred to imprecise physical situations to which the precise mathematical notion of a fraction was to be applied; they did not tell us what that clear-cut mathematical notion actually is.
Other suggestions came forward, such as 3/8 is ‘something with a 3 at the top and an 8 at the bottom with a horizontal line in between’ and I was distinctly surprised to find that the teacher seemed to be taking these suggestions seriously! I do not clearly recall how the matter was finally resolved, but with the hindsight gained from my much later experiences as a mathematics undergraduate, I guess my schoolteacher was making a brave attempt at telling us the definition of a fraction in terms of the ubiquitous mathematical notion of an equivalence class.
What is this notion? How can it be applied in the case of a fraction and tell us what a fraction actually is? Let us start with my classmate’s ‘something with a 3 at the top and an 8 on the bottom’. Basically, this is suggesting to us that a fraction is specified by an ordered pair of whole numbers, in this case the numbers 3 and 8. But we clearly cannot regard the fraction as being such an ordered pair because, for example, the fraction 6/16 is the same number as the fraction 3/8 whereas the pair (6, 16) is certainly not the same as the pair (3, 8). This is only an issue of cancelling; for we can write 6/16 as 3x2/8x2 and then cancel the 2 from the top and the bottom to get 3/8.
Why are we allowed to do this and thereby, in some sense, ‘equate’ the pair (6, 16) with the pair (3, 8)? The mathematician’s answer—which may well sound like a copout—has the cancelling rule just built in to the definition of a fraction: a pair of whole numbers (a x n, b x n) is deemed to represent the same fraction as the pair (a, b) whenever n is any non-zero whole number (and where we should not allow b to be zero either). But even this does not tell us what a fraction is; it merely tells us something about the way in which we represent fractions. What is a fraction, then? According to the mathematician’s ‘‘equivalence class’’ notion, the fraction 3/8, for example, simply is the infinite collection of all pairs
(3, 8), ( -3, -8), (6, 16), ( -6, -16), (9, 24), ( -9, -24), (12, 32), . . . ,
where each pair can be obtained from each of the other pairs in the list by repeated application of the above cancellation rule. We also need definitions telling us how to add, subtract, and multiply such infinite collections of pairs of whole numbers, where the normal rules of algebra hold, and how to identify the whole numbers themselves as particular types of fraction.
This definition covers all that we mathematically need of fractions (such as ½ being a number that, when added to itself, gives the number 1, etc.), and the operation of cancelling is, as we have seen, built into the definition. Yet it seems all very formal and we may indeed wonder whether it really captures the intuitive notion of what a fraction is. Although this ubiquitous equivalence class procedure, of which the above illustration is just a particular instance, is very powerful as a pure-mathematical tool for establishing consistency and mathematical existence, it can provide us with very top-heavy-looking entities. It hardly conveys to us the intuitive notion of what 3/8 is, for example! No wonder my mother’s friend was confused.

حکم دولت

بر اساس حکم دولت احمدي نژاد
خاتمي از محل سکونتش هم اخراج شد
ميثم تواب
۹ خرداد ۱۳۸۵
خلاصه:
سيدمحمد خاتمي رئيس جمهور پيشين ايران براساس حكمي كه دولت احمدي نژاد برايش فرستاده است، مجبور به ترك منزلي شد که در آن زندگي مي کند.
-->
سيدمحمد خاتمي رئيس جمهور پيشين ايران براساس حكمي كه دولت احمدي نژاد برايش فرستاده است، مجبور به ترك منزلي شد که در آن زندگي مي کند.
به گزارش خبرنگار روز، پس از آنكه دولت جديد سعي كرد در انواع كارشكني ها با خاتمي وي را از ادامه فعاليت هاي سياسي منصرف كند، كه از جمله آن قطع حقوق و مزاياي تيم حفاظتي و اخراج وي از دفتر سعدآباد بود، هم اكنون در اقدامي جديد وي را از منزل نيز محروم كرده است كه اين مساله به لحاظ امنيتي بسياري از نزديكان خاتمي را نگران كرده است.
گفتني است در حال حاضر اكبر هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور پيش از خاتمي هم اكنون در منزلي زندگي مي ‌كند كه در دوران رياست جمهوري اش از آن استفاده مي‌كرد و دولت خاتمي هيچ گونه محدوديتي براي وي در استفاده از منزل و دفتر كار سابقش قائل نشده بود.


این عین خبر روزنامه اینترنتی روز است که اینجا گذاشتم. من نمی فهمم این تصمیم دولت چه ایرادی دارد؟ چرا بعضی ها وقتی با کسی مخالفند یا کسی را دوست دارند از قضاوت منطقی در مورد آنها عاجز می شوند؟ دولت خاتمی بسیار اشتباه کرده است اگر از جیب ملت اجازه داده هاشمی همچنان در آن خانه بماند. البته باید دید آیا این رفتار دولت جدید در مورد همه اجرا می شود یا نه؟

تناقض

حتماً این جمله را زیاد شنیده‌اید که: «الف مثل ِ سگ از ب می‌ترسد». حالا بیایید به‌جای ِ «الف» بگذاریم «موش» و به‌جای ِ «ب» بگذاریم «گربه». نتیجه تناقض‌آمیز می‌شود، چون سگ از گربه نمی‌ترسد. اگرچه ظاهر شدن‌ ِ این تناقض علت‌ ِ ساده‌ای دارد ولی بد نیست خودتان هم به آن فکر کنید. به‌نظرم علت ِ آن با همه‌ی‌ ِ ساده‌گی بسیار مهم است. بعدا‌ً در باره‌اش خواهم نوشت.

۱۳۸۵/۰۳/۰۸

واژگان خیابانی

شاید نام فرهنگ واژگان خیابانی به گوشتان خورده باشد: این واژه‌نامه، واژه‌ها و اصطلاحاتی را که ممکن است به گوشتان بخورد ولی در هیچ مرجع معتبری آنها را پیدا نکنید، جمع‌آوری و فهرست می‌کند. خیلی به شکل اتفاقی مدخل واژه ozgal را در این فرهنگ دیدم. برای چند لحظه خنده بد نیست :)

فهم و عادت

یک روز سر ِ کلاس داشتم در مورد ِ این موضوع صحبت می‌کردم که اگر در شاخه‌ای از یک مدار یک سلف وجود داشته باشد جریان ِ آن شاخه نمی‌تواند پرش داشته باشد. دلیل‌اش هم این است که اختلاف‌پتانسیل ِ دو سر ِ سلف متناسب با مشتق‌ ِ جریان ِ آن است و اگر جریان پرش داشته باشد آن‌وقت اختلاف‌پتانسیل شامل ِ تابع ِ دلتا (یا همان تابع‌ِ ِضربه) خواهد بود و اختلاف‌پتانسیل‌های ِ واقعی شامل ِ تابع دلتا ِ نیستند.
دانش‌جویان می‌گفتند که این موضوع را نمی‌فهمند. پرسیدم آیا می‌فهمید چرا سرعت ِ یک جسم نمی‌تواند تغییرِ ِ ناگهانی‌ (پرش) داشته باشد؟ گفتند بله. گفتم خوب اگر آن را بفهمید در فهم ِ این یکی هم نباید مشکلی داشته باشید چراکه دلیل ِ هر دو یک‌سان است. در آن‌جا هم چون شتاب ِجسم مشتق ِ سرعت‌ ِ آن بود سرعت نمی‌توانست پرش داشته باشد. نتیجه می‌گیریم که آن را هم نفهمیده‌اید و فقط آن‌قدر تکرار شده‌ است به آن عادت کرده‌اید.
البته درست است که آدم باید سعی کند بفهمد و به عادت کردن بسنده نکند ولی اولاً گاهی اوقات چندان واضح نیست که با چه معیاری و کی می‌گوییم چیزی را فهمیده‌ایم. ثانیاً عادت کردن به‌هر‌حال یک مرتبه از این که حتی عادت هم نکنیم به‌تر است.
یکی از فیزیک‌دانان ِ بزرگ به نام ِ ماکس پلانک می‌گوید مقبولیت ِ یک نظریه‌ی ِ جدید به‌ این دلیل نیست که واضع‌ِ ِ آن با استدلال و منطق به دیگران نشان می‌دهد که نظریه‌اش درست است بلکه اتفاقی که می‌افتد این است که مخالفان ِ سرسخت ِ نظریه که معمولاً سن ِ بالایی هم دارند کم‌کم می‌میرند و نسل ِ جدیدی ظهور می‌کند که از آغاز به آن نظریه عادت دارد.

۱۳۸۵/۰۳/۰۶

آمار

سوئد 40 درصد از انرژی خود را از انرژی هسته ای تامین میکند.
کره جنوبی دارای 20 نیروگاه هسته ای است.
هر دو کشور فاقد تجهیزات غنی سازی اورانیوم میباشند.

۱۳۸۵/۰۳/۰۴

نیستانی

مانا نیستانی
-کاریکاتوریست بازداشت شده روزنامه ایران - فرزند منوچهر نیستانی - شاعر متولد 1315 کرمان -
میباشد. شعر زیر از سروده های منوچهر نیستانی است:
دست دردستم نه
اي كه گيسوي تو يك اقيانوس
آسيايي بزرگي كه همه نارنجي
با تو افسانه و با لبهايت
قصه و قول كه آميخته با افسوس...
تو نخستين بار كركس ها را راندي
تا لب جوباري
كه فقط من ماندم...
كه فقط خود ماندي...
غزل خواندي :
«سال ها دل طلب جام جم از ما مي كرد...»
زير لب خواندم :
«...آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد»
و تو بودي كه فرا خواندي
همه نيلوفرها را
و تو بودي كه به بوي گل افسون كردي
همه مرغان را
صحرا را
كه نشان مي جستند از سيمرغ
عاج انگشت تو بود كه اشارت مي كرد
به كجايي كه بجو آنجا را
دست در دستم نه
پاي رفتارم نيست
با كسي جز تو سر و كارم نيست
گر نباشي تو
سايه و
سنگي و
ديوارم نيست .
دست در دستم نه
كه مرا مرگ در اين فاصله به...
صبر بسيارم نيست

آذری

متن زیر چکيده اي است از کتاب آذري يا زبان باستان آذربايجان نوشته زنده ياد احمد کسروي.
احمد کسروي خود متولدآذربايجان میباشد و جملات زیر عينااز کتاب ایشان نقل ميشود.
از چهار هزار سال پيش قوم آريان از سرزمين هاي سرد شمالي که در ان ميزيسته اند بسوي اروپا و فلات ايران که هوائي معتدل تر داشته کوچي گسترده را آغاز کرده اند.دسته هائي از انها که به فلات ايران رسيدند و در اينجا نشيمن گرفتند از سه تيره ماد،پارس،پارت بودند.
دسته بزرگي از ايشان که ماد ناميده ميشدند شمال غربي ايران را که اکنون آذربايجان وشهرهاي همدان و کرمانشاهان و قزوين و اسپهان و تهران در انجاست فرا گرفتند و اين زمينها بنام ايشان سرزمين ماد خوانده ميشد که آذربايجان (ماد خرد) و ان بخش ديگر ماد بزرگ بوده.
اما واژه آذربايجان(آتورپاتگان) چنانکه گفتيم اين واژه از زبان آريائي نخستين امده و خود دليلي محکم براين است که مردم ديرين آذربايجان جز از نژاد اير(آريائي) نبوده اند.اين واژه از سه قسمت (آتور)،(پات)،(گان) تشکيل شده:
1:آتور اين کلمه بمعني اتش و خود همان است که امروز آذر يا همان اتش گفته ميشود...
2:پات که در اپتدا پاد و پاذ بوده است و بمعني نگهباني کردن و پاسداري از چيزي است آرماني....
3:گان بمعني جايگاه و سرزمين و خاک اجدادي و....
بدينسان ميتوان معني کامل انرا چنين دريافت،آتروپاتگان = سرزمين نگهبانان آتش(مقدس)
که البته وجود تيره مغان و آتشکده شاهي آذرگشسپ(شيز) در اين سرزمين بي مناسبت با اين نام نيست....
ترکان در زمان اشکانيان رو بسوي غرب اوردند اما نيرومندي پادشاهي اشکاني انها براند و از نزديک شدن انها به نجد ايران جلوگيري کرد اين روند نيز بوسله امپراطوري ساساني ادامه داشت و ترکان جز غارت هاي مقطعي و تجاوزات محدود به خاک ايران کاري از پيش نبردند.....
بنابراین اذربايجان تاسده هاي اوليه هجري مردمش جز از نژاد آرين نبوده اند و پيداست که تا قرن ششم هجري زبان مردمان ان ديار آذري( آريائي مادي) بوده(قابل توجه پان ترکهائي که علاقه دارند بابک خرمدين را ترک نشان دهند)،
آنچه امروز بر ما روشن است زبان ترکي و مردمان ترک از زمان سلجوقيان و از راه کوچ ايلهاي ترک به اين ديار در امده است و پيش از ان در تاريخ نشاني از بودن ترکان در اذربايجان ديده نميشود.
اما سیر تحول زبان و گویش ترکی داستانی بلند دارد که مجال این گفتار نیست.
چیزی که جالب است تعصب بیش از حد گروهی است که حتی کوچکترین اطلاعی از متن یا محتوی یک مقاله ندارند. ولی بابت انچه توهین خطابش میکنند قادرند چه ها کنند.

۱۳۸۵/۰۳/۰۳

محمد البرادعی

محمد البرادعی رئیس کل آژانس بین المللی انرژی اتمی سال 1942 در کشور مصر متولد شد.
البرادعی در سال 1962 لیسانس حقوق رااز دانشگاه مصر و مدرک دکترایش را در سال 1974 از دانشگاه حقوقنیویورک، در رشته حقوق بین الملل دریافت کرد. از سال 1964 با کار در وزارت امور خارجه مصر وارد عرصه سیاست شد.
از سال 1984 البرادعی عضو ارشد دبیرخانه آژانس بین المللی انرژی اتمی بود و همواره پست های مهمی را دارا بود.
او با خانم آیدا الکاچف (Aida Elkachef) یک مربی مهدکودک در مدرسه بین المللی وین ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند با نام های لیلا و مصطفی است.
در ماه ژوئن سال 2005 سخنگوی آژانس بین المللی انرژی اتمی، این شایعه را که آیدا ایرانی الاصل است و همین امر تاثیراتی بر تصمیم گیری همسرش در ارتباط با مسائل جمهوری اسلامی ایران داشته است را تکذیب کرد،اما در مورد ملیت آیدا توضیح دقیقی داده نشده است.
در هفتم اکتبر سال 2005 ، البرادعی و آژانس بین المللی انرژی اتمی مشترکا جایزه معتبر صلح نوبل
را برای تلاش هایی که در جهت جلوگیری از به کارگیری انرژی هسته ای در اهداف نظامی و مراقبت از اینکه انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز و بی خطر به کار رود، دریافت کردند.
او این جایزه را به یتیم خانه ای در شهر زادگاهش قاهره اهدا کرد.آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز مبلغ این جایزه را صرف پاکسازی زمین های مین گذاری شده در کشورهای در حال توسعه خواهد کرد.

منبع

۱۳۸۵/۰۳/۰۲

تاریخ

تاریخ تکرار می‌شود و هر دوبار به صورت مضحکه.

خبر

فقط خبر را بخوانید

۱۳۸۵/۰۲/۳۰

كل من عليها فان

كل من عليها فان
و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام
فباي آلآء ربكما تكذبان
اين آيه اي است كه با آن كلي آرام ميشوم

بگذرم آوردن آيه بهانه اي است براي تسليت به يكي از دوستان اهل اسلام
مادر مجتبي روز پنجشنبه در اثر نارسايي قلبي به رحمت خدا رفت
روح همه در گذشتگان شاد و حق آنان بر ما حلال باد

۱۳۸۵/۰۲/۲۳

باز هم جامعه شناسی

مهرداد مطلب جالبی در مورد جامعه شناسی گوگل نوشته بود. گوگل به عنوان یکی از مهمترین منابع اطلاعاتی و آماری مورد توجه سازمانهای متعدد است. به نظر من منابع بسیار دقیفتر و کارآمدتر از گوگل وجود دارد که توسط آن به راحتی زندگی خصوصی یک شخص میتواند مورد مطالعه و موشکافی قرار گیرد. میتوان پی برد که یک شخص یا یک خانواده از چه نوع میوه ای بیشتر مصرف میکند یا حتی چه نوع کتاب و مجله ای در بین اعضای یک خانواده مورد علاقه برای مطالعه است که حتی میتوان طرز فکر یک فرد را حدس زد.
این روش چیزی نیست جز کارت اعتباری مانند کارت اعتباری ویزا و مسترکارد و آمریکن اکسپرس که در جیب بیشتر افراد یک جامعه وجود دارد. با هر خریدی رد شما باقی میماند و اطلاعات مخارج روزمره شما در دسترس شرکتهای مالی و تراستها قرار میگیرد. با جمع آوری اطلاعات افراد مختلف و آمارگیریهای مخصوص تصمیمات کلان برای ایجاد موازنه های بازرگانی گرفته میشود.

۱۳۸۵/۰۲/۲۲

جامعه‌شناسی گوگلی

دیروز گوگل سرویس جدیدی راه انداخت به نام google trends. ایده‌ی ساده‌ای دارد. واژه یا مجموعه‌ای از واژه‌ها را به آن می‌دهید. در جواب نشان‌تان می‌دهد که روند جست‌وجوی این واژه در طول زمان چه تغییری کرده: نموداری از تغییرات تعداد جست‌وجوی این واژه بر حسب زمان.
اما همه‌ی خوبی‌اش نشان دادن این روند زمانی نیست. مهم‌ترین ویژگی‌اش این است که نشان می‌دهد کدام شهرها یا کدام کشورها بیش‌تر دنبال آن واژه گشته‌اند.
ابزار خوبی است برای جامعه شناسی، گرچه ممکن است چندان علمی نباشد چون کاربران اینترنت در یک جامعه ممکن است نمونه‌ی خوبی از آن جامعه نباشند. اما دست کم نشانه‌هایی از رفتار جامعه را در آن می‌توانید ببینید. ابزار به‌دردبخوری است به خصوص در جایی مانند ایران که جریده‌روی و نهان‌روشی میان مردم رواج دارد.

بگذارید چند مثال بزنم. توجه کنید که نتیجه‌هایی که می‌بینید نرمالیزه شده اند.
(از قصد واژه‌ها را نیاورده‌ام تا وبلاگ‌مان به تیر غیب یا آدم بی‌کار دچار نشود.)

۱. از دست‌رسی آزادانه به اینترنت شروع می‌کنم. این واژه (+) را وارد کنید و نتیجه را ببینید. حالا در پایین صفحه روی سربرگ(tab) منطقه (region) کلیک کنید. کدام کشور بالای همه است؟ همین کار را برای این واژه (+) نیز انجام بدهید.

۲. حالا فرض کنید می‌خواهید ببینید محبوبیت یک هنرپیشه‌ی زن آمریکایی در کدام کشور بیش‌تر است. این‌جا را کلیک کنید و نتیجه را با این یکی مقایسه کنید.

۳. این هم برای این که ببینید روش‌های خیال‌بافانه‌ی یک‌شبه پول‌دار شدن کجاها بیش‌تر طرف‌دار دارد.

۳. نتیجه را برای این دو واژه (+) و (+) ببینید. باز هم به لیست کشورها بروید. به شهرها هم نگاهی بیندازید. این دو تا (+) ، (+) را هم با عرض پوزش ببینید. بیش از این ادامه نمی‌دهم. همین روش را با واژه‌های مشابه اما به زبان فارسی ادامه بدهید و این بار نتیجه‌ی شهرهای مختلف را مقایسه کنید.

اگر وقت دارید این‌ها را آزمایش کنید:( به سربرگ شهرها بروید.)

۴. چند واژه: کنکور، دانشگاه

۵. چند شاعر قدیمی: سعدی، حافظ، فردوسی

۶. چند شاعر معاصر: شاملو و سهراب سپهری

۷. هر نتیجه‌ی اخلاقی یا غیراخلاقی‌ای که گرفتید گردن خودتان.

۱۳۸۵/۰۲/۲۱

درسي از استادم

ديشب مسحوردستان هنرمندت بودم و امشب مسحور كلامت خيلي دلم ميخواست يكباردركنسرتي شركت كنم كه تو سنتورزن آن باشي وديشب اين سعادت نصيب من شد تو نه تنها سنتورزن بلكه سرپرست گروه كنسرت موسيقي سنتي هم بودي ومن دردل افتخار ميكردم كه شاگرد چنين استادي هستم وقتي به روي صحنه آمدي صدها نفر به افتخارتو وديگر استادان: استاد محمد اخوان (تنبك ) استاد شاهو عندليبي(ني) واستاد مظفرشفيعي (آواز) مدتها كف زدند وسوت زدند وسالن مملواز جمعيت شده بود ديگر جاي سوزن انداختن نبود نيم ساعت ار اجراي كنسرت گذشته بود كه يك لحظه به خودم آمدم ديدم بجاي اينكه حواسم به همه آهنگها و قطعات باشد فقط به دستان هنرمند تو نگاه ميكردم كه چطور هنرمندانه مضراب را بالا وپايين ميبردي وبرتارهاي سنتور ميزدي وآن صداي سحرآميز كه هوش وعقل را ميبرد را چه هنرمندانه واز ته دل ميساختي ومن با خود مي انديشيدم كه اين صداي سحرآميز صداي دل توست كه اينچنين بردل مي نشيند بعداز پايان كنسرت جمعيت از تشويق خسته نميشد ومن در دلم از طرفي افتخار ميكردم كه شاگردتو هستم واز طرفي خجالت ميكشيدم وقتي يادم ميامد بعضي وقتها يي كه اذيتت كردم يادم ميامد براي خريدن سنتورم چقدر به زحمت افتادي ويا يكبار بدون اطلاع قبلي سركلاس نيامدم ومنتظرم شدي وبعدتوي دلم خجالت ميكشيدم وخودم را دلداري ميدادم كه ديگه استادم را اذيت نميكنم واما امشب از وقتي كه از كلاست آمدم دارم به حرفهايي كه زدي فكر ميكنم امروز كلاس سنتور كلاس زندگي بود اولش چون درس جلسه قبل را خوب تمرين نكرده بودم ميخواستم سر كلاس نيام بعدبا خودم گفتم دوباره استاد مثل دفعه قبل منتظرم ميشه وبد ميشه عيب نداره سركلاس ميروم وراستش را به استاد ميگم وقتي اومدم سر كلاس گفتم:" استاد من درس جلسه قبل را خوب كار نكردم و بعضي نتها يادم رفته ميتوانم ازروي كتاب نگاه كنم "وتو گفتي:" باشه ازروي كتاب نگاه كن" دستهام ميلرزيد تمام نتها را فراموش كرده بودم بعدبراي اينكه يكم به خودم مسلط بشوم گفتم:" استاد ديشب كنسرت خيلي عالي بود" وتو گفتي :"شماهم اومده بودي؟" گفتم :"بله استاد برنامه خيلي عالي بود شما خيلي زيبا سنتور ميزديد " گفتي :" پس حسابي رفته بودي تو حس وحال"ومن نميدانستم چي بگم سرم را به علامت تاييد تكان دادم بعدگفتي :"شما با خدا راز ونياز ميكني؟" گفتم :"بله استاد" گفتي :"يه چيزي بهت بگم برام انجام ميدي؟" گفتم :"خواهش ميكنم" تودلم گفتم حتما ميخواد بگه برام دعا كن چه استاد متواضعي بعد گفتي :"برام دعا ميكني؟" گفتم :"چشم استاد دعا ميكنم هرچي از خدا ميخواهيد خدا بهتون بده" گفت:" دعا كن جواد بطحايي هرچي از خدا ميخواد خدا بهش نده" من اولش فكركردم اشتباه شنيدم با ترديد گفتم :"بده" گفت: "نده" بعدبا خودم گفتم اين چه جور دعاييه ! همه ميگن دعا كن خدا به ما آنچيزي را كه ميخواهيم بده استادم ميگه دعا كن به من نده! بعدبا ترديد بهش نگاه كردم گفت: "دعا كن جواد بطحايي هرچي از خدا ميخواد خدا بهش نده مگر اينكه قبلش ظرفيتش را بهش داده باشه " گفتم :" چشم استاد"بعد درس جديد را شروع كرد آخردرس بهم گفت: "خوب الآن كه ميخواي بري خانه توراه، درس جديد راذهني با خودت تكرار كن.. سي سي سي فا سي فا سي فا سي……. يك دو سه يكييييي يكييييي يكييييي………." ومن به جاي درس جديد تمام راه به فكر دعاي استاد بودم وبا خودم ميگفتم :" خدايا هر چيزي كه از تو ميخواهم به من نده مگر اينكه قبلش ظرفيتش را بهم داده باشي"

۱۳۸۵/۰۲/۲۰

یک خاطره

در خدمت سربازي رئيس ما يک سرگرد بود که دوره خلباني او در آمريکا به دليل انقلاب نيمه تمام مانده بود.
پس از انقلاب هم با ديدن يک دوره کامپيوتر شده بود رئيس يک قسمت کوچک.
اين جناب سرگرد يک لوده تمام عيار بود که تنها کار مفيدش تعريف کردن از خاطرات آمريکا بود و با اين تعاريف ما کلي دستش مي انداختيم.
اواخر خدمت بودم که جناب سرگرد منتظر دريافت درجه سرهنگي بود،ظاهرا بادرجه سرهنگي فرمان رياست اداره کل انفورماتيک نيروي هوائي ارتش جمهوري اسلامي را هم
دريافت کرد. به فاصله سوت ثانيه تمام افسران و درجه دارني که جناب سرگرد را دست مي انداختند،تبديل شدند به پاچه خواراني که مادر گيتي تا کنون همتاي آنان را نديده بود
چند ماهي بعد از سربازي براي دريافت کارت پايان خدمت و بقيه کارهاي اداري به پادگان رفتم،آن جناب سرهنگ در زماني کمتر از شش ماه صرفا به دليل تمجيد بي دليل زيردستان
خود را همتاي خدا حس ميکرد و خلايق را به هيچ هم نميپنداشت.تصورکنيد لوده اي که احساس خدائي کند.
زبانم لال شود اگر با بيان اين خاطره قصد داشته باشم قياسي بين آن سرهنگ و آقاي رئيس جمهورکرده باشم.
اصلا هم به نامه مردي از جنس مردم کاري ندارم.
البته خدايش اين رئيس جمهور ما هيچي که نداشته باشه رو که زياد داره.
راستي اخيرا باز تلويزيون فيلم محمدرسوالله را پخش کرده؟

۱۳۸۵/۰۲/۱۹

حافظ ناشنیده پند

هزار جهد بکردم که يار من باشي
مرادبخش دل بيقرار من باشي

چراغ ديده شب زنده دار من گردي
انيس خاطر اميدوار من باشي

چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در ميانه خداوندگار من باشي

از آن عقيق که خونين دلم ز عشوه او
اگر کنم گله اي غمگسار من باشي

در آن چمن که بتان دست عاشقان گيرند
گرت ز دست برآيد نگار من باشي

شبي به کلبه احزان عاشقان آييد
مي انيس دل سوگوار من باشي

شود غزاله خورشيد صيد لاغر من
گر آهويي چو تو يکدم شکار من باشي

سه بوسه کز دو لبت کرده اي وظيفه من
اگر ادا نکني قرض دار من باشي

من اين مراد ببينم به خود که نيم شبي
به جاي اشک روان در کنار من باشي

من ار چه حافظ شهرم جوي نمي ارزم
مگر تو از کرم خويش يار من باشي

حافظ ناشنيده پند عنوان رماني است از ايرج پزشکزاد که همچون ساير آثارش مبتني بر طنز می باشد.
اين رمان هر چند بر واقعيات تاريخي استوار است ولي حافظ آن با حافظ شاملو مطهري سايه آشوري و... بسيار متفاوت است.
حافظ اين رمان يک مرد طناز خيال پرداز عاشق پيشه .... و خلاصه کاملا زميني است.

۱۳۸۵/۰۲/۱۷

تایید خبر بازداشت

بازداشت جهانبگلو تایید شد.
دلایل آن هم در کیهان آمده.
و اینهم متن بازجوئی ایشان از دید ابراهیم نبوی.
البته به دلیل فیلترینگ با لینک فیلترشکن.

۱۳۸۵/۰۲/۱۶

مناجات

الهی در سر گریستنی دارم دراز
ندانم که از حسرت گریم یا از ناز
گریستن حسرت بهره یتیم و گریستن شمع بهره ناز
از ناز گریستن چون بود این قصه یی است دراز
"خواجه عبداله انصاری"

۱۳۸۵/۰۲/۱۴

رامین جهانبگلو

دکتر رامين جهانبگلو،در فرودگاه مهرآباد تهران بازداشت شده است .محسن کدیور این خبر را روز چهارشنبه در گردهمائی انجمن صنفی نویسندگان و روزنامه نگاران در تهران، که به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات برپا شده بود، اعلام کرد . ولی تاکنون هیچگونه خبری از بازداشت یا دلایل بازداشت ایشان منتشر نگردیده است.

۱۳۸۵/۰۲/۱۳

فصل هفتم منشور سازمان ملل

فصل هفتم منشور سازمان ملل به نحوه‌ى برخورد جامعه‌ى بين‌الملل نسبت به شرايطى مى‌پردازد كه جامعه‌ى جهانى با ”يك تهديد يا نقض صلح يا حمله‌ى نظامى روبرو باشد”.فصل هفتم براى برخورد با يك كشور خلافكار فهرستى از اقدامات را پيش‌بينى كرده است.
كمترين اقدام در ماده 40 آمده، مبنى بر اينكه شوراى امنيت كشور مربوطه را تنها ملزم ميکند که: ”از اقدامات اوليه‌‌‌اى كه از نظر شوراى امنيت ضرورى است يا مطلوب شوراى امنيت است، پيروى كند”.
ماده‌هاى 41 و 42 حاوى اقدامات اجبارى هستند كه بر اساس آن شوراى امنيت مى‌تواند براى تمامى كشورهاى "عضو سازمان ملل" به تصويب برساند. ماده‌ى 41 محدودبه تحريم‌هاى اقتصادى ، قطع مسيرهاى حمل و نقل و مخابرات و قطع مناسبات ديپلماتيك مي باشد. ولي ماده‌ى 42 ”براى حفظ صلح جهانى و امنيت بين‌الملل” حمله نظامى را پيش‌ بينى كرده است.
در آستانه‌ى جنگ عراق در سال2003 شوراى امنيت سازمان ملل چندين قطعنامه را به تصويب رساند
كه به فصل هفتم و بند هاي 40و41و42 استناد مى‌كردند.
غنى‌سازى اورانيوم توسط ايران اگر چه بر خلاف تهدات ايران نيست ولى جامعه بين الملل به اين واقعيت استناد ميکند که ايران 18 سال فعاليت‌هاى هسته‌اى خود را پنهانى جلو برده است. و در حداقل دو خريد که اسنادآن توسط سيا منتشر گريده اقدام به خريد اطلاعات ساخت بمب هسته اي کرده است.

۱۳۸۵/۰۲/۱۲

سوال

دولتمردان آمريکايي هرگز کتمان نکردند که يکي از گزينه ها ي حل بحران هسته اي ايران حمله نظامي است.
اين گزينه تا چندي پيش يکي از شايد ده گزينه بود ولي اکنون يکي از سه گزينه:مذاکره مستقيم - تحريم اقتصادي - حمله نظامي است.
ظاهرا آقايان در حال رد مذاکره مستقيم هستند پس آينده پرونده اتمي ايران داراي دو گزينه بيشتر نيست.
سوال من اينجاست آيا ايران در يک حمله نظامي واقعا تفاوتهاي عمده اي با عراق دارد؟ يا آيا ملت ايران در قبال تحريم اقتصادي هزينه اي کمتر از ملت عراق
پرداخت خواهند کرد؟