با کسب اجازه از آقا مسعود و دوست ناشناسمان مي خواستم عرض کنم بايد ببينيم در مورد چه ايراني صحبت مي کنيم. بله ايراني که در چشم خيلي از ما ايراني هاهست ايراني است که نه تنها با کره شمالي و بورکينافاسو بلکه با هند و پاکستان و عراق هم قابل مقايسه نيست. ما اصولا خودمان و فرهنگمان را بالاتر از عربستان و قطر و امارات مي بينيم و حتي حاضر نيستيم کشورهاي شرق اروپا را هم تحويل بگيريم. با کمي اغماض خود را در سطح کشورهاي مصر و يونان و ايتاليا مي دانيم. البته اين قضاوتها همه بويي از حقيقت دارند ولي تمام حقيقت نيستند.
بايد ديد ايران از چشم ديگران چطور است. مردم دنيا ايران را چگونه مي بينند. وقتي مي گويي ما از ايران هستيم از لطف رضا شاه همه از تو مي پرسند عراق و تصوري که از ايران دارند وضعيتي است ميان عراق و افغانستان. البته بگويم تبليغات رسانه ها در اين زمينه بي تاثير نيست ولي حداقل توي اين شهر کوچکي که من زندگي مي کنم کم نيستند مردمي که مي دانند نبايد هر چه در رسانه ها هست را باور کنند ولي مي دانند بخشي از حقيقت هميشه در رسانه ها هست. مشکل ما اين است که بخش خوب ايران را نمي توانيم اينجا نشان دهيم. باور کنيم خدمتي که افرادي مثل جيم ميور گزارشگر بي بي سي در تهران مي توانند به ايران بکنند بسيار بيشتر است از دهها و صدها سفير. همين که جيم ميور در پشت زمينه گزارشهاي خود تصويري متفاوت از تهران ارائه مي دهد با آنچه اين مردم از تهران و ايران در اين سي سال ديده اند خدمت بزرگي است.
خيلي اوقات براي تبليغ کشور در خارج نياز به پرداخت هيچ هزينه سياسي نيست. باور کنيد ميزباني چند مسابقه ورزشي با بازتاب جهاني مي تواند تاثيرات بزرگي در تصور مردم دنيا از ايران داشته باشد.
البته اين بدان معني نيست که هيچ چيز ديگري نبايد تغيير کند اما تحقق دو موضوع حضور مستمر خبرنگاران خارجي و اتفاقات ورزشي بزرگ در کشور خود الزاماتي دارد که توجه لاجرم به آن الزامات برخي از مشکلات را حل مي کند. مثلا ديگر نمي توان خبرنگار را زنداني کرد يا او را کشت و يا ....
من البته تمام بحثم اين نيست ولي چنانکه بحث ادامه پيدا کرد خوشحال مي شوم بيشتر در اين مورد بشنوم و بگويم.
چون ممکن است ديگر دوستان به کامنت نوشته قبلي رجوع نکنند اين متن را به صورت متن جديد در وبلاگ مي گذارم.
ضمنا با توجه به اينکه هر کسي هر چه مي خواهد مي گويد خواهش مي کنم کامنت بي نام نگذاريد البته ممکن است اشکال در تنظيمات پروفايل شما در بلاگر باشد که حالت پيش فرض را براي کامنت ها بي نام در نظر گرفته باشيد.
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۴/۱۲
کدام ايران: ادامه کامنتهاي يک شايعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۴ نظر:
از اخبار روز یکی اینکه در وصف سید خراسانی این را نوشتهاند:
«جنابشان در عین آنکه شیخ موتمن وامیر انجمن اند، صراف سخن و گوهرشناس ممتحن نیز هستند وحضرتشان راقالب حسن و ترکیب چنان است که از کف پای مجرد تا فرق زلف مجعد همه بوسیدنی است!
صولتشان در بزم ادب چنان است که موزونان هند را از شوق زیارت بیاض مردمک دیده وسواد لوح بینش-چون رود سند است.»
واقعا این ایرانیها عجب استعداد عجیبی در صرف کردن ادبیات به پای مستبدان دارند. البته خود سید خراسانی هم میداند که این طرف فردا، برای قاتل او هم که جایش را بگیرد بالاتر از این خواهد نوشت. ولی خوب دم را غنیمت است و پهلوان زنده را عشق است...
بد نیست که کمی عدد و رقم برایتان بیاورم تا عمق داستان را بهتر ببینید. مردم کره شمالی درآمد سرانهای تنها در حدود ۱۰۰۰ دلار در سال دارند! یعنی رتبه ۲۰۶ در بین ۲۳۱ کشور. رتبه اول را لوکزامبورگ با ۵۵.۱۰۰ دلار و رتبه آخر را سومالی و تیمور شرقی با ۵۰۰ دلار دارند. ایران با ۷۰۰۰ دلار در رتبه ۹۹ است. ببینید! مملکت ما با این همه ثروت معدنی و انسانی در مقایسه با بقیه دنیا مکان فلاکتباری است ولی چیزی که دردناکتر است آن است که آقایان تازه میخواهند به منزلت و جایگاه کرهشمالی که میبینید جزو بدبختترین کشورهای جهان است برسند. ما همگی میدانیم که درآمد سرانه ۷۰۰۰ دلاری ایران یعنی آنکه در جای جای کشور آنقدر ده و کورهده وجود دارد که مردم برای سیر کردن شکم حاضرند آدم بکشند، فرزندشان را بفروشند و یا از شدت حس بدبختی، خود و خانواده خود را سر به نیست کنند. حال ببینید که در کشور «معبود» کرهشمالی با یک هفتم این درآمد سرانه مردم چه میکنند...
خوب حالا بعد از مدتها بد نیست که یه کامنتی «مربوط» به متن نوشته شده بفرستم :)
فرشاد به نکتههای خوبی اشاره کرد و این که معرفی ایران و ایرانی آنقدرها هم سخت نیست و ... «اما»ی قضیه در این است که آیا نظام حکومتی ایران آیا علاقهای به معرفی ایران و ایرانی دارد؟ من تصور میکنم که پاسخ منفی است. زیاد بحث را طولانی نمیکنم. بخشی از سیستم حکومتی که قدرت واقعی در تعیین سیاستهای کشور را دارد اصولا: ۱- به افکار عمومی کشورهای جهان هیچ اهمیتی نمیدهد. برای آنها اینکه مردم آمریکا یا اروپا در مورد ایران چه فکر میکنند کاملا بیاهمیت است و به بیاهمیت بودن این مسئله از دید اعتقادی باور دارند. ۲- به ایران و ایرانی اهمیتی نمیدهد. از نظر ایشان، «ایران» کلمهای است مربوط به دوران هخامنشی و چند هزار سالی است که دیگر محلی از اعراب ندارد. ۳- خوش خیالی بیش از حدی دارد که مادامی که ما به فارسی فقط به خارجیها فحش میدهیم (و به انگلیسی در مصاحبهها مودب هستیم) و اقدامی عملی در مخالفت با آنها نمیکنیم آنها هم کاری با ما ندارند و در این بین میتوان به حل مشکلات داخلی کشوری که امروز به شدت آلوده افراد متمرد شده پرداخت. ۴- هیچ تصور هم نمیکند که مردم به شدت از حکومت فعلی ناراضی هستند و تمامی خبرهای مربوط به نارضایتی مردم را یا کوچک میانگارد یا شایعه یا نقشه دشمن میداند. ۵- خود را حق، و مصداق عینی و کمالی حق میداند و به مطلب «اعتقاد» دارد.
۱. دوستی برآشفته که چرا ایران را گذاشتهاید در ردیف کره شمالی. چند کشور را سراغ دارید که در گوشه گوشهی خیابانهایش عکس سیاستمداران زندهاشان را ببینید؟ حاکمانمان بدشان نمیآید مثل کرهشمالی بشویم ولی زورشان بیش از این نمیرسد.
۲. کانادا که آمدم دلم میخواست بدانم دیگران در مورد ایران چه فکر میکنند. ایران را با دو عکس میشناخنتد: گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و خاتمی. دومی کم کم داشت تصویر اول را کمرنگ میکرد که آنّهایی که میدانید نگذاشتند.
۳. در دانشگاه هم اتاقیای داشتم از جزیرهی موریس. تنها چیزی که من از کشورش میدانستم این بود که قلدری که روزی شاه ایران بوده به آنجا تبعید شده. او هم دو چیز بیشتر دربارهی ایران نمیدانست اینکه رییسجمهور ما آدم خوبی است به نام خاتمی و اینکه یک روز از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتهایم.
۴.یکی از آن روزها که روزنامه های دوم خردادی حرفهای آقای حسنی را چاپ میکردند، با دوستی نشسته بودیم و میخواندیم آن حرفها را و ریسه میرفتیم از خنده. همکلاس کانادایی گفت: «شما به چه میخندید اینقدر؟» قضیه را برایش گفتیم. گفت: «این شخص چه کاره است؟» گفتیم نمایندهی شخص اول مملکت در فلان استان. گفت:« اینکه آبروی شخص اول را میبرد با این حرفها، چرا عوضش نمیکنند؟» جوابی نداشتیم.
۱. دوستی برآشفته که چرا ایران را گذاشتهاید در ردیف کره شمالی. چند کشور را سراغ دارید که در گوشه گوشهی خیابانهایش عکس سیاستمداران زندهاشان را ببینید؟ حاکمانمان بدشان نمیآید مثل کرهشمالی بشویم ولی زورشان بیش از این نمیرسد.
۲. کانادا که آمدم دلم میخواست بدانم دیگران در مورد ایران چه فکر میکنند. ایران را با دو عکس میشناخنتد: گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و خاتمی. دومی کم کم داشت تصویر اول را کمرنگ میکرد که آنّهایی که میدانید نگذاشتند.
۳. در دانشگاه هم اتاقیای داشتم از جزیرهی موریس. تنها چیزی که من از کشورش میدانستم این بود که قلدری که روزی شاه ایران بوده به آنجا تبعید شده. او هم دو چیز بیشتر دربارهی ایران نمیدانست اینکه رییسجمهور ما آدم خوبی است به نام خاتمی و اینکه یک روز از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتهایم.
۴.یکی از آن روزها که روزنامه های دوم خردادی حرفهای آقای حسنی را چاپ میکردند، با دوستی نشسته بودیم و میخواندیم آن حرفها را و ریسه میرفتیم از خنده. همکلاس کانادایی گفت: «شما به چه میخندید اینقدر؟» قضیه را برایش گفتیم. گفت: «این شخص چه کاره است؟» گفتیم نمایندهی شخص اول مملکت در فلان استان. گفت:« اینکه آبروی شخص اول را میبرد با این حرفها، چرا عوضش نمیکنند؟» جوابی نداشتیم.
آرش جان،
بعید میدانم درآمد سرانه در ایران ۷۰۰۰ دلار باشد. تا آنجا که من یادم هست باید حدود ۱۵۰۰-۱۸۰۰ دلار باشد. شاید آن آماری که تو آوردی مربوط به «برابری قدرت خرید» باشد. به هر حال بد نیست که به مرجع آمارت لینک بدهی.
البته شاخصی که معرفی کردهبودم سرانه GDP یا تولید ناخالص ملی بود. مرجع آمار هم جایی نیست جز سایت CIA! برای دیدن این آمار و مطالب بسیار جالب دیگر در مورد ایران و سایر کشورهای جهان به اینجا مراجعه کنید.
شاخصی که آرش معرفی کرده و به آن ارجاع داده تولید ناخالص داخلی است که البته به صورت برابری قدرت خرید بیان شده است. در حقیقت برای مقایسه سطح رفاه در کشورهای مختلف نمی توان تنها به اعداد مطلق درآمدی توجه کرد زیرا توان خرید یک دلار در هر کشور متفادت است. به همین دلیل با شاخصهایی که مهترین آن سطح قیمتهاست تولید یا درآمد سرانه تعدیل می کنند.
البته شاخص مطلق سطح فقر نیز تعریف می شود که هر چند از لحاظ کاربردی آسان است ولی چندان کارا نیست. همانطور که شاید بدانید بر اساس تعریف مطلق فقر هر کس با درآمد روزانه کمتر از یک دلار است فقیر محسوب می شود.
ضمنا تولید ناخالص داخلی با تولید ناخالص ملی تفاوت دارد. تولید ناخالص داخلی کل ارزش افزوده تولیدشده در داخل مرزهای جغرافیایی یک کشور است و تولید ناخالص ملی کل ارزش افزوده تولید شده مردم یک کشور است چه در داخل کشور و چه در خارج از آن البته مشروط به آنکه آن درآمد به داخل کشور برگردد. (در عبارت فنی می گویند تولید ناخالص ملی برابر است با تولید ناخالص داخلی به علاوه عایدی شهروندان از خارج منهای عایدی شهروندان خارجی) یعنی ارزش افزوده تولید شده توسط مهرداد و آرش جزء تولید ناخالص ملی ایران به حساب نمی آید.
البته همان گونه که محسوس است محاسبه تولید ناخالص ملی دشوار و غیر دقیق است به همین دلیل بیشتر از تولید ناخالص داخلی استفاده می شود.
یک سوال، تولید ناخالص ملی همان GNPاست و تولید ناخالص داخلی همان GDP؟ من هیچ وقت ترجمه درست این دو را به فارسی یاد نگرفتم ولی میدانستم که چندسالی است دیگر از GNP چندان صحبتی نمیکنند به خاطر همان نادقیق بودن آن.
نکته دیگری هم که باید در مقایسه شاخصهای آماری کشورها به آن توجه کرد توزیع ثروت است. یکی از آن معیارها بررسی تفاوت فقیرترین ۱۰٪ با ثروتمندترین ۱۰٪ جامعه است و ترکیب آن با GDP سرانه است. البته مشکل در اینجا است که در کشورهای گل و بلبلی مانند کشور ما، چنان شاخصهای آماری یا اعلام نمیشوند یا در صورتی که به عدد و رقمی دست پیدا کنید، معمولا عددی است که به کمک الگوریتمهای بسیار پیشرفته «شکمی» تولید شده و مبنای آماری ندارد.
با عرض معذرت از آرش اتفاقا آمار مربوز به توزیع و نابرابری درآمد در کشور به صورت سالانه منتشر می شوند و بر حسب اتفاق چندان هم غیر دقیق نیستند. یعنی مرکز آمار و معاونت آمار سازمان برنامه استانها به دلیل آنکه رانت چندانی در خود ندارند شدیدا صبغه فنی خود را حفظ نموده اند.
ادعا نمی کنم اشتباهی در آماری که ارائه می کنند نیست ولی به نسبت بقیه اجزاء دولت بهتر کار خود را بلدند.
برای بررسی چگونگی توزیع درآمد هم علاوه بر نسبت درآمد دهک بالایی (پردرآمد ترین دهک) به دهک پایینی که آرش گفته از نسبت درآمد بیست درصد ثروتمندترین به بیست درصد فقیرترین افراد جامعه و همچنین صریب جینی استفاده میکنند.
البته در تمامی مطالعات بررسی بودجه خانوار از روش هزینه به جای درآمد استفاده می کنند چون مردم معمولا درآمد خود را عمدا یا سهوا به صورت دقیق اعلام نمیکنند ولی وقتی از اقلام هزینه به صورت ریز پرسش می شود پاسخ دقیقتری حاصل میشود.
اگر اشتباه نکنم آمار نسبت درآمد دهک ثروتممند به فقیر برای ایران چیزی در حدود 20 بود. اما در مورد این عدد صددرصد مطمئن نیستم.
ضمنا تحقیقات جالبی هم روی خصوصیات اجتماعی دهکهای مختلف شده که اگر توانستم فردا برایتان می نویسم.
Gross National Product
Gross Domestic Product
و همانگونه که قابل حدث است هر کدام از اینها یک خالص هم دارند که البته چندان با این عدد متفاوت نیست و تنها یکسری تفاوت تکنیکی دارد.
در مورد آمارگیری هم با عرض معذرت از آرش باید عرض کنم که اتفاقا مرکز آمار ایران و معاونت آمار سازمان برنامه استانها به دلیل آنکه رانتی در فعالیت آنها نیست تا حدود زیادی ماهیت فنی خود را حفظ کرده اند. هر چند ایراداتی در آنها وجود دارد ولی یکی از قابل اعتناترین بخشهای دولت از نظر کارایی هستند.آمارگیری بودجه خانوار هم که مبنای مطالعات توزیع درآمد است به صورت سالانه در کشور انجام می شود.
شاخصهای مرسوم تر بررسی وضعیت توزیع درآمد عبارتند از: سهم درآمد دهک بالایی (ثروتمندترین) به دهک پایینی (فقیرترین)
سهم درآمد بیست درصد بالایی به بیست درصد پایینی
و ضریب جینی
اگر اشتباه نکنم شاخص نسبت درآمد دهک بالایی به دهک پایینی در ایران حدود 20 است. البته در مورد این عدد صددرصد مطمئن نیستم (پیری است و هزار درد بی درمان(
در مورد خصوصیات اجتماعی افراد هر دهک هم مطالعات جالبی انجام شده که اگر فرصت شد فردا می نویسم.
من بدبخت فکر کردم کامنت اول پاک شده دوباره همه آن را تایپ کردم :(
تشکر از مطالبی که نوشتی. البته من از مرکز آمار ایران و روشی که دارند چیز زیادی نمیدانم. میتوانی کمی در مورد روش محاسبه درآمد خانوارها بگویی؟ روش سرشماری و جمعآوری آمارشان
چگونه است؟ از پرسشنامه استفاده میشود؟ چه کسی محاسبه میکند که برای مثلا فلان مقدار الفا برای قدرت آزمون، چند پرسشنامه لازم است و تحلیلهای آماری انجام میدهد؟ خلاصه آنکه آیا این آمار علمی است؟ چطور میشود آنرا بازبینی کرد؟ مجله، نشریه یا بولتنی برای در اختیار قرار دادن دادههای آماری برای بازبینی وجود دارد؟
من از آمار زیاد نمیدانم ولی به دلیل پروژههایی که دارم، آنقدر با روشهای آماری سروکار دارم که بدانم که چقدر آسان میشود آمار گمراهکننده از دادههای درست ساخت اگر اصول اولیه طراحی آزمون رعایت نشود و چقدر مهم است که دادهها برای بازبینی در اختیار قرار داده شوند.
البته من هم خيلي به طور دقيق از روشهاي فني آنها اطلاه ندارم ولي از افراد دانشگاهي موثقي که به طور مستمر در طول بيش از بيست سال با آمار کار کرده اند و همچنين برخي از دوستانم در مرکز آمار در مورد ارزشمندي آمار بارها شنيده ام.
استاد راهنماي تز فوق ليسانس خودم که بعدها با هم همکار شديم مي گفت آمار موجود در مرکز آمار گنجينه ارزشمندي است که متاسفانه به دلايل مختلف کارهاي مطالعاتي چندان درخوري روي آن انجام نمي گيرد.
روش آمارگيري بودجه خانوار نمونه گيري است و اگر اشتباه نکنم نمونه ها به روش خوشه اي انتخاب مي شوند. براي برآورد هزينه هر خانوار مورد مطالعه به صورت ماهيانه (مطمئن نيستم ماهيانه يا براي يک هفته در هر ماه) از آنها خواسته مي شود که اطلاعات مربوط به خريد کالاها و خدمات خود را بيان کنند. باز هم اگر اشتباه نکنم حجم نمونه بين ۶۰۰۰ تا ۷۰۰۰ خانوار در سراسر کشور است.
البته به دليل قانون مرکز آمار که در همه دنيا هم وجود دارد آمار ريز به تفکيک خانوار منتشر نمي شود ولي خلاصه نتايج به تفکيک مناطق شهري و روستايي و همچنين به تفکيک استان منتشر مي شود.
مهمترين مشکل مرکز آمار نحوه در اختيار قرار دادن آمار و اطلاعات است. مثل همه ادارات ايران مشکلات بروکراسي در ارائه آمار وجود دارد به خصوص اگر يک محقق بخواهد به آمار و نتايج آن به فرمتي متفاوت با آنچه مرکز آمار ارائه مي دهد دست پيدا کند٬ اگر رابطه درست و حسابي نداشته باشد تقريبا غيرممکن است.
ارسال یک نظر