خوب، انگار که بهتر است خودم پیشقدم شوم و برای دوستان بنویسم که به اصطلاح چه غلطی میکنم؟!
فکر کنم که بیشتر دوستان به یاد دارند که رشته تحصیلی من (یادتان که میآید، اسم من آرش سالاریان است!) در دوره لیسانس و فوق لیسانس سختافزار بوده و بعد از آن هم تا وقتی که در ایران بودم، بیشتر درگیر پروژههای طراحی سختافزاری و گاهی هم نوشتن device driver یا سایر برنامههای low-level بودهام. اما برای دوره دکترا که به سویس آمدم، زمینه کاری من چیز بسیار متفاوتی است. به طور خلاصه، هدف ما در این پروژه این است که حرکات مکانیکی بدن بیماران پارکینسونی را به کمک سنسورهایی مانند شتابسنج و ژیروسکوپ در طی روز ظبط کنیم و سپس با آنالیز این سیگنالها، حرکات طبیعی را از حرکاتی غیر طبیعی که ناشی از بیماری پارکینسون هستند جدا کنیم و حرکات غیر طبیعی را تحلیل کرده و پارامترهایی برای ارزیابی شدت و پیشرفت بیماری پیدا کنیم. در حال حاضر بر روی پنج نقطه از بدن بیمار، سینه، دو مچ دست و دو ساق پا سنسور نصب میکنیم و تا به حال الگوریتمهای برای تشخیص و آنالیز رعشه (tremor)، راه رفتن، سختی عضلانی و کندی حرکات (bradykinesia) و طبقهبندی حرکات روزمره اولیه (مانند دروههای نشستن، ایستادن، راه رفتن و دراز کشیدن و همچنین چیزهای مانند نشستن فعال یا بیحرکت و ...) طراحی، پیادهسازی و بر روی گروهی از بیماران اعمال کردهایم که نتایج جالبی هم گرفتهایم. همانطور که معلوم است، این تحقیق بسیار کاربردی است و جنبه تئوریک زیادی ندارد. در کارهایی که تا به امروز انجام دادهام از ترکیب عناصر بسیار متنوعی از پردازش سیگنال، تخمین طیف، منطق فازی، روشهای آماری چندمتغیره، فیلترهای بایزین و تئوری الگوریتم (خلاصه هرچه دم دستم بود شامل چنگ و دندان!) استفاده کردهام.
حالا بعد از همه این حرفها، این دستگاه به چه درد میخورد؟ خلاصه مشکل این است: در حال حاضر برای تعیین وضعیت بیماران پارکینسونی، راهی جز معاینه بیمار توسط پزشک متخصص وجود ندارد. پزشک از روشهایی مانند انجام یک سری حرکات استاندارد توسط بیمار استفاده میکند تا مشکلات مختلفی که بیماری برای مریض پیش میآورد را مشاهد کند و سپس به آنها امتیاز میدهد و بر اساس آن تصمیم میگیرد. این روش همانطور که واضح است دو مشکل دارد: یکم آنکه بسیار وابسته به تصمیم شخصی پزشک است و دوم آنکه پزشک تنها در مدت کوتاهی که با بیمار است او را مشاهد میکند و هیچ راه مطمئنی برای آنکه بداند در تمامی طول روز چه بر مریض میگذرد ندارد. هدف دستگاه ما آن است که روشی فراهم کند که تحلیلی مشابه تحلیل پزشک را بدون مشکلات subjectivity و برای لحظه به لحظه تمام روز در اختیار قرار دهد. چنین تحلیلی: یکم به طور کلی در حال حاضر وجود ندارد و دوم آنکه دریچهای جدید به شناخت رفتار بیمار و بیماری پارکینسون به روی پزشک میگشاید. خوب، امیدوارم که این توضیح به نسبت کوتاه شما را کمی با آنچه مشغول آن هستم آشنا کرده باشد. اگر همه چیز خوب پیش برود، در کمتر از یک سال یکی دو الگوریتم برای آنالیز چند اختلال دیگر بیماری به روشهایی که تا به حال طراحی کردهام اضافه میکنم و از تزم دفاع میکنم. بعد از آن چه پیش میآید؟ تنها خدا میداند...
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۴/۱۴
من چه میکنم؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۶ نظر:
کم بود! تقريباً فقط تزت را توضيح دادی. با این حال دستت درد نکند. امیدوارم بقیهی دوستان هم یاد بگیرند.
آقا کیوان یکی از بقیه دوستان خود شما هستی، یادت نره.
البته می دانم که یکی از آنها هم خود من هستم.
آرش فکر می کنی در چندمین گردهمایی ده سالانه اکثریت دوستان وقتی حاضر می شوند از این سنسورهای تو به بدنشون وصل باشد؟
من که نوشتم فرشاد جان. درست است که تعداد جملاتش کم بود ولی قبول کن که اطلاعاتش زياد بود. حتی شايد زيادهروی هم کردم. راستش بعدش هم پشیمان شدم از نوشتنش ولی ترجیح دادم که پاکش نکنم.
یکی از همکارانم میگفت که همین چند روز پیش در شبکهی MBC2 روی ماهوارهی ARABSAT برنامهای داشته در مورد بیماران پارکینسونی. پیرمردی مبتلا به پارکینسون را نشان داده که دستگاهی در بدنش کار گذاشته بودند که با سیم به نخاعش(؟) وصل شده بوده و به طور منظم شوکهایی به آن وارد میکرده و همین باعث از بین رفتن رعشهها میشده. میگفت پزشک پیرمرد مزبور با کنترل، دستگاه را خاموش کرد و رعشههای پیرمرد شروع شد. و وقتی دستگاه دوباره روشن میشد رعشهها قطع میشد. اسم این برنامه OPRAH است که در واقع به نام مجری برنامه که یک خانم سیاهپوست است نامگذاری شده.
آیا این همان چیزی است که شما دنبالش هستید؟
اول آنکه دوستان گفته بودند چرا فقط از پروژهام گفتهام و نه چیز دیگر. خوب، فکر کنم که قرار بود فقط همینکار را بکنم و عنوان مطلبی هم که نوشته بودم همین بود :) شاید اگر تنبلی اجازه دهد، چند روز دیگر در مورد محلی که زندگی میکنم و تاریخچهاش بنویسم (میدانستید که لوزان شهری ۲۰۰۰ ساله است؟!) آن عکس را هم برای این گذاشتم که اگر دوستان خواستنند ببینند که چه شکلی شدهام دست خالی از این سایت نروند 8)
این وسیلهای که کیوان به آن اشاره کرده، neuro-stimulator نامیده میشود و مستقیما مرکزی را در درون مغز تحریک میکند (deep-brain stimulation). گروهی از بیمارانی که تا به حال در آزمایشهای ما شرکت کردهاند از این روش استفاده میکنند. یکی از اهداف پروژه ما ارزیابی کارایی چنین روشهایی است و نه پیدا کردن درمان جدید. در واقع اگر دستگاه ما بالاخره آماده شود، به پزشک میگوید که بیمار به طور دقیق چه مشکلاتی دارد و در طی روز، ناهنجاریها چگونه و کی تغییر میکنند.
متاسفانه پارکینسون هنوز درمانی ندارد و روشهای دارویی یا حتی روش تحریک عصبی تنها علایم را تخفیف میدهند ولی بیماری همچنان پیشرفت میکند. به تازگی روشهایی مانند استفاده از سلولهای جنینی برای پیوند در ناحیه تخریب شده مغز پیشنهاد شدهاند ولی هنوز نتایج کلینیکی قطعی بدست ندادهاند. شاید از دستگاه ما هم روزی در بررسی کارایی چنان روشهایی استفاده شود.
کیوان، من نمیدانم از اینکه گفتی قبلا در مورد کارت نوشتهای چه منظوری داشتی. من که هنوز هم نمیدانم چه میکنی. آخر جان من، این که دو کلمه بگویی فیزیک - صنعتی اصفهان چقدر اطلاعات منتقل میکند؟ کمی توضیح بده مسائلی که بررسی میکنی چیست، به چه درد میخورند و روشت چیست. بد نیست ما هم که از فیزیک چیزی سرمان نمیشود کمی با کار تو آشنا شویم. در ضمن بقیه دوستان هم زیاد احساس امنیت نکنند. بالاخره همه شما باید در مورد کارهایتان اینجا حساب پس دهید! ؛)
آرش: این عکست را چطور بارگذاری کردی؟ من هرچه دور و بر کامپیوترم(و اتاقم) را نگاه میکنم دگمه ای برای این کار نمی بیبنم.
سوال دوم: چگونه می شود جدا و بدون فاصله فارسی نوشت؟ برای مثال در مقایسه "میشود" و "می شود" من می خواهم فاصله اضافی دومی را حذف کنم. یادم هست قدیم ها دگمه ای برای این کار وجود داشت.
در حال حاضر بلاگر سرویس مجانی برای قرار دادن عکس در وبلاگ ندارد. برای این کار میتوانی از سایت www.imageshack.us استفاده کنی. عکسی که میخواهی را در آنجا upload میکنی و در جواب به تو یک تگ HTML میدهد که آنرا عینا در متن نوشته خود در وبلاگ کپی میکنی (این تگ به شکل <img ...> است. در مورد نیمفاصله، راستش این بسته به layout کیبوردی که در ویندوز تعریف شده دارد. فکر کنم که در XP این کلید shift-x است. من خودم از یک layout که خودم ساختهام استفاده میکنم که چند مشکل را در XP حل کرده ولی خوب، کمی با «استاندارد» متفاوت است.
مسعود جان میتوانی از لامپونويس فارسی استفاده کنی. برای نیمفاصله هم در این ادیتور shift-space را بگیر.
آقا لطفا از گذاشتن عکس در صفحه اصلی خودداری کنید و فکر آنهایی که در ایران بصورت dialup به اینترنت وصل میشوند را نیز بکنید!
مسعود تحويل بگير و بيشتر بنويس. ما جماعت گمراه نيازمند ارشادات تو شيخ بزرگ هستيم.
بد نیست این آدرس لامپ نویس را به بخش "پیوندها" ( یا در متن چگونه فارسی و انگلیسی بنویسیم) اضافه کنید
در تاييد صحبت مسعود بابايي زاده يکي ديگر ار معايب عکس اين است که آدم دلش نمي آد مطلب جديد بنويسد و خود و ديگران را هر بار پس از وارد شدن به وبلاگ از ديدن عکس خوش تيپ دوستان محروم کند :-)
عکسی که استفاده کردهام کمتر از ۶ کیلوبایت است. یعنی با یک مودم ۲۸،۸۰۰ هم فقط ۲ ثانیه به زمان لود شدن صفحه وبلاگ اضافه میکند. از آنجا که متن text صفحه اصلی وبلاگ خودش بیشتر از ۵۰کیلوبایت است، این مقدار یعنی چیزی در حدود ۱۰٪ اورهد. با این شرح و تفاصیل میخواستم بگویم که به نظر من استفاده از عکسهایی که اندازه کوچکی دارند (مثلا زیر ۱۰ کیلوبایت) نباید مشکل معنیداری برای کسانی که از مودم استفاده میکنند داشته باشد. در ضمن MBZ نگفت که عکسهایی را به جای «صفحه اصلی» در کجای این وبلاگ یک صفحهای قرار دهیم ؛)
اگر از Save for web در فتوشاپ استفاده کنيد حجم عکسها خيلي کوچک ميشود.
ارسال یک نظر