۱۳۸۳/۰۵/۲۱

45 دقيقه پياده روي

ديروز پس از مدتها تصميم گرفتم کمي پياده روي کنم چون بعلت نشستن زياد پشت کامپيوتر حسابي کمردرد گرفته بودم بعد از کارم تصميم گرفتم از دانشگاه تاتوپخانه را پياده بيام بعد سوار اتوبوسهاي شهرري بشوم و برم خونه که ايکاش اين تصميم را نگرفته بودم .....
توي خيابون فردوسي روبروي بوتيکهاي پرزرق و برق کاپشنهاي چرم صحنه ايي تکان دهنده ديدم که ايکاش مرده بودم و آن صحنه را نميديم توصيفش برام خيلي سخته اما درديه که بايد بگم شايد يه روز يه نفر شنيد و شايد تونست کاري کنه الآن که اينها را مينويسم اشک تو چشمام جمع شده اما خوشبختانه کسي اينجا نيست چون اول صبحه و هنوز کسي نيومده.گفتنش خيلي سخته اما بايد گفت....
يه دختر بچه 4-5 ساله با يه سرو وضع خيلي کثيف که جلوش يه بچه 7-8 ماهه که اونهم خيلي کثيف بود و ظاهرا مريض بود وروي زمين خوابيده بود(شايد هم مرده بود) و دور و برشون مگسهاي زيادي بود که روي زخمهاي بچه ايي که روي زمين خوابيده بود مي نشستند داشت گدايي ميکرد. وقتي خواستم از کنارشون رد بشم دستش را جلوم دراز کرد دستهاش خيلي کثيف بودند نگاهم به چشمهاش افتاد خيلي معصومانه نگاه ميکرد روسري کوچيکش معصوميتش را چند برابر کرده بود به من التماس ميکرد و من محو آن چشمهاي معصوم داشتم ديوانه ميشدم دلم ميخواست فرياد بزنم سرم گيج رفت حالم خيلي بد شد ديگه جلوي چشمهام را نميديدم تا چند دقيقه نفهميدم چي بر من گذشت فکر ميکنم خوردم به ديوار اما به هر زوري بود به راه رفتن ادامه دادم .
ايکاش آنقدر قدرت داشتم که کسي را که اين دخترک را مجبور به اينکار کرده پيدا ميکردم و مجازاتش ميکردم ايکاش آنقدر قدرت داشتم که ميتونستم يه سر پناهي براي آ ن دختر درست کنم و واز آن وضعيت نجاتش بدم ايکاش آنقدر قدرت داشتم که فرياد بزنم و ايکاش ....
اما من هيچکار نميتونستم بکنم هيچکار....حتي نميتونستم فرياد بزم .. چرا؟؟؟ تو اين فکر بودم که حداقل به پليس بگم يه چند نفر با لباسهاي خاکي آن اطراف ديدم خواستم برم طرفشون و بهشون بگم که چرا جلوي اين وضعيت را نميگرند که متوجه شدم سربازهاي نگهبان سفارتخانه انگلستان هستند و اگر باهاشون صحبت کنم تازه اگررفتار مناسبي داشته باشند بهم ميگند که خانوم وظيفه ما نيست از حيطه مسئوليت ما خارجه (آخه قبلا هم برام پيش آمده که اين را بهم گفتند ) يه کم جلوتر يکي ديگه ديدم بنظرم اومد که لباس نظامي تنشه خواستم برم جلو که متوجه شدم پليس راهنمايي و رانندگي هست با خودم گفتم حتما آنهم ميگه که بهش ربطي نداره و از حيطه مسئوليتش خارجه خدايا اگر به هيچکس ربطي نداره پس به چه کسي ربط داره من بايد اين را به کي بگم..........
خداياپس اين درد را بايد به کي گفت پس به کي مربوط ميشه شايد هم بايد از درد بميريم و چيزي نگيم اين صحنه هايي است که هر روز ميبينيم و درد ميکشيم ايکاش مرده بودم و اين صحنه را نميديدم با خودم گفتم ديگه دفعه بعدي از اينجا رد نميشم از يه مسير ديگه ميرم اما اين هم راه حل نيست مثل اينکه چشمهامون را به روي واقعيت ببنديم و فکرکنيم خيلي خوشبختيم..
ايکاش راهي پيدا ميشد ديشب تا صبح به اين موضوع فکر ميکردم که آيا راهي پيدا ميشه يا بايد از درد مرد.
ايکاش مرده بودم و اين صحنه را نميديدم.........

۳ نظر:

Fatemeh Esmaeeli گفت...

باز هم ممنون فرزانه جان
اين تشکلاتي که شما ميگوييد تااندازه ايي با انها کار کرده ام اما موقع کار کردن با آنها متوجه ميشوي خيلي چيزها را از قلم مياندازند نميدونم چطور منظور خودم را بگويم اما آنچه که من اشاره کردم بجز فقر فساد هم بود اين تشکلات که ديگه نميتوند فساد را کم کنند

Bijan Najafi گفت...

واقعاً چرااین قدر تفاوت بین کشورها وجود دارد! چندی پیش مقاله ای در یکی از روزنامه های سوییس مبنی بر رها کردن حیوانات خانگی (مثل سگ و گربه) در فصل تابستان خواندم. از قرار چون هزینه نگهداری حیوان کمی زیاد است و بردن آنها نیز به تعطیلات در بعضی شرایط مساعد نیست بعضی از دارندگان اینگونه حیوانات برای رفتن به تعطیلات حیوانات خود را رها می کنند! هر چند وظیفهء پلیس و آتش نشانی جمعاوری این حیوانات می باشد سازمانهایی نیز بصورت بسیار فعال اینگونه حیوانات را حمایت می کنند و با تبلیغات بسیار سعی می کنند که دیگران نگهداری این حیوانات را به عهده بگیرند. جالب اینجا است که با پیگیری این افراد اخیراً قانونی به تصویب رسیده است که اگر کسی حیوان خود را رها کند 20000 فرانک سوییس جریمه شود! تازه این مقاله اشاره دارد که این مجازات در مقابل مجازانی که در کشور ایتالیا در نظر گرفته شده بسیار ناچیز است. بر طبق این مقاله در کشور ایتالیا اگر کسی حیوان اهلی خود را بیرون بیاندازد 40000 فرانک سوییس جریمه و به یک سال حبس محکوم می شود! ظاهراً تشکلات حمایت از حیوانات به این جریمه هم متقاعد نشده اند و اخیراً دروبینهای بسیاری در نقاط مختلف و به صورت مخفی تعبیه کرده اند که این قبیل آدمها را به دام بیاندازند! این مقاله چندین عکس گرفته شده توسط این دروربینها را نشان می دهد که ظاهراً بسیاری را شو که کرده بطوری که در بارهء آن چندین با در بین صحبتهای دیگران شنیدم!
حال تصور کنیم که کشور ما چقدر از معیارها و حساسیتهای انسانی دور می باشد! مایی که در کشورمان حتی برای کودکان آواره یمان هنوز فکر اساسی نداریم. مایی که برای خوانواده های که فرزند خود را رها می کنند یا حتی کسانی که کودکان را استثمار می کنند قانونی ماثر نداریم!
خانم کشفی عزیز من به نوبه خودم پیشنهادت را تحسین می کنم و آمادهء هر گونه کمک به این جور کودکان می باشم. حتی اگر با سازمانهایی که این کودکان را سرپرستی می کنند آشنایی داری ، می توانم سعی کنم که ارتباط آنها را با سازمانهای خیریه اینجا بر قرار کنم. حتی شنیده ام که در اینجا فعالیتهای بسیاری وجود دارد که برای بچه هایی که در کشورهای فقیر وجود دارند مادر خوانده پیدا کنند یعنی یک خوانواده ای مسعولیت سرپرستی یک بچه را تا سن بلوغش از راه دور به عهده می گیرد. یعنی تمام هزینه درمان، زندگی و تحصیل آن را به عهده می گیرد و حتی آنها را برای تعطیلات به پیش خود می برند. مزیت این افراد این است که از راه دور وضعیت سلامتی، تحصیل و سایر امکانات رفاهی بچه را دنبال می کنند و حتی توسط وکیل خود یا شخصاً بارها به بچه در کشورش سر می زنند تا از درستی کار مطمعن شونند. ظاهراً این گونه اعمال خیریه در بین ثروتمندان اروپایی بسیار مد شده و هر کدام به تناسب وضعیت مالی و شهرتشان چندین کودک بی سرپرست که بیشتر متعلق به کشورهایی چون کشورهای آفریقایی، چین، و خصوصاً هند می باشند را سرپرستی می کنند. اگر سایر دوستان که در کشورهای مختلف زندگی می کنند نیز پیگیری کنند می توانیم اینگونه امکانات را هم برای کودکان کشورمان فراهم کنیم.

Fatemeh Esmaeeli گفت...

ممنونم دوست عزيز
من هم خيلي دوست دارم يکروز اين مشکل حل بشود اميدوارم که اينروز را زودتر ببينم.
فرزانه جان اگه تونستم حتما باهات تلفني تماس ميگيرم هم درمورد آن موسسات خيريه صحبت کنيم و هم ادامه بحث..