۱۳۸۳/۰۶/۱۰

علوی ها

علوی به معنی منسوب به علی و چون همزمان با تولد حضرت علی است، این عنوان چندان بی مصداق نیست!
اما بهانه اصلی برای این عنوان:
شنبه شب در فرودگاه تهران دکتر محسن علوی را پس از ده دوازده سال دیدم، بیاد دارید که همه ما حداقل درس الکترونیک یک را با ایشان داشته ایم، در هر حال فقط عرض ادب و سلامی بود و سوال از حال برادران ایشان (حسین و حمید) و خداحافظی و صد البته لحظاتی دریغ بر آن لحظات و آن درس و کلاس و پژوهشکده ای که دکتر حسین علوی آنرا بنا نهاد و....و امااین مقدمه بهانه ای بود برای طرح این بحث، شماها که آن طرف آب هستید، پس از اتمام تحصیل چه تصمیمی دارید: بمانید، باز گردید، یا از همانجا با جامعه علمی ایران مرتبط باشید؟ و احیانا اگر دینی نسبت به این آب و خاک داریم، چگونه آنرا ادا کنیم؟

پایدار باشید

۱۰ نظر:

Arash Salarian گفت...

پرسیدید که «پس از اتمام تحصیل» چه تصمیمی دارید. البته فرض این سوال آن است که تحصیل امری محدود است و یا اینکه کسانی باید جواب بدهند که قصد دارند روزی تحصیلات خودشان را تمام کنند. کسانی که قصد ندارند تحصیل را تمام کنند و می‌خواهند به کارهای علمی بپردازند و کارشان «یاد گرفتن» باشد، چه باید بکنند؟

Fatemeh Esmaeeli گفت...

به نظر من يادگرفتن خيلي خوبه اما اگر همراه با ياد دادن به آدمهاي بيسوادي مثل من باشه بهتره

Farshad F گفت...

یک) آرش مغلطه می کند. به هر حال در یک تاریخ مشخص مدرک دکترا را دست آدم می دهند و قاعدتا آن روز یک نقطه عطف کاری در زندگی آدم است.
دو) یادش بخیر یک شب با محمد تجویدی آن وقت که دانشجوی دکترای دانشگاه تهران بود هنوز در اتوبوس اصفهان همسفر بودیم. به شوخی می گفت آنها که باهوش تر بودند رفتند آمریکا و کانادا را بسازند و ما هم که نه مانده ایم اینجا را آباد کنیم. البته دوستانی که محمد تجویدی و تواناییهای او را می شناسند می دانند که این حرف فقط یک شوخی بود که او واقعا باسواد و باهوش. (امیدوارم به کسی برنخورده باشد) منظور آنکه من از دسته دومم. من که خودم شخصا هم مجبور برگردم و هم فکر نکنم اینجا بتوانم کار کنم پس برگشتنیم. البته اگر تا آن وقت جایی را باقی گذاشته باشند که به آن برگردیم :)
سه) یادش بخیر محسن علوی واقعا انسان شریفی بود. هنوز خاطره آرامشی که در او بود و در کلاس و در ملاقاتهای خصوصی به آدم منتقل می شد برای من یادگاری فراموش نشدنی است.

mehrdad گفت...

فرشاد،
از محمد تجویدی نپرسیدی شهری ۱۲ میلیونی که هنوز فاضلاب ندارد، برج ۴۰۰ متری به چه کارش می‌آید؟ نپرسیدی با آن چند صد میلیاردی که خرج این پروژه کرده‌اند، چندآتش‌نشانی و سیستم امدادی می‌شد برای شهری ساخت که هر لحظه ممکن است زلزله خاکسترش کند؟

Fatemeh Esmaeeli گفت...

مهرداد عزيز حرفهاي شما کاملا درست است حتي اوضاع خيلي وخيم تر از آني هست که بشود تصور کرد .
دوستاني که هم از خارج بر ميگردند به اميد خدمت به وطن مشکلاتشان چند برابر ماست که تو ايران هستيم براي بدست آوردن يک شغل مناسب و يک زندگي آبرومند آنقدر مشکلات جلوي پاي اين افراد قرار ميگيرد که برداشتن يکي از آنها رستم دستان را هم از پا در مياورد طوري که هر کسي در اين شرايط عطايش را به لقايش ميبخشد.
من هميشه به اين مو ضوع فکر ميکنم اگر استادان ما هيچکدام به وطن بر نمي گشتند آنوقت ما چه وضعي داشتيم !!! خيلي عقبتر از آني بوديم که الآن هستيم. من بعضي وقتها که بيکار ميشوم ميشينم زندگينامه دکتر حسابي را ميخوانم واز همت و عشقي که اين فرد به مردمش داشت اشک تو چشمهام جمع ميشود. شما تصور کنيد وقتي دکتر حسابي يکي از بهترين شاگردان انيشتين دکتراي فيزيکش را ميگيره و به ايران براي خدمت به وطنش مياد وقتي پيش وزير فرهنگ ميره اين شخص حتي نميدونسته که فيزيک چي هست !!! و دکتر حسابي ميمونه که چه توضيحي در مورد فيزيک بده ميگه فيزيک همون شيمي هست که تو درست کردن دارو ازش استفاده ميکنند !!!
من بعضي وقتها فکر ميکنم اگراستادان ما اين گذشتها و فداکاريها را نميکردند الآن ما کجا بوديم

mehrdad گفت...

یادم رفت بگویم این دوستمان محمد تجویدی که ذکر خیرش بود، در پروژه‌ی برج میلاد کار می‌کرد. این را گفتم که دوستان از خواندن پانوشت پیشین من سر دربیاورند.

کیوان گفت...

فقط می‌خواستم یک تذکر کوچک و شاید در این‌جا بی ارتباط به موضوع بدهم: دکتر حسابی هیچ‌وقت شاگرد اینشتین نبوده چه رسد به این که به‌ترین شاگردش بوده باشد. اصولاً اینشتین «شاگرد» به مفهوم رایج کلمه نداشته است. این حرف به هیچ وجه از میزان ارادت و احترام من به دکتر حسابی نمی‌کاهد. به نظر من اغراق‌هایی که در مورد امثال دکتر حسابی می‌شود نه تنها مفید نیست بل‌که بیشترین ضربه را به شخصیت آن‌ها وارد می‌کند. البته ناگفته نماند بسیاری از این حرف‌های اغراق‌آمیز و غیر واقعی در مورد آدم محترمی مثل دکتر حسابی کار پسر ایشان است که نه تنها نشانی از پدر ندارد بل‌که یک ش...ن (بر وزن مانهاتان) تمام عیار است. به قول یکی از هم‌کاران چیزی نمانده که بگوید «تصاعد حسابی» هم مال پدر من است!

Fatemeh Esmaeeli گفت...

مطلبي که گفتم از کتاب "استاد عشق" نوشته پسر دکتر حسابي بود اما اينکه ايا مطالب اين کتاب راست است يا دروغ را نميدانم

Arash Salarian گفت...

«به هر حال در یک تاریخ مشخص مدرک دکترا را دست آدم می دهند»
درست! ولی گرفتن مدرک دکترا به معنای پایان تحصیل نیست! مراد من آن بود که تکلیف کسی که می‌خواهد به تحقیق ادامه دهد و کارش تحقیق و یادگیری باشد چیست؟ برای چنان شخصی روز دریافت مدرک دکترا روزی است مانند بقیه روزها، با این تفاوت که احتمالا آن روز نمی‌تواند خیلی بر روی کارش تمرکز کند و به اصطلاح، آن روزش هدر رفته است!

Masoud Ghaffari گفت...

آرش جان زیاد سخت نگیر. حالا روز دکترا گرفتن را استراحت کن.