۱۳۸۳/۰۵/۲۶

تحریم

با توجه به مطلب زیر فکر کنم اگر ما ممنوعیت مبارزه با ورزشکاران اسراییلی را برداریم احتمالا آنها خودشان از مبارزه با ما اجتناب می کنند. ظاهرا اسراییلیها از ما هم متعصب ترند چون یادم می آد ایران هم تو روز تاسوعا ( یا عاشورا) بازی فوتبال انجام دادیم هم شب 21 ماه رمضان وزنه برداری.

کسی نمی داند آیا سایر کشورهای مسلمان هم محدودیتهایی برای مبارزه با اسراییل دارند یا قبلا داشته اند؟ امروز دیدم که یک الجزایری با اسراییلی مسابقه جودو داده بود.

A noteworthy incident took place in sailing at the 1988 Games involving Israeli brothers Dan-Noam Torten and Ram-Jacob Torten. After competing in the fifth of seven races, they were disqualified by Israeli officials who felt that the Tortens should not have raced on Yom Kippur, the Jewish High Holy Day. None of the other 17 Israeli athletes in Seoul competed on Yom Kippur.

۱۸ نظر:

Arash Salarian گفت...

این درست است که اسرائیلی‌ها خیلی متعصب هستند ولی این مطلب ربطی به مسابقه‌دادن یا ندادن با ایرانی‌ها یا هیچ ملت دیگری ندارد. مطلبی که آورده‌ای هم اشاره به تعصب آنها در انجام ندادن بازی در روزی است که بر طبق مذهب آنها انجام «هر» کاری در آن روز حرام است. تفاوت در آن است که آنها به دلیل مذهب خود در روزی که بازی در آن حرام است بازی نمی‌کنند ولی ما به دلیل اختلاف سیاسی با آنها مسابقه نمی‌دهیم.
اگر این یک بازی عادی بود باز هم این قضیه تا این حد جلب توجه نمی‌کرد ولی در المپیک که محل دوستی «ملت‌ها» است،‌ وارد کردن دعواهای سیاسی دولتها کار درستی نیست.
تا جایی که من می‌دانم هیچ کشور مسلمان دیگری هم (از جمله خود فلسطینی‌ها) هیچ وقت اعلام نکرده‌اند که با اسرائیل در المپیک مسابقه نمی‌دهند و این مطلب تنها یک بار در مورد عراق آن هم تحت حاکمیت صدام سابقه داشته.

mehrdad گفت...

تاریخ المپیک سراسر آلوده به سیاست بوده است. ایران تنها کشوری نیست که به دلایل سیاسی در برابر کشورهای دیگر رقابت نکرده‌است. نمونه ها فراوان‌اند. الان عجله دارم باید بروم ولی سر فرصت اگر علاقه مند بودید چند جمله‌ای می‌نویسم.

Arash Salarian گفت...

ممکن است که پیش از این اتفاق افتاده باشد (هرچند من به یاد نمی‌آورم) شاید هم منظورت دست ندادن هیتلر با جس اونز سیاه پوست در المپیک ۱۹۳۶ برلین باشد.
ولی حتی اگر مثال‌های از سالیان پیش پیدا کنیم که ورزشکار کشوری از رویارویی با ورزشکار کشوری دیگر که با آن اختلاف سیاسی داشته‌اند، سر باز زده باز هم دلیل درستی و تایید این مسئله نمی‌شود. حال ممکن است شما اصولا عقیده داشته باشید که حتی در زمین ورزش هم باید سیاسی فکر کرد حتی اگر کل مسابقه با شعار فراتر رفتن از موانع سیاسی، مذهبی، نژادی و ملیتی باشد ولی نظر من آن است که یا در چنان مسابقه‌ای شرکت نباید کرد و یا اگر شرکت می‌کنید، به اصول آن پایبند باشید.

mehrdad گفت...

به تاکید می‌گویم که ورزش و المپیک به شدت سیاسی است. آرمان‌های بنیان‌گذار المپیک نوین در همان سه چهار المپیک اول به خاک سپرده شد. چنان که پیش از این هم گفتم نمونه‌ها فراوان‌اند. در اولین المپیک پس از جنگ اول کشورهای بازنده‌ی جنگ را به المپیک راه ندادند. داستان المپیک برلین در سال ۱۹۳۶را که همگان می‌دادند. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم مدت‌ها با ورزش‌کاران آلمان شرقی روبه رو نمی‌شد چون این کشور را به رسمیت نمی‌شناخت. گرچه هیچ وقت نیازی به اعمال این سیاست نداشت چون تصادفا !!! هیچ گاه ورزش‌کاران دو کشور جلوی هم نمی‌افتادند. چین هرگز تایوان را به رسمیت نشناخته و حتی به همین دلیل مدت‌ها از جنبش المپیک کناره‌گیری کرد و پس از بازگشت هم با اعمال نفوذ تا سر حد اخراج تایوان پیش رفت. المپیک مسکو در سال ۱۹۸۰ با تحریم گسترده‌ی کشورهای غربی روبرو شد. از اروپای غربی تنها ورزش‌کاران انگلیس شرکت کردند، آن هم بر خلاف سیاست رسمی دولت شان. المپیک ۸۴ لس‌انجلس را هم کشورهای بلوک شرق تحریم کردند.
نمونه‌های جدیدتری هم هست. یوگسلاوی به دلیل سرپیچی از قطع‌نامه‌های سازمان ملل از جام ملت‌های اروپا در سال ۹۲حذف شد و دانمارک را جایگزینش کردند.
آمریکا بابی فیشر (قهرمان سابق شطرنج جهان) را تحت تعقیب قرار داده است چون برای مسابقه با یک شطرنج‌باز صرب به صربستان سفر کرده بود.

Farshad F گفت...

آرش جان من اصلا نمی خواهم قضاوت کنم مسابقه ندادن با اسراییل برای ما خوب است یا بد. اما مسابقه ندادن با ورزشکار کشور دیگر به دلیل ملاحظات سیاسی کشور بیشتر قابل توجیه به نظر می رسد تا محکوم کردن یک ورزشکاری به دلیل آنکه به یک اصل مذهبی دین رسمی یک کشور اعتقاد نداشته است. به هر حال من فکر می کنم سیاست بیشتر از دین در اینحا مورد استناد قرار گیرد.

Arash Salarian گفت...

مهردادجان قرار شد مواردی را مثال بزنی که در بازی‌های المپیک یک ورزشکار از رویارویی با حریفش به دلایل سیاسی سرباز زده باشد. تقریبا در تمام مواردی که مثال زدی، کشورهایی المپیک را تحریم کرده‌بوده‌اند و اصولا شرکت نکرده بودند که این وضعیت پیش بیاید. این همان چیزی است که من هم گفتم: اگر فلسفه این بازی‌ها را قبول ندارید، شرکت نکنید. اگر شرکت می‌کنید به قوانین بازی جوانمردانه تن درهید.
البته بماند مثال‌هایی مانند فیشر که شطرنجباز است و مشکل‌اش چیز دیگری است و اینکه اصولا شطرنج جزو المپیک نیست یا جام ملت‌های اروپا که باز ربطی به المپیک ندارد. چین هم در کمیته المپیک سعی می‌کرد که بقبولاند که تایوان کشوری مستقل نیست و نباید با پرچمی جدا شرکت کند ولی باز هم این مسئله خارج از خود بازی‌ها بوده. به این ترتیب تمامی مثالهایی که زدی شامل مشکلات بین کشورهای مختلف «بیرون» از میدان بازی‌های المپیک بوده است. ورزشکاران همان چین و تایوان، همان آمریکا و کشورهای اروپای شرقی هر زمان در چهارچوب «المپیک» با هم روبرو شده‌اند، با هم بازی کرده‌اند و بازی را به عنوان به رسمیت نشناختن حریف ترک نکرده‌اند.
فرشاد جان مثال تو مانند مقایسه سیب و پرتقال است. بازی نکردن یا توبیخ شدن یک بازیکن به دلیل بازی در روز حرام دینیش به هیچ وجه شبیه به بازی نکردن بازیکن به دلیل آنکه «حریفش» از فلان کشور یا فلان نژاد است، نیست. مثالی که زدی در مورد سخت‌گیری مذهبی یک کشور نسبت به پایبندی ورزشکارانش به رسوم دین رسمیش است (مانند اینکه مثلا بازیکن زن ایرانی بی‌حجاب به میدان برود) و چیزی که من می‌گویم عملی است که صرفا به دلیل ملیت حریف انجام شده.
چیزی که من می‌گویم این نیست که ایران از این به بعد با اسرائیل بازی بکند یا نکند. این به من ربطی ندارد و برایم هم مهم نیست. چیزی که برایم مهم است این است که نماینده کشورم قبول کرده در یک میدان بین‌المللی حاضر بشود، میدانی که شعارش فراتر رفتن از تنگ‌نظری‌های سیاسی/ملی/مذهبی/نژادی است و زمان عمل که می‌رسد به همه آنها پشت پا می‌زند. این طور می‌شود که ایرانی ملتی شناخته می‌شود که کینه‌اش را حتی در این حد هم نمی‌خواهد کنار بگذارد.
البته در نهایت هر کسی آزاد است که نظر خودش را حفظ کند. شما را نمی‌دانم، ولی بعد از تمام این بحث‌ها من هنوز هم فکر می‌کنم که حرکت ورزشکار ایرانی «زشت» و ناجوانمردانه بوده است.

Bijan Najafi گفت...

به نظر من حتی اگر به صورت سیاسی به موضوع نگاه کنیم باید ببینیم چقدر حربهء ما ماًثر بوده در غیر این صورت مسلماً سیاست اعمالی ما غلط می باشد! در سایر کشورها خبر ندارم اما در سوییس لااقل (البته با خواندن یکی دوتا روزنامه و صحبت با همکارانم) خبر دارم که این حرکت بسیار منفی و غیر قابل توجیح قلمداد شده است! بعبارتی این حرکت کشور ما را به عنوان یک کشور متعصب و بقول اینجاییها فنتیک شناسانده است. خوب سوال من ابنجاست که چرا دولت ایران الان که تبلیغات بسیاری علیه مسلمانان و غیر قابل انعطاف بودن آنها وجود دارد بجای تصحیح افکار عمومی به آنها دامن می زند. فراموش نکنیم که اگر می خواهیم به فلسطین کمک کنیم ماًثرترین کار تجت تاثیر قرار دادن افکار عمومی ایجاست کاری که اسراعیل و همپیمانانش بسیار بر روی آن هزینه گذاری می کنند.

mehrdad گفت...

. آرش، درست نخوانده‌ای چیزی را که نوشته بودم. یکی از مثال‌هایی که زدم: سیاست رسمی آمریکا در المپیک این بود که ورزش‌کارانش با ورزش‌کاران آلمان شرقی مسابقه ندهند.
۲. آن مثال‌ها را آوردم تا نشان دهم ورزش و المپپک همیشه بازیچه‌ی دست سیاست بوده است. پس برای ارزیابی درستی یا نادرستی روش ایران (ببین می‌نویسم ایران نه آرش میر اسماعیلی) در المپیک فقط باید به سراغ سیاست رفت نه چیز دیگر. یعنی باید پرسید آیا این روش پیامِ سیاسی‌ِ ایران را به دیگران می‌رساند یا نه؟

۳. «جوان‌مردی» و «دوستی» و این‌جور لات‌بازی‌ها فقط به درد فیلم‌های مسعود کیمیایی می‌خورد . نوع خوش‌خیمش هم برای انشاهای بچه دبیرستانی‌ها خوب است نه سیاست:)

Arash Salarian گفت...

من نمی‌دانم مقصودت از جمله آخرت چیست ولی شخصا هنوز به اخلاق اعتقاد دارم.
در مورد سیاست رسمی آمریکا در مورد المپیک و سالهای جنگ سرد، با جستجوی مختصری که کردم چیزی در گوگل پیدا نکردم که نشانگر امتناع ورزشکاران آمریکایی از مسابقه دادن با بازیکنان اروپای شرقی باشد. بد نیست اگر جایی سراق داری معرفی کنی که بخوانیم و ببینیم که قضیه چه بوده. قضیه سالهای ۸۰ و ۸۴ هم که تحریم مسابقات بوده نه شرکت کردن ولی بازی نکردن در مقابل حریف فلان کشور. در المپیک سالهای قبل و بعد یعنی ۷۶ و ۸۸ هم که در بسیاری از رشته‌ها مانند دو و میدانی، ژیمناستیک، شنا و کشتی آمریکایی‌ها با حریفان روسی ، رومانیایی و آلمان شرقی روبرو شده‌اند. خوشبختانه تمامی نتایج این بازی‌ها به همراه رده‌بندی برندگان با یک جستجوی ساده در گوگل بدست می‌آید.

Arash Salarian گفت...

ببخشید که من زیادی حرف می‌زنم. در بند دوم مطلبی نوشته‌ای که من از آن چیزی سردر نیاورده‌ام. گفتی که از آنجا که در بسیاری از «بازی‌های ورزشی و از جمله المپیک» کشورهای مختلف رفتارهای سیاسی نشان داده‌اند، رفتار بازیکنان ایرانی را در المپیک باید «فقط» با معیارهای سیاسی بررسی کرد. گمان می‌کنی که مقدمه و نتیجه‌گیری در این عبارت کمی ناسازگار باشند و حداقل برای من خیلی گنگ است. ممکن است که کمی توضیح دهی؟
مدل: مجموعه توابع Y1 تا Yn بر روی متغیرهای X1 تا Xn تعریف شده‌اند. نتیجه می‌گیریم برای بررسی تابع Ym تنها لازم است که رفتار متغیر Xk بررسی شود!

mehrdad گفت...

بگذار روشن‌تر بگویم و با حاشیه‌ی کم‌تر. جمله‌هایم را کوتاه می‌نویسم و فقط نتیجه‌ی نهایی را می‌آورم. خودت باهوشی مراحل میانی را می‌توانی پر کنی.
۱. المپیک همیشه با سیاست همراه بوده است. خیلی بیش از آن چه بنیان‌گذارش در نظر داشته.
۲. بنا بر بند ۱، مشاهده‌ی رفتاری سیاسی در المپیک شگفت‌انگیز نباید باشد.
۳. مسابقه ندادن با یک کشور دیگر گرچه ممکن است با انگیزه‌های اخلاقی باشد اما عملی سیاسی است.
۴. عمل سیاسی را به‌تر است با معیارهای سیاسی سنجید.
۵ . در سیاست اخلاق جایی ندارد.
۶. جمله‌ی ۵ «خبری» است. حکم نیست.
۷. «داوری سیاسی» با «داوری اخلاقی» یکی نیست.
۸. اگر بنا بر داوری اخلاقی باشد، می‌توانم نشان دهم که نسبت دادن ناجوان‌مردی به این ورزش‌کار ایرانی چندان جوان‌مردانه نیست.

mehrdad گفت...

یادم رفت بگویم که بند ۳ از پانوشت یکی قبل از آخری‌ام (آن جا که به کیمیایی اشاره می‌کنم) شوخی بود. بابا به این« :) » هم توجه کن.

Arash Salarian گفت...

ایده استفاده از مرحله‌های پی‌درپی برای توصیف فرایندها به سادگی فهم و بیان آنها کمک زیادی می‌کند. با این وجود، بسیاری از فرایندهایی که به شکل سریال بیان می‌شوند را می‌توان به صورت ساختارهای موازی معادل نشان داد که این امر به دلیل «عدم» وجود وابستگی ذاتی بین مرحله‌های مختلف آنها است.
در مدل بالا، مرحله‌های ۱ و ۲ دارای وابستگی هستند ولی مراحل ۳، ۴، ۵، ۶، ۷ و ۸ عبارت‌هایی هستند که از یکدیگر کاملا مستقل بوده و می‌توان به دلخواه ترتیب اجرای آنها را عوض کرد.
جمله‌ ۶ زاید است و می‌توان آنرا حذف کرد. جمله ۷ هم حاوی اطلاعات نیست و می‌توان آنرا هم حذف کرد. جمله ۱ و ۲ را می‌توان ترکیب کرد و آنرا ساده‌تر نوشت. حال ۵ عبارت خبری «مستقل» از هم داریم:
۱- المپیک همیشه با سیاست همراه بوده است و در آن رفتارهای سیاسی دیده می‌شود.
۲- مسابقه ندادن بازیکن کشوری با بازیکن کشور دیگری عملی است سیاسی.
۳- عمل سیاسی را بهتر است با معیارهای سیاسی سنجید.
۴- در سیاست اخلاق جایی ندارد.
۵- می‌توان نشان داد که عبارت «عمل بازیگر ایرانی ناجوانمردانه است» خود ادعایی ناجوانمردانه است.
به نظر می‌رسد که عبارت اول در بهترین حالت عبارت ضعیفی است چرا که اطلاعات بسیار کمی دارد (انتظار می‌رود که اکثر افراد فکر کنند که در همه روابط بین‌المللی، رفتارهای سیاسی دیده شود). اما عبارت‌های ۲ و ۴ هر کدام عبارتی غیر بدیهی و قابل بحث هستند. عبارت ۳ گرچه صحیح به نظر می‌رسد ولی شاید در زمینه بحث ما کمی زاید به نظر برسد چرا که می‌توان آنرا بسادگی استدلال کرد و شاید نیازی به آوردن آن به عنوان حکمی جداگانه نباشد. عبارت ۵ هم بحثی جداگانه و مستقل است که می‌توان آنرا به فرصت دیگری موکول کرد. پس داریم:
- مسابقه ندادن بازیکن کشوری با بازیکن کشور دیگری عملی است سیاسی.
- در سیاست اخلاق جایی ندارد.
اگر اشتباه نکرده‌باشم این دو عبارت خلاصه تمامی بحث مهرداد هستند. حال هر کس می‌تواند نظر خود را در مورد این دو عبارت به سادگی بیان کند.
شخصا با عبارت دوم مشکل دارم و در مورد اول هم معتقدم که این عبارت بیان‌کننده تمامی حقیقت نیست. البته نکته‌ای هم در اینجا جا افتاده، و آن این است که نوشته من، تنها به جنبه «اخلاقی» این قضیه پرداخته بود و استدلالهای مهرداد بحث در آن مورد را مسکوت گذاشته‌اند.

ناشناس گفت...

هر چه باشد در اسراییل بیشتر ایرانی هست تا در فلسطین، لااقل این را مطمئنم که رییس‌جمهور و وزیر دفاع هیچ کشوری جز اسراییل در ایران به دنیا نیامده‌اند

Fatemeh Esmaeeli گفت...

من دلم نميخواست در اين بحث شرکت کنم چون از سياست بيزارم .
امااينطور که تا بحال از بحثهاي وبلاگ استنباط کرده ام آقايان سرشان براي بحثهاي سياسي خيلي درد ميکنه شايد هم علتش اين باشه که دور از وطن هستند و عملکردهاي سياستمداران بيشتر به چشمشون مياد.
اما چون آرش عزيز دعوت به بحث کرده بودند من هم نظرم را ميگم:
به نظر من کار اين ورزشکاربه چند دليل خيلي هم ناجوانمردانه نبوده مثلا شايد مجبورش کرده بودند که از سياستمداران ايراني بعيد نيست. شايد هم ديده اگر اينکار را نکنه حسابي ممکنه مورد غضب سياستمداران ايراني قرار بگيره که خوب قبول داشته باشيد تو اين مورد شايد اگر خود شما هم بوديد اينکار را ميکرديد. شايد هم مثل من تو دو راهي ترديد بوده که آيا اصلا اين کار درست هست يا نه و بعد براي اينکه وجهه اش تو ايران خراب نشود اينکا را کرده البته اينکه سياستمداران خارجي ايراني تو بعضي موارد تندروهستند شکي در آن نيست اما بقول شما در اين مورد بايد نتيجه را هم ديد که چه تا ثيري تو مجموعه سياست بين المللي دنياداشته

Arash Salarian گفت...

فقط یک جمله کوچولو در پی صحبت فاطمه بگویم. راستش آقایان در هر حال به بحث سیاسی علاقه دارند (این یک مرض ژنتیکی است و هنوز درمان قطعی ندارد) ولی این آقایانی که شما می‌بینید اینجا درگیر هستند،‌وضعیت‌شان کلاً فرق می‌کند و مرض بحث دارند و تا سیاه و کبود نشوند دست از بحث کردن بر‌نمی‌دارند :)))

Fatemeh Esmaeeli گفت...

شايد هم علتش اينه که زود به زود دلتون براي همديگه تنگ ميشه و بحث کردن بهونه هست

Arash Salarian گفت...

عامل آن فقط دلتنگی نیست بلکه کله‌شقی هم مهم است! چیزی که نوشتم کمی به طنز بود ولی خیلی هم دور از واقعیت نیست. اینجا من و بیژن در یک محل کار می‌کنیم و خوب، بعد از سالها همکلاسی بودن و هم‌اتاقی بودن دوستان خیلی نزدیکی هستیم. خونه‌ همدیگر هم زیاد می‌رویم و خلاصه اینکه به ندرت پیش می‌آید روزی بگذرد و ما با هم صحبتی نکنیم. اما... اما وقتی قضیه به مسائل سیاسی و حتی گاهی علمی می‌رسد و ژن بحث کردن‌مان فعال می‌شود، فقط باید از دور بایستید و نگاه کنید. چنان به جان همدیگر می‌افتم و به قولی پاچه‌های یکدیگر را ریش-ریش می‌کنیم که بیا و ببین. صداها کلفت و بلند می‌شود و چهره‌ها افروخته و خلاصه محشری می‌شود دیدنی :) هر بار همسرانمان با نگرانی از اینکه کار به کتک کاری نکشد مارا ساکت می‌کنند :)) البته باید انصاف داد که من در بحث خیلی تند‌خوتر از بیژن هستم ولی خوب، بیژن هم در هیچ کاری کم نمی‌آورد.
این داستان جدید نیست و سالهای سال است که این اتفاق می‌افتد و ما باز هم دوستان صمیمی هستیم. خلاصه اینکه دوستان صمیمی هم می‌توانند در مواردی نظرهای کاملا متضادی داشته باشند و در بحث داد و فریاد هم بکنند، ولی بحث که تمام شد، در ۵ دقیقه همه چیز یادشان می‌رود و اوضاع دوباره به حال عادی بر‌می‌گردد...