۱۳۸۳/۰۵/۱۵

بیل در کتاب‌فروشی


این متن را دیشب نوشته بودم که نشد بگذارم این‌جا.


این جا رسم است نویسندگان هر از گاهی برای تبلیغ کتابشان به یک کتاب‌فروشی بروند و کتابشان را که مردم خریده‌اند امضا کنند. فردا هم قرار است بیل کلینتون به کتاب‌فروشی کنار خانه‌ی ما بیاید برای همین کار. بعد از ظهر که از دانش‌گاه می‌آمدم مردم صف کشیده بودند دم در کتاب‌فروشی. امشب هم در خیابان می‌خوابند تا فردا صبح ساعت یازده که آقا تشریف بیاورد برای امضای کتابشان که البته چندان هم به تبلیغ نیاز ندارد. یک میلیون و ششصد هزار نسخه‌اش را تا حالا فروخته‌اند.

این‌جا مردم علاقه‌ی عجیبی به کتاب خواندن دارند. شاید هم ما در ایران عجیب باشیم که کتاب‌خوان نیستیم. سوار مترو یا اتوبوس که می‌شوی معمولا می‌بینی آدم‌هایی را که در حال کتاب خواندن هستند. هر آدمی هم که کمی معروف می‌شود جلد یک کتاب بیرون می‌دهد. از هنرپیشه و ورزش‌کار بگیر تا سیاست‌مدار و جنایت‌کار. البته خیلی‌ از این کتاب‌ها را ممکن است به جز نویسنده‌اش کسی نخواند یا حتی خود نویسنده‌اش هم نخوانده باشد. تعجب نکنید، خیلی‌ها هستند که یک نویسنده کتاب را برای‌شان‌ می‌نویسد.

به گمانم این‌جا صنعت چاپ کتاب باید خیلی سود‌آور باشد. نشانه‌اش این که همین کتاب‌فروشی کنار خانه‌ی ما همیشه شلوغ است. کتاب‌فروشی کوچکی هم نیست. سه طبقه ساختمان درندشت است با کلی فروشنده. یکی از شعبه‌‌ّهای یک شرکت کتاب‌فروشی است که در سراسر کانادا شعبه دارد. دویست متر آن طرف‌تر هم یک شعبه دیگر است به همان بزرگی که آن‌جا هم همیشه پر آدم است. همه جور کتابی هم دارند برای هر جور سلیقه و سن و سالی. از کودک دوساله بگیر و برو بالا. می‌توانی به همین کتاب‌فروشی‌ّها بروی و هر کتابی را که می‌خواهی برداری و همان‌جا بخوانی. کسی هم کاری به کارت ندارد. حتی صندلی هم گذاشته‌اند.
کتاب‌خانه‌ی عمومی هم در شهر زیاد است. هر کسی راحت می‌تواند عضو شود. می‌توانی از روی اینترنت یا با تلفن ببینی کتابی را که می‌خواهی کتاب‌خانه‌ی نزدیک خانه‌ات دارد یا نه. اگر نداشت می‌توانی سفارش بدهی از یک کتاب‌خانه‌ی دیگر برایت بیاورند.

راستی ما چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ کتاب‌خوان کم داریم یا کتاب‌خانه؟

پی‌نوشت: ساعت ۱۱:۳۰ صبح است. از پنجره دارم نگاه می‌کنم. صف مردم دور ساختمان کتاب‌فروشی پیچیده. حالا صف آرام آرام دارد پیش می‌رود. فکر کنم «بیل» آمد بالاخره.

۵ نظر:

Arash Salarian گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
Arash Salarian گفت...

چرا؟ راستش به تمامی دلایل ممکن: کتابخانه کم داریم، کتاب‌خوان کم داریم، بی‌سواد زیاد داریم، آدمی‌ که فکر می‌کند همه‌چیز را می‌داند زیاد داریم، کتاب قابل خواندن کم داریم، ناشر کم داریم، نویسنده کم داریم، مترجم باسواد کم داریم، پول کم داریم، وقت کم داریم، حال کم داریم خیلی چیزهای دیگری که کم داریم و همه و همه را که جمع کنیم می‌شود یک عبارت: کشور جهان سوم.

Arash Salarian گفت...

حمید می‌گوید که آمریکایی‌ها از جاهل‌ترین ملل هستند. من هم این ادعا را زیاد شنیده‌ام ولی هنوز مفهوم آنرا نمی‌دانم. آیا این به آن مفهوم است که اگر به جهل یک ملت نمره بدهیم، آمریکایی‌ها در بین نزدیک به ۲۰۰ کشور جهان در ردیف ده‌تای بدتر هستند که می‌گوییم از «جاهل‌ترین ملل»؟ یا آنها را با کشورهای هم ردیف خودشان مقایسه می‌کنیم؟ یا آنها را با کشور خودمان مقایسه می‌کنیم؟ پس تکلیف این حقیقت که آمریکایی‌ها بیشترین سهم را در تولید علم دارند چه می‌شود؟ می‌گویید منظور ما آمریکایی متوسط است. خوب،‌ آمریکایی متوسط چه از دنیا می‌داند؟ ایرانی متوسط چه از دنیا می‌داند؟ اروپایی متوسط؟ مصری متوسط؟ سودانی متوسط؟‌ نیکاراگوئه‌ای متوسط؟ اینها چه از دنیا «می‌دانند» و چه فکر می‌کنند که می‌دانند؟
اشتباه نکنید. منظور من این نیست که در تمامی کشورهای جهان سواد قشر متوسط کمابیش برابر است. نیازی به گفتن نیست که سواد قشر متوسط کشوری که بی‌سوادی بالای ۹۰٪ دارد بسیار کمتر از آن کشوری است که بی‌سواد به آن مفهوم ندارد. فکر می‌کنم که این عبارت «آمریکایی‌ها از جاهل‌ترین ملل هستند» در واقع به این معنی است که انتظار ما از کشوری که پیشرو تولید علم در جهان است، خیلی بیشتر از این حرفها است! حالا می‌توان بحث جالبتری را شروع کرد: چطور با پیشرفت و تحول بسیار سریع علم می‌توان جامعه را همگام با آن آموزش داد؟

Bijan Najafi گفت...

من شخصاً در مورد آمریکا زیاد نمی تونم قضاوت کنم چون فقط سه ایالت اون رو و اونم در مدت کوتاهی (ماکزیمم دو هفته) به صورت توریسم بودم. از اون جایی که به تلویزیون علاقهء زیادی دارم، هر وقت به صفر می روم تقریباً تمامی کانالهای تلویزیون را زیر و رو می کنمٍٍ! در مورد تلویزیون آمریکا( (و حتی کانادا) چیزی که جلب توجه می کند این است که بر عکس اروپا تقریباً هیچ کانال خبری، یا تفسیر خبری، یا برنامه های فرهنگی وجود ندارد! حتی تقریباً 50% کانالهای دیگر نیز فقط اختصاص به تبلیغات گوناگون یا وقایع روز مربوط به هنرپیشه ها یا خواندگان دارد! و وقتی با مردم آنجا صحبت می کنی وقعاً از وقایع روز بی خبر هستند! بر عکس اروپاییها که واقعاً از آخرین وقایع بین الملی و سایر اطلاعات عمومی حتی در سطح عوام نیز با اطلاع هستند و اظهار نظر هم می کنند.
یکی از دوستان سوییس که اخیراً از آمریکا بازدید کرده بود می گفت وقتی در گمرک ورودی آمریکا پاسپورت خود را عرضه کرد پلیس مربوطه با عصبانیت رو به کرد و گفت آقا گفتم پاسپورتان نه کارت صلیب سرخ! خود من وقتی برای درخواست ویزا به سفارت آمریکا رفتم در ورودی سفارت به من یک برگه که در ان فقط یک سوال بود نشان دادند وخواستند که من بعد از خواندن دقیق به آن جواب بدهم. سوال این بود ایا شما تروریسم هستید! در هواپیما نیز قبل از ورود به آمریکا یک پرسشنامه داده می شود که در آن این قبیل سوالها وجود دارد: آیا اسلجه یا مواد منفجره با خود همراه دارید؟ آیا عضو گروه های تروریست می باشید؟ آیا قسط ترور رییس جمهور یا کید نپینگ دارید و ... ! خوب من حرف آرش را مبنی که آمریکاییها پیشرو علم می بیشند را قبول دارم اما در مورد این موارد چه می گویید!؟

Fatemeh Esmaeeli گفت...

سلام دوستان عزيز
اتفاقا چند سالي است که فرهنگ کتابخواني تا حد زيادي بين مردم ايران جا افتاده مثلا صحنه هايي که مردم در اتوبوس يا مترو کتاب ميخوانند زياد ديده ميشود مثلا من خودم بعضي وقتها اينکار را ميکنم يا مثلا خواهر من چون از منزل ما تا محل دانشگاهش تقريبا 2 ساعت راه بود تمام درسهايش را در اتوبوس ميخواند و قبل از امتحان حتي يک بخشي را براي مرور در اتوبوس ميگذاشت !
ازدانشجوها که بگذريم من خيلي ها را ميبينم که در اتوبوس کتاب يا مجله يا رمان ميخوانند يکي از روزهايي که در سال فقط يکبار اتفاق ميفتد ومن آن روزها را خيلي دوست دارم و براي آن لحظه شماري ميکنم دهه 14-24 ارديبهشت هفته نمايشگاه بين المللي کتاب تهران است که بنظر من جزء بهترين روزهاي عمر بحساب مي آيد نمايشگاه غلغله ميشود با اين حال که قيمت کتابها بالاست اما هميشه شلوغ است مردم از هر سني هستند و مشتاق کتاب صحنه هاي بسيار زيبا و ديدني را ميتوان آنجا ديد