۱۳۸۳/۰۵/۱۹

دو نفر


فکر نمی‌کنم که دو نفر بالا نیازی به معرفی داشته باشند. همه ما آنها را می‌شناسیم. چیزی که همیشه برایم جالب بوده این است که این دو نفر با وجود تفاوت‌های بسیاری که با هم دارند، چقدر به هم شبیه هستند! یکی لاغر است و دیگری چاق. یکی این طرف دنیا زندگی می‌کند و دیگری آن طرف دنیا. یکی اهل شعر و شاعری است و دیگری چندان از شعر (نو) خوشش نمی‌آید. یکی ازدواج کرده و دیگری مجرد است. یکی عینکی است و دیگری نیست. یکی برای حل مسئله قدم به قدم می‌رود و دیگری یک ضرب به جواب می‌پرد. یکی پشت‌کار فراوانی دارد و دیگری آنقدر مشغول مسائل فرعی می‌شود تا جواب مسئله خود به خود به ذهنش تشریف بیاورد. یکی یزدی دیگری اصفهانی است. یکی در زندگی اهل حساب و کتاب و دیگری بی‌خیال است. خلاصه، تا دلتان بخواهد با هم فرق دارند. اما چطور است که این دو از بهترین دوست‌های یکدیگرند و هر زمانی که هردو با هم برای حل مسئله‌ای همراه شوند، هیچ پیچیدگیی جلودارشان نیست؟
نمی‌دانم. فقط می‌دانم که آشنایی با هر دوی آنها،‌ از بهترین اتفاق‌های زندگیم بوده...

۶ نظر:

Fatemeh Esmaeeli گفت...

سلام دوست عزيز
واقعا شرمنده ام اما اگر امکان دارد اين دو نفر را معرفي کنيد

Fatemeh Esmaeeli گفت...

ممنونم فرزانه جان
راستش ميترسيدم کسي جوابم را نده . فرزانه جان مشکل من اينه که حد اعتدال را رعايت نميکنم يا خيلي سر بزير ميشوم يا خيلي سر به هوا تازه کم حافظه هم هستم
اين چند سال خيلي روي خودم کار کردم که به نقطه اعتدال نزديک بشوم نميدونم تونستم موفق بشوم يا نه ؟

MBZ (Massoud Babaie-Zadeh) گفت...

با تشكر از آرش به خاطر اين متن. من هم بايد اشاره كنم كه آشنايي با آرش و مهرداد از بهترين اتفاقهاي زندگيم بوده است و از هر دو چيزهاي بسيار بسيار زيادي ياد گرفته‌ام. مثلا اولين كسي كه به من كاركردن با كامپيوتر را ياد داد آرش بود! همان ترم اول بوديم كه بنا بر درخواست من جعبه ديسكتهايش (كه من اصلا نمي‌دانستم چيست و به چه درد مي‌خورد) برداشت و به اتاق كامپوتر دانشكده رفتيم و با يكي از سوپر 11 هاي دانشكده (كه با اينكه مثل تقريبا تمام كامپيوترهاي آن موقع دانشگاه هاردديسك نداشت ولي كامپيوتر پيشرفته‌اي در آنجا حساب مي‌شد چون مونيتورش رنگي بود!) مشغول بكار شديم و من ياد گرفتم كه چطور كامپيوتر را با ديسك سيستم راه‌اندازي كنم و چطور بعد ديسكت را عوض كنم و ديسكت مفسر بيسيك را بگذارم (كه البته در بعضي كامپوترها بصورت سخت‌افزاري EPROM موجود بود) و اولين برنامه بيسيكم را هم همانجا نوشتم! همچنين از خاطرات جالب من درس دادن مهرداد به آرش براي امتحان ميان‌ترم كنترل خطي (آقاي مستشاري) است كه بهتر است خودشان تعريف كنند!

Arash Salarian گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
Arash Salarian گفت...

رضا جان برای لینک دادن در نوشته‌ها، باید در نوشته‌ات از تگ HTML مناسب استفاده کنی. مثلا اگر بخواهی به سایت گویا لینک بدهی باید بنویسی:
<a href="www.gooya.com">gooya</a>
در مورد عکس، به تازگی blogger سرویس جدیدی دارد که خوب کار می‌کند ولی کمی پر دردسر است. باید برنامه‌ای را روی کامپیوترت نصب کنی، عکس مورد نظر را به کمک آن به وبلاگ ارسال کنی و بعد نوشته‌ات را در وبلاگ جداگانه باز کنی و آنرا ادیت کنی. این برنامه را می‌توانی در اینجا پیدا کنی.

Arash Salarian گفت...

دوستان به تذکر MBZ در مورد اندازه عکسها توجه کنند. اگر می‌خواهید از روش بالا استفاده کنید و عکسی بفرستید حتما و حتما پیش از ارسال چک کنید که اندازه عکس در بدترین حالت ممکن بیشتر از ۲۰کیلوبایت نباشد. ایده‌ال چیزی در حدود ۵ کیلوبایت است. اگر عکسی ارسال کنید که خیلی بزرگ باشد ممکن است برای خیلی از دوستان مشکل ایجاد کند.