۱۳۸۶/۱۰/۱۷

عدالت

و این هم گوشه ای از عدالت اسلامی.

۳ نظر:

کیوان گفت...

می‌گی چرا کامنت نمی‌ذارین! آخه من چه‌جور کامنتی بذارم که نه سیخ بسوزه نه کباب.
فقط اعلام می‌کنم که رؤیت شد.

Reza Yousefi گفت...

اين صحنه را واسه خودم تصوير ميكنم: تو اتوبوس نشستم و از كجا دارم ميرم به اونجا كه يهو مواجه ميشيم با يك راه بندون و يك سرقت مسلحانه كه دار و ندار مردم را ميبرن و اين وسط همينجوري الكي يه گوله هم در ميره ميخوره مثلا به يه بچه دو ساله. ماجرا ميگذره و مثلا دو سال بعد همون گروه، خيلي فيلمي، دستگير ميشن. نميدونم اينجا بايد چيكار كرد يا به قول كيوان چي گفت كه نه سيخ بسوزه نه كباب! اگه اون بچه، بچه خود من بود دلم ميخواست اون گروه را چيكارشون كنم؟ آيا به اين فكر ميكردم كه ريشه اين دزديها و آدم كشيهاشخص و يا سيستم ديگري است؟ آيا بايد اين گروه را رها كرد و شخص ديگري را قصاص كرد؟ اگه اينجوريه خوب خوبه منم دزدي كنم و آدم بكشم! يكي ديگه هست كه بايد جورشو بكشه! يا نه اصلا ميرم غرب آدم ميكشم كه اونا خيلي محترمانه با قاتلها برخورد ميكنن. فكر كندن يك مو از سر يه آدم كه به هوش هست، ضربان قلبمو سه برابر ميكنه. ولي انصاف هم خوي چيزيه.

Afshin گفت...

مسئله کشتن یا نکشتن نیست. مسئله شکنجه کردن یا نکردن است.یک آدم هرچند خطا کار را تا آخر عمرش زجر دادن است.
عاقبت مردی را تصور کن با یک دست و یک پا. آن هم در کشوری که خیلی ها با دو دست و دو پا هشت شان گرو نه شان است. در کشوری که صحبت از بیمه های تامین اجتماعی به شوخی بیشتر شبیه است.