۱۳۸۳/۰۳/۱۱

برنامه‌ی چندم؟

آقا یکی که سرش توی حساب است به ما بگوید تو این مملکت چه خبر است؟



محمد كردبچه - طراح بودجه سالانه كل كشور:

ايرادهايى كه به برنامه چهارم توسعه وارد شده است (از سوى افراد و گروه هاى مختلف) و همچنين نظرات شوراى نگهبان درخصوص لايحه برنامه چهارم توسعه (۱۱۲ مورد) درخصوص دو ماده از اهميت بيشترى برخوردار است. اين دو ماده مواد ۳ و ۳۸ برنامه چهارم هستند. در اين يادداشت به ويژگى هاى هر يك از اين دو ماده به طور اختصار اشاره مى شود:

الف _ ماده ۳

۱ _ هدف اصلى از درج اين ماده در لايحه برنامه چهارم توسعه شفاف كردن رابطه شركت ملى نفت و دولت درخصوص منابع حاصل از نفت خام است. در شرايط حاضر فقط عوايد حاصل از حدود ۵۴ درصد از نفت خام توليد شده در كشور در گردش مالى خزانه دولت وارد مى شود و عمليات مربوط به صادرات فرآورده هاى نفتى (حدود سالانه ۵/۲ ميليارد) و ساير امور مربوط به مصرف داخلى فرآورده هاى نفتى انعكاسى در خزانه و بودجه دولت ندارد...
[ + ]


۱۳۸۳/۰۳/۱۰

رامین

یک اتفاق بسیار جالب برای من افتاده که گفتم شاید برای شما هم جالب باشد. اون اینکه حدود یکسال هست که من یک آپارتمان در تقاطع خیابانهای یانگ و فینچ تورنتو خریده ام. در مدت این یکسال من مدام به یک چهره آشنا برمیخوردم که دقیقا همسایه دیوار به دیوار ماست. فقط وقتی همدیگر رو میدیدیم با هم یک سلام و علیک میکردیم و از کنار هم رد میشدیم. البته من این آقا رو میشناختم و به همسرم مریم میگفتم که این آقا یکی از بچه های دانشکده برق و کامپیوتر دانشگاه ما بوده!
تا این که یک روز برای شنا به استخر آپارتمان رفته بودم که دیدم این آقا هم اومده برای شنا. خلاصه طبق معمول فقط سلام و علیک. تا اینکه بعد از شنا که تو لابی نشسته بودم این آقا هم تشریف آوردند و درست مقابل من نشستند. خلاصه شروع کردیم به گپ زدن وبعد از معرفی همدیگر به اسم کوچک ( بر خلاف ایران که به فامیلی معرفی میشویم) متوجه شدم که دقیقا همان روز که من اسباب کشی داشتم ایشون هم داشتند.
بعد از آقا رامین پرسیدم که شما کجا درس خوندید؟ ایشون گفتند که من سخت افزار صنعتی اصفهان بودم. البته من یادمه که ما با هم درس ماشین 1 و 2 را داشتیم. جالب این که رامین اصلا من رو یادش نمی آمد. حالا این آقا رامین ما و همسرش تبدیل شده به یکی از بهترین دوستان خانوادگی ما. جای شما خالی. امروز یکشنبه ظهر قراره با هم بریم پارک لزلی برای خوردن کباب.
این هم یکی از محاسن دوست شدن با اسم کوچک. شاید اگر ما همدیگر رو به فامیلی صدا میکردیم شاید از کباب امروز هم خبری نبود و شاید دو سه ماه دیگه با هم میرفتیم کباب خوری. البته پریشب رفته بودیم رستوران یونانی و اونجا هم کباب بره یونانی (سوولاکی) خوردیم.
البته سعی نکنید دوست ما رو بین بچه های 69 پیدا کنید چون آقا رامین ورودی 70 بود. دنیا خیلی کوچیکه.

تيرباران

(خانم‌ها نخوانند!) داشتم يادداشت کيوان را مي‌خواندم که از فيلم تعريف کردن من ياد کرده بود. به خاطرم رسيد که يکبار (سال 1376) در شرکتي که به اتفاق آرش سالاريان و چند نفر ديگر تاسيس کرده بوديم داشتم فيلم تعريف مي‌کردم. آن موقع من مثلا مديرعامل شرکت بودم و خانم جواني را نيز به عنوان منشي شرکت استخدام کرده بوديم که آنروز روز اول کارش در شرکت بود و طبيعتا بين ما و او رودربايستي وجود داشت. در فاصله نهار خوردن ديدم جو شرکت زيادي رسمي شده در نتيجه شروع کردم به تعريف فيلم «توپهاي سن‌سباستين» که انصافا فيلم توپي است(!) با بازي آنتوني کوئين و چارلز برانسن. هنوز اول فيلم بودم و به آنجا رسيدم که کشيش تير خورد! ولي زبانم درست نچرخيد و بجاي آنکه بگويم «کشيش تير خورد» گفتم «تشيش ... خورد»! ديگر بقيه‌اش را خودتان تصور کنيد قابل تعريف نيست! از خنده‌ها (که چندين روز ادامه داشت!) و آبروريزي‌ها که بگذريم آرش معتقد بود که من مفهوم بسياري از کلمات فارسي را عوض کرده‌ام و مجموعه‌اي از آنها را جمع کرده بود که از آن همه همين تيتر اين نوشته يادم مانده است!

اسم کوچک

نکته‌ای که از دوران صنعتی اصفهان به یادم بوده و برایم جالب بوده این است که پسرها و دخترها هیچ وقت یکدیگر را به اسم کوچک صدا نمی‌کردند. حتی بعد از گذشت سالها و امروز که دیگر دوستان قدیمی حساب می‌شویم همچنان آقایان، خانم‌ها را به اسم فامیل صدا می‌کنند و بر عکس (گفتم خانم‌ها و آقایان چون فکر کنم که دیگر بزرگ شده‌ایم و دیگر دخترها و پسرها نیستیم!). حتی در صحبتهایی که بین پسرها (از صحبت‌های بین دخترها خبر ندارم!) می‌شده همیشه از همکلاسی‌های دختر به اسم فامیل یاد می‌شده. حتی بعد از این همه سال، اگر اینجا در سویس بین من و بیژن صحبتی باشد و مثلا بیژن بخواهد از خانم طاهره مهدیه چیزی بگوید، می‌گوید «یادت میاد که خانم مهدیه فلان روز فلان چیز را گفت». جالب است، نه؟ امیدوارم که طاهره از این که این جا به اسم کوچک ازش یاد کردم ناراحت نشود. فکر کنم که از بین همکلاسی‌های دختر دوران صنعتی اصفهان با ایشان بیشترین دوستی را داشته‌ام که هنوز هم ادامه دارد. بعدها، ایشان به شریف آمدند و حتی آنجا که با هم صحبت می‌کردیم و بعد از آن هم در ملاقات‌های بعدی همیشه من آقای سالاریان بوده‌ام و ایشان خانم مهدیه. فکر کنم که این اولین بار است که من ایشان را به اسم کوچک صدا می‌زنم.
اما امروز فکر می‌کنم که اگر دوستی از دوست دیگرش تا این حد خجالت بکشد که حتی نتواند نامش را به زبان بیاورد، آن دوستی هنوز خیلی کار دارد تا دوستی درست و حسابی شود. شما چه فکر می‌کنید؟

وبلاگ دارد بزرگ می‌شود

خیلی خوشحال هستم که دوستان یواش یواش شروع کرده‌اند در وبلاگ نوشتن و به قول معروف سر صحبت را باز کرده‌اند. تا به حال ۹ نفر عضو شده‌اند و برای ۳ نفر دیگر هم دعوت‌نامه فرستاده شده و امیدوارم امروز و فردا آنها هم عضو شوند. شروع بدی نیست، نه؟ اگر بتوانیم وبلاگ را فعال نگه درایم و خبرش را به بقیه دوستان هم برسانیم، حتم دارم که تعداد اعضا از این هم بیشتر خواهد شد و بهانه‌ای خواهد بود که همگی با هم در ارتباط باقی بمانیم: به جبران ۱۰ سالی که گذشت و بین خیلی از ما فاصله انداخت.

سلام بر دوستان فيلم دوست


يکي دو روز قبل نگاهي به ياداشت هاي اين صفحه انداختم و اسم kill bill در خاطرم مانده بود. از قضاي روزگار ديروز با دوستم به ويديو کلوپ رفتيم و براي اولين بار قرار شد من فيلم انتخاب کنم و سليقه ام را نشان دهم. از شانس ما kill bill جلوي چشم ما ظاهر شد و من هم از همه جا بي خبر فکر کردم کشف بزرگي کرده ام.
دردسرتان ندهم نتيجه خوشايند نبود. در طول فيلم منتظر بودم هر چه زودتر به سراغ رايانه بروم و به بينم چه شير پاک خورده ای kill bill را پيشنهاد کرده است.
به نظر مي رسد همراه هر پيشنهاد فيلم شرايط تماشا هم بايد پيشنهاد شود. براي مثال
۱- به همراه خانواده در روز تعطيل
۲- با دوستان اراذل و اوباش
۳- زمان غم
۴- قبل از خودکشي
۵- به همراه زيد
۶- در خواب گاه صنعتي اصفهان
۷- براي تلف کردن وقت
۸- زمان شنگولي
۹-زمان منگولی

هم زمان با نوشتن اين يادداشت فيلم Ali را تماشا مي کردم. اگر دنبال قهرمان مي گرديد توصيه مي کنم به جاي kill bill اين فيلم را تماشا کنيد.



Troy

فکر کنم چون بحث فیلم و سینما داغ است من هم مطلبی در این مورد برای نوشتن دارم. چند روز پیش بود که به همراه همسرم برای تماشای فیلم تروا که همان داستان معروف اسب تروا است به سینما رفتیم. البته تصمیمش را قبلا گرفته بودیم و فقط منتطر روز اکران فیلم بودیم. باید گفت که این فیلم بسیار جذاب بود و قدرت افکتهای کامپیوتری موجب شده بود که این داستان کهن ( که البته واقعی هم بود ) به شیوه بی نظیری به پرده اکران برود.
دو صحنه از این فیلم جذابیت بسیار زیادی داشت. اولین صحنه پیروزی آشیل بر رقیب تنومند خود در ابتدای فیلم بود که با زیرکی تمام با دویدن به سوی حریف و یک جهش ناگهانی و فرو کردن شمشیر به کتف سمت چپ او از بالا موجب مرگ وی شد.
صحنه دوم گریستن آشیل بر بالین دشمن خود بود که در اواخر فیلم رخ داد. این دشمن کسی نبود جز شاهزاده تروا که آشیل او را به جهت کشتن پسرخاله خود به جنگ تن به تن فراخواند و در یک نبرد زیبا با کشتن این شاهزاده به پیروزی رسید.
در هر حال هایوود با ساختن این فیلم موجب شد قدرت یونان باستان را در اذهان مردم زنده کند. من شنیده ام که یک کارگردان در حال ساختن فیلمی در مورد ایران باستان و دوران هخامنشی است. در این مورد آیا شما هم چیزی شنیده اید؟
به هر حال من تماشای فیلم تروا را به دوستان توصیه میکنم.

۱۳۸۳/۰۳/۰۹

سه ویژگی


شرلوک هولمز، بزرگترين کارآگاه افسانه‌اي تاريخ، معتقد بود که يک کارآگاه ايده‌آل بايد داراي سه ويژگي زير باشد:
۱- قدرت مشاهده،
۲- قدرت استنتاج،
۳- دانش.
تا جايي که به من مربوط مي‌شود اين سه ويژگي در موارد ديگر از جمله براي يک فيزيکدان نيز حایز اهميت است. اما در اين‌جا مي‌خواهم به اهميت اين سه ويژگي در تحليل فيلم اشاره کنم. شخصاً از بحث‌هايي که دوستان در مورد فيلم‌هاي مختلف کردند استفاده کردم و بر خلاف مهرداد اصلاً معتقد نيستم که اين بحث‌ها الکي يا آبکي اند، گيرم گاهي به نمک طنز و شوخي آميخته شوند.
در مورد يک فيلم مسلماً همه چيز از مشاهده شروع مي‌شود (حتي اگر قبل از اين که فيلم را ببينيد کسي آن را براي شما تعريف کند! به هر حال اين هم نوعي مشاهده است. يادم مي‌آيد که حدود ۱۳ سال پيش MBZ فيلم توپ‌هاي ناواران -با بازي گريگوري پک و آنتوني کويين- را برايم تعريف کرد. وقتي سه چهار هفته پيش اين فيلم را براي اولين بار ديدم فکر مي‌کردم آن را قبلاً ديده‌ام. هيچ کس در مهارت MBZ در تعريف کردن فيلم - هم‌چنان که در کارهاي ديگر- شک ندارد.). چيزي که آدم مشاهده مي‌کند فقط به مشاهده شونده بستگي ندارد، بلکه به مشاهده کننده هم بستگي دارد. اگر از منظرهاي متفاوت به چيزي نگاه شود، ممکن است آنچه مشاهده مي‌شود يکسان نباشد. به عبارت ديگر، زاويه‌ی ديد، مي‌تواند در آن چيزي که مشاهده مي‌شود تاثير بگذارد. بعد از آن نوبت به استنتاج مي‌رسد. در اين مرحله، هم نتيجه‌ی مشاهده و هم پس زمينه‌هاي ذهني آدم -که شايد بتوان آن‌ها را بخشي از دانش آدم هم تلقي کرد- در آن‌چه استنتاج مي‌شود موءثر است. مثلا‌ً ممکن است شخصي محتواي يک فيلم را تقديس خشونت ارزيابي کند، در حالي‌که ديگري محتواي همان فيلم را کاريکاتوريزه‌ کردن خشونت بيابد. ديگري ممکن است اصولاً نشاني از خشونت در اين فيلم نبيند.
به هر حال اميدوارم هرچه زودتر فيلم Kill Bill را مشاهده کنم، تا بعد برسم به باقي قضايا!

۱۳۸۳/۰۳/۰۷

بدون شرح


عزم آن دارم که امشب مستِ مست
پايکوبان شيشه‌ي دُردي به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به يک ساعت ببازم هر چه هست
تا کي از تزوير باشم رهنماي
تا کي از پندار باشم خود‌پرست
پرده‌ي پندار مي‌بايد دريد
توبه‌ي تزوير مي‌بايد شکست

۱۳۸۳/۰۳/۰۶

Lord of the rings

حالا که بحث فیلم و جلوه‌های ویژه داغ است به دوستان پیشنهاد می‌کنم که سه‌گانه ارباب حلقه‌ها را حتماً ببینند. البته هر سه فیلم در فهرست IMDB در ردیف ۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما هستند که دلیل اصلی آن است که کتابهایی که فیلم‌ها داستان آنها را بازگو می‌کنند خود برترین کتابهای ادبیات فانتزی تاریخ هستند. بحث در مورد داستان و تاثیر جهانی آن بر ادبیات فانتزی بماند برای فرصت دیگری. اینجا مایلم کمی در مورد جلوه‌های ویژه بکار رفته در این فیلم صحبت کنم. شاید عظیم‌ترین پروژه جلوه‌های ویژه‌ای که در تاریخ سینما وجود داشته صحنه جنگ بین لشکر ۱۲۰.۰۰۰ نفری اُرک‌ها و لشکر ۸.۰۰۰ نفری روهان در قسمت سوم ارباب حلقه‌ها باشد. چرا این صحنه تا این حد منحصر به فرد است؟ اگر فیلم را دیده باشید حتما تعجب می‌کنید که چرا این صحنه آنقدر خاص است. آخر صحنه‌های جنگهای عظیم تا به حال در فیلم‌های زیادی ساخته شده‌اند. تفاوت اصلی در این مورد در آن است که تمامی این صحنه یک شبیه‌سازی کامپیوتری بزرگ است. تک تک سربازان در این جا یک موجود کامپیوتری مستقل با AI ساده هستند و بنا به اراده خود و با توجه به فیزیک اطراف خود حرکت می‌کنند، می‌جنگند، در اثر برخورد پرتاب می‌شوند و ... کسانی که با گرافیک کامپیوتری آشنا هستند می‌دانند که کارهای مشابه در فیلم‌های دیگر همیشه به کمک اسکریپت انجام می‌شود یعنی به عنوان مثال، موقع حرکت لشکر اگر دقت کنیم تمامی سربازان به یکی از چند روش محدود راه رفتن حرکت می‌کنند و اینطور نیست که هر کدام مستقل و بنا به میل خود حرکاتی انجام دهند. این صحنه چنان عالی ساخته شده که این پیچیدگی‌ها به هیج عنوان به چشم نمی‌آیند.
در زمان خود از نظر تعداد پردازنده کلاستری که برای محاسبات استفاده شده بود با ۳.۳۰۰ پردازنده سومین ابرکامپیوتر دنیا بود! در مجموع در ساخت فیلم اول ۴۰۰ صحنه، در فیلم دوم ۹۰۰ صحنه و در فیلم سوم ۱.۵۰۰ صحنه دارای جلوه‌های ویژه کامپیوتری هستند. در مجموع ۵۰۰ترابایت داده در ۲۲۰ میلیون فایل برای ساخت این سه‌گانه استفاده شده.
ولی همانطور که در ابتدا گفتم زیبایی این فیلم نه به دلیل جلوه‌های ویژه اعجاب‌انگیزش بلکه بیشتر به دلیل داستان قوی آن است.

پیشنهاد فیلمی

بحث در مورد فیلم و کامنت‌هایی که دوستان برای نوشته کیوان فرستاده بودند خیلی جالب بود. به طور کلی بحث چیز جالبی است حالا در مورد هر چه که می‌خواهد باشد!
برای دوستانی که خارج از ایران هستند پیشنهادی دارم: حتما سایت IMDB را می‌شناسید. در این سایت بخشی وجود دارد که ۲۵۰ فیلم برتر از دیدگاه تماشاچیان را فهرست کرده است. من و مرجان مدتی است که هر هفته دو فیلم از این لیست را که تا به حال ندیده‌ایم انتخاب می‌کنیم و از یک کلوپ فیلم اجاره می‌کنیم. تقریبا همه کلوپ‌های بزرگ تمام این ۲۵۰ فیلم را دارند.

۱۳۸۳/۰۳/۰۵

MATRIX




چند روز پيش یک بار دیگر فیلم Matrix را دیدم.
واقعاً محشر است. گذشته از نکات تکنيکي مثل فيلم‌برداري و بار فلسفي‌-عرفاني‌اي که فيلم‌نامه دارد بعضي از ديالوگ‌ها واقعاً مسحورکننده است، بخصوص وقتي با آن لحن خاص مورفيوس بيان مي‌شوند. چند جمله از فيلم را که در ذهنم مانده مي‌نويسم. البته اگر فيلم را نديده‌باشيد احتمالاً خواهيد گفت: چه بي‌مزه!



No one can be told what Matrix is.

Welcome to the real world.

You can't be dead, because I love you.


۱۳۸۳/۰۳/۰۱

ياد باد آن روزگاران ياد باد




هم‌آيش برق و کامپيوتر ۶۹ برگزار شد.

امروز يکم خرداد ۱۳۸۳ حدود ۱۰ سال بعد از دانش‌آموخته‌گي (منظور همان فارغ‌التحصيلي است) اولين هم‌آيش برق و کامپيوتر ورودي‌هاي ۶۹ برگزار شد. سعي مي‌کنم خلاصه‌اي از جلسه‌ي امروز را برايتان شرح دهم. البته چون گزارش‌گر نيستم و قبلاً هم گزارش‌گري نکرده‌ام اميدوارم خيلي بد از آب در نياد.

ساعت ۵/۹ صبح من اولين کسي بودم که مقابل دانشکده‌ي برق حضور به‌هم رساندم! بعد از چند دقيقه يک پژوي ۲۰۶ با سه سرنشين خرامان خرامان از راه رسيد، نگاه مشکوکي به هم انداختيم. رد شد و رفت و دور زد ، برگشت و ايستاد. اولين کسي که پياده شد بعد از چند لحظه نگاه کردن شناختمش: افشين احمدزاده. بعد هم حسين نيک‌گفتار و مسعود اعظمي. کمي بعد بهمن سياح‌فر رسيد و صالح شرافت و سعيد محسني. کم‌کم بچه‌ها جمع شدند.
از آن‌جايي که دانشکده‌ي برق، با کمال تاسف، جايي را براي جمع شدن در اختيار ما قرار نداده بود تصميم گرفتيم در محوطه‌ي پشت کتاب‌خانه‌ي مرکزي گردهم‌ آييم. با سعيد محسني داشتيم يک اعلان مي‌نوشتيم تا افرادي که ديرتر مي‌رسند بدانند بايد به کجا مراجعه کنند که ديديم خانمي با عينک دودي سرگردان است و دارد با تلفن همراهش حرف مي‌زند. وقتي ما را ديد نزديک آمد و اعلان در حال نوشته شدن را ديد. گفتم شما هم براي هم‌آيش آمده‌ايد. گفت بله. گفتم من شما را نمي‌شناسم ( خوب طبيعي بود، بعد از ۱۰ سال و با آن عينک مرموز، خود شرلوک هولمز عزيز هم نمي‌توانست بشناسدش). گفت من هم شما را نمي‌شناسم (اين يکي اصلاً طبيعي نبود). گفتم من آقابابایي هستم و ايشان آقاي محسني و شما؟
-من سليمان‌جود هستم.

چند نفر ديگر از خانم‌ها هم رسيدند که البته من فقط خانم کشاورز را شناختم.

به هرحال رفتیم به محوطه‌ی پشت کتاب‌خانه‌ي مرکزي. چند نفر ديگر از بچه‌ها (ببخشيد، بزرگان) هم آن‌جا بودند: مجتبي اسلاميان، مجيد دهقاني، بهرام پروانيان و ...(بعداً اسم همه‌ي حاضران در جلسه را مي‌نويسم). کمي بعد چند نفر ديگر هم رسيدند: عباس جانقربان، رضا پورآقابابا، فرهاد يوسفي و...

محوطه‌ي پشت کتاب‌خانه برخلاف تصور ما سايه نبود و توي آفتاب هم نمي‌توانستيم بنشينيم. به پيش‌نهاد من قرار شد جلسه را در دانشکده‌ی فيزيک برگزار کنيم. همان‌طور که قبلاً هم گفتم دانشکده‌ی برق در اين زمينه با ما هم‌کاري نکرد. تنها همکاري دانشکده‌ي برق با ما اين بود که با وساطت دکتر ابراهيمي معاون آموزشي دانشکده، ليست اسامي دانش‌جويان ورودي ۶۹ را در اختيار من قرار دادند ( اين ليست را مي‌توانيد در قسمت Files گروه ياهو مشاهده کنيد). حتي اساتيدي هم که قول شرکت در هم‌آيش را داده بودند نيامدند. بگذريم.

رفتيم دانشکده‌ي فيزيک. کلاس ۲. رضا پورآقابابا، سعيد محسني و بهرام پروانيان زحمت شيريني و شربت را کشيده بودند. دستشان درد نکند. براي حفظ آسودگي وجدانم، ناگزير از ذکر يک نکته هستم. بهرام پروانيان و سعيد محسني زحمت درست کردن شربت را که سن‌ايچ بود کشيدند. يک کلمن بزرگ که قالب يخ بزرگي در آن بود. چون هم‌زن به آن بزرگي در دست نبود، بهرام شربت را با دست هم زد. البته خوب حتماً دستش را قبلاً شسته بود بیچاره (حالا که ديگه زياد فرقي هم نمي‌کنه).

به پيشنهاد مقداد محلوجي مقدم قرار شد افراد حاضر يکي يکي پاي تخته بيايند و ضمن شرح مختصري از زندگي و کار خود در ده سال گذشته، اسم و شماره‌ي تماس خود را روی تخته بنويسند (همه‌ی اين اسامي و شماره‌‌هاي تماس را در يک فايل جداگانه در گروه ياهو قرار خواهم داد). همه‌ی جزئيات يادم نمانده اما نکات جالبي را که يادم مانده برايتان نقل مي‌کنم. دوستان ديگري که در جلسه حاضر بودند مي‌توانند آن‌چه را از قلم افتاده بنويسند.

شايد جالب‌ترين نکته، فاش شدن راز کلاس آقاي مرزبان و آن عبارت ( F. Commando) روي تخته‌ی سوم بود که وسط درس ناگهان آشکار شد. آرش کچويي اعتراف کرد که کار مشترکي بوده از او و فرشاد هندي. فکرش را بکنيد خانم سليمان‌جود بعد از ده سال چه احساسي داشت.

جالب است بدانيد خانم سليمان‌جود به کارهاي هنري روي آورده که به قول خودش از اول مورد علاقه‌اش بوده و رشته‌ي دانش‌گاهي‌اش را به زور پدر و مادرش انتخاب کرده بوده. فيلم و سريال بازي مي‌کند. سريال سيب ترش (که من تابه‌حال نديده‌ام) و فيلمي هم دارد بازي مي‌کند در باره‌ی حمله‌ي آمريکا به عراق. در اين فيلم در نقش زن دوم يک مرد عرب که تعداد زيادي بچه دارد بازي مي‌کند. خودش گفت چون آباداني است و زبان عربي را خوب صحبت مي‌کند براي اين نقش انتخاب شده.

تعدادي از بچه‌ها با همسر و فرزند(ان)شان آمده‌ بودند از جمله: عباس جانقربان، سعيد محسني، فرهاد يوسفي، عباس رفيعي، رضا پورآقابابا و البته شنتيا يار احمديان که چند روزي است از آمريکا به ايران آمده و در همين چند روز هم ازدواج کرده. همسرش را مي‌شناسم. دانش‌جوي دانشکده‌ی خودمان است. ورودي ۷۹. شنتيا ديرتر از بقيه آمد، تقريباً آخرهاي جلسه بود ولي همان‌طور که قابل انتظار بود به خوبي مجلس را گرم کرد.

وقتي حسين نيک‌گفتار رفت پاي تخته از او خواستم جوکي را که آن‌وقت‌ها تعريف کرده بود دوباره تعريف کند. جوکش اين بود: اگر گفتيد وقتي که خدا دومين سياه‌پوست را آفريد چه گفت؟ جواب: اه اين يکي هم سوخت! مي‌خواستم از شنتيا هم خواهش کنم يکي از جوک‌هايي را که ان‌روزها تعريف کرده‌بود مجدداً تعريف کند ولي ديدم به هر حال خانم‌ها
هم هستند و زياد مناسب نيست. آن جوک در مورد نفرات اول تا سوم مسابقه بين سامورايي‌ها بود و قضيه‌ي کشتن مگس‌ها. بگذريم.

از دعوت‌کننده‌هاي اصلي فقط فرشيد سهيلي حضور داشت. افشين احمدزاده يادآور شد که وقتي ده سال پيش از او پرسيده چرا ده سال بعد را براي گرد‌هم‌آيي انتخاب کرده‌اند و نه زودتر، فرشيد گفته مي‌خواهيم ببينيم بعد از ده سال هر کس چه پخي شده.
اين حرف فتح بابي بود براي اين‌ که ملت کمي اندر مناقب پخ شدن داد سخن بدهند، تا جايي که در آخر بهرام پروانيان ياد‌آور شد که پخ شدن مقدمه‌اي براي پخته‌ شدن است!

دو نفر از حاضرين جزو برقي‌ها نبودند ولي حضورشان مايه مسرت دوستان شد:بهرام پروانيان (رياضي محض) و محمدرضا باغبانان (مواد).

خانم فرزانه‌ی کشفي (نرم افزار) به نکته‌ی جالبي اشاره کرد که تاحدي، به نظر من، غم‌انگيز هم بود. گفت با بسياري از دوستان براي بار اول است که آشنا مي‌شود. و دليل آن هم جو آن وقت‌هاي دانش‌گاه بود و آن محدوديت‌ها در روابط. راست مي‌گفت من حتي اسم او و خانم اعظم (مژگان) سوري ـ‌که او هم در جلسه حضور داشت‌ـ را هم يادم نمانده بود ( يعني از اولش هم نميدانستم!).

يک خبر غم‌انگيز هم اين بود که مطلع شديم يکي از هم‌کلاسي‌هايمان، امراله حيدري(الکترونيک) در اثر سرطان خون درگذشته است. خدايش رحمت کناد.

قرار شد آخرين جمعه‌ی ارديبهشت سال ۱۳۸۹ به مناسبت بيستمين سال ورود به دانش‌گاه مجدداً دور هم جمع شويم. در اين فاصله هم هر سال در آخرين جمعه‌ي ارديبهشت يک گردهم‌آيي خواهيم داشت که هر کس بتواند شرکت کند و ديداري تازه شود.

در پايان اسامي حاضران در جلسه را به ترتيب حضور در پاي تخته مي‌آورم.
مقداد محلوجي مقدم - احمد نادَعلي - عباس جانقربان - مسعود اعظمي - مجيد دهقاني - محمد‌صالح شرافت - بهمن سياح‌فر - کيوان آقابابائي ساماني - محمدرضا باغبانان - فرهاد يوسفي - مژگان (اعظم) سوري - فرزانه کشفي - رضا پورآقابابا - عباس رفيعي ساماني - يلدا سليمان‌جود - سعيد محسني - آرش کچويي - افشين احمدزاده - فرشاد ماهوشي - فرامرز زمان‌پور - حسين نيک‌گفتار - فرشيد سهيلي - مجتبي اسلاميان - سعيد ايزدي - مهران مروت - سهیلا کشاورز - طاهره مهديه - شنتيا ياراحمديان - بهرام پروانيان.

زياده عرضي نيست/ کيوان



سلام

سلام به همگی
یک - مهرداد خان گل ناراحت نباش که خودم اومدم به میدون
دو - این روزها من امتحان دارم. سر پیری و معرکه گیری ... حالا سرم شلوغه. امتحانات که تمام شد بیشتر می نویسم
سه - ظاهرا فردا صبح دوستان توی ایران دور هم جمع می شوند. ده سال پیش که کارتهای دعوت را گرفتیم چی تصوری داشتیم از گذر این زمان و حالا .... چه زود گذشت. مثل یک خواب ... و البته نیمه تمام .... نمی دونم شرایط برای ما که بخواهیم با وب کم دوستان را ببینیم فراهمه یا نه ولی به هر حال دوستان جای ما را خالی کنند
چهار - قرار بود هر هفته یکی در مورد این ده سال بنویسه. آقا مهرداد همه منتظرن لطفا زودتر. البته انگار خیلی هم همه منتظر نیستند. اما من یکی واقعا منتظرم
پنج - دوستانی که دسترسی به سی دی فیلم مارمولک ندارند می تونن توی این لینک پیداش کنن
شش - فکر کنم بشه یک ترتیبی داد که هر وقت مطلب جدیدی توی وبلاگ نوشته می شه با ایمیل یک یادآوری برای اعضا یا گروه یاهو فرستاد. اگه خیلی زحمت نداره دست آرش خان را می بوسه
هفت - همین جوری نوشتم هفت چون هفت شگون داره
عزت زیاد
فرشاد فاطمی

بنویسید پس

انگار کسی حال نوشتن ندارد. کاری ندارد که، قرار نیست که همه مثل فرشاد شعر بگویید. (می‌توانید مثل من «شعر» بگویید.:) ) چند خط بنویسید درباره‌ی هر چه که دوست دارید یا دوست ندارید. لزومی هم ندارد چیز مهمی باشد. ساده است: همین که دیگران را از احوال خودتان یا یکی که جمعمان می‌شناسندش با خبر کنید. یا مثلا چیز جالبی روی اینترنت پیدا کنید و این‌جا به آن لینک بدهید. آداب خاصی هم ندارد جز این که پدر این زبان فارسی مادر مرده را در نیاورید. اگر هم سخت است برای‌تان که فارسی تایپ کنید مثل من که یکی یکی کلیدها را شکار می‌کنم، می‌توانید به انگلیسی بنویسید. منظورم پینگلیش نیست ها. اگر هم با کامپیوترتان به هر دلیلی نمی‌توانید فارسی بنویسید، می‌توانید از لامپونويس فارسی استفاده کنید. پس بنویسید.

۱۳۸۳/۰۲/۲۸

محلی برای دوستی‌ها

سایت جالبی هست به اسم Orkut که به همه دوستان پیشنهاد می‌کنم که در آن عضو شوند. در این سایت شما می‌توانید پروفایلی در معرفی خودتان بسازید و دوستان خود را که در این سایت عضو هستند را معرف کنید. هر دوست، دوستان دیگری دارد و آنها دوستانی...
به کمک امکانات این سایت تا به حال توانسته‌ام که تعدادی از دوستان قدیمی را دوباره پیدا کنم. امشب هم آرش عفیفی (از بروبچه‌های کامپیوتر ۶۹) هم مرا آنجا پیدا کرده بود و به من لینک داده بود. سالها بود که از او خبری نداشتم و خیلی غیرمنتظره در orkut به هم رسیدیم. بد نیست که شما هم عضو شوید و دایره دوستی‌ها را گسترده‌تر کنیم.

۱۳۸۳/۰۲/۲۷

حمید ستار و کيهان کلهر

وب‌گردی می‌کردم چند روز پیش که برخوردم به این نوشته از حمید ستار. گزارشی است از کنسرت کیهان کلهر در نیویورک. کلهر را که می‌شناسید، نه؟ حمید ستار را چه‌طور؟ پس گزارش را بخوانید و هر دو را به‌تر بشناسید.‌

۱۳۸۳/۰۲/۲۵

ايراني‌ها در همه جا

ايراني‌هاي غريب

آيا كسي سعي كرده آماري از پراكندگي جغرافيايي محل زندگي فعلي بروبچه‌هاي iut69ece تهيه كنه؟ براي خود من جالب بود بدونم كه از شرق‌دور و هندوستان گرفته تا اروپا و آمريكا دوستان همه‌جا پخش شده‌اند. راستي، آيا بيشتر دوستان الان در‌ ايران هستند يا خارج از ايران؟ از بين خارجي‌ها، بيشتر در كدام كشور هستند؟ كدام قاره بيشترين طرفدار را دارد؟ چندنفر به ايران برمي‌گردند و چندنفر در خارج مقيم شده‌اند؟ چرا برمي‌گردند و چرا برنمي‌گردند؟ چند نفر تا به حال از ايران خارج نشده‌اند؟ فكر كنم چنين جامعه آماري از تحصيل‌كردگان ايراني مورد جالبي براي بررسي باشه. حالا كي پيش‌قدم مي‌شه؟
اگر گفتيد اين دوتا ايراني بالا الان كجا زندگي مي‌كنند؟

۱۳۸۳/۰۲/۲۴

ما براي وصل كردن آمده‌ايم...

بيژن از بين دوستان اولين كسي بود كه خواست در وبلاگ لينكي به صفحه شخصيش داده شود. از آنجايي كه ممكن است دوستان ديگري هم باشند كه صفحه‌هاي شخصي يا وبلاگ داشته باشند، تصميم گرفتم كه در قسمت كناري صفحه بخشي براي اينكار قرار دهم. مشكل در انتخاب اسمي بود كه در عرض باريك اين قسمت جا بشود و به اين ترتيب واژه دوستنوشتها به معناي «وبلاگ‌ها يا صفحه‌هاي شخصي دوستان» اختراع شد!

۱۳۸۳/۰۲/۲۳

تحویل بگیرید

حضراتی که می‌آیید این‌جا سر می‌زنید و بی‌خبر می‌روید پی کارتان! یک خرده ما را تحویل بگیرید. دست کم چهار کلام توی comment بنویسید که ما غریب‌مرگ نشویم و ناکام.

۱۳۸۳/۰۲/۲۲

چگونه فارسي و انگليسي بنويسيم؟

هنگامي كه پيام جديدي ايجاد مي‌كنيد، به صورت پيش‌فرض دو سطر در پيام شما به عنوان راهنما نوشته مي‌شود:


<p class=en>Write English text like this</p>
<p class=fa>متن فارسي را به اين شكل بنويسيد</p>


اينها به اين معني هستند كه اگر مي‌خواهيد متن شما به فارسي (يعني از راست به چپ) نشان داده شود، بايد آنرا در بين علايمي كه در سطر دوم نشان داده شده محصور كنيد و اگر مي‌خواهيد به انگليسي بنويسيد مي‌توانيد از مثالي كه در سطر اول آورده شده استفاده كنيد. اگر معمولا فقط به فارسي مي‌نويسيد، كافي است كه سطر اول را به كلي پاك كنيد و تمامي پيام خود را در درون تگ‌هاي HTMLي كه در سطر دوم آمده بنويسيد. مانند اين مثال:


<p class=fa>اين يك پيام آزمايشي است</p>


كه در نتيجه پيام شما به اين شكل ظاهر خواهد شد:


اين يك پيام آزمايشي است


اگر فقط از يك زبان براي نوشتن پيام خود استفاده مي‌كنيد كافي است تمامي متن خود كه مي‌تواند تعداد پاراگرافهاي زيادي داشته‌باشد را تنها در يك جفت تگ HTML ذكر شده محصور كنيد.

قالب جديد براي وبلاگ

هنوز وبلاگ به طور رسمي راه‌اندازي نشده، قالب وبلاگ جديد شده! با توجه به اينكه من براي اولين بار است كه مجبور شده‌ام با CSS كار كنم، اميدوارم كه نتيجه خيلي بد نشده باشه. ملت نظر بدين...

۱۳۸۳/۰۲/۲۱

لينك به وبلاگها

اگر از بين دوستان كسي وبلاگ يا صفحه‌وب شخصي دارد مي‌تواند به مهرداد يا آرش خبر دهد تا در قسمت سمت چپ صفحه به آن لينك بدهيم.

۱۳۸۳/۰۲/۲۰

سخن اول

سلام بر همگي دوستان عزيز. اين وبلاگي جمعي است براي تمامي ورودي‌هاي سال ٦٩ دانشكده برق و كامپيوتر دانشگاه صنعتي اصفهان. همه دوستان مي‌توانند براي عضويت با مهرداد صحبت كنند و در صورتي كه پيشنهاد فني يا هنري براي بهتر كردن اين وبلاگ داريد مي‌توانيد با ‌آرش صحبت كنيد.