در کلافگی خبرهای خوش و ناخوشی که از ایران میرسد، وب سایت شرق را باز میکنم. عکس ژولیت بینوش را گذاشتهاند در صفحهی اول و زیرش گفتوگوی خبرنگارشان را آوردهاند با او. لابد خبر مهمتری نداشتهاند که در صفحهی اول روزنامه بیاورند. شاید هم داشتهاند اما اجازه چاپش را نه. چه فرقی میکند؟ همین یکی را هم که خواستهاند و توانستهاند چاپ کنند با نابَلدی نابود کردهاند. پیشدرآمد گفتوگو را میخوانم. جفنگ است. این جمله را چند بار میخوانم اما نمیفهمم یعنی چه:
تلخى قهوه كافه هاى پاريس با متن نظريه هاى سارتر درهم مى آميخت تا راه ديگرى به افق باز شود.
از خیر مقدمه میگذرم. خود گفتوگو را میخوانم. خبرنگار ذوقزده و آدمندیدهی شرق اینقدر روشنفکر-روشنفکر به ناف هنرپیشهی بینوا بسته که اگر توی عکس روسری سرش نبود شاخهایش را میشد دید. بعید میدانم سوزان سانتاگ و هانا آرنت هم به همهی عمرشان این همه روشنفکر از کسی شنیدهباشند. این دو تا اسم را هم آوردم به سبک خبرنگار شرق برای روشنفکرنمایی و قلمفرسایی. (تا حالا چند بار نوشتم روشنفکر، اگر این روشنفکری را هم که همین الان نوشتم بشمارید؟)
آخرهای گفتوگو ژولیت، که از بس روشنفکر شنیده حوصلهاش سر رفته، شروع میکند به سوال کردن. نظر خبرنگار و مردم ایران را دربارهی فرانسه میپرسد. خبرنگار دوباره میزند به صحرای کربلا و دوباره شعری را که حفظ کرده از اول میخواند. ژولیت میگوید نه منظورم از لحاظ سیاسی بود و این که فرانسه حتی در جنگ ایران و عراق هم دخالت کرده. خبرنگار میگوید آهان از اون لحاظ و غیرت داییجانناپلیونیاش میزند بالا و جواب میدهد که «نقش فرانسه در جنگ ایران و عراق از آمریکا و انگلیس کمرنگتر بود». انگار میراژ و سوپراتاندارد هم ساخت انگلیس بود و ما نمیدانستیم.
-------------------------------------------------------------------------
راستی سرمقالهی عباس عبدی را در همان صفحهی اول شرق بخوانید. بد نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر