۱۳۸۷/۱۱/۰۸

طبیبیان در نیویورکر

شماره‌ی جدید ( ۲ فوریه ۲۰۰۹ ) مجله‌ی نیویورکر مقاله‌ای طولانی دارد درباره‌ی دکتر محمد طبیبیان. دکتر محمد طبیبیان از معدود اقتصاددان‌های درست‌ و حسابی ایران است که سال‌ها در سازمان برنامه و بودجه کار کرده است. در اوایل کارش استاد دانش‌کده‌ی صنایع دانش‌گاه صنعتی اصفهان بوده‌است. بعدها به موسسه‌ی عالی پژوهش در برنامه‌ریزی و توسعه (وابسته به سازمان برنامه‌ و بودجه) می‌رود. نسل جدید اقتصاد‌خوانده‌های ایران (از جمله فرشاد خودمان) اغلب از شاگرد‌ان او هستند. البته در مرداد ۸۵ بازنشسته‌اش کردند.

خلاصه‌ی مقاله را این‌جا می‌توانید بخوانید. اصل مقاله‌ی کامل فعلآ به رایگان در وبسایت مجله در دسترس نیست٬ اما احتمالآ تا چند هفته‌ی دیگر می‌توان روی اینترنت هم پیدایش کرد. اگر برای خواندنش عجله دارید می‌توانید مجله را بخرید.

۱۳۸۷/۱۱/۰۷

Facebook

به نظر می‌رسد که وبلاگ خیلی خلوت شده و کمتر از حال هم باخبر هستیم. پیش‌نهاد می‌کنم که دوستان اگر می‌توانند عضو Facebook شوند تا بیشتر از حال همدیگر باخبر شویم. من، شنتیا، بیژن نجفیی، آرش کچویی و آرش عفیفی‌ به نسبت فعال هستیم. چند روز پیش عزیز رشیدی هم عضو شده. علی غیاثی‌نژاد و مسعود بابایی‌زاده هم عضو هستند ولی انگار خیلی فعال نیستند. خلاصه عضو شوید، عکس‌هایتان، تلفن و آدرس ای‌میل خودتان و خبرهای شخصی‌تان را هم با دوستان به اشتراک بگذارید.

۱۳۸۷/۱۰/۲۵

تفاوت مدیریت

مطلبی در مورد تفاوت مدیریت در ایران و انگلستان دیدم که به نظرم تا حد زیادی با واقعیتها تطابق دارد و خواندنش خالی از لطف نیست.البته این مطالب به صورت طنز می باشد ،همچنین شامل تمام مدیران (چه ایرانی و چه انگلیسی)نخواهد بود و طبیعی است در هر دو کشور استثنائاتی هم وجود دارد. بنابراین امیدورام به دوستانی که احیاناً مدیر دولتی شده اند بر نخورد.
  • در انگلستان موفقيت مدير را بر اساس پيشرفت مادي و اقتصادي مجموعه تحت مديريتش مي‌سنجند، در ايران موفقيت يک مدير را نمي‌سنجند، خود مدير بودن نشانه‌اي از موفقيت محسوب مي‌شود!
  • در انگلستان مديران و روسا بعضي وقت‌ها استعفا مي‌دهند، در ايران عشق به خدمت مانع از اين امر مي‌شود!
  • در انگلستان افراد از مشاغل پايين شروع مي‌کنند و به تدريج ممکن است ارتقا پيدا کنند، در ايران برخي افراد مادرزادي مدير و رئيس اند و اولين شغل‌شان (در بيست و چند سالگي) مديريت و رياست است!
  • در انگلستان براي يک مقام دنبال فرد مناسب مي‌گردند، در ايران براي يک فرد، دنبال مقام مناسب مي‌گردند! و حتي در صورت لزوم يک مقام تازه ساخته مي‌شود!
  • در انگلستان کسي که کارمند ساده است، سه سال بعد ممکن است مدير شود. در ايران کسي که کارمند ساده است، سه سال بعد هنوز کارمند ساده است، ولي در اين مدت سه بار رئيس‌اش عوض شده!
  • در انگلستان کسي که خيلي دانش و تجربه داشته باشد و بخواهند از او بيشترين استفاده را ببرند، به سمت مشاوري گماشته مي‌شود. در ايران کسي که نخواهند ازش استفاده کنند، مشاور مي‌شود!
  • در انگلستان اگر کسي از کار برکنار بشود، عذرخواهي مي‌کند و حتا ممکن است محاکمه شود. در ايران بعد از برکناري، طي مراسم باشکوهي از فرد تقدير شده و وي را به مديريت جاي ديگري مي‌گمارند!
  • در انگلستان مديران يک اداره کارشان را به صورت گروهي انجام مي‌دهند، اما مستقل از هم استخدام شده يا برکنار مي‌شوند. اما در ايران افراد به صورت گروهي از يک اداره به اداره ديگر جا به جا مي‌شوند، ولي در حين کار هيچ نوع هماهنگي ندارند!
  • در انگلستان براي استخدام يک رئيس دانشگاه، مثل بقيه مشاغل، در روزنامه‌ها آگهي چاپ مي‌کنند، از بين درخواست‌هاي رسيده با برخي مصاحبه مي‌کنند و سرانجام يکي را انتخاب مي‌کنند. در ايران، براي انتخاب رئيس به افراد مورد نظر تلفن مي‌کنند!
  • در انگلستان معمولا زمان پايان کار يک رئيس و شروع کار نفر بعدي از ماه‌ها قبل مشخص است. در ايران، يک رئيس ممکن است خبر برکناري‌اش را همان روز بشنود!
  • در انگلستان، همه مي‌دانند درآمد قانوني يک رئيس دانشگاه زياد است، ولي در ايران مديران و روسا انسان‌هاي ساده‌زيستي هستند که درآمدشان به کسي ربطي ندارد!
  • در انگلستان، شما استاد و رئيس دانشکده را به اسم کوچک صدا مي‌زنيد، در ايران استاد را با لقب‌هايش صدا مي‌زنيد و رئيس را صدا نمي‌زنيد، چون به شما وقت ملاقات نمي‌دهد!
  • در انگلستان سابقه کار کافي براي تصدي يک مقام لازم است، در ايران مورد اعتماد بودن کفايت مي‌کند...

۱۳۸۷/۱۰/۱۶

پی نوشت لینک کناری

لینکی که مهرداد در کنار صفحه با عنوان "صوفیه، صهیونیسم" داده را دیدم.
حقیقتا ما که رابطه صوفیه ( پایتخت بلغارستان) را با صهیونیسم نفهمیدیم.
حتی بین صوفیان (پیروان طریقه تصوف) و صهیونیسم هم نتوانستیم رابطه ای پیدا کنیم.
از آن بدتر نتوانستیم بین لرها و سرنوشت صهیونیستها ارتباطی برقرار کنیم، حالا اگر گفته بود قزوینی ها باز یک چیزی.