۱۳۸۸/۰۹/۳۰

غریبانه

روزگار غریبی است! قضاوت می کنیم مردمان را و کیفر مقرر می کنیم ایشان را آنچنانکه کفاره گناهانشان باشد و فرمان می دهیم خدا را که عقوبتش کافی است پاداشش ده!

۱۳۸۸/۰۹/۲۹

محرم امسال

یادم هست یکبارنزدیک محرم دوستی مطلبی نوشته بود ومن هم در کامنت یکی از جملات دکترشریعتی را نوشته بودم مبنی براینکه خون حسین نماد فریاد مظلومان وستمدیدگان در طول تاریخ برعلیه ستمگران وظالمان است شاید آنموقع که این مطلب را می نوشتم به اندازه محرم امسال با اعماق وجودم این حقیقت را لمس نکرده بودم محرم امسال با همه سالها فرق می کنه واین حقیقت که خون حسین تا ابد جاریست وامام حسین باید شهید می شد تا برای همیشه فریاد مظلومان وستمدیدگان در طول اعصار وقرون باقی بماند بیشتراز همیشه درمحرم امسال نمود پیدا می کنه این حقیقت که مرگ با عزت بهتراز زندگی با ذلت است به قول عزیزی:

اینک یزید با اینکه همه ابزارهای زر و زور و تزویر را در خدمت خویش دارد،
تاب تحمل هیچ منتقدی را ندارد،چنین است که مخالفان را در مقابل دو انتخاب مخیر می گذارد: زندگی ذلت بار
زیر سایه بیعت کسی که شایسته حکومت بر مسلمانان نیست یا مرگی که هر که خواهان تغییر ...و تحول وضعیت کنونی است به اتهام خروج ازدین مستحق آن است

۱۳۸۸/۰۹/۲۳

مجيد

ديروز ايميلم را كه چك ميكردم ديدم مجيد دهقاني در مسنجرانلاين است گفتم بگذار بهش سلامي بكنم و سلامي نوشتم و جوابي گرفتم خواستم مكاتبه را ادامه بدم كه پيغامي بصورت پنگليش دريافت كردم كه من انرا بدين صورت خواندم"من خانه ام اقاي دهقاني هستم"، من كه كمي تعجب كردم خودم را معرفي كردم سپس در ادامه متوجه شدم كه نوشته بدين صورت بوده"من خانم آقاي دهقاني هستم" خلاصه ببخشيد و خداحافظي، امروز به مجيد زنگ زدم و ماجرا را تعريف كردم كه خبر دفاع از تز دكترا يش را بهم داد و دعوتم كرد به حضور در جلسه دفاعيه چهار شنبه مورخ2/10/ 88و سپس صرف ناهار،من دوستان را به حضور در جلسه دفاعيه دعوت ميكنم ولي ناهارش ....

۱۳۸۸/۰۹/۲۱

ما لما لتا

يكي دو هفته پيش پنجشنبه كار آشپزي به من محول شد، غذايي درست كردم كه طرز تهيه انرا برايتان مينويسم . ابتدا پياز را سرخ كرده و سپس ميگو را به ان اضافه ميكنيم ، نمك ، زرد چوبه و فلفل به آن اضافه ميكنيم و انرا كمي سرخ ميكنيم سپس ذرت، قارچ و فلفل سبز به ان اضافه ميكنيم و با يك ليوان آب و يك قاشق رب گوجه و ميگذاريم تا اب ان كار برود. سپس در يك ظرف پيركس به اندازه يك نان پيتزا، يك نان پيتزا ميگذاريم ،كنار ظرف هم نان لواش ميگذاريم و مواد تهيه شده را روي نان پيتزا ميريزيم و روي ان را با پنيرپيتزا ميپوشانيم و انرا در فركه قبلا روشن كرده و گرم شده قرار ميدهيم .پس از مدت 10 دقيقه غذاي شما آماده است . بجاي ميگو ميتوانيد از گوشت چرخ كرده يا مرغ اب پز ريش ريش شده هم استفاده كنيد .نوش جان . محمد پسرم پرسيد اسم اين غذا چيست؟ من هم كه نميدانستم گفتم: مالمالتا.

۱۳۸۸/۰۸/۲۵

بازديد چشمي

يكي ازا نواع بازديد ازخطوط انتقال بازديدچشمي توسط هليكوپتر است؛در اين بازديد معايبي از قبيل شكستگي مقره، لانه پرندگان وسرقت بدنه دكل قابل مشاهده ميباشد.البته ميتوان با نصب دوربين ،دستگاه ترمو و‍ي‍ژ‍ن و كرونا ميتر اين بازديدها را كاملتر و مفيد تر انجام داد. ديروز من يكي از بازديد كنندگان خط 400 كيلو ولت چهلستون - كارون 3 بودم ،اولين تجربه پرواز با هلي كوپتر، هلي كوپتري با عمري بيش از 30 سال،ديدن باغهاي اصفهان از بالا در فصل پاييز يكي از بهترين نقاشيهاي طبيعت،عبور از كوهاي زاگرس ، مشاهده كوچ عشاير و زندگي مردم در روستاهايي در دامنه زاگرس بدون هيچگونه امكاناتي از مشاهدات من در اين پرواز بود.البته صداي زياد و نداشتن گوشي باعث سر درد من پس از اين سفر 4 ساعتي شد.پروازهاي هلي كوپتري بدون چتر نجات انجام ميشود.در ابتدا پرواز من از يكي از دوستانم پرسيدم كه" ايا تجربه چنين بازديدهايي را داشته است؟" وايشان گفتند بله.سپس من گفتم پس احتمال سالم برگشتنمان وجود دارد.

۱۳۸۸/۰۷/۱۸

عروسي

هفته گذشته مراسم ازدواج پدرم بود؛بعد از گذشت بيش از دو سال از فوت مادرم هفته گذشته طي دو جلسه خواستگاري انجام و جمعه گذشته عروسي در باغ برگذار شدو به سلامتي عروس و داماد زندگي مشترك را آغاز كردند.البته اين جور ازدواجها شرايط خاص خودش را دارد مثلا داماد 73 سال و عروس خانم 45 سال سن دارند.در مراسم عروسي ميگفتند ماشاا... داماد عجب نوههايي دارد.البته پسرها و دامادهاي عروس خانم هم حضور داشتند. خلاصه جالب بود جاي شما خالي.

۱۳۸۸/۰۷/۰۵

خودراه اندازي black start

يكي از مواردي كه در سيستم قدرت داراي اهميت است مسئله بازيابي شبكه پس از خاموشي سراسري (black out) مي باشد. پس از خاموشي سراسري هدف رساندن برق از طريق نيروگاههاي آبي به ساير نيروگاهها براي راه اندازي و تامين تغذيه داخلي براي توليد مجدد برق و برقداري حداكثر مصرف كنندگان بصورت جزيرهاي ميباشد.جمعه گذشته يك سناريوي تست خودراه اندازبصورت آزمايشي در شبكه انجام گرديد و پست 400 كيلو ولت شهركرد از طريق نيروگاه كارون 3 بصورت جزيرهاي تغذيه شد.پس از برقداري جزيرهاي قسمتهاي مختلف شبكه، اين جزيرهها با يكديگر پارالل ميشوند و شبكه به حالت عادي عملكرد خود باز ميگردد.

۱۳۸۸/۰۶/۳۰

شرح حال

من روز ده خرداد با هزار اميد و آرزو به ايران برگشتم. از آرزوهاي برباد رفته نمي گويم.
از سه روز قبل كارم را در دانشگاه شروع كرده ام.
ديگر چه بگويم كه در اين سه ماه و اندي وقتم صرف مرتب كردن زندگي شخصي شد و حرص خوردن بابت زندگي اجتماعي. به هرحال دوستان من را هم به ليست رفقاي حاضر در تهران اضافه كنند.

عيد سعيد فطر مبارك


۱۳۸۸/۰۶/۲۰

Engineering Education

While ago we had a discussion regarding engineering education in Iran. I think this report might be useful for people involved.

۱۳۸۸/۰۶/۱۴

درگذشت مهندس آسفی

از طریق ایمیل دوستان باخبر شدم که متاسفانه آقای مهندس آسفی، استاد نرم‌افزار دانشکده برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان روز پنجشنبه گذشته (پریروز) در اثر سکته قلبی درگذشته‌اند. روحشان شاد.

۱۳۸۸/۰۶/۰۹

محمدرضا جلائی پور

يکشنبه 2 هفته پيش (جای همگی خالی) توی صحرای عرفات بودم که دلم برای روز عرفه و دعای آن در حسينيه ارشاد تنگ شد. بی اختيار ماهها و روزها را تا رسيدن آن در ذهنم مرور کردم و شمردم. چند سالی است که با دعای عرفه همراه با سخنرانی دکتر مهدوی در حسينيه ارشاد خو کرده ام. بر خلاف بسياری از اين آقايان سخنران و نوحه خوان که امام حسين و يارانش را در حد يک سری آدم بيچاره و درمانده پائين می آورند تا قطره اشکی به چشم مردم بنشانند، آنچه که در آنجا رخ می دهد بيان عظمت و زيبائيهای کربلا و عاشوراست و همين کافی است تا تو در مقابل اين همه زيبائی به وجد آمده و بی اختيار اشک بريزی. پس از سخنرانی هم دعای زيبای عرفه بود که با نوای دلنشين 2 جوان که نمی شناختمشان و قرائت ترجمه همزمان توسط يک خانم اجرا می شد. زيبائی و رسائی کلام امام و اين اجرای ساده و بی آلايش واقعا لرزه بر وجود انسان می انداخت.
هفته پيش از متن نامه سرگشاده يکی از جوانان دارای مدال المپياد متوجه شدم که آن نوای دلنشين متعلق به محمدرضا جلائی پور بود. مرور آن لحظات ناب و تعلق آن همه سادگی و بی آلايشی به برنده مدال طلای المپياد ادبی، رتبه اول کنکور و دانشجوی ممتاز دوره دکترا برايم جای بسی تعجب بود و عجيب تر اينکه اين انسان شريف اينک در سلول انفرادی زندان اوين نظام مقدس جمهوری اسلامی! ايران اسير است.
نمی دانم زندانی شدن او از سر دينداری حاکمان است يا آزادگيشان! حاکمانی که داعيه حسينی بودنشان گوش فلک را کر کرده است. اما بی شک لبخند از سر آرامش و اطمينان محمدرضای جلائی پور در صحنه چهارم نمايش مضحک بيدادگاه، نشان از شناخت و پيروی واقعی او از امامش دارد.

۱۳۸۸/۰۵/۱۹

تنگ نظري

نميدانم اسم خوبي انتخاب كردم يا نه اما دلم ميخواست اين حرفها را بزنم تا كمي سبك شوم ، در شركت ما براي هر نفر سقف تعيين كردند بيش از دو مقاله در سال ندهد، نميدانم دليلشون چي است ،شنيدم گفته اند يك تيمي درست شده و مقاله ميده ،به نظر شما بد است يك چنين تيمهايي تشكيل بشه؟ من حتي پيشنهاد كردم سقف مالي يا امتيازي براش لحاظ كنند ولي اقدامي نشده،شايد مبلغ مالي كه براي مقاله در نظر گرفتن براتون بگم خندتون بگيره. براي مقالات قبول شده بعد از كنفرانس هم ميخواند براشون توضيح بديم، فكر ميكنم اين هم يك جور تفتيش است.

۱۳۸۸/۰۵/۱۸

ظلم

فعلا به نظر می‌رسد که همه در مود «سکوت معنی‌دار» هستیم!

برای تنوع اینجا را بخوانید.

۱۳۸۸/۰۵/۱۲

روح گويا )) (Goya's Ghost)

روح گويا اسم فيلمي است كه در لينك بالا در مورد آن توضيح داده شده است، يك جاي فيلم از دختري كه در حال شكنجه شدن است مي خواهند كه حقيقت را بگويد، او ميگويد حقيقت چيست تا ان را بگوييم و....

۱۳۸۸/۰۵/۱۱

color revolution

اين مطلب در سايت الف بود نظرتان در مورد اين مقاله چيست؟

۱۳۸۸/۰۵/۰۷

God moves in a mysterious way


God moves in a mysterious way
His wonders to perform;
He plants His footsteps in the sea,
And rides upon the storm.

Deep in unfathomable mines
Of never-failing skill
He treasures up His bright designs,
And works His sovereign will.

Ye fearful saints, fresh courage take,
The clouds ye so much dread
Are big with mercy, and shall break
In blessings on your head.

Judge not the Lord by feeble sense,
But trust Him for His grace;
Behind a frowning providence
He hides a smiling face.

His purposes will ripen fast,
Unfolding every hour;
The bud may have a bitter taste,
But sweet will be the flower.

Blind unbelief is sure to err,
And scan his work in vain;
God is His own interpreter,
And He will make it plain.

William Cowper

ارغوان

گفته‌بودم چهارشنبه‌روزی چیزکی می‌نویسم درباره‌ی این پانوشت. دو-سه تا چهارشنبه آمد و رفت، اما حس نوشتن نیامد. هنوز هم حسش نیست. دلم گرفته. به قول کیوان این روزها که می‌گذرد شادم که می‌گذرد این روزها. بگذریم.
ارغوان سایه را بخوانید، بشنوید، ببینید.
پی‌نوشت: ارغوان را با صدای سایه از این‌جا دانلد کنید.

۱۳۸۸/۰۵/۰۳

بردگی

با همه اعصار همراه شده ام. از کرانه های گنگ تا سواحل فرات، از دهانه رود نیل تا دشت های آشور، از میدان های آتن تا کلیساهای روم، از زاغه های قسطنطنیه تا قصرهای اسکندریه ... با وجود این، بردگی را با روند جهلی پرابهت و مجلل بر همه آنها چیره دیدم. مردمانی را دیدم که جوانان و دوشیزگان خود را در پای بت که خدایش می نامیدند قربانی می کنند، برپای این بت شراب و گلاب می ریزند، او را ملکه می نامند، در مقابل شمایلش کندر می سوزانند، او را پیامبر خطاب می کنند، در مقابلش زانو می زنند و به ستایشش می پردازند، او را قانون تلقی می کنند، برایش می جنگند و می میرند، آن را وطن پرستی محسوب می کنند، به اراده او تسلیم می شوند، او را سایه خدا بر زمین می خوانند، به خاطرش خانه ها و بناها را ویران و با خاک یکسان می کنند، برادرش نام می نهند، به هوای او خصومت می ورزند و می دزدند، خوشبختی و سعادتش می نامند، برایش دست به خون می آلایند و مساواتش قلمداد می کنند. این بت، نام های گوناگون دارد اما در حقیقت یکی بیش نیست. این بت، جلوه های گوناگون دارد اما از یک عنصر ساخته شده است. در واقع بیماری مزمنی است که توسط هر نسل برای نسل آینده به ارث گذاشته می شود.
به من می گویند: "اگر برده ای را خفته دیدی بیدارش نکن مبادا مشغول دیدن خواب آزادی باشد." و من به آنها می گویم: "اگر برده ای را خفته دیدید بیدارش کنید و آزادی را برایش توصیف کنید."

۱۳۸۸/۰۴/۳۱

تار عنكبوت

شفيعی كدكنی: پيش از شما به سان شما بی‌شمارها با تار عنكبوت نوشتند روی باد كين دولت خجسته‌ی جاويد زنده باد!

۱۳۸۸/۰۴/۱۰

نقش ایرانیان خارج از کشور - فرصت یا شرّ؟

این مطلب را در جواب دوستانی که منکر اثر گذاری مثبت ایرانیان خارج از کشور در آینده سیاسی ایران هستند می نویسم. اما قبل از هر چیز لازم به توضیح است که نه من سیاسی ام ، نه علاقه ای به سیاست دارم و نه ادعای اطلاع از سیاست دارم. فقط به عنوان یک ایرانی که علاقه مند به آینده ایرانست آرزومندم که با کمترین هزینه ممکن، ایرانی آباد و سرفراز داشته باشیم.
1. وقتی در سوییس بودم فکر می کردم بهتر از این کشور برای زندگی وجود ندارد. آنجا همه چیز با نظم بود، با کیفیت زندگی در حد عالی برای همه کس بهمراه بهترین شکل دموکراسی و سطح عالی علم و دانش. با این وصف برایم جالب بود که می دیدم حتی مردم سوییس نیز برای زندگی، بخصوص در دوران جوانی، آمریکا را ترجیح می دهند. بلاخراه با وجود موقعیت شغلی مطمیِن تصمیم گرفتم به آمریکا مهاجرت کنم...
2. در آمریکا با توجه به اینکه در هاروارد که یکی از بهترین دانشگاه های آمریکاست شروع به کار کردم سریعا پشیمان شدم که چرا به آمریکا آمدم! بنظرم اینجا کاملا شبیه ایرانست، بی نظمی، رابطه بازی، و لاف زنی ... خیلی نظرات بیشتر رویایی بود تا واقعیت. کافی بود نظرت جالب و با استدلال باشد، هر چند رویایی، تا پذیرفته شود! با بعد از مدتی با کمال تعجب دیدم که با این وجود بازده کاری مفید بسیار بالاست البته ساختار کاری نیز بگونه ای بود که چند برابر سوییس از آدم کار کشیده می شد. کمی که گذشت تازه متوجه شدم که علت اینکه اینجا برای هر کسی جذاب است اینه که برای هر کسی فرصت هست. مهم نیست که از کجا آمده ای، چفدر باهوش هستی، چقدر پول داری یا چقدر رابطه داری. مهم اینه که چه جوری بتوانی فرصتها را پیدا کنی و به بهترین شکل از آنها استفاده کنی. در اینجا به کسانی که نتوانند از فرصتها خوب استفاده کنند بازنده خطاب می شوند و جالب اینجاست که یکی ار بدترین نسبتها در آمریکا کلمه بازنده است.. کمی که دقت کردم دیدم که آمریکایها از بچگی یاد می گیرند که چگونه بازنده نباشند حتی مقام دوم داشتن نیز بازنده تلقی می شود... در آمریکا مهم نیست این فرصت از طرف چه کسی ایجاد می شود می تواند از هر سنی، ملیتی، مذهبی یا سطح تحصیلاتی باشد مهم اینست که فرصتی با پتانسیل منفعت دهی ایجاد شده....
3. به عقیده من یکی از مشکلات ما ایرانی ها اینه که یاد نگرفته ایم چگونه از فرصتها استفاده کنیم! در عوض خوب یاد گرفته ایم که با همدیگر چگونه رقابت کنیم هرچند اگر نفعی به ما نرسد وهر چند پر هزینه باشد! همین موضوع ممکن است در مورد انتخابات اخیر صدق کند. بعبارتی بجای بررسی کردن همه فرصتها براحتی از آنها می گذریم. با داشتن کمی بد بینی براحتی از فرصتها صرف نظر می کنیم و بهمین دلیل یا نمی توانیم به موفقت لازم برسیم با هزینه بسیار زیادی برای رسیدن به اهدافمان پرداخت می کنیم. اما آیا وجود ایرانیان خارج از کشور بخصوص آمریکا فرصت است یا شرّ؟
4. بعد از کمی زندگی در آمریکا با کمال تعجب متوجه شدم که سیستم اینجا بسیار مردمی تر از سوییس است! بعبارتی افکار عمومی بزرگترین قدرت را دارد. مهم نیست که در چه مقامی هستید، چقدر رایطه دارید، یا چقدر ثروتمند هستید، کافی است افکار عمومی ضد شما شود تا همه چیز را از دست دهید! کمترین اتهام مالی یا اخلاقی اگر افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهد شما را به زیر می کشد در هر مقامی که باشید. این موضع را یهودیان آمریکا بخوبی تشخیص داده اند و بخوبی از آن استفاده می کنند. بعبارتی لازم نیست که حزبی فراگیر یا پول فراوان داشته باشید تا قدرت را تحت کنترل خود داشته باشید، اما کافی است افکار عمومی را کنترل کنید تا قدرت را در اختیار داشته باشید. با توجه به اینکه تقریبا هر کس قدرت را در آمریکا کنترل کند می تواند براحتی در کل دنیا اثر بگذارد لازم به ذکر نیست اشاره ای به تاثیر گذاری افکار عمومی مردم آمریکا در معادلات جهانی بکنم...
5. با توجه به این مقدمه طولانی به نظر من نقش ایرانیهای مقیم آمریکا در شرایط فعلی بسیار مهم هست اگر عاقلانه و مفید مورد استفاده قرار بگیرد. افکار عمومی آمریکا بشدت مجذوب حرکت آزادی خواه ایران شده، ایرانیان با نفوذی در هر طبفه در امریکا زندگی می کنند وجریانات اخیرا آنها را بهم نزدیک کرده است. به نظر من اگر از این فرصتهای طلایی بتوان بخوبی استفاده کرد می توان آینده کشورمان را بهتر کرد شاید با کمترین یا کاهش هزینه. مهم نیست که ایا ایرانیان اینجا از مسایل داخل ایران شناخت صحیحی دارند یا نه مهم اینست که چگونه می توانند افکار عمومی آمریکا را در جهت منافع ایرانانیان قرار دهند اما این به همکاری ایرانیان داخل با خارج دارد بعنوان مثال همین ارسال اخبار و فیلمهای ابرانیان داخل به خارج خود بسیار موثر بوده. بی جهت نیست که توجیه مرگ دلخراش ندا اینقدر برای دولت احمدی نژاد مهم شده. مطمیِن باشید افکار عمومی ایران برایشان مهم نیست ...

۱۳۸۸/۰۴/۰۸

مراسم هفت تیر

دیروز به اتفاق یکی از دوستان به مسجد قبا واقع در خیابان شریعتی رفتیم،شنیده بودیم به مناسبت سالروز هفت تیر با حضور آقایان موسوی و کروبی مراسمی در مسجد قبا خواهد بود که مجوز هم دارد.ساعت 6:30 آنجا بودیم ،از سمت میرداماد رفتیم .شریعتی هنوز شلوغ نشده بود اما 10 متر به 10 متر مامور ایستاده بود. جای پارکی پیدا کردم و پیاده داخل کوچه قبا شدیم.پارکینگی محصور بغل حسینه ارشاد بود که مملو از ماشینهای پلیس بود و سرتاسر کوچه پر از پلیس بود (پلیس معمولی بعضا با باطوم) ولی با مردم کاری نداشتند فقط می خواستند داخل مسجد شوند داخل مسجد شدیم .چند نفر لباس شخصی کیف ها را می گشتند .داخل بسیار شلوغ بود و کولر ها خاموش .در اثر گرمی هوا به کوچه برگشتیم .دیدیم کوچه پر از آدم شده و تردد ماشین امکان پذیر نیست خواستیم بریم تا ته کوچه یک افسر پلیس جلوی من را گرفت و در گوشم گفت کجا می ری میگیرن می برنت!خلاصه همان جا ماندیم،بعد یک ماشین آتش نشانی آمد و جلوی مسجد ایستاد. .پسر بهشتی آمد و داخل شد .جمعیت صلوات می فرستادند و دستانشان را به علامت پیروزی بالا گرفتند و شعار دادند "بهشتی کجایی موسوی تنها شده" و همچنین الله اکبر.موبایل ها هم قطع شده بود.یک گروه هم فیلم برداری می کردند .حدود ساعت 7:45 پسر بهشتی آمد و گفت آقای موسوی به دلیل ازدحام جمعیت عدرخواهی کرده و نمی تواند بیاید وخواهش کرد به آرامی بر گردیم ما هم به سمت خیابان شریعتی برگشتیم .ورودی کوچه قبا را نیروی انتظامی بسته بود و اجازه ورود به کسی نمی داد .رفتم سمت ماشین ،دیدیم کنار ماشینم یک گروهان از پلیس ضد شورش با باطوم و گارد ایستاند یک دفعه برگشتم دیدم کروبی آمد و پشت سرش جمعیت الله اکبر می گفتند فرمانده این گروهان هم به افرادش گفت "بچه ها حالا شروع کنید .یا حسین"یک دفعه شروع کردند با باطوم به آن جمعیت حمله کردند و زن و مرد و پیر وجوان را می زدند.حتی عده ای در ایستگاه اتوبوس بودند آن ها را هم با باطوم متفرق کردند.چند دقیقه ای ایستاده بودیم یک موتور پلیس آمد جلوم که چرا اینجا ایستادی ؟گفتم منتظر کسی هستم گفت سریع سوار ماشین شو و برو. خلاصه ایستاد تا به اتفاق دوستم حرکت کردیم. تراکم پلیس های ضد شورش بیشتر شده بود و سر هر کوچه یک جوخه ایستاده بود. نزدیک همت احساس سوزش زیادی در چشم و گلو و بینی کردم دیدم از چشمان دوستم هم اشک می ریزد چند نفری سر همت که منتظر تاکسی بودند را سوار کردم همه در حال اشک ریختن و سوزش بودند .پسری که سوار شد گفت تو تمام کوچه ها گاز اشک آور و فلفلی زدند سریع دو تا سیگار روشن کرد .دود سیگار مخصوصا اگر به چشم برسد اثر گاز اشک آور را از بین می برد.همچنین می گفت اگر کمی سرکه روی پارچه ای بریزید و جلوی دهان و بینی بگیرید اثرش خنثی می شود اما ظاهرا ریختن آب خطر ناک است خلاصه بندگان خدا را تا جایی رساندم و به منزل رفتم،هرچند که تا صبح سردرد و گردن درد عجیبی داشتم.

نقش ایرانیان خارج از کشور

دیروز جلسه ای با حضور برخی ایرانیان با نفوذ در شهر شیکاگو شامل برخی از تجار، اسا تید و دانشجویان در مورد شرایط فعلی و آینده ایران و همچنین نقش ایرانیان خارج تشکیل شده بود. حرفهای جالبی زده شد که البته بعضی نیز دلهره آور بود! سعی میکنم با قدرت نوشتاری ضعیفم خلاصه گفتگو ها را اینجا بیاورم
1. بحث جالبی در مورد تاریخ حرکت دموکراسی خواهی در ایران شد.یکی از تاریخدانان گفت اگر بتاریخ نگاه کنیم شعارهای فعلی هیچ فرقی با شعارهای صد سال گذشته نکرده و هنوز مردم بدنبال آزادی هستند. لذا بنظر می رسد با وجود اینکه ما بیشترین جنبش آزادی خواهی را در جهان داشتیم اما هنوز در جای صد سال قبل ایستاده ایم بدون هیچ پیشرفت! بگفته یکی دیگر از متخصصان که یکی از زندانیان زمان شاه هم بوده، در انقلاب مشروطیت سه قدرت سلطنت، روحانیت و مردم به توافق رسیدند بعد روحانیت کنار گذاشته شد و بعد سلطنت مردم را هم کنار گذاشت بطوری که در زمان رضا خان نه اثری از روحانیت باقی ماند نه اثری از مردم. در زمان انقلاب 57 روحانیت و مردم متحد شده و سلطنت را به کلی کنار گذاشتند اما کمی بعد روحانیت مردم را کنار گذاشت. بقول این شخص در تحرکا ت اعتراض آمیز اخیر مردم، مستقل از هر جریانی چه سلصنت طلب چه روحانیت به صحنه آمده و لذا این امید هست که بلاخره مردم سرنوشت خود را در دست بگیرد.
2. بحث جالبی در مورد نفت و اثر آن در فرجام دموکراسی خواهی شد. من به عنوان سوال عنوان کردم که دولتهای ایران بر خلاف کشورهای آمریکا و سوییس که بشدت به مالیا تهای مردمی وابسته است بخاطر پول نفت می تواند وابسته به مردم نباشد. لذا شاید دنبال الگو برداری از چنین کشورهایی اصلا راهگشا نباشد. بعبارتی شاید الگوهایی مثل امارات برای ما بهتر باشد تا دموکراسی خواهی! ما باید توجه کنیم که با توجه به موقیت استراتژی ایران در منطقه هر حرکت دموکراسی خواهی موفق، بشدت بضرر منطقه می شود. لذا اگر می خواهیم به اهداف نهایی مان برسبم باید از روش قورباغه پزی فرانسوی استفاده کنیم یعنی ببینیم با توجه به شرایط و روانشناسی از افراد سر قدرت چگونه می توانیم امتیاز یگیریم که بهدف نهایی نزدیک شویم. مثلا سعی کنیم مثل حرکت مصدق که نفت را ملی کرد بدون حمله مستقیم به قانون اساسی، بینیم که چگونه کنترل این سرمایه عظیم را در اختیار مردم بگذاریم با کمترین هزینه وکمترین تحریک دیگران. ما باید کاری کنیم که دولت به شرکتهای خصوصی بیشتر وابسته باشد تا شرکتهای خصوصی به دولت. متعصفانه ما در هر حرکت که امکان امتیاز گیری داریم سریعا سراغ ایداآلها می رویم که برای افراد سر قدرت بسیار پر هزینه هست ولذا بهیچ وجه زیر بار نمی روند. مثلا در زمان خاتمی دنبال مطبوعات آزاد بودیم اما مطبوعات ما سریعا خواسته های آزادی خواهی مثل حذف سریع بعضی از احکام اسلام پرداختند بدون مهیا کردن شرایط. خوب نتیجه آن این شد که همان یک ذره آزادی بحکم ولی فقیه گرفته شد. شاید ما به جای دنبال آزادی رفتن باید دنبال حرکتهایی مثل دبی باشیم یعنی بدون تحریک کسی اقتصاد مملکت را درست و کمتر وابسته بدولت بکنیم و اگر موقعیتی پیش آمد مثل جریان اخیر با روانشناسی و قدرت چانه زنی بینیم چگونه می توانیم حریف را به امتیاز دادن به مردم وادار کنیم با کمترین هزینه. یکی از متخصصان در جواب من گفت متعصفانه این تفکر در فکر خیلی از مردم شکل گرفته که تا ما نفت داریم نمیتوانیم به دموکراسی دست پیدا کنیم. در صورتی که نفت فقط 25 درصد درامد دولت ایران را تشکیل می دهد. در ضمن کشورهایی مثل نوروژ خیلی بیشتر از ایران تفت دارند بدون مشکل داشتن با دموکراسی. همین موضوع در مورد مذهب نیز مطرح می شود که با وجود مذهب دموکراسی امکان پذیر نیست! اما این نظرات کاملا نادرست هسنتد. بعنوان مثال اگر به قانون اساسی آمریکا که در دویست و پنجاه سال پیش نوشته شده توجه کنیم می بینیم که بصراحت حق زن و مرد نابرابر بوده وفقط سال گذشته قانون اساسی آمریکا در این زمینه تغییر کرده. اما با این بوجود سالیان سال است که حق زن و مرد در آمریکا یکسان است . لذا با همین قانون اساسی و همین شریط مذهبی می توان دمکراسی و آزادی را بر قرار کرد. شخص دیگری اذهان داشت که تمدن ایرانی بسیار گسترده تر از امارت است و لذا نحوه آزادی خواهی مردم این کشور قایل مقایسه با ما نیست و الگو برداری از این کشور نبز خطاست
3. در مورد فعالیتهای ایرانیا ن خارج کشور مطرح شد که ما باید مشروعیت دولت احمدی نژاد را زیر سوال ببریم و از قدرت لابی خود استفاده کنیم که دولت آمریکا مشروعیت دولت احمدی نژاد را برسمیت نشناسد و همچنین دیگر دولتها را نیز مجبور به این کار کند. در این راستا می توان شروع به نامه نگاری به سناتورها کرد. ظاهرا با این کار ایرانیان مقیم کلیفرنیا موفق به جلوگیری از ویزا دادن به یکی از معاونین احمدی نژاد شده اند. همچنین میتوان سخنرانیهایی در مراکز معتبر دانشگاهی با دعوت از خبر گزاریها کرد تا بنوبه خود به دولت آمریکا بیشتر فشار وارد کرد. همچنین می توان به مردم عادی و همکاران دستبند سبز توزیع کرد و آنها را بطرف داری از حرکت ایرانیان و نامه نگاری به سناتورها ترغیت کرد. باید توجه داشت که حرکت شجاعانه ایرانیان داخل، ایرانیهای خارج را متحد کرده و الان ایرانیان میتوانند قدرت تاثیر گزاری زیادی را در سیاستهای آمریکا داشته باشند. همچنین مردم آمریکا نه تنها دیگر از مردم ایران متنفر نیستن بلکه با دیده احترام به آنها نگاه می کنند. این به نوبه خود باعث متحد شدن بیشتر ایرانیها شده ومثلا کسانی که ملیت خود را مخفی می کردند الان با افتخار می گویند ایرانی هستند. توجه کنید که این شرایط بهترین موقعیت برای تشکیل یک لابی قدرتمند ایرانی است!
4. بعضی ها نگران آینده این حرکتها بودند. مثلا نگران بودند که با بایکت ایران، ایران الگوی کره شمالی را دنبال کند یعنی از یک طرف شدیدا مردم را سرکوب و از طرف دیگر سلاح هسته ای بسازد که باعث جلوگیری از دخالت خارجیان شود. از طرف دیگر شاید شرایط بگونه پیش برود که همین ایرانیانی که الان مخالف حمله آمریکا و اسراییل به ایران هستند موافق آن شده و حتی دولت آمریکا را مجبور به این کار کنند! البته یکی از متخصصان ابراز داشت که مطمن باشید نه اسراییل و نه آمریکا به ایران حمله نخواهند کرد چون شدیدا به ایران نیازمندند که اوضاع افقانستان و عراق را تحت کنترل قرار دهند. دولت ایران نیز به این امر واقف است و حتی آمریکا را تهدید کرده که جواب آنها را در جایی دیگر می دهد و اگر دقت کنیم می بینیم بعد از مدتها دوباره بمب گزاریها در عراق و افقانستان شروع شده. او دوباره تاکید کرد که تنها راه حمایت از حرکت مردم ایران تشکیل یک لابی قدرتمند ایرانیست که بدولت امریکا بتواند فشار لازم را بیاورد.... من که شخصا گیج شدم که واقعا ما ایرانیان خارج از کشور چه می توانیم بکنیم که به آینده ایران خدمت کنیم نه اینکه ناخواسته ضرر بزنیم؟!!

۱۳۸۸/۰۴/۰۱

قانون

اين روزها همه از قانون و پايبندی به آن حرف می زنند. اين روزها قانون گذار، مجری، ناظر، شاکی، قاضی و رسانه همه در اختيار يک گروه است و هر که خارج از اين دايره تنگ و بسته باشد متهم به قانون گريزی، فريب خورده، مزدور، اغتشاش گر، منافق، نفوذی، دشمن و ... است. اين روزها هر که فريادی از سر عدالت خواهی سر دهد دست نشانده آمريکا، اسرائيل و انگليس است.
اين روزها واژه هائی چون "مردم"، "ملت"، "ملی"، "حماسه"، "اوباش"، "آشوب" و ... مفاهيم جديدی پيدا کرده اند. اين روزها حکومتی حقير و ضعيف مردمش را دشمن خود می داند و در مقابلش لشکرکشی می کند، به طرز وحشيانه ای آنها را می کشد و به اسارت می برد، با مظلوم نمائی صحنه ای را نشان می دهد که پليسی کتک می خورد و با افتخار اعلام می کند که از هيچ سلاح گرمی استفاده نکرده و کشته شدگان نتيحه عمل آشوب گران است و با اين حال اجازه برگزاری مراسم برای کشته شدگان نمی دهد. اين روزها برای اثبات صحت انتخابات نتيجه و گراف انتخابات آمريکا بعنوان شاهد ارائه می شود و آمارها و نظر سنجی هائی از کشورهای خارجی بر ملا می شود که از مدتها قبل دوبرابر بودن آرای يک نفر در مقابل رقيبش را پيش بينی نموده است و در عين حال عدم تطابق نتيحه انتخابات با پيش بينی های مطرح شده از سوی رقيب را امری طبيعی قلمداد می کند. اين روزها صداقت را به مسلخ برده اند و ريا و تزوير و دروغ را به نام راستی به گوش مردم می خوانند. اين روزها دين قربانی دنيای پست و حقير حاکمانی ترسو و بزدل شده است.
اين روزها اگرچه روزهای سخت و تاريکی است اما بايد ايمان داشت که "اندکی صبر سحر نزديک است."

۱۳۸۸/۰۳/۳۱

رسانه ملی

تا قبل از این انتخابات همیشه فکر می کردم صدا وسیما حداقل سعی می کند نشان دهد که مستقل عمل می کند. اما در این یک هفته بصورت کاملا واضحی یک طرفه عمل کرده وبا تمامی قوا سعی در مقابله با جنبش مدنی مردم ایران در احقاق حق خود کرده،دقت نمایید خواسته مردم ایران تغییر نظام و یا حتی تغییر ساختار نظام نیست مردم در تجمعات آرام- که بصورت وحشیانه مورد تهاجم آدمکشهای مزدور قرار می گیرد-فقط رای خود را می خواهند. اما صدا و سیما سعی دارد با انواع برنامه ها ،طیف مختلف مخاطبان خود را منحرف کند وجنبش آزادیخواهی مردم ایران رااغتشاش گری، توطئه بیگانه،منافقین،و.... نشان دهد. به عنوان چند نمونه :

  • راهپیمایی میلیونی روز دوشنبه و روزهای بعد اصلا پوشش داده نشد و فقط در شبکه خبر و برنامه 20:30 در حد چند ثانیه اشاره شد که راهپیمایی غیر قانونی هواداران بعضی کاندیدها انجام پذیرفت.در صورتیکه حضور سازمان یافته عده ای از طرفداران احمدی نژاد در میدان ولی عصر (که قبلا از طریق صدا وسیما و روزنامه های دولتی دعوت شده بودند) را چندین بار در سر تیتر اخبار اعلام کرد .
  • در مصاحبه با بعضی شخصیتها، انقلابهای مخملی و رنگی در کشورهای جدا شده از شوروی سابق را تفسیر می کند و سعی دارد وجه تشابهی -هر چند دروغین-بین آن انقلابها و جنبش مردم ایران نمایش دهد.
  • به کسانی که به تاریخ علاقه دارند،مداخله بیگانگان در ایران را یادآوری می کند و اینکه هیچگاه مردم ایران اجازه مداخله بیگانگان را در ایران نداده اند و حتی به تاریخ اسطوره ای و داستان های شاهنامه اشاره کرده و بیگانه ستیزی ایرانیان را یادآوری می کند.
  • با توجه به اینکه از قدیم در شهرستانها ، تهران نشینان و خصوصا شمال شهر نشینان را مردم مرفه و بی درد و با امکانات فراوان تجسم می کردند، تلویزیون بصورت کاملا واضحی سعی دارد نشان دهد که موسوی منتخب مردم تهران -و خصوصا شمال شهر تهران- است .(در اعلام نتیجه ها هم آمار موسوی در تهران و خصوصا شمیران را بالا تر از احمدی نژاد نشان داده اند).وحال هم همین تهرانیهای بی درد و مرفه چون کاندید محبوبشان انتخاب نشده، شورش کرد ه اند و فکر می کنند ایران یعنی تهران.
  • با مراجعه به نظر سنجیهای ساختگی سعی دارند نشان دهند از قبل از انتخابات،احمدی نژاد بالای 50 درصد آرا را در اختیار داشته و آقای موسوی با توجه به ریختن تهرانیهای شمال شهر به خیابان در زمان تبلیغات، جَو گیر شده و احساس کرده رای بالایی دارد(یعنی میرحسین موسوی سیاستمداری که 8 سال در سخت ترین شرایط کشور را اداره کرده،این قدر کوته فکر است که با ریختن چند تا ماشین به خیابان متوهم می شود؟؟؟)
  • مضحک ترین برنامه ها،اعترافات ساختگی است که چند شبی است از بعضی از به اصطلاح اغتشاش گران پخش میشود،یکی از سر بیکاری به خیابان ریخته،یکی مواد مخدر مصرف کرده ،دیگری خواسته با تخریب اموال عمومی تفریح کند،چند تایی هم که با منافقان در ارتباط هستند و از قبل در ترکیه و عراق آموزش تخریب اموال عمومی دیده اند و به ایران آمده اند تا بشکنند و به آتش بکشند.
  • هیچ آمار واقعی از تعداد شهدا و مجروحین درگیریها ارائه نمی کند و چند مورد در بیمارستان با کسانی که ظاهرا بی طرف بود ه اند و در این اغتشاشات خیابانی مجروح شده اند مصاحبه می کند.

اگر دوستان مصادیق دیگری دیده اند لطفا بازگو کنند.

۱۳۸۸/۰۳/۲۹

بلا

اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
و گر به رهگذری یک دم از وفاداری
چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه‌ی دهنش چون شکر فروریزد
من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم
بس آب روی که با خاک ره برآمیزد
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد
بر آستانه‌ی تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

این روزها

این روزها که می‌گذرد شادم. این روزها که می‌گذرد شادم که می‌گذرد این روزها.

۱۳۸۸/۰۳/۲۷

دعوت به مراسم سوگواری

جدید ترین بیانیه موسوی
بسمه تعالی
ملت شریف ایران همانگونه که می‌دانید طی روزهای گذشته و در نتیجه برخوردهای غیرقانونی و خشونت بار با منتقدان و معترضان نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شماری از هموطنانمان مصدوم و تعدادی نیز به شهادت رسیده‌اند. اینجانب ضمن عرض تسلیت به خانواده‌های شهدا و همدردی با مصدومان و مجروحان از همگان درخواست می‌کنم بعد از ظهر روز پنج شنبه بیست و هشتم خردادماه به هرصورت ممکن، اعم از اجتماع در مساجد و تکایا و یا برگزاری راهپیمایی‌های مسالمت آمیز با استفاده از نمادهای سوگواری همدردی خود را با بازماندگان اعلام کنند و بدیهی است که خود نیز در این مراسم شرکت خواهم کرد.
میرحسین موسوی

۱۳۸۸/۰۳/۲۶

پوستین وارونه

اگر آزاده نیستید٬ لا اقل دین داشته‌باشید.

دزدی مجدد

دیروز در راهپیمائی بیان میشد : فردا 5 عصر میدان ولیعصر
امروز با تبلیغات نچندان گسترده و با بیان در روزنامه ایران دولت هم حامیان خود را ساعت 4 به میدان ولیعصر دعوت کرده است.
به عبارت دیگر بعد از به نام زدن رای مردم می خواهند حضور مردم را نیز به نام خود بزنند.

قيامت سرا

خداي من! باورم نمي شد چيزي را كه مي ديدم قيامت سرا بود جمعيت سروته نداشت تا بحال به عمرم اين همه آدم نديده بودم جمعيتي كه ديروز در ميدان وليعصر براي احمدي نژاد آمده بودند يك صدم جمعيت ديروزنبود تازه اين مردم با اينكه مي دانستند ممكنه پليس ضدشورش بهشون حمله كنه آمده بودند اما جمعيت ديروز ميدان وليعصركه من آنجا كار داشتم وگذري رد شدم راه به راه بهشون آب و كيك وسانديس مي دادند اما اين مردم با همه تهديدها واينكه حتي نمي دانستند مجوز راهپيمايي دارند يا نه وقطع شبكه موبايل وفيلتر شدن همه سايتها ي خبري موسوي آمده بودند ديروزساعت 2ونيم بعدازظهر بود كه دوستم زنگ زد وگفت فاطمه مي گويند به راهپيمايي مجوزندادند تو سايتشون نگاه كن ببين راست مي گويند يا نه من نمي توانم بروم تو سايتشون اگر مجوز دادند با هم برويم به هزار زوروبا كندي فراوان رفتم تو سايت وديدم كه وزارت كشور مجوز نداده اما قراره موسوي وكروبي بيايند وسط جمعيت و به مردم آرامش بدهند ومردم را آرام كنند زنگ زدم به دوستم و گفتم ،قرار شد كه دوباره با هم تماس داشته باشيم ساعت سه ونيم از دانشگاه آمدم بيرون توي راه يكي از همكارام را ديدم گفت داري مي ري راهپيمايي؟ صبر كن با هم برويم وقتي ازدانشگاه آمديم بيرون تو چهارراه كالج بوديم كه همينطور جمعيت زياد مي شد آنقدرزياد كه تمام پياده روپرشده بود وهنوز خيلي مانده بود تا ميدان انقلاب همينطور جمعيت اضافه مي شد وماشينها براي ما بوق ممتد مي زدند خبري از پليس نبود آمدم به دوستم زنگ بزنم كه جايي قرار بگذاريم ديدم شبكه موبايل همه قطع شده وديگه تا چند ساعت بعدهم نتوانستم باهاش تماس بگيرم وقتي به دانشگاه تهران رسيديم چند نفر تو جمعيت كه مشخص بود از دانشجوها هستند به ما گفتند هيچكس شعارنده وسكوت باشه فقط دستها رابه علامت پيروزي بالا ببريد ويك علامت سبز هم داشته باشيد چون اگر صدايي از كسي بلند بشه بهانه دست گارد ضد شورش ميده چندتااز دانشجوهاي دانشگاه تهران صورتشون را با پارچه سبز پوشانده بودند وپلاكاردهايي در اعتراض به حوادث خونين ديشب كوي دانشگاه دردست داشتند همينطور كه به سمت آزادي مي رفتيم جمعيت زياد وزيادتر ميشدو آنقدر فشرده شده بود كه بعضي جاها مجبور بوديم ميليمتري را ه برويم همه جمعيت يك دست بود ودستها به علامت پيروزي بالا بودوصدا از كسي بلند نمي شد آنجا بود كه واقعا افتخار كردم يك ايراني هستم چقدرمردم با شعور وبا فرهنگ راه مي رفتند وساكت بودند احساس غرور مي كردم از اينكه ايراني هستم وچنين هموطناني دارم با اينكه مي دانستند ممكنه پليس ضدشورش بهشون حمله كنه با اينكه شبكه موبايل آن منطقه را قطع كرده بودند اس ام اس ها هم كه چندروزه قطع هست آنقدر جمعيت بود كه سرو ته جمعيت را نمي شد ديد واقعا اين مردم لياقت بهترين زندگيها را دارند اگر سياستمدارهاي ما قدر بدانند مي خواستم بروم بالاي پل عابر پياده واز آنجا با موبايلم فيلم برداري كنم خواستم از از پل بالا بروم يكي گفت پل داره مي ريزه من هم نرفتم از يكي بالاي پل پرسيديم جمعيت چقدره گفت جمعيت خيلي زياده آنقدر كه از هيچ طرف سروته نداره يك طرفش ميدان آزادي هست يك طرفش ميدان امام حسين پليس ضد شورش هم ايستاده بود اما كاري نميكرد يعني كاري نمي توانست بكنه مردم با پليسها سلام واحوالپرسي مي كردند وشوخي مي كردند همكارم گفت وقتي از كنار يكيشون رد شده گفته ما هم با شماييم حواشي خنده داري هم داشت مردم خيلي سرزنده وخوشحال بودند واز هرچيزي سوژه مي ساختند براي خنديدن مثلا وقتي يكي مي گفت ساكت يكي هم در جواب مي گفت ساكت احمدي نژاد خوابه !!
خيلي احساس غرورمي كردم تا نزديكيهاي دانشگاه شريف رفتم ديگه پام ناي راه رفتن نداشت به همكارم گفتم برگرديم من ديگه نمي توانم جمعيت خيلي زياده سخنراني هم كه نمي توانيم گوش بدهيم چون بلندگويي دركار نيست خواستيم از كوچه پس كوچه ها برگرديم چون جمعيت راهپيمايي يكي ازخيابانهاي اصلي شهررا بسته بود ترافيك خيلي زيادي بود وماشينها تكان نمي خوردند مجبورشديم تا انقلاب پياده بياييم تقريبا ساعت 7 بعدازظهر كه رسيدم انقلاب باز هم ميدان انقلاب پراز جمعيت بود كه با يك دست به علامت پيروزي به سمت آزادي مي رفتند تا كور شود هر آنكه نتواند ديد ديروزيك روز تاريخي در تاريخ سرزمينم بود

۱۳۸۸/۰۳/۲۵

کتک

در آشوبهای اخیرآدمهائی که میزند مدلهای مختلفی دارند.
در پلیس ضدشورش بدترین کتک را سربازان عادی میزنند. درجه دارهای جوانتر هم بد میزنند ولی درجه داران پا به سن گذاشته و افسران مروت بیشتری به خرج میدهند. بدترین عادتی که اخیرا پیدا کرده اند پرتاب باتوم است.
لباس شخصی ها به گروه های مختلفی تقسیم میشوند:
با مرام ترینشان همان نیروهای کت و شلواری بی سیم به دست هستند. عموما نه تنها نمی زنند بلکه از کتک خوردن مردم هم جلوگیری میکنند.
بعد از آن بسیجی های ملبس به لباس فرم هستند. آنها هم سعی میکنند نزنند ولی گاهی بر این تلاش غلبه نمی توانند بکنند.
مردان تک با زنجیر و باتوم و چوب و میله آهنی نیز بعد از این گروه قرار میگیرند.
پس از آن مردانی هستند که در گروه های چند نفره حرکت میکنند. در صورت مواجهه با آنها مرگ را می توان دید.
موتور سواران تک بعد از این گروه قرار دارند.
اکیپ موتور سواران نیز انتهای لیست قرار دارند که پایان کار را به هر کسی میتوانند هدیه کنند.
برای زدن هم عموما دام میگذارند. به این صورت که ابتدا افرادی کاملا مشابه مردمان عادی با حرارت زیاد جمع را به طرف خود جلب میکنند. بعد نیروها شروع به حرکت به سوی جمع می کنند. این لیدرهای نفوذی مردم را به سوی یک کوچه حرکت میدهند. و اواسط کوچه از آن سوی کوچه نیروهای موتور سوار از پشت به جمعیت حمله میکنند و جلوی جمعیت هم!

آخرین اخبار

- ظاهرا مجوز برای راهپیمایی امروز(دوشنبه) صادر نشده و به تعویق افتاده اما به علت عدم اطلاع رسانی مناسب موسوی و کروبی قرار است در حضور احتمالی مردم برای راهپیمایی (از انقلاب تا آزادی) حضور یابند و مردم را به آرامش دعوت کنند.
- بی بی سی هم گفته هاشمی وبعضی علمای قم در حرم امام تحصن می کنند و احتمالا موسوی و کروبی به آنها می پیوندند.
- فردا اعلام کرده اند اعتصاب کنید وسر کار نروید ومغازه ها تعطیل باشند.
- رهبری در دیدار با موسوی درخواست کرده شکایت خود را به شورای نگهبان ارائه دهد و به شورای نگهبان دستور رسیدگی داده (این دو مورد را رادیوی ایران اعلام کرده)
- سایت جدید قلم نیوز که ظاهرا فیلتر نمی شود سایت قبلی هم همچنان پابرجاست

۱۳۸۸/۰۳/۲۴

سوالهای بی پاسخ

با گذشت 48 ساعت از خاتمه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، سوالهای بی پاسخ فراوانی در بین مردم مطرح است. اول اینکه چگونه نرم افزاری که توانسته اطلاعات تک تک صندوق ها را دریافت و در کمتر از 8 ساعت از پایان انتخابات گزارش جمعی آنرا ارائه کند هنوز قادر نبوده اطلاعات را به تفکیک شهر، شهرستان و استان ارائه نماید. علاوه بر این چگونه است که تاکنون شورای نگهبان تنها در مورد درصد شرکت کنندگان در انتخابات اظهار نظر کرده و هیچ حرفی در مورد تائید با رد سلامت انتخابات مطرح ننموده است. دوم اینکه چرا آرای مجلس خبرگان بعد از گذشت حدود 48 ساعت از پایان انتخابات و آن هم بدون آمار و تنها با اعلام برنده این انتخاب معرفی می شود. مساله مهم دیگر اینکه چرا هنوز مسیر انتقال صحیح اطلاعات برای حامیان موسوی و کروبی بسته می باشد. اگر واقعا نتیجه انتخابات صحیح است از چه چیزی ترس و وحشت وجود دارد. مگر تعداد این خس و خاشاک (اصطلاحی که احمدی نژاد امروز برای مخالفین وضع موجود بکار برد) چقدر است که این همه وحشت از آن وجود دارد. چه چیزی وجود دارد که هنوز احمدی نژاد فکر می کند در حال برگزاری رقابتهای اتنخاباتی است و همچنان بر رقیب فرضی خود (هاشمی و خاتمی) می تازد و به صراحت در مورد تسویه نمودن با آنها صحبت به میان می آورد؟

اعتراضات خودجوش مردمی

امروز امت همیشه در صحنه حقوق بگیر با حمایت نیروهای ضد شورش بچه های دانشگاه تهران را با بی رحمی کتک زدند. من که رسیدم تعدادی از آنها به داخل دانشگاه رفته بودند و مشغول دستگیری بچه ها بودند. دم در هم عده ای که از جشن برگشته بودند ایستاده بودند.
در مسیر برگشتم به خانه، جمعیت زیادی را در میدان دوم صادقیه (آریا شهر) در حال اعتراض به نتیجه انتخابات دیدم که بر تعداد جمعیت اضافه میشد. ماشینها هم با بوق ممتد زدن و یا علامت V با آنها همراهی میکردند.
در بلوار کاشانی هم مردم با بوق زدن و یا شعار از داخل ماشین اعتراض می کردند. الان هم صدا الله اکبر و شعارها از خانه ها و کوچه های اطراف به گوش می رسد.

انعکاس اخبار

درگیری در دانشگاه صنعتی اصفهان

اوضاع در دانشگاه صنعتی اصفهان به شدت به هم ریخته است. متعاقب درگیرهای روز قبل در این دانشگاه، دانشگاه به حال تعطیل در آمده و اینترنت دانشگاه هم قطع شده است. ظاهرا حتی یک ماشین را هم آتش زده اند.
در اصفهان هم درگیری ها و اعتراضات شروع شده است. لطفا اگر کسی خبر بیشتری داشته اعلام کند.

الله اکبر

مردم در کوچه ما و کوچه های مجاور با آمدن به کوچه و پشت بام، بانگ الله اکبر سر داده و شعارهایی بر علیه تقلب و دیکتاتوری سر می دهند.

۱۳۸۸/۰۳/۲۳

چه باید کرد؟

در یکی از یادداشتهایم گفته بودم که مشکل طرفداران موسوی عدم برخورداری از یک سازماندهی تشکیلاتی است. طی دوران تبلیغات با توجه به اینکه فضا، فضای شور و نشاط و جشن و پایکوبی بود حضور مردم گسترده و باشکوه بود. حضور امروز اما متفاوت است و ممکن است با کتک و بگیر و ببند هم همراه باشد. اما واقعا چه باید کرد. در یکی از مناظرات، آقای احمدی نژاد به صراحت به این نکته اشاره می کند که شما (طرف مقابل مناظره) خود را کل ملت فرض نموده اید اما ملت همانها هستند که در اجتماعات با شکوه استقبال از بنده، حمایت خود را در مورد سیاستهای اتخاذ شده بیان کرده اند. متاسفانه بدلیل عدم وجود احزاب و جریان آزاد اطلاعات و نیز حضور مقطعی مردم در صحنه، احمدی نژاد و همه سیاستمداران ما به خود این اجازه را می دهند که مردم را آنگونه که می خواهند تفسیر کنند. امروز هم یکی از همان روزهایی است که اگر هیچ اعتراضی از هیچ کس در نیاید آرا و عکس العمل ملت با هم هماهنگ قلمداد شده و همه چیز ختم به خیر خواهد شد. باید راهی پیدا کرد و حرکتی انجام داد. اما نمی دانم چگونه می توان حرکتی سازماندهی شده و با کمترین تلفات و بیشترین نتیجه را پایه ریزی کرد.

آمار اولیه

اولین آمار رسمی وزارت کشور گفته که از مجموع حدود ۱۰ میلیون رای‌های شمرده‌شده تا ساعت ۳۰ دقیقه‌ی بامداد شنبه٬ احمدی‌نژاد ۷ میلیون و موسوی ۳ میلیون رای آورده‌اند. [+]
به گمانم وزارت کشور فعلآ آمار صندوق‌های کوچک را اعلام کرده چون در همین گزارش می‌بینید که ۳۵ درصد صندوق‌ها را شمرده‌اند٬ اما فکر نکنم این صندوق‌ها ۳۵ درصد مجموع رأی‌ها را در بربگیرند. اگر چنین باشد مجموع رأی‌ها حدود ۲۸ میلیون خواهدبود که چندان منطقی به نظر نمی‌رسد. به هر حال اگر این آمار درست باشند٬ اعلام‌شان به این‌صورت کمی شیطنت‌آمیز است٬ چون همین‌طور فله‌ای و بی‌آن که بگویند از کدام شهرها یا روستاها است اعلام شده.
باید صبر کنیم و ببینیم چه پیش می‌آید.

۱۳۸۸/۰۳/۲۱

سیاست خیابانی

راستش کمی شاد ام و البته بیش‌تر نگران‌. دلیلش‌ هم فیلم‌هایی است که این روزها به لطف یوتیوب از فضای ایران می‌بینم و گزارش‌هایی که از شور و حضور مردم می‌خوانم؛ نمونه‌اش همین نوشته‌ی قبلی کیوان. سیاست که خیابانی شد، بعید نیست که هیجان و شور جای عقل و شعور را بگیرد. از نگرانی‌ گفتم، از شادی هم بگویم. شاد ام از این که می‌بینم مردم به آینده امیدی پیدا کرده‌اند و سرخوش‌ اند٬ و از این که می‌بینم در کنار هم‌د‌لان‌شان شادی می‌کنند و به آرامی از کنار رقیب‌شان می‌گذرند.

نگران نتیجه‌ی روز جمعه هم هستم. نه به این دلیل که ممکن است آن که دوستش ندارم انتخاب شود؛ نه. امیدوارم هر کسی باشد، اختلاف رأیش با رقیب زیاد باشد. هواداران هر دو طرف بدجور جوگیر شده‌اند. اگر یکی با کمی اختلاف پیروز باشد، آرام کردن هواداران دیگری سخت است یا دست کم برداشت من از این جور سیاست‌بازی خیابانی این است.
هنوز تجربه‌ی دموکراتیک چندانی که نداریم. در جاهایی که دموکراسی سابقه‌ی طولانی دارد نامزدها و طرف‌داران‌شان تا دم انتخابات بحث می‌کنند و پته‌ی هم را روی آب می‌ریزند. رای‌گیری که تمام شد، اگر بازی را باخته‌باشند، شکست را می‌پذیرند چون می‌دانند که انتخابات دیگری هم هست، فردایی هم هست. اگر هم نتایج خیلی نزدیک باشد، نهادهای بی‌طرفی برای داوری هست که همه به تصمیم‌شان احترام می‌گذارند. اما متاسفانه در ایران نهادهایی که قرار بوده بی‌طرف باشند، چنان اعتبار خود را خرج روزمرگی سیاسی کرده‌‌اند که ممکن است سر بزن‌گاه نتوانند کاری کنند.

مسعود نوشته که بیش‌تر کسانی که در خیابان دیده جوان‌های بیست‌و‌چند ساله اند. من برای این‌ها بیش از همه نگران ام. کار می‌خواهند. آرامش می‌خواهند. آینده‌ی خوب می‌خواهند. هر کدام هم به یکی از رقبا دل‌ بسته‌اند. نگران‌ ام که نامزدشان، هر که باشد، اگر پیروز شد ناامیدشان کند. و تقریبآ مطمئن‌ ام که نا امید خواهندشد.

فکر می‌کنم ماها که خاطره‌ی محوی از انقلاب داریم و دهه‌‌ی شصت را دیده‌ایم و دوم خرداد و بعدش را دیده‌ایم وظیفه داریم که با آن‌ها که ۱۰-۱۵ سالی از ما کوچک‌تر اند بیش‌تر حرف بزنیم. از چیزهایی که دیده‌ایم بگوییم. نه برای این که ناامیدشان کنیم، برای این که کمی واقع‌بینی یادشان بدهیم. گفتم «ماها» چون فکر می‌کنم هم آن دوران‌ها را دیده‌ایم و هم آن‌قدرها پیر نیستیم که متولدان دهه‌ی شصت ما را جزو نسلی که دوران‌شان گذشته حساب کنند. احتمالآ زبان‌شان را هم به‌تر از بزر‌گ‌ترهای‌مان بلد ایم.

خلاصه این که فردا و پس‌فردا جای من را هم در ایران خالی کنید. اگر هم توانستید ما این ور آبی‌ها را بی‌نصیب نگذارید و از حال و هوای این روزها بنویسید.

میدان امام

وحشت‌ناک بود. محشر بود. غوغا بود. شور و هیجان بود. در یک کلمه سبز بود. سبزِ سبزِ سبز. امروز (درواقع دیروز، چون الآن ساعت ۴۵ دقیقه‌ی‌ِ بامداد پنج‌شنبه است) خاتمی در میدان امام اصفهان بود. نمی‌توانید تصور کنید چه جمعیتی آن‌جا بود. شاید بیش از ۲۰۰ هزار نفر (یکی می‌گفت مساحت میدان امام حدود ۶۰ هزار متر مربع است. اگر حرفش درست باشد جمعیت از این هم بیش‌تر بود). ساعت‌ِ چهارونیمِ عصر که ما رسیدیم آن‌جا، چندان شلوغ نبود. کمی حال‌مان گرفته شد. ولی رفته‌رفته به تعداد‌ِ افراد اضافه شد. میدان جایِ سوزن‌ انداختن نداشت. قطعاً هیچ‌کس چنین جمعیتی را و چنین شوری را قبلاً ندیده بود. بعد از پایان سخن‌رانی هم تحت‌ ِ فشار زیاد جمعیت بالاخره خود را به دروازه دولت رساندم. آنجا هم محشری بود. طرف‌دارانِ موسوی و احمدی‌نژاد برایِ هم کرکری می‌خواندند. البته‌ چندان درگیری‌ای ایجاد نشد. ولی یکی‌دو سربازِ بی‌نوا از میان سربازانی که با تشکیل یک زنجیره‌ي انسانی نقش پلیس ضد‌شورش را بازی می‌کردند با سر شکسته از محل دور شدند. در راه‌ بازگشت مجبور شدم تا دروازه تهران را پیاده بروم. تقریباً تا نزدیکی دروازه‌تهران طرف‌داران دو طرف در گروه‌هایی راه‌ می‌رفتند و شعار می‌دادند. مانند: دکتر برو دکتر. مرگ بر دیکتاتور چه شاه باشه چه دکتر. آخر هفته، احمدی رفته (پیرمردی که کنار پیاده رو ایستاده بود با لهجه‌ی غلیظ اصفهانی و با حالت تمسخر به‌جای بخش دوم این شعار می‌گفت: پیتا پری نفته!) . اگر تقلب بشه، ایران قیامت می‌شه. تورما ننجون مهدی فهمید، این کوتوله نفهمید. و بسیاری شعار دیگر.
جوانکی، با عکس موسوی در دست، به هر مغازه‌آی می‌رسید سرش را داخل می‌کرد و می‌گفت: هر کسی بی‌سواده، رای‌اش احمدی‌نژاده.
دو پسر هم با عکسی از محسنِ رضایی در دست، هر چند قدم یک‌بار می‌گفتند: فقط رضایی. دلم برای غربت‌شان در آن شلوغی سوخت!
نمی‌دانم چه خواهد شد. ولی شرایط خیلی حساس است. این جمعیت انرژی زیادی دارد که اگر درست مدیریت نشود ممکن است انفجاری رخ دهد. خدا به خیر کند.

۱۳۸۸/۰۳/۱۹

بیت



در تنگنایِ حیرت ‌ام از نخوت‌ِ رقیب

یارب مبــــاد آن‌ که گدا معتبر شود

طرفداران احمدي نژاد

من اگر تا ديروز شك داشتم كه آراء احمدي نژاد آنقدرها هم كه ما فكر مي كنيم زياد نيست ديروز واقعا مطمئن شدم
ديروز وقتي از محل كار به سمت منزل مي رفتم چون قراربود در خيابان وليعصر از راه آهن تا تجريش طرفداران موسوي زنجيره انساني تشكيل دهند گفتم زودتر به خانه بروم وگرنه معلوم نيست چه ساعتي از شب به خانه برسم تقريبا ساعت 3 ونيم بعدازظهر بود كه ازدانشگاه آمدم بيرون ورفتم سمت خيابان ولي عصرديدم يكسري وانت بار وپشت سرشان عده ايي موتورسوار با پرچم ايران وعكس احمدي نژاد با بوق وسوت زيادرد شدنددو سه دفعه اين صحنه را ديدم گفتم خدايا نكنه آمدند اغتشاش ايجاد كنند وقتي سوار اتوبوس شدم متوجه شعردادن يكسري دراتوبوسهاي لاين كنارشدم چند اتوبوس پشت سرهم كه روي آنها پراز عكسهاي احمدي نژاد وپرچم ايران بود رد شدند ومي گفتند احمدي احمدي حمايتت مي كنيم گفتم خدايا واقعا چه خبرشده چندتا اتوبوس كه رد شد در اتوبوسها دقيق شدم متوجه شدم اكثر آنها بچه هاي مدرسه ايي هستند كه خيلي از آنها حتي به سن راي دادن هم نرسيده اند در اتوبوس آخر من حتي صحنه ايي ديدم كه خيلي برايم جالب بود دوسه بچه مدرسه ايي كه دختر هم بودند سرشون رااز اتوبوس آوردند بيرون ودر حالي كه پرچم ايران را گرفته بودند دستشان واتوبوس پربود از عكسهاي احمدي نژاد داد مي زدند موسوي موسوي با ديدن اين صحنه واقعا خنده ام گرفت خيلي ازآن اتوبوسها رابچه هاي مدرسه را سوار كرده بودند كه ببرند مصلا براي سخنراني احمدي نژاد در حاليكه آن بچه ها حتي به سن راي دادن هم نرسيدند جديدا وقتي جايي تبليغ احمدي نژاد را مي كنند وقتي دقيق مي شوم مي بينم كه نوجوانهايي هستند كه سن راي دادن ندارند وفقط از طرف مدرسه اجير شده اند حالا با چه ترفندي خدا مي داند ديروزخيابان ولي عصر وانقلاب واقعا غوغا بود واقعا شانس آوردم كه زود رسيدم خونه همكار من مجبور شده بود از دانشگاه تا خونشون را پياده بره وساعت 10 شب رسيده بود خونه فكر كنم تا روز پنج شنبه هم اوضاع همينطور باشه
من فكر مي كنم نتيجه انتخابات اينطوره كه اول موسوي بعد كروبي وبعد رضايي يا احمدي نژاد چون تا آنجا كه من متوجه شدم طرفداران احمدي نژاد بعداز آن مناظره ها خيلي كم شد وطرفدارانش را فقط مذهبيهاي افراطي تشكيل مي دهند كه آنها هم تعدادشان در مقايسه با كل جامعه خيلي كم هست

۱۳۸۸/۰۳/۱۶

باز هم انتخابات

آخر هفته گذشته رفته بودم چهارمحال بختیاری. در اغلب شهرها ستاد انتخابات احمدی نژاد و موسوی به کرات وگاهی هم ستاد انتخاباتی رضائی دیده میشد، ولی من ستاد انتخاباتی کروبی ندیدم. شاید دلیل آن مسائل قومیتی باشد. صحبت معمولی با مردم هم گرایش به موسوی را نمایان میکرد که خلاف تصور اغلب ما در رضایت مردم فقیر و شهرستانی از احمدی نژاد است.اما دیروزکه از اصفهان رد شدم، با کمال تاسف شاهد تعداد کثیری از طرفداران احمدی نژاد بودم. نمیدانم بخاطر حضور خودش از جای دیگری آمده بودند و یا ساکنین خود اصفهان بودند.در این چهار سال بسیار شنیدم که رای احمدی نژاد در استان اصفهان بالاتر از بسیاری از استانها بود، هیچ وقت صحت این گفته را چک نکردم ولی بی تعارف بگویم طرفداران دوآتیشه وی در اصفهان بسیار بیشتر از تهران به نظر میرسیدند.
نکته آخر هم تعداد بسیار زیاد تحریمی ها هستند که همانطور که کیوان هم گفته باز وزنه ای به سوی احمدی نژاد است.

۱۳۸۸/۰۳/۱۵

ایمان

ایمان داشتن ممکن است خوب باشد٬ اما ایمان داشتن به این‌که ایمان داری قطعآ خطرناک است.

۱۳۸۸/۰۳/۱۴

Pig

I learned long ago, never to wrestle with a pig. You get dirty, and besides, the pig likes it.
--George Bernard Shaw

۱۳۸۸/۰۳/۱۲

تبلیغات

اگر می‌خواهید در این چند روز باقی مانده دیگران را به رای دادن تشویق کنید، بد نیست نگاهی به این جا بیندازید. به خصوص انیمیشن‌های آماری‌اش برای متقاعد کردن کسانی که عدد و رقم حالی‌شان است بد نیست. هر کدام‌شان یکی دو دقیقه بیش‌تر نیست. روی یوتیوب می‌توانید ببینیدشان. همان‌جا می‌توانید این فیلم‌ها را به فرمت مناسب برای تلفن همراه هم پیدا کنید. ماشاالله توی ایران هم که مبایل‌باز کم نیست٬ پس بشتابید که غفلت موجب پشیمانی‌ است.

۱۳۸۸/۰۳/۱۱

گزینه‌ی‌ِ پنجم

هر چه به ۲۲ خرداد نزدیک‌تر می‌شویم، فضا انتخاباتی‌تر می‌شود. همان‌طور که دوستان هم اشاره کرده‌اند بازار ِ دروغ و تخریب هم داغ است. اما از طرف ِ دیگر شوری که در بین ِمردم دیده می‌شود به‌هیچ‌وجه با دوره‌ی قبل قابل‌مقایسه نیست. همین، امیدواری می‌دهد که این‌بار اتفاق ِ دیگری بیفتد که به‌قول‌ ِ کروبی بعضی‌ها را به کما ببرد. نکته‌ی ِ مهم این است که تعداد ِ آرا آن‌قدر زیاد باشد که تقلب و رای‌سازی تاثیرگذار نباشد. ممکن است هیچ‌کدام از نامزدها از نظر ِ ما مناسب نباشند اما باید توجه کنیم که رای ندادن این معنی را نخواهد داشت. در شرایط ِ فعلی رای ندادن مساوی با رای دادن به احمدی‌نژاد است. بنابراین گزینه‌یِ پنجمی تحتِ‌عنوان «هیچکدام‌» وجود ندارد. اگر رای بدهیم یکی از چهار گزینه را انتخاب کرده‌ایم و اگر رای‌ ندهیم گزینه‌ی ِ «احمدی‌نژاد» را. تنها ابزاری که فعلا در اختیار داریم همین است. طرف مقابل به هیچ معیاری پای‌بند نیست و همین، کار را بسیار سخت می‌کند. به‌قول ظریفی از گاو باید ترسید زیرا شاخ دارد؛ عقل هم ندارد. به‌همین دلیل ممکن است جلسات مناظره‌ی تلویزیونی هم به نفع احمدی‌نژاد تمام شود (که البته امیدوارم با درایت دیگر نامزدها این اتفاق نیفتد). به‌هرحال روزهای آینده، به‌خصوص مناظره‌ها بسیار تعیین کننده خواهند بود.

دلتنگی

خسته ام از این همه دروغ. خسته ام از این همه نیرنگ. خسته ام از این همه کینه. من آشتی می خواهم. من دوستی می خواهم. من دین سیاست نزده می خواهم. من سیاست بی دین می خواهم. مرا هوای فضای چند صدائی است. من از "با من بودن یا بر من بودن" بیزارم. من از "با من بودن یا ضد علی بودن" در عجبم.. من از "با من بودن یا قدرت طلب، فرصت طلب و هزار جور انگ دیگر" دلگیرم. من از اینکه هدف وسیله را توجیه کند بیزارم. من از اینکه به اسم دین اخلاق قربانی شود هراس دارم. من از ربط دادن هرآنچه که خود نمی پسندم به همه کائنات و مقدسات بیمناکم. من ایمان دارم که علی مظهر عدل و عدالت هیچ گاه برای کارهای انجام داده اش بر هیچ کس منت نگذاشت. من ایمان دارم که علی هیچ کس را به بیعت با خود مجبور نکرد. من ایمان دارم که علی هیچ کس را بدلیل عدم بیعت، از حقوق اجتماعی محروم نکرد. من ایمان دارم مشاوره بنای تصمیمات حکومت پیامبر و علی بود. من ایمان دارم که دین من به فراگرفتن هرآنچه خوبی است از هرکجا، توصیه می کند. من ایمان دارم توصیه قرآن به عبرت آموزی از سرانجام گذشتگان مانع از خودکامگی خواهد شد. من ایمان دارم که ما با مسلمانی فاصله بسیار داریم. من ایمان دارم که ما برای اصلاح وضع خود کار بسیار داریم. وقت آن است تا دنیا را بگذاریم و سر خود گیریم.

جادوی قدرت (ویرایش الف نون)

بازار دروغ،تخریب و افشاگری بدجوری داغ است.برای رسیدن به قدرت از هیچ دستاویزی نمی گذرند،دیشب به طور اتفاقی زدم کانال خبر ،احمدی نژاد با مجری مصاحبه داشت،بدجوری قاطی کرده ،از نظر ایشان در سه دوره 8 ساله گذشته (دوران جنگ،سازندگی و اصلاحات) بدترین ،فاسدترین وخائن ترین دولتمردان را داشتیم و 4 ساله دولت ایشان شاهکار مدیریت بوده! ادعا دارد که در این سه دوره 8 ساله به طور مطلق!!! آزادی بیان وجود نداشته و هر کس دولت را نقد میکرده به شدت مواخذه میشده!! ولی در دوره ایشان هرگز!!!!! تهدید علنی هم کرده که در صورت نیاز پرونده ها را رو میکنم و...عجبا!!! ضمن این تهدیدها یک جورایی ملتمسانه هم درخواست می کرد که شما 24 سال در راس کار بودید بگذارید 8 سال هم ما باشیم....آدم هنگ میکنه این حرفا رو میشنوه ....واقعا که قدرت چه جادویی دارد.....

۱۳۸۸/۰۳/۰۳

من رای میدهم

دکتر محمود احمدی نژاد: مردی که تورم بیش از 25 در صد ، نابودی صنایع و به آستانه نابودی کشانده شدن کشاورزی، انزوای بیشتر و تحریم های سخت تر و ... حاصل عملکرد وی میباشد. مردی قانون گریز ، غیر شفاف و دیکتاتور مسلک که دنیا را به جنگ میطلبد .
مهندس میر حسین موسوی: مردی که در دوره قبل نیامد تا احمدی نژاد رئیس جمهور شود و اینبار آمد که خاتمی رئیس جمهور نشود. مردی که برنامه اقتصادی وی در دهه شصت شاید یکی از علل ادامه جنگ بود، مردی که در کمتر از بیست روز مانده به انتخابات بدون برنامه واضح به حدی که نمیتوان حتی مواضح چپ یا راست وی رامشخص کرد.
مهدی کروبی: مردی با شعارهای بسیار تند که آگاهی از ساختار قانون اساسی بی پایه بودن بسیاری از شعار ها را آشکار مینماید. مردی که با وارد کردن عبارت حکم حکومتی به ادبیات سیاسی مشخص کرد میتواند چرخشی 180 درجه بین حرف و عمل داشته باشد.
دکتر محسن رضائی: مردی که هویتش را در جنگ یافت و اینک شعار وحدت ملی میدهد. مردی که آشکار شدن نامه هایش در طول جنگ وی را یکی از عوامل تداوم جنگ می نمایاند به گونه ای که در یک حکومت دمکراتیک به پای میز محاکمه کشانده می شد.
محمد خاتمی اختیارات رئیس جمهور را در حد یک تدارکات چی عنوان نمود. و آگاهان سیاسی گاهی رئیس جمهور را دارای حداکثر 20 درصد از اختیارات می بینند.
اما تبدیل سقف تورم 14 درصدی به بیش از 25 درصد، نابودی کامل صنایع فرسوده شکر و نساجی و در آستانه نابودی قرار گرفتن سایر صنایع و کشاورزی با واردات بی رویه و فراقانونی، احساس شمشیر جنگ بر بالای سر و فشار بیشتر تحریمها بر مردم عادی و برچیده شدن کتبی که کوچکترین شائبه ای در محتوای آنان بود و روزنامه ای که ناخودآگاه به خرید تشویق ات میکرد. برخورد سنگین تر با دگراندیشان و دانشجویان و فعالان مدنی و برپاشدن چوبه دار در چهارراهها و به مرگ سپرده شدن روزنامه نگاران... در چهار سال گذشته به من ثابت کرد 20 در صد اختیارات هم خیلی بیش تر از آنچه است که تصور میکردم.
چهار سال قبل می اندیشدم که یک دست شدن حکومت به معنای نشان دادن چهره واقعی حکومت به دنیاست و اینک می اندیشم دراین آشکار شدن چه سودی است ملت ایران را ؟
من رای میدهم نه به این دلیل که شایسته گانی درخور احترام کاندید شده اند که بوی جنگ هوا را آلوده است.
من رای میدهم نه به دلیل اینکه مشی سیاسی اینان را قبول دارم که با مشی فعلی مخالفم.
من رای میدهم صرفا به دلیل اینکه به کاندیدای حاکمان نه بگویم.
...
حمید جان انتخابات ایران دمکراتیک نیست اما فرمایشی نیز نمی باشد. مثال این امر را نیز میتوان درنتایج انتخابات دوم خرداد 76 دید.
کاندید من نیز یا موسوی میباشد به دلیل احترام خاصی که برای محمد خاتمی و حزب مشارکت قائلم. یا مهدی کروبی به دلیل قابل اعتماد بودن اطرافیان ایشان همچون احمدزیدآبادی و عباس عبدی و حتی نجفی و کرباسچی.
این بسته به نطق ها و مناظره های تلویزونی آتی ایشان دارد.

۱۳۸۸/۰۲/۳۱

انتخابات گوگلی

اگر یادتان باشد مدتی پیش چیزکی نوشته‌بودم درباره‌ی یکی از ابزارهای گوگل که نشان می‌دهد مردم روی اینترنت دنبال چه چیزهایی هستند.
این روزهای نزدیک انتخابات گفتم بد نیست باز هم بروم سراغ گوگل مهربان و ببینم توی ایران چه خبر است؛ یا دست کم کسانی که در ایران به اینترنت دست‌رسی دارند دنبال اسم کدام نامزد می‌گردند. راستی کسی می‌داند ضریب نفوذ اینترنت در ایران چه‌قدر است؟
این بار از ابزار دیگری از گوگل استفاده کرده‌ام به نام google insights for search. خیلی شبیه قبلی است٬ شاید کمی به‌تر و با امکانات بیش‌تر؛ مثلآ می‌توانید داده‌ها را به صورت فایل هم دریافت کنید.
اسم چهار نامزد تایید شده ( احمدی‌ نژاد، رضایی٬ کروبی، موسوی) را وارد کردم. برای این‌که متغیر شاهدی هم داشته‌باشم، کلمه‌ی «انتخابات» را هم وارد کردم. نتایج را می‌توانید این‌جا ببینید.
تحلیل نتیجه‌ با خودتان. اما فقط برای این‌که مطمین باشید نمودارها معنی‌دار هستند، توجه کنید به هم‌بستگی خطی میان نام نامزدها و کلمه‌ی انتخابات. البته این هم‌بستگی خودش را برای موسوی بیش‌تر نشان می‌دهد. یا مثلآ نگاه کنید به جهش روزهای ۲۱-۲۲ آوریل (۱-۲ اردیبشهت) برای «احمدی‌ نژاد» که همان روزهایی است که احمدی‌نژاد رفته‌بود ژنو برای کنفرانس ضد تبعید نژادی.

۱۳۸۸/۰۲/۲۳

یک ماه تا انتخابات

یک ماهی بیش‌تر به انتخابات نمانده، اما انگار هنوز تنورش داغ نیست. البته من در ایران نیستم که بدانم چه خبر است، اما دست کم از حرف‌هایی که افشین این‌جا زده این طور برمی‌آید.
چهار سال پیش دم‌دمای انتخابات وبلاگ‌مان خوب شلوغ شده‌بود. حتی بعضی روزها چند تا نوشته داشتیم. دوست دارم امسال هم اگر وقت و حوصله دارید، بنویسید که دور و برتان چه خبر است.
چه تحلیلی از اوضاع دارید؟ تحلیل‌تان نسبت به چهار سال پیش چه تغییری کرده؟ برای این‌که حرف بی‌حساب نزده‌باشیم، اگر وقت دارید نوشته‌های دوران انتخابات سال ۸۴ را این‌جا بخوانید. پانوشت‌ها را هم بخوانید اگر توانستید.

می‌دانم که پیش‌بینی این که برنده‌ی انتخابات کی‌است سخت است، اما فکر می‌کنید کی رییس‌جمهور بعدی است؟ بد نیست برای این‌که مبنایی برای پیش‌بینی داشته‌باشید٬ نگاهی بیندازید به تحلیل آماری رای‌های سال ۸۴ (فایل pdf).

بنویسید. منتظر ایم.

۱۳۸۸/۰۲/۲۱

کسی اینجاست ؟

.....
کسی اینجاست ؟
هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
کسی اینجا پیام آورد ؟
نگاهی ، یا که لبخندی ؟
فشار گرم دست دوست مانندی ؟
...
مهدی اخوان ثالث

۱۳۸۸/۰۲/۰۸

عاشقانه

لحظه های عشق، ناب، شیرین و به یادماندنیند و عاشقانه ترین لحظه ... شاید اولین دیدار، اولین گفتار، اولین ... و یا شاید حتی اولین تجربه مرگ! وقتی چشم بگشائی و چهره ای آشنا را ببینی که پهنای صورتش را اشک پوشانده ودستانش آغشته به خون است. بعدها بدانی که انگشتان او زیر فشار دندانهایت، زمانی که برای بازگرداندن زندگی به تو تلاش می کرده، تاب آورده اند.
در هجوم سهمگین روزمرگیها و عادتها، رسم عاشقی یادمان نرود! شاید این آخرین لحظه باشد!

۱۳۸۸/۰۱/۲۴

طب مکمل و یک سوال

سلام و تبریک دیرهنگام شروع سال جاری
قصه از آنجا شروع شد که شهریور سال گذشته بدون هیچ گونه مقدمه و سابقه ای من دچار یک خارش همراه با کهیر بسیار شدید شدم و در پی آن جریان مراجعه به خانمها و آقایان اطبا آغاز شد که هر کدام پس از کلی آزمایش و برو و بیا می فرمودند از نظر تخصص ما شما هیچ مشکلی نداری و حالا به فلان متخصص مراجعه کنید. خلاصه پس از کلی اتلاف وقت، انرژی و هزينه بالاخره در آبانماه یک متخصص داخلی نتیجه همه این اقدامات را ملاحظه نمودند و فرمودند از نظر پزشکی شما هیچ مشکلی ندارید! خودتان تجربه کنید با چه چیزی این موضوع بهبود می یابد! خلاصه این شد که من سر از عطاری درآوردم و از آنجا به انجمن حجامت ایران رسیدم و در این میان یکی از دوستان همسرم آدرسی را تحت عنوان دکتر به ایشان داده بود که پس از تماسهای مکرر توانستیم ایشان را ببینیم و متوجه شدیم که ایشان دکتر نیستند بلکه فوق لیسانس حقوق دارند! و از اشخاصی هستند که توانائی اسکن هاله دارند (وجود هاله و امکان اسکن آن از نظر علمی ثابت شده است) و بدون اینکه من در مورد مشکلاتم حرفی بزنم ایشان به برشمردن مشکلات من پرداخت و مشکل پوستی را فرع بر تمام این قضایا دانست و ترجیح داد اول برای مشکل تنفسی 26 ساله من که البته از نظر ایشان آسم نبود فکری بکند و مشکل پوست را بگذارد برای مراحل بعدتر. ضمن اینکه این پیش بینی را نیز داشتند که با برطرف شدن سایر مشکلات (غیر از تنفس) مشکل پوست خودبخود حل می شود. خلاصه که همه چیز خیلی خوب شروع شد و در کنار سایر اتفاقات خوبی که رخ داد تقریبا مشکل تنفسی چندین و چند ساله من حل شده بود و من دیگر نیاز به اسپری نداشتم. در اسفندماه در طی چند مرحله حالتهای ناتوانی تنفسی در زمان دم (آسم در زمان بازدم مشکل ایجاد می کند) برای من رخ داد بطوری که بصورت کاملا ناگهانی و بدون هیچ گونه محرک خارجی (اعم از عصبی، خستگی، بو و ...) احساس عدم توانائی تنفس داشتم و بعد از حدود 10 تا 15 دقیقه مشکل حل می شد. مراجعه من به درمانگاه بابت این موضوع هم چاره ساز نبود تا اینکه بروز این حالت در پنجمین نوبت و در آخرین جمعه شب سال 87 با چند دقیقه بیهوشی کامل همراه بود و از آخرین شنبه سال 87 تا پایان اولین هفته پس از تعطیلات نوروزی من در گیجی و منگی کامل از این مطب به آن مطب می رفتم. دست آخر هم بعد از انجام تمام آزمایشات لازم و غیرلازم بدون اینکه دلیلی برای بروز این حالت پیدا نموده باشند فعلا علاوه بر مصرف اسپری، استفاده از روزانه 600 میلی گرم سدیم والپر در دستور کار من قرار گرفته است! در این میان هیچ یک از پزشکان تطابق نوار اسپیرومتری من با اسپیرومتری یک فرد عادی و تفاوت قابل توجه حجم ریه کنونی با یک سال پیش را نتوانستند توجیه کنند و ترجیح دادند به راحتی از کنار آن بگذرند. با دور ریختن تمام آنچه که آقای هاله بین(!) برای من تجویز کرده بود از طرف همسرم و ترک همه اعمالی که باید انجام می دادم دوباره خارش به سراغم آمد و بدلیل اینکه در طی این مدت تمام پزشکان بابت این موضوع هیچ دلیل و راه حلی ارائه ننموده بودند به سراغ پزشکی که کار حجامت می کرد رفتم و اینکار را انجام دادم. همچنین به مصرف غذاها و خوراکیهایی که دارای طبع گرم و تر هستند روی آورده و از مصرف غذاهای با طبع سرد و خشک به شدت جلوگیری می کنم و به لطف خداوند حداقل مشکل خارش حل شده است. البته این موضوع تا چه حد به تداوم مصرف سدیم والپر برمی گردد هم مورد سوال است. پس از این مقدمه طولانی، سوال خاص من این است که آیا یک مرکز تحقیقاتی خاص پیرامون طب مکمل سراغ دارید که بتوان نه بعنوان یک بیمار که بعنوان یک سوال کننده به آن مراجعه کرد و بتوان قبل از شروع درمان نتایج مستندات درمانهای قبلی را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. بررسیهای من در این زمینه نشان می دهد که این شاخه تقریبا درتمام دنیا به رسمیت شناخته شده و بودجه های قابل توجهی نیز برای آن منظور می گردد. همچنین آنچه که مثلا در بحث فرادرمانی بیشتر مورد تاکید قرار گرفته مستقل بودن آن و عدم همراه نمودن آن با سایر درمانهای طب مکمل است چیزی که من به آن مشکوک هستم که در مورد من اتفاق افتاد. چون این آقای هاله بین (!) همزمان از گیاه درمانی، انرژی درمانی، فرادرمانی و یوگا برای بنده بهره جست. آنچه که بیشتر از هر چیزی برایم اهمیت دارد اینکه جایگاه علمی این موضوع را شناسائی کنم و خودم بتوانم دلیل قانع کننده ای برای اتفاقاتی که در این مدت رخ داده پیدا کنم. بر اساس بررسیهای من برخی از آزمایشگاههای علم فیزیک به اثبات اتفاقات فراهنجاری همت گماشته و در این راستا موفق بوده اند (برخی را با دلیل علمی اثبات نموده اند و برخی را شاهد بوده اما ناتوان از اثبات) اما این نکته که این اطلاعات که عمدتا از طریق اینترنت بدست آمده چقدر صحت دارد خود جای سوال است. مخصوصا بصورت خاص خوشحال خواهم شد که دوستانی که در مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی مشغول به فعالیت هستند وجود و یا عدم وجود این مراکز را تائید و منابع معتبری که می تواند مرا در این مسیر یاری دهد معرفی نمایند.

۱۳۸۸/۰۱/۰۹

گِـل

بخشی از مصاحبه با دکتر فرشاد مومنی (از مشاوران اقتصادی میرحسین موسوی) [+]:

پرداخت یارانه‏ها فقط به حامل‏های انرژی مربوط نمی‏شود. در خیلی موارد دیگر هم دولت یارانه پرداخت می‏کند. آقای موسوی، در مورد یارانه‏ها، به طور کلی، چه برنامه‏ای دارند؟


بخش مهمی از این توجهی که ایجاد شده، از موضع نادرستی صورت گرفته است.


این که مثلا، بنزین در اروپا گران‏تر است، پس ما هم باید (به تعبیری که مطرح شده) بنزین را به قیمت «فوب خلیج فارس» به شهروندان‏مان بفروشیم، از اساس، با منطق علمی در حوزه‏ی اقتصاد مغایرت دارد. به خاطر این که در تحلیل‏های اقتصادی، به هیچ‏وجه با قیمت‏های منفرد مستقل ازهم سروکار نداریم. بلکه با قیمت‏های نسبی سروکار داریم.

نمی‏شود که ما انتظار داشته باشیم مهندسان ایرانی یا معلمان ایرانی، یک پانزدهم اروپایی‏ها حقوق بگیرند، ولی قیمت نهاده‏هایی که دولت عرضه می‏کند، با ‏آن‏ها به قیمت اروپا محاسبه بشود.*



* ای گِـل بگیرند در آن دانش‌کده‌ی اقتصادی را که تو توش درس‌ خوانده‌ای و درس می‌دهی.

۱۳۸۷/۱۲/۲۷

خاتمی رفت

بالاخره خاتمی به نفع میرحسین موسوی کناره گیری کرد... تا چه پیش آید.
سال خوبی داشته باشید

۱۳۸۷/۱۲/۲۶

سال ِ نو مبارک

سلام. سال ِ نو مبارک.

۱۳۸۷/۱۲/۲۰

میرحسین آمد

بالاخره میرحسین موسوی هم نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. از حرف‌هایی که در بیانیه‌اش زده پیدا است که هنوز درگیر «رمانتیسیسم انقلابی» است. البته تنها همین بیانیه هم نیست که من را به چنین نتیجه‌‌ای رسانده؛ نگاه کنید به مصاحبه‌ها و سخن‌رانی‌های این یکی-دو ماهه‌ی اخیرش و کلید‌واژه‌هایی که به کار می‌برد: مستصعف، وحدت، توحید، تعاون، اجنبی ...
به گمانم برنامه‌های اقتصادی‌اش را هم می‌توان از میان همین حرف‌ها و بیانیه‌ها فهمید. مثلآ تاکیدش بر اصل ۴۳ قانون اساسی و بخش تعاونی (که من نمی‌دانم چیست.) تا آن جا که من فهمیدم تیم مشاوران اقتصادی‌اش کسانی هستند که «موسسه‌ی مطالعات دین و اقتصاد» را راه انداخته‌اند. چهره‌ی اصلی اقتصاد‌خوانده‌ی این گروه هم دکتر فرشاد مومنی است. خودشان مدعی‌اند که به دنبال نهاد‌گرایی در اقتصاد هستند. الله اعلم. در کل از اسم موسسه‌ پیدا است که در چه عالمی سیر می‌کنند.
همین چند هفته پیش هم گروهی به نام «جمعیت توحید و تعاون» که دبیرکلش دکتر علی‌رضا بهشتی و از مشاوران نزدیک موسوی است نشستی برگزار کرده‌بودند با عنوان «تبین الگوی زیست مسلمانی».
فکر می‌کنم همین نام‌ها و واژه‌ها نشان بدهد که در ذهن میرحسین موسوی چه می‌گذرد.
پی‌نوشت: وب‌سایت‌های طرف‌داران موسوی هم این‌ها است:
تدبیر
کلمه
قلم
بنیان
نسیم

۱۳۸۷/۱۲/۱۵

حمایت از جنایت‌کار

دیروز دادگاه بین‌المللی جنایی لاهه حکم تعقیب عمرالبشیر را به اتهام جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت صادر کرد. نسل‌کشی‌های دارفور سالها است که ادامه دارد و با وجود تلاش بسیار فعالان حقوق بشر واکنش‌های بین‌المللی به این واقعه بسیار کند و ضعیف بوده است. گویا جامعه بین‌المللی در مورد «جنایت علیه بشریت»‌ به خودی خود چندان حساس نیست مگر اینکه مظلومان دارای حداقل یکی از این شرایت باشند:
  • غربی باشند.
  • مسیحی باشند.
  • مسلمان باشند.
  • صاحب منابع «عمده» نفتی باشند.
سودان البته از فقیرترین کشورها است. در آفریقا واقع است بنابراین جزو کشورهای «مهم»‌ به شمار نمی‌رود. مرگ بیش از ۳۰۰ هزار انسان در دارفور و بی‌خانمان شدن میلیون‌ها انسان هم برای واتیکان چندان موضوع مهمی نیست و تنها سزاوار یکی دو بار «ابراز نگرانی» است.

برای بیش از یک میلیارد مسلمان که در سالهای اخیر نشان داده‌اند که زبانشان هم بسیار دراز است هم مرگ ۳۰۰ هزار غیر مسلمان نه تنها اهمیتی ندارد بلکه این واقعیت که طرف دیگر درگیری دولت مسلمان عمرالبشیر است انگیزه‌ای است برای طرفداری همه جانبه از این جنایت‌کار. کاری به سایر کشورهای مسلمان ندارم ولی واکنش‌های ایران بسیار شرم‌آور و وقیحانه بوده است. نه تنها این کشتارهای عریان برایشان تاسف بار نیست، دست از حمایت از این جنایت‌کار هم بر‌نمی‌دارند. امروز چین (که روابط تجاری خوبی با دولت سودان برقرار کرده) و ایران از رای دادگاه لاهه انتقاد کرده‌اند و نسل‌کشی‌های جاری را مسئله‌ای داخلی خوانده‌اند! پیش از این هم در اینباره نوشته بودم.

در هر 30 ثانیه یک پا بخاطر دیابت قطع میشود!

اگر درکنار خبرهای سیاسی، خبرهای پزشکی را دنبال کنید خواهید دید که متاسفانه بیماری دیابت در ابران در حال رشد نمایی است. بررسی علل این رشد خود بحث مفصلی دارد که قصد بحث در مورد آنرا ندارم. متاسفانه در جامعه ما این تصور غلط وجود دارد که این بیماری به خاطر پرخوری یا مصرف زیاد قند است! واقعیت اینست که یکی از عوامل مهم بروز دیابت ژنتیتکی است نه پرخوری! بعنوان مثال در آمربکا در حال حاضر حدود 7 درصد جمعیت مبتلا به دیابت هستند.اما این آمار در بین سرخپوستان آمریکایی به 30 درصد میرسد یا در بین آمریکای لاتینی بسبار بالاست. یا هند دارای بیشترین درصد مبتلا به بیماری دیابت در جهان میباشد. یکی از عوامل مهم رشد آمار دیابت در ایران فعال شدن نسبی انجمن دیابت ایران است که به بهبودی تشخیص دیابت در ابران کمک کرده. شواهدی وجود دارد که در بین ایرانیها ژن مبتلا به این بیماری زیاد باشد. لذا هر کدام از ما ممکن است در خطر مبتلا به این بیماری باشیم حتی اگر هر روز ورزش کنیم و غذاهای سالم بخوریم. شاید در حال حاضر مبتلا شده باشیم اما هنوز خبر نداریم! قصد تشویش اذهان عمومی را ندارم اما اگر این بیماری زود تشخیصص داده نشود عوارض ناگواری خواهد داشت. بطور مثال طبق آمار در هر 30 ثانیه یک پا بخاطر دیابت قطع می شود! از عوارض مشهود دیابت ایجاد مشکلات مختلف در ناحیه پا می باشد مثل زخم کف پا، ایجاد خشکی یا تغییر شکل. این مشکلات آنقدر منتوع است که جدیدا یک رشته پزشکی در آمریکا درست شده بنام متخصص پا (پودیاتریست)
Podiatrist
این رشته در حال حاظر جزو ده رشته پر درآمد آمریکاست و در حال گسترش در بین کشورهای اروپایی می باشد.
اگر می خواهید خبرهای روز مربوط به دیابت پا را دنبال کنید می توانید وبلاگ پرفسور آرمسترانگ که یکی از دانشمندان معروف در زمینه درمان بیمارهای دیابت مربوط به پا می باشد مراجعه کنید.

۱۳۸۷/۱۲/۰۷

شبكه خبر

ديروز شبكه خبر طي يك ميزگرد اقتصادي به تحليل وضع اقتصادي جهان باتفاق فرشاد از انگلستان پرداخت.بحث جالبي بود.براي فرشاد ارزوي موفقيت داريم و اگر لينكي از مصاحبه وجود دارد براي استفاده دوستان معرفي كنيد.

۱۳۸۷/۱۲/۰۲

رکود اقتصادی

به طور اتفاقی این ویدئوی جالب را پیدا کردم که به زبان ساده توضیح می‌دهد رکود اقتصادی فعلی چگونه به وجود آمده است. توصیه می‌کنم که نگاه کنید.


The Crisis of Credit Visualized from Jonathan Jarvis on Vimeo.

۱۳۸۷/۱۱/۳۰

مستند درباره‌ی ایران

مدتی است که شبکه‌های تلویزیون‌های مختلف مستندهایی از ایران پخش می‌کنند. در این میان بی‌بی‌سی از همه فعال‌تر بوده. شبکه‌ی جهانی بی‌بی‌سی یک مستند ۴ قسمتی درباره‌ی ایران تهیه کرده به نام A Taste of Iran. تا حالا دو قسمتش را پخش کرده‌اند. در قسمت اول صادق صبا رفته‌بود گیلان. قسمت دوم هم در اصفهان می‌گذشت. قسمت‌های سوم و چهارمش هم درباره‌ی شیراز و یزد٬ و شهرهای کنار خلیج فارس باید باشد.
یک مستند ۴۵ دقیقه‌ای هم داشتند به نام سقوط شاه.
اما فکر می‌کنم مستند سه قسمتی‌ای به نام iran and the west که از شبکه‌ی دوم بی‌بی‌سی پخش می‌شود از بقیه جالب‌تر باشد. تهیه‌کننده‌اش «نرما پرسی» است که مستندهای تلویزیونی‌اش مشهور است. قسمت اول وقایع دوران انقلاب و اشغال سفارت آمریکا را بررسی می‌کند. تکه‌ فیلم‌هایی جالبی از آن دوران دارد و با آدم‌های موثر آن زمان از جمله کارتر٬ والتر ماندیل (معاون اول کارتر)٬ وارن کریستفر٬ صادق طباطبایی٬ ابراهیم یزدی٬ ابراهیم اصغرزاده و ... مصاحبه می‌کند. قسمت دوم و سوم را هنوز ندیده‌ام.

قسمت اول و دوم را می‌توانید با کیفیت خیلی خوب از این‌جا دانلد کنید:
قسمت اول
قسمت دوم

قسمت سوم را هم قرار است ۲۱ فوریه پخش کنند. احتمالآ همین وبلاگ‌نویس مهربان سومی را هم دو سه روز بعدش می‌گذارد روی وبلاگش.

۱۳۸۷/۱۱/۲۷

چرازنان مشاغل IT‌رارها مي كنند

در اتاق تنهايي خودم نشسته بودم وداشتم به مشكلات در محل كارم ومشكل بزرگي كه با رئيسم داشتم فكر مي كردم با خودم مي گفتم " آه خداي من ! بازهم يك رئيس بي تجربه وخام كسي كه ظاهرا در ميان اساتيد دانشكده از همه بيشتر از كامپيوترسردر مي آورد واز همه جوانتر است اما در واقع اطلاعات او ازكامپيوترفقط در حد استفاده از اينترنت ونصب ويندوز و....است واز شبكه چيزي سردر نمي آره وچون از شبكه چيزي نمي دانه فكر مي كنه من هيچ كاري نمي كنم وچون هيچ كاري نمي كنم بايد دربست هرچي مي گه گوش بدهم باز هم يك آدم خودخواه ديگه! باز هم از فردا صبح يك دعوا دارم ديگه خسته شده ام راستي چقدر مونده تا باز نشسته بشوم اصلا اگر بتونم از قانون بيست سال براي خانمها استفاده كنم 11 سال ديگه بايد تحمل كنم و......"وخودم را دلداري مي دادم كه اين رئيسها همه رفتني هستند وكساني كه مي مونند ما كارمندها هستيم و...كه چشمم به قطعه روزنامه افتاد كه در كنارم افتاده بود مربوط به هفته نامه بازاركار تاريخ 11 آبان 87 بود وتيترش بود "چرا زنان مشاغل IT رارها مي كنند" متن مقاله واقعا درددل من بود براي همين آنرا براتون در زير مي آورم:
به گزارش گروه آي تي خبرگزاري زنان ايران "آيونا" بيش از نيمي از زنان شاغل در زمينه IT‌ دراواسط دوران كاري 30 ساله يادر اواخر آن استعفا مي دهند
"سيلويا آن هيولت "، "كارولين باك لوس" و "ليزاجي. سرون" درپروژه خودبنام Athena Factor به بررسي شرايط اين زنان پرداختند
تحقيقات نشان مي دهد كه زنان در رتبه هاي شغلي پايين تري-از آنچه عموم مردم فكر مي كنند-قرار دارند. زنان درحال پيشرفت درزمينه هاي علمي، مهندسي وفناوري هستند اما دانشگاهها حمايت خوبي از آنان انجام نمي دهند .حتي طي كردن مقاطع تحصيلي هم براي آنها بسيارسخت تر به نظر مي رسد.در صورتيكهدرابتداي راه پشتكاربالايي دارند .
41 درصدافراد بين سنين 25 تا 30 سال كه مدرك اشتغال مطلوبي دارند ،زن هستند. يعني خبر خوب اين است كه زنان ، مشاغل IT‌ ‌را قوي وبا علاقه شروع مي كنند اما خبربد اين است كه آنان نمي توانند به اين روند مثبت ادامه دهند.
52 درصداز آن كارمندان كوشا پس از مدتي كار خودرا رها مي كنند .اين روند فرسايشي كار، درسنين حدود 30 تا 40 سال اتفاق مي افتد .اينجاست كه زنان بايد با مشكلات عديده اي بجنگند.آنها نه تنها مشاغل خودرا ترك مي كنند ، بلكه ديگر هيچ علاقه ايي به فكركردن دراين زمينه IT) ) از خودنشان نمي دهند.
شايد عجيب باشد اما طبق محاسبات ما يك ميليون كارمند زن حرفه ايي وفعال دراين مقطع استعفا مي دهند. به نظرما اگر بتوان فاكتورهايي را كه كاررا براي زنان فرسايشي مي كند 25 درصدكاهش داد ، مي توان يك چهارم زنان رادر مشاغل IT حفظ كرد .درحالي كه مابا كمبود نيروي انساني حرفه اي دراين زمينه مواجهيم
البته مامايل نيستسم وانمودكنيم زندگي شغلي براي آنها مهم نيست بلكه به دنبال آنيم كه مشكلات فرهنگي واجتماعي اين مشاغل براي زنان رابرطرف كنيم .ما به اين مشكلات Antigen‌مي گوييم چون زنان رااز ادامه كار دلسرد مي كنند.
از طرف ديگر بسياري از شركتهاي بزرگ IT‌درحال اجراي برنامه هايي هستند كه از مهاجرت فزاينده زنان ازمشاغل IT‌جلوگيري كنند. به عنوان مثال شركت سيسكو برنامه ايي طراحي كرده تااز زنان جواني كهدراين شركت شروع به كار مي كنند،حمايت كند. به عنوان مثال دراواسط ماه مي ، 15 مديرزن به بخش توسعه فناوري اين شركت اضافه شدند.
به گزارش ايونا ،شركت اينتل يك ستاد" مهندسي محيط كارزنان" تاسيس كرده است .اين ستادبه دنبال حل مشكلات شغلي زنان ، جلوگيري از انزواي آنان در محل كار وتشويق آنان به ارتقاي رتبه درشركت است. اين ستاد همچنين از خلاقيتهاي كارمندان زن درروند كاريشان گزارشات مفصلي تهيه مي كند .
شركت جنرال الكتريك درحال طراحي برنامه ايي بنام "شروع دوباره" است كهدر سطح جهاني فعاليت مي كند.هدف اين برنامه ،فراهم كردن شرايط وامكان بازگشت به كاربراي زناني است كه بخاطر فرزندانشان استعفاداده اند! اين برنامه معمولا پس از رسيدن فرزندان آنان به سن مدرسه به كارمندان زن مستعفي كمك مي كند.
محيط كاراولين ومهمترين آنتي ژن درموردزنان است
طبق تحقيقات ما حدود 63 درصد ازكارمندان زندر زمينه IT‌حداقل يك بار سابقه آزار جنسي درمحل كار داشته اند. اين رقم بسيار بالايي است.
شرايط نامناسب شغلي براي زنان ، رفتار شرم آور وآزار دهنده همكاران مرد،جوك هاي نژادپرستانه ، توهين هاي غير مستقيم جنسي وغروز بيش از اندازه همكاران از جمله موارد مشكل ساززنان در محيط كار است .مخصوصا درفضاي مشاغل فناوري كه همگان فكر مي كنند زنان متفاوت تراززنان معمولي در جامعه هستند .درواقع زنان هميشه پايين تر وكوچكترانگاشته مي شوند.تحمل اين مسائل براي زنان كاردشواري است. اين در واقع حكومت قانون جنگل ووحشي گري در دنياي IT‌ است.
آنتي ژن دوم ،انزواي شديد زنان در محل كار است .آنهادرتيم يابخش خود تنهادركنار گروهي از مردان كار مي كنند.همين مسئله باعث تضعيف روحيه آنها مي شود .اگرشما با مرداني محاصره شده باشيد كه هرگز از شما تعريف نمي كنند ، ذره ذره خسته وافسرده مي شويد.
آنتي ژن سوم، ابهام در ارتقاي شغلي زنان كارمند است .در حقيقت آنها هيچ حامي ندارند كه شرايطشان را روشن كند. نردبان شغلي براي آنها مفهومي ندارد وهميشه متوقف وساكن هستند.
اين احساسي است كه گويي شما گير افتاده ايد ونه راه پيش داريد ونه راه پس.
به گزارش آيونا، آنتي ژن چهارم ويژگيهاي ريسكي شغل IT است . به عنوان مثال بعضي از سيستمها در بلغارستان مشكل پيدا كرده اند .شما نيمه شب با هواپيما به آنجا سفر مي كنيد وتمام آخر هفته را با روترها ودستگاه ها سرو كله مي زنيد .اگر موفق شويد مثل يك قهرمان باز مي گرديد وصاحب يك ترفيع شغلي بزرگ و مهم مي شويد ،اما اين كاربراي زنان مشكل تراز مردان است .چون اگر مردان ريسك كنند وشكست بخورند ، دوستاني دارند كه بگويند :"تقصيرتونبود دفعه بعد حتما موفق مي شوي!"
اما اگر زني شكست بخورد ، محو مي شود .بنابراين زنان ازريسك كردن فرار مي كنند اما مردان از ريسك كردن لذت مي برند ويك سيستم حمايتي قوي را با خود همراه مي بينند.
*********
البته در اين مقاله آمده كه 63 درصداز كارمندان زن در زمينه IT حداقل يكبار سابقه آزار جنسي در محل كار داشته اند خوشبختانه اين آماردرايران مخصوصا در جاهاي دولتي خيلي كم هست شايد يك درصد حالا جاهاي خصوصي را نمي دانم اما آزار كلامي خيلي زياد هست البته نه ازطرف مهندسان مرد حداقل من نديدم بلكه بيشتر از جانب افراد كم سواد وكم مسئوليت در سيستم اما چيزي كه دراين گزارش خيلي برايم جالب بود جنبه مديريت شركتهاي بزرگ وزاويه ديد آنها به مشكل بود كه چقدرواقع بينانه و منصفانه به مسئله نگاه مي كنند وراه حل ارائه مي دهند وچقدر به نيروهاي فعال بها مي دهند وبراشون برنامه ريزي مي كنند چيزي كه در كشور ما خيلي به ندرت ديده مي شود.

۱۳۸۷/۱۱/۲۳

روشنفکران و آمار و اقتصاد

امروز مقاله ای از حسن یوسفی اشکوری در روز آمده است. مقاله به صورت بسیار منظم دلایل سقوط شاه و آرمانهای انقلاب را بر می شمارد و سپس در صدد برمی آید که بررسی مند تا چه حد آرمانها تحقق یافته اند.

خواندن این بخش آخر درد کهنه ای را به یادم آورد. اگر به لیست آرمانها نگاه کنیم او به درستی نوشته است:
1 - استقلال و حفظ تماميت ارضي کشور و قطع هر نوع وابستگي به سلطه خارجي.‏
2 - آزادي به معناي مدرن آن و در تمام ابعاد و اشکال و سطوح آن. مانند: آزادي عقيده، آزادي بيان عقيده، آزادي ‏مطبوعات و نشر، آزادي مشارکت اجتماعي، آزادي در امور سياسي و تصميم گيري ها ( از جمله آزادي ‏انتخابات).
‏3 - حاکميت ملي و دموکراسي. از آنجا که رژيم پهلوي اول ودوم استبدا دي و خودکامه بود و هرگز نيز به آزادي ‏و دموکراسي روي خوش نشان نداد و نصايح مصلحان را نيز هرگز نشنيند، « مرگ بر استبداد » از شعارها و ‏هدفهاي محوري انقلاب بود و روشن است که شعار بديل استبداد حاکميت ملي و نظام دموکراسي است. به اين امر ‏در آن دوران در گفتارهاي رهبري روحاني انقلاب بارها تصريح شده است.‏
‏4 - توسعه و پيشرفت علمي و اقتصادي و مدني کشور.
‏5 - عدالت اجتماعي و بويژه توجه به معيشت طبقات فرو دست جامعه.‏

برای بررسی میزان تحقق اهداف حداقل در بندهای 1 (در مورد استقلال اقتصادی)، 4 و 5 می توان (و شاید می بایست) از آمار استفاده کرد. نکته اینجاست که نویسنده تنها به نوشتن عبارت های کلی بسنده می کند و من نمی دانم چرا خواننده باید حرفهای غیرمستند او را بپذیرد! نکته اینجا نیست که من در میزان موفقیت انقلاب با اشکوری موافق باشم یا نباشم، نکته تنها این است که بسیاری از روشنفکران بیشتر به راه حل سهل و ممتنع نوشتن عبارت های کلی بدون پشتوانه آمار و ارقام روی می آورند.

۱۳۸۷/۱۱/۱۶

خاطرات انقلاب

این ویدیوی کوتاه پنجمین قسمت از خاطرات افراد مختلف از انقلاب در سایت بی بی سی است. چهار تای دیگر به شدت غیر حرفه ای بودند. این یکی واقعا شنیدنی است.

۱۳۸۷/۱۱/۱۳

پسرخاله

تا حالا دقت کرده اید تنها سیاست مداری که در ایران همه با او احساس پسرخالگی می کنند و او را به اسم کوچک می شناسند، کیست؟

این هم یک مصاحبه دیگر با دکتر طبیبیان.

۱۳۸۷/۱۱/۰۸

طبیبیان در نیویورکر

شماره‌ی جدید ( ۲ فوریه ۲۰۰۹ ) مجله‌ی نیویورکر مقاله‌ای طولانی دارد درباره‌ی دکتر محمد طبیبیان. دکتر محمد طبیبیان از معدود اقتصاددان‌های درست‌ و حسابی ایران است که سال‌ها در سازمان برنامه و بودجه کار کرده است. در اوایل کارش استاد دانش‌کده‌ی صنایع دانش‌گاه صنعتی اصفهان بوده‌است. بعدها به موسسه‌ی عالی پژوهش در برنامه‌ریزی و توسعه (وابسته به سازمان برنامه‌ و بودجه) می‌رود. نسل جدید اقتصاد‌خوانده‌های ایران (از جمله فرشاد خودمان) اغلب از شاگرد‌ان او هستند. البته در مرداد ۸۵ بازنشسته‌اش کردند.

خلاصه‌ی مقاله را این‌جا می‌توانید بخوانید. اصل مقاله‌ی کامل فعلآ به رایگان در وبسایت مجله در دسترس نیست٬ اما احتمالآ تا چند هفته‌ی دیگر می‌توان روی اینترنت هم پیدایش کرد. اگر برای خواندنش عجله دارید می‌توانید مجله را بخرید.

۱۳۸۷/۱۱/۰۷

Facebook

به نظر می‌رسد که وبلاگ خیلی خلوت شده و کمتر از حال هم باخبر هستیم. پیش‌نهاد می‌کنم که دوستان اگر می‌توانند عضو Facebook شوند تا بیشتر از حال همدیگر باخبر شویم. من، شنتیا، بیژن نجفیی، آرش کچویی و آرش عفیفی‌ به نسبت فعال هستیم. چند روز پیش عزیز رشیدی هم عضو شده. علی غیاثی‌نژاد و مسعود بابایی‌زاده هم عضو هستند ولی انگار خیلی فعال نیستند. خلاصه عضو شوید، عکس‌هایتان، تلفن و آدرس ای‌میل خودتان و خبرهای شخصی‌تان را هم با دوستان به اشتراک بگذارید.

۱۳۸۷/۱۰/۲۵

تفاوت مدیریت

مطلبی در مورد تفاوت مدیریت در ایران و انگلستان دیدم که به نظرم تا حد زیادی با واقعیتها تطابق دارد و خواندنش خالی از لطف نیست.البته این مطالب به صورت طنز می باشد ،همچنین شامل تمام مدیران (چه ایرانی و چه انگلیسی)نخواهد بود و طبیعی است در هر دو کشور استثنائاتی هم وجود دارد. بنابراین امیدورام به دوستانی که احیاناً مدیر دولتی شده اند بر نخورد.
  • در انگلستان موفقيت مدير را بر اساس پيشرفت مادي و اقتصادي مجموعه تحت مديريتش مي‌سنجند، در ايران موفقيت يک مدير را نمي‌سنجند، خود مدير بودن نشانه‌اي از موفقيت محسوب مي‌شود!
  • در انگلستان مديران و روسا بعضي وقت‌ها استعفا مي‌دهند، در ايران عشق به خدمت مانع از اين امر مي‌شود!
  • در انگلستان افراد از مشاغل پايين شروع مي‌کنند و به تدريج ممکن است ارتقا پيدا کنند، در ايران برخي افراد مادرزادي مدير و رئيس اند و اولين شغل‌شان (در بيست و چند سالگي) مديريت و رياست است!
  • در انگلستان براي يک مقام دنبال فرد مناسب مي‌گردند، در ايران براي يک فرد، دنبال مقام مناسب مي‌گردند! و حتي در صورت لزوم يک مقام تازه ساخته مي‌شود!
  • در انگلستان کسي که کارمند ساده است، سه سال بعد ممکن است مدير شود. در ايران کسي که کارمند ساده است، سه سال بعد هنوز کارمند ساده است، ولي در اين مدت سه بار رئيس‌اش عوض شده!
  • در انگلستان کسي که خيلي دانش و تجربه داشته باشد و بخواهند از او بيشترين استفاده را ببرند، به سمت مشاوري گماشته مي‌شود. در ايران کسي که نخواهند ازش استفاده کنند، مشاور مي‌شود!
  • در انگلستان اگر کسي از کار برکنار بشود، عذرخواهي مي‌کند و حتا ممکن است محاکمه شود. در ايران بعد از برکناري، طي مراسم باشکوهي از فرد تقدير شده و وي را به مديريت جاي ديگري مي‌گمارند!
  • در انگلستان مديران يک اداره کارشان را به صورت گروهي انجام مي‌دهند، اما مستقل از هم استخدام شده يا برکنار مي‌شوند. اما در ايران افراد به صورت گروهي از يک اداره به اداره ديگر جا به جا مي‌شوند، ولي در حين کار هيچ نوع هماهنگي ندارند!
  • در انگلستان براي استخدام يک رئيس دانشگاه، مثل بقيه مشاغل، در روزنامه‌ها آگهي چاپ مي‌کنند، از بين درخواست‌هاي رسيده با برخي مصاحبه مي‌کنند و سرانجام يکي را انتخاب مي‌کنند. در ايران، براي انتخاب رئيس به افراد مورد نظر تلفن مي‌کنند!
  • در انگلستان معمولا زمان پايان کار يک رئيس و شروع کار نفر بعدي از ماه‌ها قبل مشخص است. در ايران، يک رئيس ممکن است خبر برکناري‌اش را همان روز بشنود!
  • در انگلستان، همه مي‌دانند درآمد قانوني يک رئيس دانشگاه زياد است، ولي در ايران مديران و روسا انسان‌هاي ساده‌زيستي هستند که درآمدشان به کسي ربطي ندارد!
  • در انگلستان، شما استاد و رئيس دانشکده را به اسم کوچک صدا مي‌زنيد، در ايران استاد را با لقب‌هايش صدا مي‌زنيد و رئيس را صدا نمي‌زنيد، چون به شما وقت ملاقات نمي‌دهد!
  • در انگلستان سابقه کار کافي براي تصدي يک مقام لازم است، در ايران مورد اعتماد بودن کفايت مي‌کند...

۱۳۸۷/۱۰/۱۶

پی نوشت لینک کناری

لینکی که مهرداد در کنار صفحه با عنوان "صوفیه، صهیونیسم" داده را دیدم.
حقیقتا ما که رابطه صوفیه ( پایتخت بلغارستان) را با صهیونیسم نفهمیدیم.
حتی بین صوفیان (پیروان طریقه تصوف) و صهیونیسم هم نتوانستیم رابطه ای پیدا کنیم.
از آن بدتر نتوانستیم بین لرها و سرنوشت صهیونیستها ارتباطی برقرار کنیم، حالا اگر گفته بود قزوینی ها باز یک چیزی.