۱۳۸۶/۰۴/۳۱

داش ا کل ممد بوقی ته دره توی قوطی

تیم فوتبال فعلا مهمان ماست ما هم رفته بودیم ورزشگاه. اردو همبستگی به هر کسی میخواست بوق برای تشویق میداد، ماحصل هم این بود که از همه جا صدای نا هنجار میشنیدی و هیچ تشویق هماهنگی به جز هو کشیدن برا ی تیم مقابل نبود. یاد ممد بوقی افتادم که فقط خودش توان دراوردن صدای بوقش را داشت در نتیجه همه هماهنگ با هم تشویق میکردند (اما حالا ) ورزشگاه و هزار تا رییس که بوق میزدند و جو گرفته بودشون که منم. دلم برای صور اسرافیل گرفت که فلسفه وجودش دمیدن ان بوق. .

۱۳۸۶/۰۴/۲۶

مزخرف

مزخرف‌گویی‌های رییس خانه‌ی صنعت و معدن در مصاحبه با شرق. صد رحمت به روشن‌فکرانِ (به قول فرشاد) اقتصاد‌ندان؛ این بابا که کل علم اقتصاد را با پررویی تمام فرستاده تو سطل آشغال. بی‌چاره فرشاد که اگر برگردد ایران با این جانورها باید سر و کله بزند.
*در ضمن من هم از اقتصاد چیزی سرم نمی‌شود، اما فرق مزخرف‌گویی و شارلاتان‌بازی را با حرف حساب می‌فهمم.

۱۳۸۶/۰۴/۲۰

شریعتی

پیرو نظرات دوستان درباره شریعتی، بد نیست نظر اکبر گنجی را نیز بخوانید.
به دلیل فیل++تر شدن سایت روز این مطلب را عینا در کامنت آورده‌ام.

۱۳۸۶/۰۴/۱۷

کجا؟

این نوشته به دلیل بی‌ربط بودن حذف شد.

۱۳۸۶/۰۴/۱۴

اسلحه و شکلات

دیدن نیروهای بسیج علی‌خصوص در پنج‌شنبه شبها دیگر عادی است.نیروهائی که قبلا با شلوار نیروی زمینی و یک پیراهن شخصی با اسلحه جنگی خیابان را بند می‌آورند،اکنون به لباس تکاوری ملبسند و تعداد اسلحه از یکی - دو تا در هر پاتوق به ده‌ها اسلحه افزایش یافته.
اما دیشب صحنه‌ای را دیدم که تا کنون ندیده بودم.صحنه‌ای که شاید فقط در کشوری چون ایران دیده‌شود.صحنه‌ای که شبیه بسیاری از رفتارهای ما ایرانیان همراه با تناقض بود.
دیشب حدود ساعت 10:30 ورودی از خیابان ولی‌عصر به میدان تجریش را بسته بودند‌،برادران بسیجی با همان لباس تکاوری و اسلحه‌های جنگی جلوی ماشینهای عبوری را میگرفتند و شکلات میدادند.با روی خوش،صدای بسیار بلند نوحه یا چیزی شبیه آن ولی شکلات ارزان.
پی نوشت:
امروز در ایران روز زن -سالروز تولد دخت پیامبر اسلام- میباشد.این روز را به کلیه بانوان خواننده این وبلاگ تبریک عرض نموده،آرزوی حقوق مساوی با آقایان!! را برایشان دارم.

دانشگاه شریف و لینک مسعود

لینک مسعود مربوط به سخنان رییس دانشکده برق استنفورد در ارتباط با دانشگاه شریف من را به عنوان یک ایرانی و دانشجوی سابق دانشگاه شریف بسیار خوشحال کرد.ولی به نظر من این صحبتها تا حدودی اغراق آمیز و شاید مصرف سیاسی داشته باشد. متاسفانه ما ایرانیان نیز به این اغراقها دامن میزنیم و حتی تا حدودی نیز باورمان می شود که عالم ترین مردمان جهانیم. دیگر کشورها ازقدرت علمی ما می ترسند و دانشمندان ما را به زور یا با حیله از کشورمی ربایند و در نتیجه نمی گذارند ما پیشرفت کنیم! لذا گاه به جای تلاش برای کاهش فاصله علمیمان با کشورهای صنعتی به امید روزی هستیم که این استثمار برداشته شود و چون انسانهای بسیار باهوشی هستیم حتما در عرض اکی ثانیه از سایر کشورها جلو می افتیم!
قبول دارم که این دانشگاه یکی از بهترین دانشگاه های ایران است. ولی آیا ایران در بین بهترین کشورهای تولید علم است که دانشگا ههایش شهرهء جهانی داشته باشند. مسعود جان خودت وقتی در گرونبل بودی (که البته دانشگاهی است که با شریف ارتباط علمی دارد) چند نفر از همکارانت را می شناسی که اسم دانشگاه شریف به گوششان خورده بود؟
متاسفانه این اغراقها در مورد اکثر مسائل علمی ایران مثل المپیادهای جهانی، نمایشگاه اختراعات ژنو و ... رایج است. به خاطر دارم وقتی در سوئیس بودم یک دانش آموز ایرانی جایزه ای در نمایشگاه اختراعات آماتوری سوئیس دریافت کرد. مسلما خبر خوشحال کننده بود ولی چند روز بعد تمام روزنامه ها این خبر را چنان بزرگ کردند انگار که یکی از معتبر ترین جایزه های علمی دنیا به ایران رسیده است. حتی این دانش آموز ادعا کرد که از معتبر ترین دانشگاه های سوئیس دعوت به ادامه تحصیل شده است که صد البته ایشان با قاطعیت نپذیرفتند و ترجیح دادند در ایران بمانند و در دانشگاه های ایران تحصیل کنند. جالب است بدانید که در این نمایشگاه بیشتر وسائل ابتکاری آماتوری عرضه می شود که حتی گاهی جنبه کمیک دارند. طبیعتا بعد از این موفقیت درخشان! هر ساله شاهد حضور پر رنگ ایرانیان در این نمایشگاه محلی با پوشش خبری بسیار (البته در ایران) بودیم و ما که در سوئیس بودیم خبرهای این نمایشگاه را از روزنامه های ایرانی دنبال می کردیم ! چون که روزنامه های سوئیس خبرهای این نمایشگاه را حتی کمتر از نمایشگاه سگ و گربه لوزان پوشش می دادند!
بعنوان کسی که تجربه دانشگاه شریف، یکی از دانشگاهای اروپا و آمریکا را دارد فکر می کنم دانشگاه های ایران فاصله بسیار زیادی با دانشگا ه های غربی دارند. متدهای آنها و حتی رفرنسهای درسی بسیار قدیمی است. بسیاری از دروسی که مطالعه می کنیم بدون مصرفند ( به عنوان مثال یادم می آید که در درس اندازه گیری به ما هنوز اصول کنتورهای برق قدیمی تدریس می شد!)، در بسیاری از مواقع اساتید کاملا دور از علم روز هستند، دستورعملها و وسایل آزمایشگاهی بیشتر مربوط به قبل از انقلاب است و ... . البته امیدوارم که این چند ساله با همت افراد پر تلاش و باهوشی چون مسعود دانشگاه های ایران تحولی پیدا کرده و براستی و دور از اغراق حرفی برای گفتن در جامعه علمی جهانی داشته باشند. انشاء الله.

۱۳۸۶/۰۴/۱۲

تسلیت

خبر بسیار کوتاه و تکان دهنده بود: کاپیتان آمریکا مرد! چندی پیش، در ۸ مارس سال جاری این خبر شگفت انگیز و غیر منتظره در بسیاری از خبرگزاری‌ها در صدر اخبار قرار گرفت از جمله در سی‌ان‌ان: «حادثه غیر منتظره برای کاپیتان آمریکا» و بی‌بی‌سی: «کاپیتان آمریکا مرد!». به گزارش اسوشیتدپرس قهرمان معروف در حال خروج از دادگاهی در نیویورک از فاصله دور توسط تفنگی دوربین‌دار هدف قرار گرفت و بر روی پله‌های دادگاه جان داد.


کاپیتان آمریکا در اوج احساسات وطن دوستی زمان جنگ جهانی دوم برای اولین بار در سال ۱۹۴۱ ماموریت‌های حیرت‌انگیزش را شروع کرد. طرفداران او هرگز ماجرای مشت معروف او را بر صورت هیتلر، درست نه ماه قبل از حادثه «بندر مروارید»، که موجب شهرت او شد فراموش نمی‌کنند. متاسفانه این حادثه دردناک در رسانه‌های داخلی ایران و در وبلاگستان زبان فارسی به دلیل همزمانی با وقایع پرشتاب سیاسی و اقتصادی، انعکاسی چندانی نیافت. گفتنی است که به زودی، در پنجم جولای (دو روز دیگر) پیکر او در آرامگاه ملی آرلینگتون در ایالت ویرجینیا که مدفن سربازان کشته‌شده در جنگ‌های آمریکا است، به آرامش ابدی خواهد رسید.

۱۳۸۶/۰۴/۱۱

دانشگاه صنعتی شریف

اینجا را نگاه کنید، که نقل قولی است از رئیس دانشکده برق استنفورد در مورد دانشگاه شریف. اگر فیلم کامل را می‌خواهید ظاهرا در اینجا هست، ولی چون یک ساعت و نیم است من آنرا نگاه نکرده‌ام!

۱۳۸۶/۰۴/۱۰

پیشنهاد

هفته پیش با همت رضا ، من و مسعود به دانشگاه تربیت مدرس رفتیم تا پس از مدتها یادی از سالهای رفته داشته باشیم.
این دیدار با یادی از دوستانی که ارتباط مستقیم با آنها برقرار نیست توام بود. منهای خوشحالی از دیدار دوستان قدیمی من تصور میکنم با توجه به مشاغل دوستان چنین ارتباطاتی قادر به ایجاد زمینه های کاری مشترک می باشد.
می توان از این پتانسیل استفاده کرد و در دیدارهای سالیانه و حتی در صورت خوش بینی فصلی یا ماهیانه ارتباطات مفید آتی را پی ریزی نمود.
این دیدار نیز میتواند در یک رستوران یا کافی شاپی در مرکز شهر محل سکونتمان باشد. فقط در ابتدا نیازمند همنی رضا گونه -فکر کنم الان رضا برای یک نهار دیگر دعوتم کند!- میباشد.
دوستانی که در تهران ساکنند و از این پیشنهاد استقبال میکنند لطفا کامنت بگذارند تا در صورت استقبال بیش از سه نفر در یکی از کافی شاپهای تهران هم را ببینیم.
پی نوشت: رضا که ماشاالله تکان نخورده بود، مسعود هم با کم کردن وزنش ماشالله جوان تر شده بود. مو سفید جمع فقط من بودم و این نشان میدهد که مشاغل دانشگاهی آدم را پیر نمیکند.
باری این هم استفاده ابزاری از کنجکاوی جهت استقبال از پیشنهاد فوق بود.

گل‌ ِ رز در شوره‌زار

پیش‌نهاد می‌کنم این را بخوانید.

راستی چرا بخش‌ ِ روزانه خالی است؟