۱۳۸۴/۰۷/۰۸

راه‌نمایی

این هم راه‌نمایی آرش از زبان آقای لاریجانی:

... وي فن‌آوري هسته‌اي را براي ما و نسل آينده ما مهم دانست و افزود: آمريكا مساله‌اش با ما فقط مسايل اتمي نيست بلكه اين يك جنگ است و امروز اگر به آن گردن دهيم فردا حقوق بشر، روز ديگر حزب‌الله، دموكراسي و چيزهاي ديگر از مسايل آنان خواهد بود.

۱۳۸۴/۰۷/۰۷

رقص یا رقاص؟

بد نیست که گاهی سخن را بسنجیم پیش از آنکه گوینده را تخطئه کنیم:

«وی ادامه داد... دو سال پیش پنجاه هکتار زمین را به قیمت یک میلیارد تومان فروخته‌اند... و فروشنده پول زمین را در بانک به صورت طویل المدت گذاشته است و ... سالیانه یکصد و هشتاد میلیون دریافت می‌کند، ولی همین شخص از این زمین نمی‌توانست سالیانه سی میلیون تومان به دست بیاورد که 10 میلیون تومان آن هم خرج هزینه کشت زمین می‌شد... الان بیست میلیون تومان درآمد کشاورزی تبدیل شده به یکصد و هشتاد میلیون تومان درآمد بانکی... این ظلمی است که به کشاورزان می شود... این یک نوع غارت و تاراج نیست؟ ... چرا درآمد کشاورزی از بهره بانکی کمتر است؟ ... من خودم ذرت کاشته‌ام، دولت ذرت را از من کیلویی یکصد و چهل تومان می‌خرد، اما یک کیلو ذرت را به خود من داده‌اند هزار و دویست و پنجاه تومان، ‌من از دولت بخرم و بکارم، از آن طرف از من چند می‌خرد؟ یکصد و چهل تومان، خوب کشاورز چکار کند؟»

هدف من تحلیل این پرسش از دیدگاه اقتصادی و یافتن باصرفه‌ترین روش سرمایه‌گذاری برای کشاورزان صاحب زمین در این شرایط نیست. بیشتر می‌خواهم به این نکته توجه کنیم که پیش‌قضاوت‌های ذهنی تا چه اندازه می‌توانند در بستن چشم‌ها و گوشها به اطلاعاتی که از اطراف به ما می‌رسند، موثر باشند. برای آنکه بهتر متوجه نکته من شوید، پیش خود قضاوت کنید که شنیدن یا نشنیدن نام گوینده، «حسنی»، قبل از خواندن متن تا چه اندازه بر درکمان از این نوشته می‌توانسته تاثیر داشته باشد. متن کامل را می‌توانید در اینجا بخوانید.

۱۳۸۴/۰۷/۰۵

کسی لطف کند و مرا راهنمایی کند

می‌گویند تمام مردم ایران طرفدار دستیابی ایران به تکنولوژی هسته‌ای هستند و این یک قضیه ملی است. فکر می‌کنم که یا من خیلی از مرحله پرت هستم یا براستی یک جای کار می‌لنگد. چیزی که من نمی‌فهمم این است که چرا در حالی که ایران مشغول «غنی‌سازی اورانیم» است، مرتب از حق خود در مورد «دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای» صحبت می‌کند؟ اگر هدف کسب علم و دانش است، می‌شود کسی به من بگوید تولید کردن اورانیم غنی شده، آنهم به میزان چندین برابر مقدار لازم برای سوخت‌های هستی نیرو‌گاه‌ها، چه ربطی به موضوع داد؟ در تمامی دنیای فیزیک هسته‌ای و ذرات بنیادی، چیز دیگری جز غنی‌سازی اورانیم وجود ندارد؟ در ثانی، این همه مرکز مختلف در نقاط مختلف کشور برای این قضیه غنی سازی به راه افتاده‌اند که اورانیم غنی شده برای کجا تهیه کنند؟ برای نیروگاه‌های هسته‌ای که نداریم؟؟ نکند برای نیروگاه هنوز ساخته نشده بوشهر آنها را می‌خواهند؟ راستی مگر یک نیروگاه چقدر سوخت مصرف می‌کند که ما این همه سانتریفیوژ احتیاج داریم؟ از آن گذشته، مگر با روسیه قرارداد انحصاری نداریم که تا ۱۰ سال، سوخت نیروگاه را آنها تهیه کنند؟ می‌شود کسی لطف کند و مرا راهنمایی کند؟

۱۳۸۴/۰۷/۰۲

رفتیم ؟

رفتیم شورای امنیت؟[+] [+]

۱۳۸۴/۰۶/۳۱

آخاله

خيلي تعجب نكنيد. اگر به ياد داشته باشيد در همين جا مسعود (از نوعی كه الان در سينسيناتی است.) مطالبی در مورد خودش نوشت. از زادگاهش(گلپايگان) و از شير تازه و ماست و بوی كاهگل بعد از آب پاشی كوچه های خاکی و شايد بوی تپاله تازه گاو و صداي عرعر دراز گوش ها!صداها و حال و هوايی كه دل آدمی برای آنها گاه سخت تنگ می‌شود و من هم هر گاه به آن ديار می‌روم تا نگاهی به خرابه های خانه پدر بزرگ و مادر بزرگ(بی بی) نيندازم آرام نمی‌گيرم.
هر چند در چند سال اخير با احداث چند كارخانه صنعتی توليد قطعات خودر و نيز يكی دو دانشگاه فضای آن تغيير زيادی داشته اما باز هم به راحتي می‌توان مظاهر زندگی كشاورزی و روستايی قديم راديد و بعضا در خانه ها كرسي هم پيدا كرد!
بگذريم آخاله در گويش گلپايگانی‌ها به معنای " پسر خاله " است؛ همان‌گونه كه اراكی ها و خمینی ها به پسر خاله و دختر خاله "خالزا" ‌می‌گويند.
و اين هم اولين وب سايت با همين نام آخاله كه قابل توجه آقا مسعود است
پايدار باشيد.

۱۳۸۴/۰۶/۲۹

خسته نباشید


بابا دست این آقای رئیس و معاونش درد نکند! بعد از آنکه جناب رئیس در مجمع عمومی آب پاکی را روی دست متحدانش یعنی هند و چین ریخت و مهرورزی را منحصر به یکتاپرستان کرد و خبر از افول مکاتب غیر الهی کرد (و به حزب کمونیست چین و هندوها، بوداییان، پیروان کنفسیوس و شینتو و غیره گفت بروند و کشک‌شان را بسابند!) و دنیا را تهدید کرد که تکنولوژی هسته‌ای را به لبنان و سوریه و سایر کشورهای ماجراجو صادر خواهند کرد و در نتیجه تایید مقامات بالا را گرفت، جناب معاون که تا امروز صبح تعجب کرده بود چرا اروپاییان به این همه نوع دوستی و صلح‌طلبی بی‌اعتنا هستند هم کمی فتیله چراغ را با چند تهدید جدید، بالاتر کشید. خلاصه اینکه دست مریزاد! (نیک‌آهنگ هم کارش درست است ها!).

۱۳۸۴/۰۶/۲۸

نيمه شعبان

فرداروز نيمه شعبانه ومن مثل همه سالهاي پيش دلم خيلي گرفته بچه که بودم نيمه شعبان را خيلي دوست داشتم اول ميرفتيم پيش مامان بابامون پول ميگرفتيم براي جشن نيمه شعبان بعدش بادوستامون ميرفتيم نخ و سريچ و پرچم مي خريديم شروع ميکرديم پرچم درست کردن چقدرذوق داشتيم بعدش بابام چراغها ولامپهارا مياورد که دم درخونه بزنه من هم کمکش ميکردم وکلي اظهار نظر که اينجوري خوب نيست و اونجوري خوبه از شب نيمه شعبان که ديگه نگوبابام همه را سوار ماشينش ميکرد تا بريم چراغوني ببينيم اونوقت ما را ميبرد جاهايي که خيلي قشنگ چراغوني کرده بودند واي که چقدر ذوق ميکرديم وقتي چراغهاي رنگي و رقص نوررا ميديديم توي ماشين بابام پر بود از حرف اونجارا ببين اونجا را...واي چقدر قشنگه ... يادمه هميشه برام شب نميه شعبان بهترين شب سال بود اما الآن ديگه اينطور نيست وقتي چراغها را ميبينم خيلي دلم ميگيره دوست دارم سريع برسم خونه تا هيچکس را نبينم بنظرم مياد همه دروغ ميگن همه تبديل شدن به يک مشت درغگوهاي حرفه ايي همه جشن ميگيرند شادي ميکنند خودشون را منتظر واقعي ميدونند اما فردا صبحش همون دروغها و تزويرها همون رياها همون تبعيض ها دوباره از فردا صبح زن جوان آدامس فروش و فال فروش دم در مترو طالقاني جنازه يک معتاد کنار خيابون زنان و دختران خياباني تبعيض دروغ اختلاف طبقاتي همه جا را ميگيره انگار که فقط توي يک دور باطل خودمون را گول ميزنيم جوانهاي تحصيل کرده با هوش و بااستعداد تو خيابونا دنبال کارول ول ميگردند اونوقت يک آدم بي لياقت بي سواد فقط با پارتي ميره سر کار و بخاطر کاري که نميکنه کلي پول ميگيره دلم خيلي ميگيره وقتي اين چيزها را ميبينم امروز وروديهاي جديد مياند دانشگاه دوباره روز از نو روزي از نو چت نکنيد وارد سايتهاي غير اخلاقي نشويد و.... بيشتر وقتشون را تو اينترنت مجاني دانشگاه تلف ميکنند ايکاش يک کار علمي ميکردند دلم نميسوخت اما همش چت و وبلاگ و سرگرمي از بس جلو اظهار نظر جوانهامون را گرفتيم تنها راه حرف زدنشون شده اينترنت تمام عقد ه هاي دلشون راتو اينترنت خالي ميکنند دخترها دنبال پسرها و پسرا دنبال دخترها و چقدر سريع با دو کلام حرف زدن به هم اعتماد ميکنند و دل وقلوه بهم ميدهند از بس که جلوي يک رابطه سالم را گرفتيم حالا بايد بشينيم و نظاره گر اين صحنه ها باشيم وقتي ميرم بالاي سرشون که بگم اينکارا را نکنيد سريع پنجره هاشون را کوچيک ميکنند انگار که من نميبينم و خودش را ميزنند به اون راه مثلا برنامه اکسل باز ميکنند يعني ماداريم کار علمي ميکنيم ... براي همينه که نيمه شعبان دلم خيلي ميگيره دلم ميخواهد تو خيابون داد بزنم بگم تورا خدا شما را به هر کسي که اعتقاد داريد ديگه دروغ نگيد فقط براي يکبار هم که شده ايندفعه را راست بگيد

پادشه خوبان

اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي
ديشب گله زلفش با باد همي كردم
گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد
كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي
يا رب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخساره به كس ننمود آن شاهد هر جايي
اي درد توام درمان در بستر ناكامي
وي ياد توام مونس در گوشه تنهايي
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد
شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي

چشم دلمان به ديدن رخسار آن شاهد غايب روشن باد.
شايد اينگونه مشق شب هايمان هم كمتر شده ونقش خود را در سناريوي حيات بهتر بيابيم؟
نيمه شعبان بر همه مبارك
شاد و پايدار باشيد

۱۳۸۴/۰۶/۲۵

مشق شب

مرد تکثیر شده بی مزه است (100 بار)
خواندن مرد تکثیر شده اتلاف وقت است (10 بار)
روژه ساراماگو در این کتاب تر زده است (1 بار)

ما همگی هنرپیشه ایم در ملودرام زندگی، فیلمی که کارگردان آن مرده است.
بعضی آنقدر فیلم را جدی گرفته اند که خودشان هم فراموش کرده اند این یک فیلم است.
بعضی هم از نقش خود راضی نیستند و از کارگردانی که نیست گله میکنند.
یکسری هم که از بازی خسته شده اند به بی مسوولیتی یا افسردگی متهم میشوند.
خیلی ها هم که فهمیده اند که کارگردان رفته و خبری هم نیست احمقانه به بازی ادامه میدهند!
و وقتی در آخر کتاب استاد تاریخ و فلسفه تصمیم میگیرد نقش خود را عوض کند، فقط آنها که بازی را خیلی جدی گرفته اند نباید بفهمند. (بازی ادامه دارد)

۱۳۸۴/۰۶/۱۹

Street Festival


Street Festival
Originally uploaded by Arash The Great.
Toronto streets festival. Yonge & Eglinton intersection. Summer 2005.

Beautiful


Beautiful
Originally uploaded by Arash The Great.
Storm

Guilani Food


Guilani Food
Originally uploaded by Arash The Great.
I wish I could have a chance to eat them all NOW!
This table contains a set of delicious dishes of Guilan province. You can find the following meals:
1. Fessenjoon ( made of chicked, walnut sause and sour pomagranate sauce ).
2. Mirza Ghassemi (Eggplant + garlic + egg)
3. Baghali Ghatogh.
4. Torshe Kabob (Beef chops tendered by sour pomagranate juice,parsly slices, ground walnut, salt, chopped onion and pepper).
5.Yogurt
6. Sir torshi
7. Zeitoon parvardeh.
8. Rice

جای ما رو هم خالی کنید

۱۳۸۴/۰۶/۱۸

نهفت

نمی‌دانم یادتان هست یا نه. همان ماه‌های اولی که این‌جا راه افتاد، بحث‌مان شده بود سر ِ فیلم «بیل را بکش». چند روز بعدش آرش خشونت این فیلم را با «پرتقال کوکی» استنلی کوبریک مقایسه کرد بود که همین مقایسه حمید ستار را برآشفت تا چیزی بنویسد در جواب. نوشته‌ی کوتاه حمید هم شادم کرد و هم غم‌گین. شاد شدم که در جمع‌مان چنین دوست ِ دست- به-قلمی داریم که هنر را خوب می‌فهمد و غم‌گین که چرا بیش‌تر نمی‌نویسد در این‌جا.
امروز وبگر‌دی می‌کردم که این‌ را خواندم. شاد شدم که حمید باز هم دست به قلم شده و امیدوارم دیگر زمینش نگذارد. گوشه‌ای از هنرهای نهفته‌‌اش را در «نهفت» ببینید.
ای کاش ما را هم قابل بداند و گه‌گاه چند خطی هم این‌جا بنویسد.

۱۳۸۴/۰۶/۱۱

توپ


عزیز گفته بود که عکس پروفایلم را عوض کنم. همین‌طور برخی از دوستان خیلی اصرار داشتند که حتما کله کچل من را ببینند. خوب، این هم یک عکس توپ (توپ: جسمی است گرد، صاف، بدون مو!). همین‌طور به اصرار عزیز برای چند لحظه هم که شده تحمل کردم و عینک ریبن را کنار گذاشتم و اجازه دادم که بدور از عینک، از من عکسی گرفته شود! حال ممکن است بعضی‌ها بگویند بابا تو که تو این عکس موهات معلوم نیست. در جواب باید بگویم که مگر کچل هم مو دارد؟؟