۱۳۸۶/۱۰/۱۰

یک سوال فنی

برای ردوبدل کردن دیتا بین یک Device و کامپیوتر با فرض اینکه آن Device هر 10 میلی ثانیه بایستی یک اینتراپت به کامپیوتر بدهد آیا میتوان از پورت USB استفاده کرد؟
درواقع سوال من این است که آیا میتوان از طریق پورت USB به کامپیوتر اینتراپت داد یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است،و شما چیپی را بابت این اینترفیس میشناسید لطفا معرفی فرمائید.

گربه‌ی سیاه٬ گربه‌ی سفید

فیلم «گربه‌ی سیاه، گربه‌ی سفید» را اگر گیر آوردید ببینید. کارگردانش امیر کستریتزا، فیلم‌ساز صربستانی، است. داستان سرراست اما جذاب فیلم در میان کولی‌های کناره‌ی رود دانوب می‌گذرد: داستان آدم‌های عتیقه‌ای که با شادخواری زندگی می‌کنند. خلاصه فیلم باحالی است که دو ساعتی از جزییات و شوخی‌های ‌کم‌نظیرش لذت می‌برید.

۱۳۸۶/۱۰/۰۶

غدير

سلام
- عيد غدير بر همه مبارك باد و سه روز تعطيلي!
- چهار سال گذشت و چه شد!
بدرود

سوخت

براي اولين بار در جهان، يك شركت ماشين سازي در ايران، موفق به طراحي و توليد موتور بدون سوخت، نمونه قطارهاي بدون موتور و بدون چرخ شد. [+]

۱۳۸۶/۱۰/۰۵

دو روز

فیلم اتوبوس شب به کارگردانی پوراحمد دایلوگی دارد ما بین یک پسر 16 ساله -به عنوان یک داوطلب- و خسرو شکیبائی -به عنوان راننده اتوبوس- با این محتوا:
آره من بچه بودم تازه تولد 16 سالگی ام بود، دو روز بعد جنگ شد، من بازم 16 سالم بود ولی دیگه بچه نبودم!
آن فیلم بود ولی میتوان اينجا نقش همان دو روزها را در زندگی واقعی یک مرد ببینید.

۱۳۸۶/۱۰/۰۲

معرفی دو سایت

شايد براي شما هم پيش آمده باشد که علاقمند به خواندن يک صفحه در اينترنت باشيد ولي در آن زمان فرصت کافي نداشته باشيد.
با عضويت در سايت toread ميتوانيد آن صفحه را به صورت يک ايميل به آدرس خود ارسال کنيد تا حتي اگر آن صفحه حذف هم شد در ايميل شما تا هر زمان که بخواهيد ذخيره شود.
یک سایت خوب دیگر را میتوانید اينجا ببینید. با عضویت در این سایت میتوانید مستقل از کامپیوتر و حتی browser خود همیشه bookmarks خود را همراه داشته باشید.

۱۳۸۶/۱۰/۰۱

دیشب

ديشب سر يک چهار راه نا بينائي را ديدم که به دقت زياد به صداي ماشينها گوش ميکرد.
پرسيدم: کمک ميخواهيد؟ گفت :بله. حين عبور از خيابان گفت: خيلي وقت بود که اين جمله را نشنيده. گفتم: جدا. گفت آري . "تازه صبح از کسي آدرس پرسيدم نزديک بود کتک هم بخورم!"
پي نوشت:
در اينکه کلا هرروز عصبي تر ميشويم شکي نيست ولي عصاي وي سفيد نبود ضمن اينکه غرور عجيبي در رفتارش بود.

۱۳۸۶/۰۹/۲۷

فرکانس ۵۰۰ مگاواتی

این هم قسمتی از حرف‌های وزیر نیرو در گفت‌وگو با مهرنیوز: (البته فکر می‌کنم اشکال از گیرنده بوده نه فرستنده) [+]

وزیر نیرو کنترل فرکانس شبکه را یکی دیگر از خصوصیات تولید برق از انرژی هسته ای ذکر و تصریح کرد: این کاری است که نیروگاه های فسیلی از انجام آن عاجز هستند، این درحالی است که فرکانس شبکه برق در برقهای فسیلی متغیر است و زمان می برد تا به عدد خاصی برسد.

وی اظهار داشت: همچنین نیروگاه اتمی می تواند فرکانس را به سرعت به حد دلخواه تغییر دهد؛ به این معنا که در عرض یک دقیقه می تواند فرکانس برق شبکه را از 100 به 500 یا 600 مگاوات برساند یا برعکس درعرض یک دقیقه نیز می تواند فرکانس را از 1000 به 200 مگاوات برسد. در حالیکه نیروگاههای فسیلی قادر به انجام این وظیفه نیستند.

۱۳۸۶/۰۹/۲۶

توبه شکستم!

میگن یکنفر که برای تـ..ها جک های زیادی ساخته بود به قصد توبه به مکه میره.
در حال راز و نیاز و استغفار بوده که خدایا من جکهای زیادی ساختم توبه میکنم که یک تـ.. میپرسه آقا قبله کدوم طرفه؟
آن شخص میگه خدایا جک نمیسازم ولی خاطره که میتونم تعریف کنم!
حالا حکایت ما با این احمدی نژاده. هی ما میخوایم بهش گیر ندیم هی خودش برنامه توجیهی میگذاره.
دیشب همینطوری داشتم کانال تلویزون را عوض میکردم.مجری از آقای رئیس جمهور سوالی پرسید که آقای رئیس جمهور فرمودند: "نچ".
آقا این نچ اش من را کشته.
ایشان فرمودند: ..."البته دولت اشتباهی کرد، در واقع بانک مسکن اشتباه کرد که برو بچه های شماهم دمیدند توش و هی گفتند وام می دن بیاین، ما هی گفتیم آقا ما یه چیزی گفتیم، شما هی تکرار نکنین!" ...
ایشان مطالب مبسوطی هم درباره نقش روزنامه ها و سیاسیون مخالف در عالم اقتصاد فرمودند که مانفهمیدیم پس نقش دولت در اقتصاد چیست؟
ضمنا ایشان به تناوب از "تورم انتظاری" نام بردن که ما دقیقا نفهمیدیم این شخص کیست که پدر ملت را درآورده؟!

۱۳۸۶/۰۹/۲۳

پیر





این پیرمرد را می‌شناسید؟

۱۳۸۶/۰۹/۲۰

چین

چند هفته ای در چین بودم.چین با آنچه در ذهن داشتم خیلی متفاوت بود! آنقدر متفاوت که هنوز نتوانسته ام تمام آنچه دیده ام را جمع بزنم!
اما چیزی که بسیار اندوهگینم کرد، جمله ای از زبان رئیس داشگاه ZTE بود که البته حالا حالا ها فراموشش نمیکنم.
بابت کار دیگری نزد وی (Chen Janzhou) رفته بودم. وقتی فهمید ایرانیم کلی تحویل گرفت و بین صحبتهایش اشاره کرد تا کنون دو بار به ایران سفر کرده، بار اول سال 1976-7 بوده است (یکی دو سال قبل از انقلاب) وقتی در فرودگاه تهران (لابد مهرآباد) فرود آمده از دیدن آن فرودگاه قلبش مالامال از اندوه میشود که چرا چین با آن سابقه فرهنگی و تاریخی (چینی ها به مراتب بیش از ما ایرانیان به گذشته خود افتخار میکنند!) عقب افتاده است و ایرانیان آنقدر پیشرفته!
بار دوم در سال 2005 به ایران آمده و از آنهمه پیشرفت کشورش در مقابل ایران ثروتمند اشک شوق ریخته.

۱۳۸۶/۰۹/۱۶

شهروند

بعد از ماه‌نامه‌ی‌ ِ پیام ِ امروز تقریباً هیچ مجله‌ای نیافته بودم که با اشتیاق (یا حتی بی‌اشتیاق) بخوانم‌اش. چند وقتی است که هفته‌نامه‌ی‌ ِ «شهروند امروز» را هر هفته می‌خرم و بیش‌تر ِ بخش‌های ِ آن را که بسیار هم متنوع است می‌خوانم. سردبیرش محمد ِ قوچانی است و گروه ِ هم‌کاران‌اش هم روزنامه‌نگاران ِ عمدتاً جوان ولی برجسته‌ای هستند. پیش‌نهاد می‌کنم دست‌ِکم یک بار خواندن‌اش را امتحان کنید. روی ِ وب هم می‌توان پیدایش کرد: این‌جا .

۱۳۸۶/۰۹/۱۲

Jalili and Solona

From New York Times [+]:

The first hour and a half of the meeting on Friday was described as a monologue, with Mr. Jalili speaking about the will of the Iranian people to support uranium enrichment, theology, God, even his doctoral thesis, according to several officials, who spoke on the condition of anonymity under normal diplomatic rules.

“Jalili said, ‘Everything in the past is past, and with me, you start over,’” an official said.

کدام تیم؟

کلا جام ملت های اروپا همیشه جام شگفتی هاست. چه آن دوره که دانمارک به جای یوگسلاوی تحریم شده در آخرین روزها به جام پیوست و قهرمان شد و چه دوره قبل که یونان بی نام و نشان قهرمان شد.

قرعه کشی مرحله نهایی جام ملتهای اروپای 2008 انجام شد. فرانسه ، ایتالیا، هلند و رومانی در یک گروه قرار گرفتند. جالب آن که فرانسه و ایتالیا در مقدماتی در یک گروه بودند و رومانی و هلند هم در یک گروه دیگر. و جالب تر آن که رومانی در آن گروه اول شد و هلند دوم. حالا هر کسی علاقه مند به فوتبال است پیش بینی کند از این گروه چه تیم هایی صعود می کنند. من دوست دارم هلند و فرانسه صعود کنند ولی فکر کنم رومانی و ایتالیا بالا می آیند.

نظر شما چیست؟

۱۳۸۶/۰۹/۰۴

امان از بدشانسی

الان همزمان قرعه کشی مرحله مقدماتی جام جهانی در حال انجام است. این استرالیایی ها مدتها تلاش می کردند در این مرحله با آسیایی ها بازی کنند و حدس بزنید در چه گروهی افتادند: استرالیا - چین - عراق - قطر
ایران در آسان ترین گروه قرار نگرفت ولی چندان هم گروه مشکلی نیست: ایران - کویت - امارات - سوریه
پ.ن: انگلستان دوباره با کرواسی در یک گروه قرار گرفت.
با توجه به قرعه اسراییل شانس زیادی برای صعود دارد. چه می شود ایران و اسراییل هر دو صعود کنند و در یک گروه بیافتند

در باب ِ علم

حتماً شنیده‌اید که «العلمُ علمان: علم‌الابدان و علمُ‌الادیان» از این حدیث در موارد ِ زیادی استفاده می‌شود و بسیاری هستند که به استناد ِ این حدیث چیزی غیر از پزشکی و علوم ِ دینی را علم نمی‌دانند و مثلاً کارهایی را که امثال ِ ما انجام می‌دهیم حداکثر از نوع ِ «فضل» می‌دانند و نه «علم». عبارت ِ «علما و فضلا» هم احتمالاً از همین‌جا آمده است. در صفحه‌ی ِ اول ِ برخی کتاب‌های ِ پزشکی هم می‌توانید این حدیث را مشاهده کنید. احتمالاً نویسنده یا مترجم به این ترتیب می‌خواهد نشان دهد که ‌آن‌چه در کتاب آمده نه‌تنها از مقوله‌ی علوم ِ «لاینفع» نیست بل‌که یکی از تنها دو نوع ِ موجود ِ علم است.
بد نیست نگاه ِ مولوی را هم ببینیم:

هر علمی که آن به تحصیل و کسب در دنیا حاصل شود، آن علم ِ اَبدان است و آن علم که بعد از مرگ حاصل شود،‌ آن علمِ اَدیان است. دانستن ِ علم ِ «اَناالحَق» علم ِ اَبدان است، «اَناالحَق» شدن علم‌ ِ اَدیان است. نور ِ چراغ و آتش را دیدن علم ِ اَبدان است، سوختن در آتش یا در نور ِ چراغ علم ِ اَدیان است. هر چه آن دید است علم ِ اَدیان است، هر چه دانش است علم ِ اَبدان است.

(نقل از «مقالات مولانا»، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز)

۱۳۸۶/۰۹/۰۱

تولد اما رضا

  • تولد هشتمين امام شيعيان و شنيدن صحبت هاي امروز صبح استاد فرشچيان در مصاحبه تلفني با شبكه دوم سيما در اين مورد بهانه است برايم براي چند كلمه نوشتن.
    اغلب ما ايرانيها عادت داريم سالانه و گاه هر چند سال يك بار به زيارت استان اين امام برويم. در آخرين زيارت كه يكي دو ماه پيش بود چند نكته تازه و جالب به نظر ميرسيد:
    آستان قدس كتابهاي دعاي منظم و معتبري تهيه كرده كه در آن چند سوره از كلام خدا و دعاهاي معتبر از جمله زيارت امين الله را آورده و از يادداشتهاي ابتداي ادعيه و قرآن ها كه هر كس اين را بخواند بايد پنج بار آن را در كتاب هاي ديگر بنويسد و گر نه چنين و چنان مي شود كمتر خبري هست.
    مراسم فرهنگي مرتب و منظمي برقرار است و به نحو مناسبي در پانل هايي به صورت روزانه و هفتگي اطلاع رساني ميشود.
    كليه افراد از خدام تا كارگران و پيمانكاران همگي داراي اتيكت مشخصات هستند.
    و بلاخره كارهاي ساختماني تمامي ندارد.
    اگر دلتان براي زيارت حرم آن حضرت تنگ شده خلوتي بايد و ياد او و خداي او و براي ديدن صحنه هايي از حرم نيز مي توانيد به آدرس زير سري بزنيد:
    http://www.razavi.tv/
    در مورد استاد فرشچيان هم بنده صحبتي ندارم فقط هر بار از او ياد مي شود بي اختيار به ياد آرامشي مي افتم كه اين مرد بزرگ دارد. اين نيزبه جز با دعا و نيايش و تلاش خالصانه و صادقانه و ارتباط با حضرت حق ميسر نمي شود و توفيق هاي زيادي كه او داشته همه از اين دولت بوده است.
    شاد و پايدار باشيد

۱۳۸۶/۰۸/۳۰

ارتباط گروه خونی و ثروت یا درآمد

من دارم یک کار می کنم در یک موضوع بسیار مجادله آمیز. اگر به خوبی پیش رفت بعدا در اینجا در موردش خواهم نوشت. فعلا یک سوال کوچک داشتم. آیا تا حالا در گشت زدنهای اینترنتی یا گپهای دوستانه چیزی در مورد ارتباط گروههای خونی با ثروت یا درآمد شنیده اید؟
در کاری که من می کنم فرضم را بر این گذاشته ام که این دو متغیر با هم ارتباطی ندارند. آیا شما چیزی در این زمینه شنیده اید؟ می دانم که برخی از ژاپنی ها معتقدند که خصوصیات روحی با گروههای خونی مرتبطند. نظری دارید؟

۱۳۸۶/۰۸/۲۴

سال‌ ِ مولانا

به‌مناسبت ِ سال ِ مولانا، و نظر به این که نگرانی از دزدیده شدن ِ مولانا فزونی گرفته و هرکسی (از صدر تا ذیل، اعم از بزغاله و غیر ِ بزغاله) سعی می‌کند به‌نوعی جلوی ِ این سرقت در روز ِ روشن را بگیرد (حتی اگر نداند مولانا خوردنی است یا پوشیدنی)، بخشی از «فیه‌ما‌فیه» (البته به‌صورت‌ ِ گزینشی و کاملاً مغرضانه) تقدیم‌ ِ علاقه‌مندان می‌شود:

هر‌چند که زن را امر کنی که «پنهان شو،» او را دغدغه‌ی خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن‌ ِ او، رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشسته‌ای و رغبت را از دو طرف زیادت می‌کنی و می‌پنداری که اصلاح می‌کنی؟ آن خود عین ِ فساد است. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل ِ بد کند، اگر منع کنی و اگر نکنی، او بر آن طبع‌ ِ نیک ِ خود و سرشت ِ پاک ِ خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور! و اگر به عکس ِ این باشد، باز همچنان بر طریق ِ خود خواهد رفتن. منع جز رغبت را افزون نمی‌کند.

(نقل از کتاب ِ «مقالات ِ مولانا»، ویرایش ِ متن: جعفر مدرس صادقی، نشر ِ مرکز). رسم‌الخط ِ‌ کتاب حفظ شده است.

۱۳۸۶/۰۸/۲۱

سلامی دوباره

دوستان سلامی دوباره
به لطف مهرداد امکان نوشتن مجدد در این فضای مجازی فراهم شد
قبل از هر چیزقدمهای نو رسیده را به دوستانی که اخیرا پدر شده اند(برای اولین یا دومین بار) و دیگرانی که در آینده پدر یا مادر یا همسر خواهند شد و روزی این تجربه بدون وصف را خواهند چشید تبریک میگویم
هر چند یقین دارم اغلب دوستانی که هر کدام هم اکنون به هر دلیل جلای وطن کرده اند از فضای داخل کشور و نوع دل مشغولی های اینجا به دور نیستند اما واقعا فعالیت ها نگرانی ها و گرفتاری های اینجا گاه آنقدر زیاد است که دل و دماغی حتی برای درددل و یکی دو جمله نوشتن هم باقی نمیگذارد
دلهاتان شاد و به قول فرید که مدتهاست از او بی خبرم و دلتنگ حال و هوای صحبت هایش
"عزت زیاد

۱۳۸۶/۰۸/۱۵

گفتگوی بی‌بی‌سی با جان لیمبرت

دیدن و شنیدن گفتگوی BBC با جان لیمبرت، یکی از گروگان‌های آمریکایی در ماجرای ۱۳ آبان، خالی از لطف نیست. مصاحبه را می‌توانید در این صفحه پیدا کنید.

۱۳۸۶/۰۸/۱۴

عضو جدید پادگان

این هم آقای سید محمد علی فاطمی اردستانی که فردا سه ماهه می شود.

۱۳۸۶/۰۸/۱۳

نمایشگاه

هفته پیش نمايشگاه تلفيق شده الکامپ و تلکام بود. بي رونق تر و بي کيفيت تر از سالهاي قبل.
اين نمايشگاه که عنوان بين المللي را هم يدک ميکشيد. بيشتر به نمايشگاه محلي چين شبيه بود تا بين المللي تهران.
تمام غرفه ها يک يا چند محصول چيني را آورده بودند و براي کالاي وارداتي خود تبليغ ميکردند.
طنز مطلب آن که مثلا شرکت دولتي مخابرات ايران سيستم WRI را آورده و حتي بدون زحمت پوشاندن آرم آن شرکت اداعاي توليد داخل را داشت! یا صا ایران سیستم های شرکت Huawei را اورده بود با همان ادعا! شايد هم ايران استان 23 پين است و ما نميدانيم!

۱۳۸۶/۰۸/۱۰

خبر داغ



امروز ساعت ۱۱ صبح، رومینا، ۱۲ روز زودتر از پیش‌بینی به دنیا آمد! حال بچه و مادر و پدر خوب و عالی است!

۱۳۸۶/۰۸/۰۸

خبرهای شخصی

از آنجای که مدتی است که دل و دماغی برای نوشتن ندارم و گذشته از آن، مطلب خاصی هم برای گفتن ندارم و با توجه به اخطار مهرداد در مورد تنبلی اعضای وبلاگ در نوشتن، کمی از وضعیت خودم و خبرهای شخصی می‌نویسم.

احتمالا می‌دانید که من در مارس ۲۰۰۶ دفاع کردم و درسم تمام شد. پس از آن و تا این لحظه، در همان آزمایشگاه خودمان مشغول یک پروژه پست‌داک بوده‌ام. این پروژه بزودی تمام می‌‌شود و در نتیجه از مدتی پیش به فکر پیداکردن موقعیتی جدید بوده‌ام. سه انتخاب در پیش رو داشتم:

- ماندن در سوییس و تلاش برای پیدا کردن کاری در صنعت.
- انجام پروژه پست‌داکی در MIT به مدت دو سال.
- انجام پروژه پست‌داکی دو ساله در OHSU (دانشگاهی در شهر پورتلند از ایالت اورگون آمریکا). من از سال گذشته همکاری نزدیکی با این گروه داشته‌ام.

تصمیم‌گیری بین این سه انتخاب برایم بسیار دشوار بود به خصوص که فرصت و اطلاعات کافی برای سنجیدن تمام نقاط قوت و ضعف آنها را نداشتم. در نهایت با مشورت با مرجان تصمیم گرفتم که با وجود علاقه زیادی که به ماندن در اروپا و زندگی آرام و بی‌دردسر سوییسی داشتم، کمی ماجراجویانه‌تر عمل کنم و یکی از دو گزینه آمریکایی را انتخاب کنم.

گزینه MIT البته به دلیل شهرت این دانشگاه بسیار جذاب بود و شرح پروژه هم بسیار بلندپروازنه و هیجان‌انگیز بود. اما در نهایت تصمیم گرفتم که به آن هم جواب منفی بدهم و گزینه کار کردن با این گروه پورتلندی را انتخاب کنم. در مقایسه بین MIT و OHSU نکته در این بود که استاد پروژه در MIT تازه وارد این فیلد شده بود و خودش هم تقریبا نمی‌دانست که چه می‌خواهد بکند و تنها یک مقاله کنفرانس در این زمینه داشت. در مقابل،‌ استاد پروژه در OHSU از معروفترین آدم‌ها در این فیلد است و بسیار فعال بوده و صدها مقاله در این زمینه منتشر کرده است و در نتیجه همکاری‌های قبلی نظر بسیار مثبتی به کار من داشت. علاوه بر آن، به من قول داده بود که برای بعد از پایان پروژه و برپا کردن گروه و بودجه پژوهشی مستقل کمکم کند. در نتیجه لازم بود بین دانشگاه خوب و معروف و استاد خوب و معروف و پرنفوذ یکی را انتخاب کنم و در نهایت استاد خوب را انتخاب کردم.

البته به قول دوستان ذغال خوب هم بی‌تاثیر نبوده چرا که حقوق پیشنهای گروه OHSU نزدیک به دو برابر MIT بوده و علاوه بر آن، هزینه زندگی در پورتلند بسیار کمتر از بوستون است و در نتیجه از نظر کیفیت زندگی پیشنهاد گروه OHSU به گروه MIT می‌چربید. در حالت عادی حقوق بالاتر چندان برای من مهم نبود ولی خوب، احتمالا دوستان می‌دانند که ما تا دو هفته دیگر منتظر تولد اولین فرزندمان هستیم و در نتیجه شاید زندگی چریکی و روشهای سامورایی چندان برای مرجان و بچه (هنوز اسم انتخاب نکرده‌ایم!) جالب نمی‌بود :)

خلاصه داستان این که تا سه چهار ماه دیگر، یعنی چیزی در حدود نیمه فوریه سال ۲۰۰۸، بعد از هفت سال شهر شهید‌پرور لوزان را ترک می‌کنیم و به آغوش پر مهر عمو سام پناه می‌بریم. قرارداد من برای دو سال است. این که بعد از آن چه پیش می‌آید و از کجای دنیا سر در می‌آوریم، باید منتظر شد و دید.

قیصر

قیصر امین‌پور شاعر ِ معاصر درگذشت. شعرهایش را دوست دارم. همین چند روز پیش بود که آخرین کتاب‌اش «دستورِزبان ِ عشق» را خریدم. دکترایش را زیر ِ نظر ِ دکتر شفیعی کدکنی از دانش‌گاه ِ تهران گرفته بود. خدای‌اش رحمت کناد.

این هم یکی از شعرهایش:

و «قاف» حرف ِ آخر ِ عشق است
آن‌جا که نام کوچک ِ من آغاز می‌شود.

دستان

گروه ِ موسیقی‌ی‌ ِ دستان به‌ هم‌راه ِ سالار عقیلی در آمریکا و کانادا کنسرت دارند. دوستان ِ آن‌ور ِ آب اگر توانستند بروند و جای ِ ما را هم خالی کنند. آلبوم ِ «دریای ِ بی‌پایان»
از این گروه با صدای ِ سالار عقیلی قبلاً منتشر شده است که کار ِ بسیار زیبایی است.

۱۳۸۶/۰۸/۰۷

کنسرت‌ ِ شجریان

سه‌شنبه‌شب‌ ِ گذشته دومین شب‌ ِ کنسرت‌ ِ شجریان و گروه‌ ِ آوا در دانش‌گاه‌ ِ آزاد ِ
خوراسگان برگزار شد. بسیار زیبا بود. برنامه در دو بخش اجرا شد. بخش‌ ِ اول در دست‌گاه ِ ماهور و بخش دوم در شور و افشاری. قبلاً نوار بخش ِ دوم با نام «غوغای‌ ِ عشق‌بازان» منتشر شده است. صدای ِ همایون نسبت به قبل بسیار پخته‌تر شده و نوید ِ آینده‌ی ِ خوبی را می‌دهد. محل ِ برگزاری یک سوله‌ی‌ ِ ورزشی بود که توانسته بودند با قرار دادن صندلی‌های ِ پلاستیکی حدود ۲۵۰۰ نفر را در آن جای دهند. فاصله تا صحنه زیاد بود ولی وجود ِ یک مونیتور ِ بزرگ تا حدی این دوری را جبران می‌کرد. کیفیت صدای ِ سالن هم بد نبود. واقعاً تأسف‌آور است که در شهری مثل ِ اصفهان سالنی بزرگ (بین ۲ تا ۳ هزارنفر) برای ِ برگزاری‌ی‌ ِ چنین برنامه‌هایی وجود ندارد. به‌خاطر ِ استقبال ِ مردم دو شب برنامه‌ی‌ ِ کنسرت تمدید شد و دی‌شب آخرین شب‌ ِ ‌ آن بود.
آخرین باری که شجریان در اصفهان برنامه داشت سال ِ ۷۰ بود که در چهل‌ستون برگزار شد. فکر کنم این آخرین باری بود که می‌توانستم در کنسرت ِ استاد شرکت کنم. عمرش، هنرش و صدایش مستدام باد.

دو خط

شما نمی‌نویسید، خودم هم نمی‌رسم بنویسم. بی‌رونق شده این‌جا. امشب حوصله‌ام سر رفته‌بود، نشستم نوشته‌های گذشته را خواندم.
می‌دانم گرفتار اید و زندگی سخت است و اینترنت کند و دل‌آزار. اما گاهی دو خط نوشتن هم بد نیست.
دست کم اگر از این‌جا رد شدید همین پایین این نوشته اسم‌تان را به یادگار بگذارید تا بفهمیم چه کسانی این‌جا را می‌خوانند.

۱۳۸۶/۰۷/۳۰

احتمال جنگ

خبرگزاري انتخاب : مجید روشن زاده ؛ هفته نامه آلمانی اشپیگل در شماره امروز دوشنبه30 مهرماه- 22 اکتبر، گزارش می دهد که محافظه کاران آمریکا به سرکردگی دیک چینی، معاون اول جورج بوش، نیروی خود را برای اجرای طرح حمله به ایران متمرکز کرده اند.
اشپیگل می نویسد: دیک چینی، این عالیجناب خاکستری که به طراحی برنامه های ریز و مخفی شهرت دارد، فردی است که دوستان و دشمنانش روی این نظر متفق الرای اند که وی توانایی دست زدن به هر عملی را دارد .
... اگر چه جورج بوش تاکنون اطمینان داده که تلاش دارد، مناقشه اتمی ایران را از راه دیپلماتیک و با توسل به فشار بین المللی حل کند، اما نوع سازماندهی فشار بیانگر آن است که آمریکا در حال تدارک و مهیا ساختن مقدمات جنگ می باشد....
...در پنتاگون به دستور دیک چینی طرحی دقیق برای حمله به ایران تدوین شده است. این طرح جدید بر خلاف طرح های قبلی به جای حمله وسیع بر علیه تاسیسات گسترده اتمی ایران روی عملیات موضعی و هدفمند بر علیه پایگاه های سپاه متمرکز است.
...این طرح توسط تفکر سازان محافظه کار و مشاورینی که این عملیات را آخرین شانس خود برای تحقق اهداف شان می بینند حمایت و تبلیغ می شود. بدلیل عدم موفقیت جورج بوش در عراق فشار از طرف این راست گرایان افزوده شده و سعی در قبولاندن به رییس جمهوری دارند، که وی اهداف بزرگ خود را فراموش کرده و جرات اجرای دکترین خود، یعنی دکترین حمله پیشگیرانه[پیشدستانه] را ندارد.
...در این رابطه مک کین، یکی از کاندیداهای جمهوری خواه، به صراحت اعلام کرد که "عملیات نظامی شاید به واقعیت نزدیک تر از آنی است که ما در حال حاضر در باره اش بحث و گفت وگو می کنیم".
باوجود همه اینها اکثر کارشناسان واشنگتن نسبت به حمله به ایران هشدار می دهند و معتقدند که در صورت حمله، ایران بلافاصله پاسخ خواهد داد. سیک بطور مثال می گوید که این خیال واهی خواهد بود که عملیات موضعی و هدفمند بر علیه سپاه در همین سطح بماند. فرماندهان سپاه سال ها این فرصت را داشته اند که خود را برای یک جنگ نامتقارن آماده کنند و بی شک برنامه، طرح های موثر و جالبی ریخته اند. به اعتقاد وی و بطور مثال کافی است که ایران یکی از بمب های خود را در ترمینال نفتی خلیج فارس منفجر کند، پیامد این انفجار سه برابر شدن قیمت نفت و بحران جهانی اقتصاد را بدنبال خواهد داشت.
منبع

۱۳۸۶/۰۷/۲۹

درخواست

من جهت تهیه آی سی DS3150T که یک LIU از کمپانی MAXIM (DALLAS) میباشد، با مشکل مواجهه شده ام.از دوستان کسی هست که امکان تهیه آن برایش مهیا باشد؟ ممنون خواهم شد اگر زحمت مربوطه را تقبل فرماید. تعداد مورد نیاز من چهار پنج عدد نمونه و قیمت نیز در این فاز مهم نمیباشد.
در حقیقت من جهت یک برد از این IC استفاده کردم.مشکل هم در اینجا است که این IC خروجی بسیار خوبی دارد بطوری که PDH آنالایزر هیچ خطائی را نمایش نمیدهد ولی این IC هیچ سیگنالی را چه از PDH آنالایزر و چه از لوپ داخلی خود دریافت نمیکند. با خود ماکسیم هم که تماس گرفتم پاسخ دادند از دادن پاسخ به ایران، عراق، سودان،سوریه، لیبی ، کره شمالی و کوبا معذورند.
امروز صبح متوجه شدم آی سی هائی که من خریداری کردم تاریخ ساخت 2000 را دارند و ورژن آلفا هستند. در حالی که در سایت تاریخ ساخت آن 2002 است ، لذا الان مشکوک به خود آی سی هستم وچون پروسه معمول خرید آی سی بیش از دو هفته میباشد و من زمانی ندارم ، دست به دامان این سایت شدم.
خواهشمندم در صورت امکان یاری با من تماس بگیرید.

۱۳۸۶/۰۷/۲۶

این بار اقتصاد

نوشته تخصصی دوست عزیزمان فرشاد را میتوانید اينجا بخوانید.
موفقیت و بهروزی بیشتری برای ایشان آرزومندم.

۱۳۸۶/۰۷/۱۶

لغت‌نامه

خیلی وقت بود که دنبال یک فرهنگ لغت فارسی به فارسی اینترنتی می‌گشتم. بالاخره پیداش کردم. این‌جا می‌توانید این فرهنگ لغت را ببینید. دنبال هر واژه‌ای که بگردید٬ مدخل‌های مرتبطش را در لغت‌نامه‌ی دهخدا و فرهنگ معین نشان می‌دهد.

۱۳۸۶/۰۷/۱۴

سوات

در راستای مشت محکمی به دهان آنانی که اینان را بیسواد قلمداد کرده اند!
اينجا

۱۳۸۶/۰۷/۱۱

بازشناسی نوشتار

چند ماه پیش لینکی به سخن‌رانی استادی از دانش‌گاه کارنگی ملون گذاشته‌بودم این‌جا. حالا از همان ایده‌ی ساده و هوش‌مندانه‌اش استفاده کرده برای «بازشناسی نوشتار». کتاب‌های اسکن شده را اول با نرم‌افزارهای «بازشناسی نوشتار» به متن کامپیوتری تبدیل می‌کنند، اما معمولآ این نرم‌افزارها ۱۰-۱۵ درصد خطا دارند و بعضی واژه‌ها را درست تشخیص نمی‌دهند. این‌جاست که ایده‌ی ساده‌ی او به کار می‌آید. جزییات بیش‌تر را این‌جا بخوانید.
وب‌سایت پروژه هم این جا است.

۱۳۸۶/۰۷/۰۸

نبوغ

يک نابغه ديگر از ولايت ايران!
اينجا

اخطار:
ديدن اين لينک به مهرداد و آرش اصلا توصيه نميشود.

۱۳۸۶/۰۷/۰۷

بازگشت قهرمان

دیشب تلویزون برنامه های عادی خود را قطع کرد و حداقل 3 شبکه بطور همزمان بازگشت احمدی نژاد را با استقبال زیادی نشان دادند.
موزیک صدای عصار بود با یک آهنگ حماسی در مدح آرش و تصاویری از باقر خان و ستار خان و...

۱۳۸۶/۰۷/۰۳

شصت دقیقه با احمدی نژاد

این هم مصاحبه با برنامه شصت دقیقه
جالبتر از خود مصاحبه نطرات مردم در اینجا
به نظر می رسد اینبار سفر موفقیت آمیزتر بوده است.
پ ن 1: همان طور که حدس زدید من این پست را قبل از خواندن کامنتهای پست روز قبل نوشتم
پ ن 2: اگر خیلی به صحبتهای احمدی نژاد معتاد شده اید یک مصاحبه هم با امان پور خواهد داشت امروز چهارشنبه ساعت 10 شب به وقت شرق آمریکا
پ ن 3: نمی دانم این پدیده جدید است یا من تازگی به آن توجه کرده ام، اما مدتی است رسانه های بیگانه ! احمدی نژاد را بیشتر رهبر می نامند تا رییس جمهور. به خصوص در تیتر خبرها

مصاحبه‌ی چارلی رز با احمدی‌نژاد

مصاحبه‌ی چارلی رز را با احمدی‌نژاد این‌جا می‌توانید ببینید. تسلط چارلی رز بر کارش پیدا است. بی‌آن که رفتارش توهین‌آمیز باشد، سعی می‌کند پاسخ سوال‌هایش را از احمدی‌نژاد بگیرد.

۱۳۸۶/۰۷/۰۲

احمدی‌نژاد در دانش‌گاه کلمبیا

سخن‌رانی آقای احمدی‌نژاد را در دانش‌گاه کلمبیا دیدم. اول بگویم که به جز یک بار که البته کاریش هم نمی‌شد کرد، خوب حرف زد. اگر لینک فیلم سخن‌رانی‌اش را پیدا کردم٬ حتمآ می‌گذارم این‌جا تا شما هم ببینید.
پیش از سخن‌رانی او، رییس دانش‌گاه کلمبیا بیانیه‌ای خواند که پر بود از اتهاماتی که این روزها از رسانه‌ها و زبان سیاست‌مدارهای آمریکایی زیاد می‌شنوی. اتهامات سیاسی به کنار، به گمانم حرف‌های رییس دانش‌گاه کلمبیا بسیار توهین‌آمیز بود و تقریبآ تنها کاری که نکرد این بود که به رییس‌جمهور فحش ناموسی بدهد.
احمدی‌نژاد هم در آغاز حرف‌هایش گفت که رسم ما در ایران این است که به مهمان احترام بگذاریم. بعد هم گفت این که پیش از این که حرف‌های من را بشنوید، بیانیه سیاسی می‌خوانید و اتهام می‌زنید و پیش‌پیش قضاوت می‌کنید، توهین به شعور دانش‌جویان و کسانی‌ است که این‌جا هستند. بگذارید حرف‌های من را بشنوند و خودشان قضاوت کنند.

بعد هم متن سخن‌رانی‌اش را خواند که بیش‌تر حرف‌های کلی بود درباره‌ی دانش و این که چه‌قدر علم خوب است اما نباید از آن سو‌استفاده شود و از این حرف‌ها.
سخن‌رانی که تمام شد، به سوال‌هایی که ازش می‌پرسیدند جواب داد. تقریبآ بعد از تمامی پاسخ‌هایش، حاضران برایش کف زدند. البته صدای هو کردن هم می‌شنیدید گاهی وقت‌ها، ولی چندان زیاد نبود. در مجموع خوب از پس سوال‌ها بر‌آمد جز همان یک بار سوتی که بدجور همه هو کشیدند.
پی‌نوشت: این‌جا می‌توانید کل برنامه را ببینید. ویدیو شامل حرف‌های مجری برنامه٬ سخن‌رانی رییس دانش‌گاه٬ و حرف‌های احمدی‌نژاد و پرسش و پاسخ‌ها است.

۱۳۸۶/۰۷/۰۱

اول مهر

درست سی سال قبل در چنین روزی رفتم مدرسه.
توی کوچه ما چهار کلاس اولی دیگر هم بودند. دو خواهر دوقلو و دو دختر تک. هر چهار تا گریه میکردند و من بیچاره تنها پسری بودم که به دلیل تشرهای مادرم "مرد که گریه نمیکند"، حسرت گریه به دلم ماند.
همه پسرها یک لباس یک دست که یادم می‌آید شلوار طوسی داشت برتن. کیف مدرسه‌ام خردلی بود که البته زیاد دوستش نداشتم. کلاس بندی بر اساس حروف الفبا انجام شد و اینطوری با هیچ یک از هم محلی هایم در یک کلاس قرار نگرفتم و از این امر بسیار خوشحال، چه برادر بزرگترم ذهنیتم را اینطور ساخته بود که هر روز بساط چوب و خطکش به راه است و من نه از چوب و خطکش که از کتک خوردن در مقابل دختران هم محلم وحشت داشتم!
بعدها با یک پسر زرتشتی به نام فریدون دوست شدم.
معلم ما یک بانوی بسیار زیبا و مهربان با نام خانم عنبرانی -نمیدانم املاء آن را درست نوشتم یا نه-بود، ولی من عاشق معلم ورزشمان که هر روز صبح سر صف به ما ورزش می داد شده بودم.
یادم است روزهای بارانی و برفی که ورزش نداشتیم کلی حالم گرفته میشد.
و چه زود آن خاطرها مربوط به سی سال قبل میشود.
شاید حق با سعدی باشد:
عمري دگر ببايد بعد از وفات ما را
کاين عمر طی نمودیم اندر اميدواري

۱۳۸۶/۰۶/۲۹

بالاتر

به نظر شما مقام معجزه هزاره سوم بالاتر است یا سقراط زمانه؟

۱۳۸۶/۰۶/۲۶

گوگل

ضمن تبريک شروع ماه مبارک رمضان، ماه بيکاري و کسادي بيشتر کار و بار. فيلتر شدن گوگل را به همه دوستان تبريک عرض ميکنم و آرزوي فيلترينگ Yahoo را دارم.
فعلا از لینکهای زیر استفاده فرماید تا ...
Google.co.uk
https://gmail.com

۱۳۸۶/۰۶/۲۳

دوغ٬ نوشابه٬ نماینده

دفاع از نوشابه حمله به دوغ نیست.[+]

۱۳۸۶/۰۶/۲۱

شهریار

شهریار دیشب میهمان من بود ،برای بار اول در یک جمله توافق کامل داشتیم:من هیچ تغییر نکردم ولی تو پیر شدی!

۱۳۸۶/۰۶/۱۷

دو لطیفه

...اينکه هميشه از مردم غيور ايران حرف مي زنند بي دليل نيست، درست است که قاچاقچيان هموطن بوده اند، اما بي ناموسي ماجرا به کشورهاي ديگر مربوط مي شده، تا به حال فحش هاي بي تربيتي زيادي به عالم ادبيات فارسي عرضه شده بود، شما از اين به بعد «بارانداز» را هم اضافه کنيد. مثلاً مي شود گفت؛ مرتيکه بارانداز...
مطلب فوق قسمتی از طنز ابراهیم رها -احتمالا نبوی سابق- میباشد که کل مطلب را اينجا میتوانید بخوانید.
طنز بعدی هم دکتر شدن سردار حسین الله کرم است. اينجا

۱۳۸۶/۰۶/۱۵

اوضاع پاندولي

....اوضاع پاندولي در ايران ممكن است تا چند ماه آينده نيز ادامه يابد و هر يك از ما چند بار به طور متناوب نسبت به روند اوضاع خوش بين و بد بين شويم، اما اين داستان سر درازي ندارد و ايران در شش تا يك سال آينده بايد تصميم خود را به طور قطع بگيرد يعني مجبور است كه بگيرد.
همانطور كه پيش از اين هم گفته‌ام، ايران دو راه بيشتر پيش رو ندارد: يا سازش يا جنگ.....
ايران اگر بخواهد به راه سازش برود، اين راه در درون نظام فقط از آقاي رفسنجاني عبور مي‌كند.....
اما هيچ تضميني نيست كه نظام سياسي تصميم به سازش بگيرد. ممكن است به راه ديگر رود، راهي كه عوارض و پيامدهايش در شرايط كنوني غير قابل پيش بيني است.....
متن کامل مقاله احمد زید آبادی را اينجا بخوانید.

۱۳۸۶/۰۶/۱۴

وبگردی

....براي اولين‌بار در طول تاريخ جمهوري اسلا‌مي آيت‌‌ا... احمد جنتي (اين رجل هميشه منصوبي كه بر انتخاب ديگران نظارت مي‌كند) خود در معرض انتخاب قرار گرفته است؛ در دهه 80 زندگي و در برابر هاشمي‌رفسنجاني. آيت‌‌ا... جنتي به عنوان پرشورترين مدافع محمود احمدي‌نژاد اين ظرفيت را در خود ايجاد كرد كه خود را در معرض انتخاب قرار دهد و اين پيروزي بزرگي براي دموكراسي‌خواهي در ايران است فارغ از آنكه چه كسي پيروز ميدان باشد. اكنون اما هاشمي‌رفسنجاني بايد درك كند كه در كجاي جغرافياي سياسي ايران قرار دارد. او ديگر در ميانه جناح‌هاي سياسي زندگي نمي‌كند. اگر هاشمي قصد ندارد خود را اصلا‌ح‌طلب يا اصولگرا بداند اگر نمي‌خواهد خود را چپ يا راست بخواند اگر اين جناح‌بندي‌هاي موجود را قبول ندارد اگر دوست دارد خود را معتدل بداند بايد اذعان كند كه در برابر اين خط اعتدال خط افراط هم وجود دارد و اين خود يك جناح بندي سياسي است چه هاشمي بپسندد و چه نپذيرد....
متن کامل تحلیل محمد قوچانی بر انتخابات خبرگان و نتایج آن را اينجا بخوانید.

۱۳۸۶/۰۶/۱۳

پردازنده: پس از یک سال

اگر یادتان باشد٬ پارسال حاشیه‌ای نوشته‌بودم بر خبری از ایسنا درباره‌ی طراحی پردازنده‌ی ۳۲ بیتی در ایران. و بعد هم دوستی که دستی داشت در آن کار٬ به اعتراض پاسخی نوشته‌بود به حرف‌های من. من هم دوباره جوابش را داده بودم.
امروز دیدم که روزنامه‌ی اعتماد مصاحبه کرده با همین دوست‌مان درباره‌ی پردازنده‌‌ای که طراحی کرده‌اند و عاقبت طرح‌شان. گفتم شاید بد نباشد که حرف‌های امسال‌شان را هم بخوانید. عنوان مصاحبه هم این است: «آریستو فراموش شده است.»

۱۳۸۶/۰۶/۰۴

اندر حکایت اصفهانیها

شنیده‌ام پرواز اصفهان به جده 18 ساعت تاخیر داشته است. همشهریان عزیزمان هنگام برگشت از حج هواپیما را ترک نکرده‌ و درخواست غرامت بابت تاخیر پرواز رفت کرده‌اند. این پایداری و همدلی نهایتا با یک بلیط رفت وبرگشت مشهد اهدائی هما به مسافرین خاتمه یافته است.
پی نوشت:
1- منبع خبر کاملا موثق است.ضمن اینکه یکی ادعا می کرد همین خبر را از سیما شنیده است.
2- بلا استثناء شنوندگان میگفتند: این کار فقط از اصفهانیها بر میآید.

۱۳۸۶/۰۵/۳۱

بی عنوان

هیچ به این دقت کردید که دیگر از گروههائی که تجمعات قانونی را به هم میزدند، به دلیل اکران فلان فیلم شیشه سینماها را میشکستند، به دلیل انتشار کتاب خاصی کتابخانه آتش میزدند و .... دیگر خبری نیست؟!

۱۳۸۶/۰۵/۲۱

تراژدی

۱۳۷۶-۱۳۸۴: هملت، تراژدی ِتردید
؟؟؟؟-۱۳۸۴: مکبث، تراژدی ِ توهم ِ قدرت و اراده‌گرایی

۱۳۸۶/۰۵/۱۵

شرق

آن موقع ها گل آقا نوشته بود: کیهان به نمایش فلان فیلم به دلیل صحنه ای از فیلم که کتابخانه ای را نمایش می‌دهد و در آن کتابخانه کتابی وجود دارد که رنگ آن کتاب شبیه رنگ فلان کتاب غیر اخلاقی است، اعتراض کرده و خواهان توقیف فیلم شده است.
حال بسته شدن شرق هم همان حکایت است. اینبار شرق را به دلیل چاپ مصاحبه ادبی با یک شاعره که در وبلاگ ها شایع به داشتن تمایلات همجنس خواهانه است توقیف کرده‌اند!
اصل مقاله از سایت شرق حذف شده ولی اينجا میتوانید آن را بخوانید.

۱۳۸۶/۰۵/۱۴

آزادی

آزادي از نظر من يعني قبل از هر چيز عروج انسان از طريق رها شدن از خرافات. آدمي‌زادِ خرافه‌پرست از بردگي و جهل خودش دفاع مي‌کند و مرا هم با خودش به بردگي مي‌کشاند.
«لالايي با شيپور» (گزين‌گويه‌ها و ناگفته‌هاي احمد شاملو، ايليا ديانوش ، تهران: مرواريد، 1385)

۱۳۸۶/۰۵/۱۲

پارتی

دیدن صحنه آدمهائی که سر یک مسئله کوچک مثلا تصادف در حال کتک کاریند، و خیل مردمانی که با نیش باز فقط نظاره‌گر این دعواپارتی،دیدن خیل عظیم مردمانی که -باز با نیش باز- نظاره‌گر عبور دسته حسین پارتی -عاشورا تاسوای سابق- هستند و.... دیگر یک امر عادی است.
ظاهرا یک سرگرمی جدید هم به این پارتی ها اظافه شده. اعدام پارتی. اينجا
یک نگاه به نیش باز بینندگان بیاندازید و بر والدین کودکی که وی را برای از دست ندادن این پارتی با خود همراه کرده‌اند درود بفرستید.
"بادبادک باز" را اخیرا خواندم،راوی در جریان سفر مجدد به کابل برای یافتن یک پسر هزاره‌ای با مردمی برخورد میکند که بلااستثناء بر طالبان -قتل و عام کننده هزاره‌ای ها به جرم تشیع- لعن و نفرین میکنند و با چشمانی گشاد شده از تعجب میپرسند: تو واقعا برای یک پسر هزاره‌ای از آمریکا به اینجا آمده‌ای؟
اینجا آدم فکر میکند -با تاسف- شاید لیاقت آن مردمان همان طالبان باشد. با دیدن این عکسها به خود میگویم شاید لیاقت ما هم ....

۱۳۸۶/۰۴/۳۱

داش ا کل ممد بوقی ته دره توی قوطی

تیم فوتبال فعلا مهمان ماست ما هم رفته بودیم ورزشگاه. اردو همبستگی به هر کسی میخواست بوق برای تشویق میداد، ماحصل هم این بود که از همه جا صدای نا هنجار میشنیدی و هیچ تشویق هماهنگی به جز هو کشیدن برا ی تیم مقابل نبود. یاد ممد بوقی افتادم که فقط خودش توان دراوردن صدای بوقش را داشت در نتیجه همه هماهنگ با هم تشویق میکردند (اما حالا ) ورزشگاه و هزار تا رییس که بوق میزدند و جو گرفته بودشون که منم. دلم برای صور اسرافیل گرفت که فلسفه وجودش دمیدن ان بوق. .

۱۳۸۶/۰۴/۲۶

مزخرف

مزخرف‌گویی‌های رییس خانه‌ی صنعت و معدن در مصاحبه با شرق. صد رحمت به روشن‌فکرانِ (به قول فرشاد) اقتصاد‌ندان؛ این بابا که کل علم اقتصاد را با پررویی تمام فرستاده تو سطل آشغال. بی‌چاره فرشاد که اگر برگردد ایران با این جانورها باید سر و کله بزند.
*در ضمن من هم از اقتصاد چیزی سرم نمی‌شود، اما فرق مزخرف‌گویی و شارلاتان‌بازی را با حرف حساب می‌فهمم.

۱۳۸۶/۰۴/۲۰

شریعتی

پیرو نظرات دوستان درباره شریعتی، بد نیست نظر اکبر گنجی را نیز بخوانید.
به دلیل فیل++تر شدن سایت روز این مطلب را عینا در کامنت آورده‌ام.

۱۳۸۶/۰۴/۱۷

کجا؟

این نوشته به دلیل بی‌ربط بودن حذف شد.

۱۳۸۶/۰۴/۱۴

اسلحه و شکلات

دیدن نیروهای بسیج علی‌خصوص در پنج‌شنبه شبها دیگر عادی است.نیروهائی که قبلا با شلوار نیروی زمینی و یک پیراهن شخصی با اسلحه جنگی خیابان را بند می‌آورند،اکنون به لباس تکاوری ملبسند و تعداد اسلحه از یکی - دو تا در هر پاتوق به ده‌ها اسلحه افزایش یافته.
اما دیشب صحنه‌ای را دیدم که تا کنون ندیده بودم.صحنه‌ای که شاید فقط در کشوری چون ایران دیده‌شود.صحنه‌ای که شبیه بسیاری از رفتارهای ما ایرانیان همراه با تناقض بود.
دیشب حدود ساعت 10:30 ورودی از خیابان ولی‌عصر به میدان تجریش را بسته بودند‌،برادران بسیجی با همان لباس تکاوری و اسلحه‌های جنگی جلوی ماشینهای عبوری را میگرفتند و شکلات میدادند.با روی خوش،صدای بسیار بلند نوحه یا چیزی شبیه آن ولی شکلات ارزان.
پی نوشت:
امروز در ایران روز زن -سالروز تولد دخت پیامبر اسلام- میباشد.این روز را به کلیه بانوان خواننده این وبلاگ تبریک عرض نموده،آرزوی حقوق مساوی با آقایان!! را برایشان دارم.

دانشگاه شریف و لینک مسعود

لینک مسعود مربوط به سخنان رییس دانشکده برق استنفورد در ارتباط با دانشگاه شریف من را به عنوان یک ایرانی و دانشجوی سابق دانشگاه شریف بسیار خوشحال کرد.ولی به نظر من این صحبتها تا حدودی اغراق آمیز و شاید مصرف سیاسی داشته باشد. متاسفانه ما ایرانیان نیز به این اغراقها دامن میزنیم و حتی تا حدودی نیز باورمان می شود که عالم ترین مردمان جهانیم. دیگر کشورها ازقدرت علمی ما می ترسند و دانشمندان ما را به زور یا با حیله از کشورمی ربایند و در نتیجه نمی گذارند ما پیشرفت کنیم! لذا گاه به جای تلاش برای کاهش فاصله علمیمان با کشورهای صنعتی به امید روزی هستیم که این استثمار برداشته شود و چون انسانهای بسیار باهوشی هستیم حتما در عرض اکی ثانیه از سایر کشورها جلو می افتیم!
قبول دارم که این دانشگاه یکی از بهترین دانشگاه های ایران است. ولی آیا ایران در بین بهترین کشورهای تولید علم است که دانشگا ههایش شهرهء جهانی داشته باشند. مسعود جان خودت وقتی در گرونبل بودی (که البته دانشگاهی است که با شریف ارتباط علمی دارد) چند نفر از همکارانت را می شناسی که اسم دانشگاه شریف به گوششان خورده بود؟
متاسفانه این اغراقها در مورد اکثر مسائل علمی ایران مثل المپیادهای جهانی، نمایشگاه اختراعات ژنو و ... رایج است. به خاطر دارم وقتی در سوئیس بودم یک دانش آموز ایرانی جایزه ای در نمایشگاه اختراعات آماتوری سوئیس دریافت کرد. مسلما خبر خوشحال کننده بود ولی چند روز بعد تمام روزنامه ها این خبر را چنان بزرگ کردند انگار که یکی از معتبر ترین جایزه های علمی دنیا به ایران رسیده است. حتی این دانش آموز ادعا کرد که از معتبر ترین دانشگاه های سوئیس دعوت به ادامه تحصیل شده است که صد البته ایشان با قاطعیت نپذیرفتند و ترجیح دادند در ایران بمانند و در دانشگاه های ایران تحصیل کنند. جالب است بدانید که در این نمایشگاه بیشتر وسائل ابتکاری آماتوری عرضه می شود که حتی گاهی جنبه کمیک دارند. طبیعتا بعد از این موفقیت درخشان! هر ساله شاهد حضور پر رنگ ایرانیان در این نمایشگاه محلی با پوشش خبری بسیار (البته در ایران) بودیم و ما که در سوئیس بودیم خبرهای این نمایشگاه را از روزنامه های ایرانی دنبال می کردیم ! چون که روزنامه های سوئیس خبرهای این نمایشگاه را حتی کمتر از نمایشگاه سگ و گربه لوزان پوشش می دادند!
بعنوان کسی که تجربه دانشگاه شریف، یکی از دانشگاهای اروپا و آمریکا را دارد فکر می کنم دانشگاه های ایران فاصله بسیار زیادی با دانشگا ه های غربی دارند. متدهای آنها و حتی رفرنسهای درسی بسیار قدیمی است. بسیاری از دروسی که مطالعه می کنیم بدون مصرفند ( به عنوان مثال یادم می آید که در درس اندازه گیری به ما هنوز اصول کنتورهای برق قدیمی تدریس می شد!)، در بسیاری از مواقع اساتید کاملا دور از علم روز هستند، دستورعملها و وسایل آزمایشگاهی بیشتر مربوط به قبل از انقلاب است و ... . البته امیدوارم که این چند ساله با همت افراد پر تلاش و باهوشی چون مسعود دانشگاه های ایران تحولی پیدا کرده و براستی و دور از اغراق حرفی برای گفتن در جامعه علمی جهانی داشته باشند. انشاء الله.

۱۳۸۶/۰۴/۱۲

تسلیت

خبر بسیار کوتاه و تکان دهنده بود: کاپیتان آمریکا مرد! چندی پیش، در ۸ مارس سال جاری این خبر شگفت انگیز و غیر منتظره در بسیاری از خبرگزاری‌ها در صدر اخبار قرار گرفت از جمله در سی‌ان‌ان: «حادثه غیر منتظره برای کاپیتان آمریکا» و بی‌بی‌سی: «کاپیتان آمریکا مرد!». به گزارش اسوشیتدپرس قهرمان معروف در حال خروج از دادگاهی در نیویورک از فاصله دور توسط تفنگی دوربین‌دار هدف قرار گرفت و بر روی پله‌های دادگاه جان داد.


کاپیتان آمریکا در اوج احساسات وطن دوستی زمان جنگ جهانی دوم برای اولین بار در سال ۱۹۴۱ ماموریت‌های حیرت‌انگیزش را شروع کرد. طرفداران او هرگز ماجرای مشت معروف او را بر صورت هیتلر، درست نه ماه قبل از حادثه «بندر مروارید»، که موجب شهرت او شد فراموش نمی‌کنند. متاسفانه این حادثه دردناک در رسانه‌های داخلی ایران و در وبلاگستان زبان فارسی به دلیل همزمانی با وقایع پرشتاب سیاسی و اقتصادی، انعکاسی چندانی نیافت. گفتنی است که به زودی، در پنجم جولای (دو روز دیگر) پیکر او در آرامگاه ملی آرلینگتون در ایالت ویرجینیا که مدفن سربازان کشته‌شده در جنگ‌های آمریکا است، به آرامش ابدی خواهد رسید.

۱۳۸۶/۰۴/۱۱

دانشگاه صنعتی شریف

اینجا را نگاه کنید، که نقل قولی است از رئیس دانشکده برق استنفورد در مورد دانشگاه شریف. اگر فیلم کامل را می‌خواهید ظاهرا در اینجا هست، ولی چون یک ساعت و نیم است من آنرا نگاه نکرده‌ام!

۱۳۸۶/۰۴/۱۰

پیشنهاد

هفته پیش با همت رضا ، من و مسعود به دانشگاه تربیت مدرس رفتیم تا پس از مدتها یادی از سالهای رفته داشته باشیم.
این دیدار با یادی از دوستانی که ارتباط مستقیم با آنها برقرار نیست توام بود. منهای خوشحالی از دیدار دوستان قدیمی من تصور میکنم با توجه به مشاغل دوستان چنین ارتباطاتی قادر به ایجاد زمینه های کاری مشترک می باشد.
می توان از این پتانسیل استفاده کرد و در دیدارهای سالیانه و حتی در صورت خوش بینی فصلی یا ماهیانه ارتباطات مفید آتی را پی ریزی نمود.
این دیدار نیز میتواند در یک رستوران یا کافی شاپی در مرکز شهر محل سکونتمان باشد. فقط در ابتدا نیازمند همنی رضا گونه -فکر کنم الان رضا برای یک نهار دیگر دعوتم کند!- میباشد.
دوستانی که در تهران ساکنند و از این پیشنهاد استقبال میکنند لطفا کامنت بگذارند تا در صورت استقبال بیش از سه نفر در یکی از کافی شاپهای تهران هم را ببینیم.
پی نوشت: رضا که ماشاالله تکان نخورده بود، مسعود هم با کم کردن وزنش ماشالله جوان تر شده بود. مو سفید جمع فقط من بودم و این نشان میدهد که مشاغل دانشگاهی آدم را پیر نمیکند.
باری این هم استفاده ابزاری از کنجکاوی جهت استقبال از پیشنهاد فوق بود.

گل‌ ِ رز در شوره‌زار

پیش‌نهاد می‌کنم این را بخوانید.

راستی چرا بخش‌ ِ روزانه خالی است؟

۱۳۸۶/۰۳/۲۹

شریعتی

مهرداد لینک ویژه‌نامه شریعتی را در ستون کناری گذاشته بود برایم جالب شد از دوستان بپرسم در مورد شریعتی و ایده‌های او چه فکر می‌کنند؟ به طور مشخص آیا دیدگاهتان نسبت به 15 سال پیش که با هم بودیم تفاوتی کرده است؟

البته اگر درست یادم باشد تنها یک بار به صورت گذرا بحثی در اینجا شد. می‌دانم اکثرا دیگر حوصله‌ای برای این بحثها ندارید ولی جالب خواهدبود اگر سعی کنید هر کدام حداقل در 2 3 کلمه بنویسید مثلا در سال 1371 برای او چه صفاتی قائل بودید و الان چه؟ ممکن است دیدگاهتان همان باشد و ممکن است تغییر کرده باشد.

۱۳۸۶/۰۳/۲۸

خدایان منطق و استدلال

از آنجایی که دوستان از آخرین معمای من در وبلاگ خیلی بیش از آنچه انتظار می‌رفت استقبال کردند، به شکل فجیعی تشویق شدم و امروز در پاسخ به این استقبال و ابراز احساسات پرشور، معمای دیگری مطرح می‌کنم :)

الف و ب دوست دارند که خودشان را خدایان منطق و استدلال معرفی کنند. برای آزمایش آنها شخصی این معما را طرح کرد: شما باید اعداد طبیعی X و Y را پیدا کنید. در مورد این اعداد می‌دانیم که Y از X بزرگتر است و X هم از یک بزرگتر است. همین‌طور می‌دانیم که مجموع X و Y از ۱۰۰ کمتر است. بعد از اینکه به الف حاصل ضرب این دو عدد و به ب حاصل جمع این دو عدد گفته شد، مکالمه زیر در گرفت:

الف: با این اطلاعات من نمی‌توانم این دو عدد را پیدا کنم.
ب: می‌دانستم.
الف: حالا می‌توانم آنها را پیدا کنم!
ب: حالا من هم می‌توانم!

با فرض درست بودن صحبت‌های الف و ب، اعداد X و Y کدام هستند؟‌‌ (استفاده از کامپیوتر برای حل مسئله مجاز است).

۱۳۸۶/۰۳/۲۱

تصاویر ماهواره‌ای از دارفور

به تازگی عفو بین‌الملل تصاویر ماهواره‌ای در مورد فاجعه انسانی که در دارفور در جریان است منتشر کرده است. روزنامه واشنگتن پست هم مقاله‌ای در این مورد منتشر کرده و تعدادی از این تصاویر را که وضعیت منطقه را در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ مقایسه‌ می‌کنند، به نمایش گذاشته است. باور کردنش مشکل است که چه راحت روستاها تخریب می‌شوند، دها و صدها هزار نفر کشته (تعداد کشته‌شدگان در سال ۲۰۰۶ بیش از ۲۰۰ هزار نفر برآورد شده است) و تعداد بیشتری بی‌خانمان می‌شوند (تا کنون تعداد آوارگان در حدود سه و نیم میلیون نفر تخمین زده می‌شود) و همچنان رسانه‌ها به سردی از کنار ماجرا می‌گذرند. برای دیدن عکس‌ها ماهواره‌ای بیشتر می‌توانید به سایت ویژه عفو بین الملل به نام دیدگان به سوی سودان نگاه کنید.
هنوز فجایع رواندا که در آن در کمتر از ۱۰۰ روز بین ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر کشته شدند و تا مدتها کسی واکنشی نشان نداد، از یادمان نرفته است. در طی آن فاجعه هم پیش از آنکه رسانه‌ها خبردار شوند و نهادهای بین‌المللی دست به کار شوند، کار از کار گذشته بود. با درک اهمیت موضوع، سازمان ملل همچنان تلاش می‌کند که نیروهای پاسدار صلح را به سودان بفرستد ولی دولت سودان از پذیرش آنها امتناع می‌کند و تنها اجازه ورود تعدادی محدود از نیروهای اتحادیه آفریقا را داده است. با نگاهی صفحه مربوط به گزارش فعالیت نیروهای اتحادیه آفریقا در دارفور مشخص می‌شود که چقدر کارساز بوده‌اند (دقت کنید: آخرین بار در سال ۲۰۰۵ گزارشی در مورد دارفور منتشر کرده‌اند!). سران کشوراهای G8 هم گاه به گاه اشاره‌ای به فجایع جاری در دارفور می‌کنند ولی به نظر نمی‌رسد که هنوز اراده‌ای برای دخالت مستقیم و پایان دادن به این فاجعه داشته باشند. چین که مهمترین مشتری نفت صادراتی سودان است هم از تمام وزن سیاسی خودش استفاده می‌کند و جلوی فشارها به دولت سودان را گرفته است.

البته ایراد گرفتن از کشورهای غربی و رسانه‌های بین‌المللی آسان است ولی چیزی که در این بین بیش از همه آزار دهنده است و خون آدم را به جوش می‌آورد، رفتار دولت و رسانه‌های ایران در این مورد است. در رسانه‌های خبری ایرانی که به جز چند اشاره بسیار کوچک و جزیی تا به حال چیزی ندیده‌ام (بگذریم از اخباری که بدون اشاره به فجایع جاری، از آمریکا در دیگر کشورها به خاطر در فشار گذاشتن دولت مسلمان سودان انتقاد می‌کنند و کل داستان را واروه نشان می‌دهند!). و در این بین دولت ایران چه می‌کند؟ قراردادهای همکاری با سودان امضا می‌کند و اسفند گذشته رییس‌جمهور منتخب خودش به سودان رفته تا با عمر البشیر، رییس جمهور «کشور دوست و برادر، سودان» دیدار کند.

۱۳۸۶/۰۳/۰۸

هوش‌آزمایی منطقی

این روزها دیگر کمتر کسی با قلم و کاغذ و آن هم در سطح دروازه‌های منطقی ممکن است مدار طراحی کند و روش معمول استفاده از زبان‌های توصیف سخت‌افزار و نرم‌افزارهای سنتز مدارا است. با این وجود گروهی از مسائل وجود دارند که این نرم‌افزارهای سنتز از طراحی آنها عاجز هستند و در نتیجه کاندیدای خوبی برای طرح معما هستند! در حین وبگردی‌های روزانه،‌ به این معمای بسیار جالب برخورد کردم:

به کمک تعداد دلخواه گیت‌های منطقی AND و OR و با استفاده از تنها «دو» گیت NOT، مداری طراحی کنید که سه ورودی A و B و C را دریافت کند و مکمل آنها را در خروجی قرار دهد. (به بیان دیگر،‌ مداری پیشنهاد کنید که سه بیت ورودی را معکوس کند،‌ با رعایت محدودیت استفاده از تنها «دو» گیت NOT و تعداد دلخواه گیت‌های AND و OR).

به همه دوستان پیشنهاد می‌کنم کمی با این معما دست و پنجه نرم‌کنند. با وجودی که برای حل آن تنها به اطلاعات بسیار مقدماتی از مدار منطقی احتیاج است، حل آن چندان بدیهی نیست :)

۱۳۸۶/۰۲/۳۰

برنامه جدید آموزش مهندسی برق

با توجه به اینکه رشته مهندسی برق نسبت به ۳۰ سال پیش به طور کلی متحول شده است، بنابراین ضروری است که نظام آموزشی مهندسی برق نیز کاملا متحول شود. اما نظام آموزشی فعلی (شکسته شدن مطالب رشته مهندسی برق در دروسی با عناوینی مثل الکترونیک ۱، ۲ و ۳ یا مدار ۱ و ۲ و ...) هنوز همان نظام آموزشی ۳۰ سال پیش است و دروس رشته برق (غیر از دروس جدید که معمولا مربوط به سالهای آخر یا دوره کارشناسی ارشد هستند) همانی هستند که ۳۰ سال پیش بودند.

در نتیجه لازم به نظر می‌رسید که این نظام آموزشی مورد تجدید نظر اساسی قرار گیرد. بنابراین از حدود ۳ سال پیش در دانشکده برق دانشگاه صنعتی شریف کمیته‌ای برای اینکار تشکیل شد و مامور تهیه برنامه کاملا جدیدی برای آموزش مهندسی برق در دوره لیسانس گردید. من از نزدیک شاهد حجم بسیار وحشتناک کار و مباحثی بودم که برای این برنامه‌ریزی انجام شد. دلیل اینکه حجم کار بسیار بالا بود، این بوده که به هر حال حذف یا خلاصه‌کردن بسیاری دروس مورد مقاومت بسیاری از افراد قرار می‌گرفت. همچنین برخی دروس (مثل مباحث فعلی درس مدار ۲) به دلیل اینکه جزء دروس امتحان کارشناسی ارشد بودند، و این برنامه فعلا فقط متعلق به دانشگاه شریف است، نمی‌شد آنها را به طور کامل از برنامه حذف کرد. همچنین طبیعی بود که هر گرایش علاقه داشت که بیشترین دروس مربوط به خود را در برنامه اجباری (۵ ترم اول که هنوز دانشجویان گرایش خود را انتخاب نکرده‌اند) بگنجاند. مثلا من خودم با حذف درس میکروپراسسور از فهرست دروس اجباری همه گرایشها مخالف بودم، و معتقد بودم که همه مهندسین برق باید آنرا بدانند، ولی در نهایت این درس از لیست دروس اجباری حذف شد (و حتی گروه مخابرات آنرا در لیست دروس اختیاری خود نیز قرار نداد!). به هر حال تعداد کل واحد دوره کارشناسی برق به ۱۴۰ واحد محدود بود و مباحث رشته برق نیز بسیار گسترده شده است و برخی مباحث به ناچار باید حذف می‌شدند.

در این برنامه جدید به ۴ گرایش برق (مخابرات، الکترونیک، قدرت و کنترل) دو گرایش دیگر نیز اضافه شد (سیستمهای دیجیتال و مهندسی پزشکی). برنامه مراحل نهایی خود را می‌گذراند و قرار است از مهرماه برای دانشجویان ورودی ۸۶ اجرا شود.

از نکات جالب برنامه جدید اضافه‌شدن یک درس ۴ واحدی (۳ واحد درس و ۱ واحد آزمایشگاه) در ترم اول دوره لیسانس است با عنوان «مبانی مهندسی برق» که هدف آن آشنایی کلی دانشجویان با مباحث رشته برق و به طور عملی است. آزمایشگاه آن آزمایشگاه جالبی است و دانشجو در آن مداراتی مثل مدارات دیجیتال ساده، فرستنده و گیرنده ساده و کنترل‌کردن یک ربات ساده را به طور عملی انجام خواهد داد. در نتیجه در همان ترم اول دانشجو یک دید کلی (تکنسینی) از همه گرایشهای رشته برق پیدا می‌کند که پس از آن مباحث را به طور عمیقتری فرا خواهد گرفت.

این برنامه جدید را می‌توانید از اینجا دانلود کنید. دلیل اینکه من آنرا اینجا گداشتم آنست که اگر دوستان که همگی صاحبنظر هستند در این مورد نظری دارند بدهند، و هنوز برنامه در حال بازنگری نهایی است و امکان اعمال پیشنهادات وجود دارد. همچنین لطفا آنرا به سایر دوستانی که می‌شناسید (از هر دانشگاهی) اطلاع دهید تا نظرات بیشتری در تهیه آن اعمال شود.

۱۳۸۶/۰۲/۲۶

بن‌بست

این شعر ِ احمد ِ شاملو سخت بوی ِ تازه‌گی می‌دهد:
----------------------------------------
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می ‌دارم.
دلت را می ‌بویند
روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین
و عشق را
کنار ِ تیرک ِ راه بند
تازیانه می‌زنند.
عشق را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد
در این بن‌بست ِ کج و پیچ ِ سرما
آتش را
به سوخت‌بار ِ سرود و شعر
فروزان می دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کشتن ِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد
آنک قصابان‌اند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کنده و ساتوری خون‌آلود
روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد
کباب ِ قناری
بر آتش ِ سوسن و یاس
روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین
ابلیس ِ پیروزمست
سور ِ عزای ِ ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد.
------------------------------
این یکی هم:
-------
«کریه» اکنون صفتی ابتر است
چراکه به تنهایی گویای ِ خون‌تشنگی نیست.
تحمیق و گران‌جانی را افاده نمی کند
نه مفت‌خواره‌گی را نه خودباره‌گی را.
تاریخ
ادیب نیست
لغت نامه ها را اما
اصلاح می کند.

خودسازی

کشور ما کشور خودسازی است چون:
اگر فرزندت را بیرون بفرستی باید بر خدا توکل کنی.
اگر رانندگی میکنی باید بر خود مسلط باشی تا عصبانی نشوی.
اگر تنها در منزلی باید با وجود صدای تلویزون و موزیک و... همسایگان بتوانی تمرکز خود را حفظ کنی.
اگر در محیط کاری باید در قبال زیرابزنی همکاران مقاومت کنی.
اگر در جمع فامیلی باید حرف مفت فامیل برایت بی اهمیت باشد.
اگر در خیابان راه میروی باید بتوانی نسبت به رفتار روانی ها بی تفاوت باشی.
اگر ...

۱۳۸۶/۰۲/۲۴

نهان مکن

دوش چه خورده‌اي دلا راست بگو نهان مکن
چون خموشان بي‌گنه روي به آسمان مکن
باده خاص خورده‌اي جام خلاص خورده‌اي
بوي شراب مي زند خربزه در دهان مکن
اين دل پاره پاره ام ديدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکيه بر اين جهان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگويدم دم مزن و بيان مکن
خشم کسي کند کي او جان و جهان ما بود
خشم مکن تو خويش را مسخره جهان مکن
باده عام از برون باده عارف از درون
بوي دهان بيان کند تو به زبان بيان مکن
آلبوم عليرضا عصار با نام نهان مکن با شعر فوق از مولانا و اشعاري از شاملو،شفيعي کدکني و... با تنظيم قطعات از شهراد روحاني و اجراي ارکستر سمفونيک لندن اثري گرديده که بارها و بارها ميتوان شنيد و لذت برد.

۱۳۸۶/۰۲/۲۳

ایران فعلی ما

به گزارش امسال خبرنامه internationalliving در مورد کیفیت زندگی در کشورهای جهان،ایران با کسب رتبه 190 در میان 195 کشور، 43 ردیف نسبت به سال پیش سقوط کرده است.
افغانستان،سودان،یمن،سومالی وعراق تنها پنچ کشوری هستند که ایران بالاتر از آنها قرار گرفته است.
کیفیت زندگی در این گزارش بر اساس 9 عامل میزان هزینه زندگی،تفریحات وفرهنگ،اقتصاد، محیط زیست،درجه آزادی،بهداشت و سلامتی،امور زیر بنایی،ایمنی وامنیت و آب وهوا تعیین شده است.
ایران وعراق تنها دو کشوری هستند که از لحاظ ایمنی وامنیت نمره صفر از صد دریافت کرده اند.
منبع

۱۳۸۶/۰۲/۲۲

تهرون تهرون که میگن اونقدا هم بزرگ نیست

یک روز تعطیل را درنظر بگیرید، وقتی که خسته از اسبابکشی ،تشنه و گرسنه روی صندلی رستورانی ولو شده اید و یک نفر وارد میشود که چهره ای آشنا دارد.
خب چه می کنید؟ من بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم دست آخر از جایم بلند شدم و رفتم و خودم را معرفی کردم و سوال کردم ببخشید شما اقای آقای علی میری نیستید؟
پاسخ مثبت بود و ایشان همان همکلاس سخت افزاری ما بودند. شماره موبایل ایشان را گرفتم و آدرس وبلاگ و شماره خودم را دادم. امیدوارم با مساعدت مهرداد عزیز به زودی نوشته‌های ایشان را در همین وبلاگ بخوانیم.

۱۳۸۶/۰۲/۲۰

یک معما

طرح معما از سرگرمی‌های رایج وبلاگی است ولی افراد مختلف بسته به رشته تحصیلی و زمینه کاری، در چیزهای مختلفی تبهر دارند. اگر اشتباه نکنم اکثر اهالی این وبلاگ درس الکترونیک دو را پاس کرده‌اند ولی هیچکدام از ما در دنیای کاری و حرفه‌ای دیگر چندان با الکترونیک آنالوگ کاری نداریم. به این ترتیب همه ما دارای زمینه‌ای مشترک هستیم، هرچند که چیزی از آن به یاد نیاوریم!؟ امروز به طور تصادفی به این مدار بامزه بر خوردم. ببینیم که گذر سن و سال چقدر از هوش و حواس و حافظه ما باقی گذاشته است: در این مدار مقدار جریان Iref چقدر است؟ نکته جالب در کار این مدار چیست؟

۱۳۸۶/۰۲/۱۴

بستنی در روسیه

احمد ابوالغيط، وزيرخارجه مصر وارد می‌شود و به منوچهر متکی می‌گويد: "می‌خواهيم مجلس را گرم کنيم"، آقای متکی در پاسخ به انگليسی می‌گويد: "در روسيه، مردم زمستان‌ها بستنی می‌خورند چون بستنی از هوا گرم‌تر است"، کاندوليزا رايس هم در واکنش به اين جمله می‌گويد: "همين طور است". [+]

۱۳۸۶/۰۲/۱۱

حجاب زوركي

اين روزها همه جا صحبت از گرفتن خانمهاي بد حجاب هست واقعا آدم تاسف مي خورد حتي اگربحث امر به معروف ونهي از منكر باشد كه فكر نمي كنم امر به معروف زوركي وبا تعهد وامضا در هيچ ديني وجودداشته باشد واقعا جاي تاسف هست درحاليكه خيلي از كشورهاي مسلمان با مسئله حجاب خيلي راحت كنار آمده اند ما هنوز برخوردهايمان با اين موضوع مثل برخوردهاي قرون وسطايي هست وتازه با اين برخوردهاي عصر حجري خودمان را ام القري جهان اسلام هم مي دانيم !!! يادم هست بهمن سال 82 با مادرم وخواهرم رفته بوديم عراق براي زيارت قبور ائمه كربلا ونجف و كاظمين رفتيم از شهر بغداد فقط با اتوبوس رد شديم در كربلا كه بوديم همه خانمها حجاب داشتند من فكر كردم كه عراق هم مثل ايران حجاب اجباري هست وقتي كاظمين رفتيم ديدم همه جور حجابي رادر كاظمين مي شد ديد حتي بلوز دامن وروسري حجابي كه اگر كسي تو ايران داشته باشد همه فكر مي كنند زن ... است در آن ميان من يك دختر خانمي را ديدم كه بي حجاب بود يك بلوز وشلوار داشت و موهايش را هم از بالا بسته بود من و خواهرم خيلي تعجب كرديم مدتي اورا زير نظر گرفتيم ببينيم چي ميشه گفتيم حتما مثل ايران مردم مي ريزند سرش و مي اندازنش تو ماشين و مي برند نيروي انتظامي چون كاظمين يك شهر مذهبي هست فكر كرديم حتما اين اتفاق مي افته همه حواسمون به آن دختر خانم بود كه ببينيم بالاخره چي ميشه گفتيم الآن يك مرد عرب مياد بهش تنه ميزنه يا يك متلك ميگه اما هر چي نگاه كرديم ديديم هيچ اتفاقي نيافتاد هيچكس به آن دختر خانم نگاه نميكرد بجز من و خواهرم آنموقع فهميدم چقدر تو اين موضوع نسبت به كشورهاي مسلمان ديگه متحجرانه وعقب مانده فكر مي كنيم درمدت يك هفته ايي كه در عراق بوديم كاملا حس ميكردم كه از نظر فرهنگي و بهداشتي وسطح زندگي خيلي از ما پايينتر هستند انشاالله كه نصيب شما هم بشود برويد و ببينيد آنها واقعا از همه لحاظ از ما عقب مانده تر هستند اما تو اين مسئله حجاب واقعا بايد خجالت بكشيم كه اينقدر متحجرانه و قرون وسطايي فكر مي كنيم من واقعا نمي فهمم مسئله به اين سادگي چرا براي ملت ما اينقدر بزرگ و پيچيده شده كه كلي د بالاترين رده هاي مملكتي مثل مجلس در موردش روزها بحث مي كنند وقانون صادر مي كنند حتما تمام مشكلات مملكت ما حل شده وهمين يك مشكل مانده

۱۳۸۶/۰۲/۰۷

هاوکینگ در صنعتی اصفهان

وب‌سایت المپیاد جهانی فیزیک ۲۰۰۷، که قرار است در دانش‌گاه صنعتی اصفهان برگزار شود، خبر داده که استیفن هاوکینگ دعوت‌شان را پذیرفته و قرار است تابستان امسال به ایران بیاید.

۱۳۸۶/۰۲/۰۵

The Importance of the Interest Rate

In the UK there is a Monetary Policy Committee; they will decide about the interest rate in their monthly meetings; and usually decide to decrease, increase, or do not change the rate. When there is inflation they usually increase the rate by %0.25 and they succeeded to keep the inflation below the Bank of England target of %3 for the last 10 years. Now look at the comment of the ISNA economic reporter at the end of this report:

اين نرخ را براي سال جاري 0.5 درصد كاهش دهند؛ چراكه كاهش نرخ در اين حد تاثير چنداني در پيكره سيستم بانكي و حتي فضاي اقتصادي كشور ايجاد نمي‌كند

I do not know who let this guy write an economic report.

Sorry I couldn't wait until I got home and write it in Farsi.

فحش

محمد تقي رهبر، عضو کميسيون فرهنگي مجلس، گفت: «وضعيت کنوني براي دولت جمهوري اسلامي، شرم آوراست. مرداني که اين مدل ها را در خيابان مي بينند، ديگر به همسران خود در خانه توجهي نمي کنند و بنياد خانواده از بين مي رود. »
ک ... خودتی! م...! تو .... از ما مایه می گذاری! ب ... و ...!

۱۳۸۶/۰۲/۰۴

اندر احوالات دریافت کارت سوخت و قاط زدن در نیمه شب

بعد از مراجعه به سایت پست و اطمینان از رسیدن کارت سوخت دو مرتبه برای دریافت کارت سوخت مراجعه کردم. بار آخر پجشنبه هفته قبل. ابتدا باید به یک اپراتور مراجعه میشد، و بعد از دادن شماره ماشین او صف دوم را نشان میداد که بار آخر یک ساعتی هم در صف بودم و در نهایت: دو هفته دیگر مراجعه کن!
ولی پس از انتقاد شدید ریاست مجلس از دولت در پی شایعه به تعویق افتادن زمان استفاده از کارت سوخت اکثر پمپهای بنزین قسمت کارت خوان خود را فعال و فقط به دارندگان کارت سوخت سرویس میدادند.
باری بین دنبال پمپ بنزین در ترافیک گشتن و مراجعه چندباره ، مراجعه به پست را انتخاب کردم.حدود 8 شب با پرینت سایت پست ازسرنوشت پاکت پستی در دست به پست رسیدم که دیدم کل ساختار تغییر کرده و 8 صف مجزا که توسط میله های داربست از هم جدا شده اند با جمعیتی حدود 100 نفر در هر صف منتظر کارت سوخت خود هستند. آگهی توزیع سوخت در تمام ساعات شبانه روز تشویقم کرد که بروم و حدود ساعت یازده و نیم شب مراجعه کنم.جمعیت هر صف به حدود 50 نفر کاهش یافته بود و با یک حساب سرانگشتی فکر کردم حدود ساعت یک نوبتم خواهد شد.زهی خیال باطل که به هر سه صف یک اپراتور سرویس میداد و تا ساعت دو و نیم بامداد در صف بودم.نوبتم شد و اپراتور شماره مرا به نفر پشت سری داد و نفر رفت و برگشت و گفت دو هفته دیگر مراجعه کن! بعد از حدود سه ساعت در صف ایستادن پیام جالبی نبود و با استناد به پرینت اداره پست قاط وحشتناکی زدم و بی توجه به اعتراض پشت سر مبنی بر عدم ایجاد تاخیر، بر دریافت کارت سوخت اصرار ورزیدم تا اپراتور مجبور شد با اینبار پرینت من خود دنبال کارت سوخت برود و بعد از 15 دقیقه با کارت سوخت مراجعه نماید! و من دریافتم اگر این قاط را همان پنجشنبه زده بودم لازم نبود تا نیمه شب در صف بایستم.
لازم به ذکر است طراح ترکیب صف بندی مذکور فراموش نموده بود جائی جهت خروج در نظر بگیرد و خروج از صف مذکور بایستی از کنار مردم در صف انجام میشد،در حالی که عرض فضای صف فقط به اندازه پهنای شانه یک فرد متوسط بود، که نهایت مصیبت هنگام خروج به روشنی قابل لمس بود.
در حاشیه مراسم:
1-پدر، مادر، خواهر و همسر احمدی نژاد به شدت مورد تفقد حضار قرار گرفته بودند.
2-رفسنجانی و فرزندان وی هم گاه به گاه مورد عنایت واقع میشدند.
3-جز یک جوان 70 الی 75 ساله که با دستان خالی در حال بازگشت بود و از شدت عصبانیت قادر به تکلم صحیح نبود و عدم تعجیل وی در خروج شایبه قزوینی بودنش را به شدت دامن زده بود،من ندیدم فردی یادی از مقام معظم رهبری نماید.
4-به منظور دلجوئی از آنان که با دست خالی در حال بازگشت بودند ، مردم به کررات به یاد آنان می آوردند که فقط " انرژی هسته ای حق مسلم ماست."
5-به آنانی که با دست پر بازمیگشتند یادآوری میشد که این قسمتی از همان نفت وعده داده شده بر سر سفره ایشان است.
6-بازار شایعه، بحث سیاسی، اقتصادی و بین الملل بسیار داغ بود و تعداد جکهای بالای 18 سال جدید بسیار بیشتر از یادآوری احتمال حمله نظامی آمریکا بود.
7-در تایید فرمایش سردار احمدی مقدم –فرمانده نیروی انتظامی و باجناق احمدی نژاد- مبنی بر اینکه 97 درصد افراد موافق برخورد با بد حجابی و مصادیق مانکنیزم هستند. من خود شاهد بودم این موافقت تا 100 در صد هم بود،و دلایل مدعیون نیز عبارت از اینکه : خدا هم حریف زنها نمیشود. بذار رویشان-منظور نیروی انتظامی است- کم شود.از ما که بخاری بلند نمیشود بگذار آنان –منظور خانمها است- کارشان را بسازند. هر که با زن درافتاد ورافتاد و... -لازم به ذکر است صف ما از صف خانمها فاصله زیادی داشت-.
8-با وجود اینکه تعداد خانمها در آن وقت شب یک سوم آقایان بود فقط یک به خانمها یک صف اختصاص داده شده بود. حال خود نتایج این صفبندی را در روز تصور فرمائید.

۱۳۸۶/۰۲/۰۱

نسخه

فرشاد تحویل بگیر:
به گزارش فارس، دراین خبر عبارت « درس‌خوانده‌های آمریكا و انگلیس دوای درد ما نیستند» به اشتباه از قول احمدی نژاد رییسجمهوری منتشر شده است كه عبارت صحیح آن به شرح زير است:
«درسی كه این افراد خوانده اند و نسخه اقتصادی آمریكا و انگلیس، دوای درد اقتصاد ما نیست.» [+]

۱۳۸۶/۰۱/۲۹

سپاس‌گزاري شفابخش است

پژوهش‌گران طی تحقيقات متعددی دريافته‌اند، شکرگزاری و سپاس‌گزاري اثر شفابخشی دارد و سبب طول عمر می‌شود.
تحقيقات صورت گرفته در مرکز پژوهشی سلامت قلب کاليفرنيا طی بررسی اثرات مثبت سپاس‌گزاري بر سلامت جسمي‌ انسان حاکی است، قدردانی، سپاس‌گزاری و شکرگزاری در صورتی که آگاهانه انجام شود موجب افزايش فعاليت دستگاه پاراسمپاتيک مي‌شود. با افزايش فعاليت پاراسمپاتيک، استرس و هيجانات منفی که از عمده‌ترين عوامل بيماری‌های قلبی به شمار مي‌آيند، کاهش مي‌يابد.
تحقيقات ديگری در همين رابطه نشان داده است کسانی که تحت پيوند عمل قلب قرار گرفته‌اند و سپاس‌گزاری را به عنوان يک فريضه دينی انجام مي‌داده‌اند، تا حدود يک سال بعد از عمل، بسيار کمتر از ديگر افراد دچار درد و مشکلات ناشی از پيوند شده‌اند و احساس خيلی بهتری نيز داشته‌اند.

وبلاگ من

سلام دوستان عزيز
اينوبلاگ من هست اگردوست داشتيد بخوانيد ويا نظر بدهيد خوشحال مي شوم

۱۳۸۶/۰۱/۲۸

احمدی‌نژاد در جمع مردم شیراز

در راستای به روز رسانی رئیس جمهور و پاسخ دندانشکن به آنانی که از تیپ مردی از جنس مردم ایراد میگیرند:
اينجا و
اينجا را ببینید.

۱۳۸۶/۰۱/۲۱

خبری در راه است

از یکی دو هفته قبل این جملات به طور مداوم از تلویزون پخش میشد: "خبری در راه است". "خبری می‌آید".روزنامه‌ها از راه‌اندازی 3000 سانتریفیوژ نوشته بودند. مثلا همشهری در صفحه اول خود نوشته بود:"خبر خوش هسته‌ای که قرار است امروز از سوی رئیس جمهور در نطنز اعلام شود، اتصال دو زنجیره 164 تائی سانتریفیوژ و ارتقای آن به 3000 سانتریفیوژ است".
ما که ضرب کردیم دیدیم 328 بیشتر نمی شود. البته یک روزنامه دیگر هم این چرخه‌های 164 تائی را 12 عدد ذکر کرده بود که باز 1032 عدد کمتر از 3000 تا بود.
به هر صورت ظاهرا دیروز هیچ خبری از تعداد سانتریفیوژ ها نشد. ولی کلی فیلم و عکس از این مراسم دیدیم.
مثلا:
رئیس جمهور از زوایای جدید #
فوران احساسات رئیس جمهور #
تمهیداتی جهت جبران قد رئیس جمهور #
پیچیدگی رئیس جمهور #
ودر نهایت کنسرت هسته‌ای #

۱۳۸۶/۰۱/۲۰

خبر خوش

قبل از اعلام خبر خوش هسته‌ای توسط ریاست محترم جمهور که طبق آخرین نظرسنجی‌ها همه به جزء شخص رئیس جمهور از محتوای آن باخبرند،بدین وسیله به اطلاع می رساند: یک خبر خوش جنسی هم در راه است.کارشناسان هنوز درباره محتوای این خبر گزارشی ارائه نداده‌اند ولی نشانه‌ها حاکی از چندین ماه کار طاقت فرسای دانشمندان جنسی ایران با متوسط سنی 16 سال روی این طرح میباشد.
ضمنا گزارشی نیز حاکیت از وجود یک دانش‌آموز 12 ساله که در این امر تجربیات ارزنده‌ای را شخصا و با استفاده از وسایل موجود در بازار کسب کرده ،دارد که صحت این گزارش تحت بررسی است.
در راستائی غیر از راستای فوق به اطلاع میرسد با داشتن 22 میلیون وجه نقد به عنوان ودیه مسکن قادر به اجاره یک آپارتمان 60 متری در مناطق سابقا متوسط تهران -به عنوان مثال نارمک ، تهران پارس ، یوسف آباد ، سید خندان - نیستید!

۱۳۸۶/۰۱/۱۶

آزادی انگلسیها

اگر یک پراید با سه پسر و یک دختر در جاده شمال توسط برادران بسیجی متوقف شود. در خوشبینانه ترین حالت بعد از گواهی پزشک قانونی و دریافت وثیقه ملکی حداقل جزای 75 ضربه شلاق برای دستگیر شدگان اجرا خواهد شد.
حالا یک دختر را با 14 پسر آن هم روی آب گرفتند،بابا حداقل سند باغ قلهک را به عنوان وثیقه می گرفتید!
اینجاست که اگر دائی جان ناپلئون بود میگفت هرچی از این انگلیس ها با آن چشمهای چپشان بگوئی بر می آید.
البته یکی از ربوده‌شدگان در عراق هم همین‌طوری آزاد شد و قرار است نماینده ایران با دستگیر شدگان ایرانی در عراق هم به مناسبت عید تت ملاقات کند.

۱۳۸۶/۰۱/۱۴

به یاد ِ یار و دیار

از موسیقی سر در نمی‌آورم؛ همین‌طور دلی گوش‌می‌دهم و اگر از چیزی خوشم آمد و باش حال کردم، دوست دارم بقیه را هم در لذتی که از شنیدنش برده‌ام شریک کنم.
این‌ها را گفتم که بگویم چند روزی است با کارهای آدمی آشنا شده‌ام به نام «محسن نامجو». توی وب‌گردی‌های روزانه پیدایش کردم، شاید شما که ایران هستید به‌تر بشناسیدش و از او آهنگ‌هایی شنیده‌باشید.
به هر حال اگر نشنیده‌اید تا حالا، می‌توانید یکی از آهنگ‌هاش را که من خیلی دوست دارم، از این‌جا بردارید و بشنوید. این یکی را فکر کنم خودش روی اینترنت گذاشته، چون دو سه سال پیش تو مسابقه‌ی سایت تهران اونیو دوم شده‌بود.
این هم کلیپی است از یکی دیگر از آهنگ‌هاش.
فکر کنم یکی-دوتا از کارهاش مجوز هم گرفته و رسمی منتشر شده. اگر خوش‌تان آمد، بخرید.

۱۳۸۶/۰۱/۱۱

استقلال سیاسی و پیروزی دیپلماتیک

گزارش ایسنا از بازی استقلال و پیروزی [+]:
تا انتهای پیام را نگرفته‌اید از خواندن دست برندارید.


۱۳۸۶/۰۱/۰۸

عید آمد

عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نفشاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی او را ز درِ خانه براندیم

هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
واصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم

ماننده ی افسون زدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

(مهدی اخوان ثالث)

۱۳۸۶/۰۱/۰۱

سال نو مبارک

عکس از سام‌ جوان‌روح

۱۳۸۵/۱۲/۲۳

اخراجی ها

اخراجی ها را دیدم. فیلمی از مسعود ده نمکی .
فیلمی بسیار بی مایه که به معنای مطلق کلمه هیچ برای گفتن ندارد.
مسعود ده نمکی که در این فیلم با بهره بردن از یک گردان هنرپیشه صاحب نام واستفاده ابزاری* از جک های تکراری و SMS های مشهور قصد داشت به مسعود بانمکی تبدیل شود، قصه ای از جمعی لمپن و خلاف کار که برای منافعی شخصی راهی جبهه میشوند را بیان میکند.این افراد در پی سود شخصی حتی به مرز هم میرسند.دراین فیلم آن جمع اراذل و اوباش همراه با گروهی از جوانان مخلص با کمترین بهره از آموزشهای نظامی و در پی سخنرانی های احساسی و آتشین به روی مین میروند و در حالتی شبیه جوگرفتگی ماسک گاز خود را به دیگری هدیه میدهند. اراذل و اوباش این فیلم با دوستان سابق خود که قبلا مثلا خواننده کاباره بوده اند و حالا فرمانده گروهان و گردان شده اند ملاقات میکنندو باقی ماجرا.
آقای ده نمکی اگر جسارت خویش را میخواست نمایش بدهد بایستی از عاقبت فرماندهان مذکور می نوشت که چگونه بعد از جنگ به مدیریت فلان کارخانه یا بهمان شرکت رسیدند و بار خود و جد و آبادشان را به قیمت به گل نشاندن ارگان تحت امرشان بستند.
اگر از بچه های جنگ می خواست بگوید باید حال امروز آنان را که پایشان را روی مین جا گذاشتند میگفت که به نان شب محتاجند .
این فیلم را در بهترین حالت میتوان نسخه کمرنگی از فیلم "لیلی با من است" نامید.
آقای ده نمکی با احساس اجحاف عظیمی از نحوه داوری جشنواره فجر و خود مخملباف کم بینی فرموده اند :"نمی خواهم مخملباف شوم." بنده به ایشان عرض میکنم آقای ده نمکی عزیز شما به سه** دلیل نمی توانی مخملباف شوی:
1- نداشتن استعداد و خلاقیت و توانائی.
2-نداشتن توانائی و استعداد و خلاقیت.
3-نداشتن خلاقیت و استعداد و توانائی.
* این لغت را از کیهان یاد گرفتم و معنای درست آن را هم نمی دانم، فقط بابت حفظ قافیه آوردم!
** این دلایل هشت عدد بود که به دلیل کوتاه نمودن مطلب به بیان سه دلیل فوق الذکر کفایت نمودم.

۱۳۸۵/۱۲/۲۲

۳۰۰

ماجرای این فیلم ۳۰۰ هم عجب بالا گرفته است! از چپ و راست ای‌میل و نوشته در وبلاگ‌های دوست و آشنا و خبرهای جور به جور در صحبت دوستان دریافت می‌کنم در مورد این توهین بزرگی که به ایرانیان شده است و اینکه باید بمب گوگلی براه انداخت و پتی‌شن (همان داد‌نامه خودمان!) نوشت و تا این آخری که دوستی پیشنهاد داده که در IMDB دودمان‌شان را دود بدهیم!

نکته جالب اینکه اکثر این افراد این فیلم را ندیده‌اند و پیشاپیش برایش حکم صادر کرده‌اند. خیلی از این دوستان وقتی که کفن‌ پوشان قمی در اعتراض به فلان نوشته یا فلان حرف فلان سخن‌ران علم بدست می‌گرفتند، سر تکان می‌دادند و می‌گفتند که این جماعت را ببین که نخوانده و نشنیده فریادشان را بلند کرده‌اند... و امروز همان کار را خودشان انجام می‌دهند. در مقابل، به عنوان مثال بازتاب این رفتار را ببینید (نوشته یکی از اعضای IMDB):

Jeeeeezus Christ, why is it that middle easterners have to always be offended by every little thing and have to ruin it for the rest of us. No offense but I've never known a group of more insecure people, get over it.

تا جایی که می‌دانم کمیک اسرتیپی که ۳۰۰ بر اساس آن ساخته شده، نزدیک ۱۰ سال پیش نوشته شده و مثل همیشه جماعت هو‌چی با تاخیر موضوع را فهمیده‌اند. از این که بگذریم، من هنوز درک نمی‌کنم که چه چیز هولناکی در مورد این داستان وجود دارد و دلیل این همه حساسیت و واکنش‌های از کنترل خارج شده چیست. خوب است که همه می‌دانند کمیک‌استریپ‌هایی از این قبیل اصولا قرار است که ربطی به دنیای واقعی نداشته و کاملا «فانتزی» باشند. (حالا بگذریم که در واقعیت هم لشکر پارس ۲۵۰۰ سال پیش برای امور بشر دوستانه به یونان حمله نکرده بوده و اینکه پوزشان در این جنگ با وجود برتری فاحش تعداد نفراتشان خورده، صرف نظر از مقدار عددی دقیق این برتری، حقیقتی تاریخی است.) گویا این جماعت میهن‌دوستی را با دفاع کورکورانه از هر حرکت ریز و درشتی که هر حاکم و پادشاهی در طی هزاران هزار سال انجام داده، اشتباه گرفته است.

این فیلم هنوز در سوییس به نمایش در نیامده‌ است. ولی از آنجایی که این کمیک‌استریپی اثر فرانک میلر است و من بعد از آنکه اثر دیگرش را، Sin City، در سینما دیدم و آنقدر خوشم آمده بود که بخواهم دوباره پول خرج کنم و DVD‌ آنرا بخرم حدس می‌زنم که از این یکی هم خوشم بیاید و حتی آنرا بخرم.

باید

دیشب وقتی میرفتم خانه، متوجه شکستن شیشه آسانسور یکی از طبقات و همینطور زخمی شدن دیوارهای آسانسور شدم.
فکر کردم که حتما یکی از همسایگان اسباب ‌کشی کرده و تا توانسته سعی کرده دلخوری خود را سر آسانسور خالی کند.
با روشن کردن دستگاه گیرنده ماهواره و نداشتن تصویر باز فکر کردم لابد قدرت نویز ارسالی را امشب باز زیاد کرده‌اند.
ولی وقتی امروز صبح دستگاه را روشن کردم فهمیدم اتفاقی افتاده.
به پشت بام رفتم. درب و شیشه پشت بامها شکسته و قفل ها از جا کنده، درب اتاقک آسانسور هم کلا دیگر وجود نداشت!
از همسایگان که سوال کردم فهمیدم برادران نیروی انتظامی با یورش به ساختمان درب‌ها و قفل‌ها را از بیخ و بن نابود کرده‌اند تا ما کافران را امر به معروف و نهی از منکر نمایند.
البته رسید مربوط به دیش‌ها و متعلقاتش را هم با دقت در شمارش به یکی از ساکنین مجتمع داده‌اند.که در صورت اعتراض به فلان دادگاه منکرات در فلان نقطه شهر باید همراه داشته باشیم!
به دلیل تنهائی ترجیع میدهم یک تصویر متحرک در خانه موجود باشد و کل استفاده از تلویزون و ماهواره‌ به دیدن فیلمهای انگلیسی زبان -برای تقویت زبان- یا شنیدن اخبار محدود میشود.
در اینجااین جرم و مستوجب رفتار یاد شده است. یعنی من باید اگر قصد دیدن تلویزون را دارم به برنامه‌های مشخص و معینی که قریب به اتفاق دیدنشان تحمل میخواهد کفایت کنم.چرا که خود قدرت تشخیص در مضر بودن برنامه‌های مفسده آمیز پخش شده از جانب اجنبی را ندارم!

چهارشنبه‌سوری

چند روز پیش فیلم چهارشنبه سوری را دیدم. فیلم خوبی بود؛ بسیار خوب. مدت‌ها بود که از دیدن فیلم‌های ایرانی این اندازه لذت نبرده بودم.
اصغر فرهادی - کارگردان فیلم که هم‌راه مانی حقیقی نویسنده‌ی فیلم‌نامه‌اش هم هست- داستان فیلم را ساده و روان وا‌می‌گوید. طرح کلی داستان را خوب در‌آورده. و برخلاف اکثر فیلم‌های ایرانی، جزییات را هم سردستی و الکی برگزار نکرده.
از همه مهم‌تر به نظرم بازی‌های بسیار خوب حمید فرخ‌نژاد و هدیه تهرانی است. بازی فرخ‌نژاد را پیش از این در «عروس آتش» (خسرو سینایی) دیده‌بودم و آن‌جا هم به گمانم از پس نقش «فرحان» برآمده‌بود.
اتفا‌ق‌های معمول روز چهارشنبه‌سوری در پس‌زمینه‌‌ی داستان اصلی فیلم هم به انتقال حس اضطراب و نگرانی به تماشاگر کمک می‌کرد. به گمانم اگر داستان در روز دیگری اتفاق می‌افتاد، فیلم چیزی کم داشت. همین نشان می‌دهد که فرهادی و حقیقی فیلم‌نامه‌نویسی را خوب بلد ‌اند.

گفت‌وگو‌های فیلم هم بسیار خوب بود. خبری از شعارپردازی و قلنبه‌گویی و چرند‌بافی معمول در فیلم‌های ایرانی نبود. گفت‌وگوها به پیش‌برد خط اصلی داستان کمک می‌کرد. مکالمه‌ها همان حرف‌های آدم‌هایی بود که هر روز می‌بینیم‌شان؛ حرف‌های آدم‌های معمولی و عادی که فارسی حرف می‌زنند.

تا یادم نرفته بگویم که چند وقتی است هر چه فیلم ایرانی می‌بینم، چنان گفت‌و‌گوهای مزخرفی دارند که حرف زدن عادی شخصیت‌های یک فیلم ذوق‌زده‌ام می‌کند. نمونه‌ی این گفت‌وگوهای سراسر بی‌مایه و مزخرف را در «به نام پدر» (حاتمی‌کیا) و «سربازهای جمعه» (مسعود کیمیایی) می‌توانید بشنوید. البته این دومی در مزخرف‌گویی و چرندبافی شاه‌کار است واقعآ.

۱۳۸۵/۱۲/۱۵

امنیت اقتصادی

اين خبر را بخوانید.
من نمی‌فهمم یکی نیست از این حاج آقا بپرسد:
با اين وضعيت، با اين بحران هسته‌ای، با این حجم فرار سرمايه‌های داخلی، با این وجهه خوب جهانی، بااين امنيت اقتصادی، کدام احمقی حاضر است سرمایه خود را در ایران بیاورد؟
حاج آقا شما میدانید نرخ رشد اقتصادی ژاپن یا آلمان چقدر است که نرخ رشد اقتصادی ایران را 8 درصد میدانید؟

۱۳۸۵/۱۲/۰۹

کارگاه ازدواج

گزارش کارگاه ازدواج در دانشگاه شریف را در روزنامه شریف بخوانید. فقط تا پس‌فردا وقت دارید، چون شماره جدید روزنامه را در این آدرس می‌گذارند!

ایران اتمی

آقای احمد زیدآبادی همچون بسیاری از نخبگان با لحن زیبائی مسئله اتمی فعلی ایران را مورد نقد قرار داده اند که لینک مربوطه را میتوانید اينجا ببینید.
پاسخ این سوال که چطور بااینهمه گفتن‌ها باز سران در راه خویشند را نیز اينجاببینید.

۱۳۸۵/۱۲/۰۷

وضعیت ایران

بهترین تعبیر ممکن از شرایط فعلی ایران را ریاست محترم جمهوری بیان فرمودند:
رییس جمهوری ایران در همایشی در ستاد فرماندهی نیروی انتظامی گفت که ایران فن آوری تولید سوخت را هم اکنون در اختیار دارد و افزود "این قطار در حال حرکت است و ترمز و دنده عقب ندارد، چون ما ترمز و دنده عقب را کنده و دور انداختیم." " ×منظور از این قطار کل کشور است ولی کاش آقای احمدی‌نژاد میدانستند که خودشان هم در همین قطار سوارند.

۱۳۸۵/۱۲/۰۶

باز هم احمدی‌نژاد

من این را دیدم و هر چه سعی کردم نتوانستم بفهمم چه اتفاقی افتاده یا قرار است بیفتد.

برنامه‌ی عملیاتی

گزارش تازه‌ی سیمور‌هرش را درباره‌ی سیاست‌های آمریکا برای مقابله با ایران بخوانید.
خودم هنوز نتوانسته‌ام همه‌ی مقاله را به ‌دقت بخوانم. درباره‌ی جزییاتش بعدآ می‌نویسم اگر فرصت کردم .

۱۳۸۵/۱۲/۰۵

حیف ایران نیست

در لحظه خوفناکی از تاریخ ایران قرار داریم که احمدشیرزاد چنین تصویرش می کند:" در صفحه شطرنج سیاسی به گوشه ای رانده شده ایم که امکان مات کردنمان فراهم شده است." روس های دلال در همین لحظه ورق تازه ای روکرده اند و 73 میلیون دلارطلب خود را می خواهند. خبرجدید بی بی سی از" خطر هجوم وسیع علیه ایران" به این اهداف می گوید:" تاسیسات هسته ای، واحدهای موشکی وپایگاههای هوائی و دریایی، پالایشگاههای نفت ومراکز تولید برق" هجومی که درآن " هواپیماهای جنگنده یک هزار بار پرواز خواهند کرد واز صدها موشک کروز" استفاده خواهد شد.منبع:http://www.roozonline.com/archives/2007/02/002541.php

برف

فوق‌العاده عادی!

۱۳۸۵/۱۲/۰۳

کدخدا

یارو را راه ده نمی دادند سراغ خانه کدخدا را می گرفت.
رفیق مون گفته غرب هم باید فعالیت غنی سازی را متوقف کند. من به آرش توصیه می کنم تا برقشون به خاطر اجرای این پیشنهاد قطع نشده برایمان چندتایی پست بنویسد تا در مدت زمان قطع برق دلمان برایش تنگ نشود.
ممکن است برایتان جالب باشد که بیش از 75 درصد برق فرانسه در نیروگاههای هسته ای تولید می شود. در مورد سوییس و سایر کشورهای همسایه مطمئن نیستم ولی باید همین حدود باشد.

۱۳۸۵/۱۱/۳۰

پیش‌نهاد ایران به آمریکا در سال ۲۰۰۳

سایت نیوزویک تصویر نامه‌ای را منتشر کرده که می‌گویند ایران در ماه می سال ۲۰۰۳ برای آمریکا فرستاده است. در این نامه ایران پیش‌نهاد‌هایی برای حل اختلاف‌های میان دو کشور مطرح کرده است. پیش از این هم رسانه‌های غربی درباره‌ی این نامه خبرهایی منتشر کرده بودند.
در آن زمان آمریکا، سرمست از پیروزی سریع در عراق، پیش‌نهاد ایران را رد کرده‌بود.
سایت الف هم تصویر نامه را منتشر کرده‌است. ظاهرآ این سایت به احمد توکلی٬ نماینده‌ی مردم تهران در مجلس٬ نزدیک است.
----
پی‌نوشت: اگر سایت الف کار نمی‌کند، می‌توانید تصویر نامه را این‌جا هم ببینید.

۱۳۸۵/۱۱/۲۹

فرصت سوزی

اولین بار نقدهائی نیمه رسمی از هشت سال جنگ را در روزنامه جامعه دیدم.ازآن پس نقدهای در پرده و اغلب بدون اشاره به نام کسی از جنگ و دلایل ادامه آن پس از آزادی خرمشهر و پیشنهادات سخاوتمندانه کویت و عربستان و حتی از دغدغه‌ها و نامه‌های بزرگانی چون بازرگان را شاهد بودیم.اغلب پس از خواندن یکی از این مقالات در یکی از روزنامه‌های با مجوز با خود می‌اندیشیدم دلایل ادامه جنگ در سردرگمی یا شاید منافع مادی گروه خاصی بوده است. اینک در آستانه اتمام زمان داده شده از طرف شورای امنیت با مرور خبرهای رسمی و غیر رسمی همان نتایج همان نقدهای محدود و مبهم را میگیرم.آیا نبود قدرت تصمیم‌گیری،مشخص نبودن منابع قدرت،گیر کردن در شعارهای داده شده، و شاید منافع مالی گروهی خاص اینبار هم سرنوشتی چون جنگ هشت ساله را پیش رویمان قرار داده‌است؟فراموش نکنیم تمام پیشنهادات را که بعضا سخاوتمندانه بودند را بی‌پاسخ گذاردند،تمام نامه های سرگشاده دلسوزان را نادیده‌انگاشتند، و ....مردم هم کاملا بی خیال و بی توجه به زندگی روزمره پرداخته و انگارنه‌انگار.

۱۳۸۵/۱۱/۲۵

خشتک

بابت تیتر مطلب عذر می خواهم ولی تصور کنید که در زمان خاتمی یکی از دست راستی ترین وزرا مثلا خرازی در جلسه ای با حضور وزیر خارجه اسراییل شرکت می کرد و به سئوالات سه نفر از سناتورهای آمریکایی به صورت مستقیم و به صورت محترمانه جواب می داد آیا شاهد توسعه کشتی های بادبانی نبودیم :)
حالا به فایل صوتی لاریجانی گوش دهید.

۱۳۸۵/۱۱/۲۲

فاجعه

حوصله‌ی شوخی ندارم. راستش بعد از دیدن این دو دقیقه داشتم منفجر می‌شدم از عصبانیت. فاجعه نزدیک است، نزدیک‌تر از آن‌چه فکر می‌کنید.

۱۳۸۵/۱۱/۲۱

دومین مجمع دانشگاه صنعتی اصفهان

دومین مجمع عمومی دانشگاه صنعتی اصفهان قرار است برگذار شود.مستقل از اینکه چنین مجمع‌هائی چه اهدافی را دنبال میکنند، و در نهایت به چه نقطه‌ای میرسند. می‌خواستم بدانم آیا شما در این مجمع شرکت مینمائید و چرا؟از دوستان عزیز خواهشمندم در فرصت باقی مانده پاسخ سوال مذکور را بدهند. چون شاید اینچنین بتوان مسیر معین‌تری را به منظور شرکت در این مجمع یافت.لازم به ذکر میدانم که اینجانب در مجمع قبلی شرکت نمودم و جزء دو تن از دوستان که با هماهنگی قبلی دیدمشان و گوش سپردن به حرفهای شعار مانندی که مطمئن هستم حتی گوینده هم به آن اعتقادی نداشت با دستی کاملا خالی از این مجمع بازگشتم.

۱۳۸۵/۱۱/۲۰

یک لیبرال

در اوج غلیان احساسات لیبرالیستی، به این ویدئو کلیپ برخوردم. بامزه است. خواننده،‌ شخصی است به نام نیل گلدستون که تعدادی آلبوم بروی سی‌دی با تم‌های مشابه دارد.

۱۳۸۵/۱۱/۱۸

ساده؟

اگر وقت و حوصله (و اینترنت پرسرعت) دارید ، فیلم سخن‌رانی استاد جوان دانش‌گاه «کارنگی ملون» را ببینید. سخن‌رانی درباره‌ی ایده‌های ساده اما هوش‌مندانه‌ی او است برای استفاده از قدرت پردازش مغز آدم‌ها (و البته علاقه‌ی آدمی به بازی‌گوشی) برای کمک به کامپیوتر. کاربرد اصلی کارهایش هم در جست‌وجوی اینترنتی عکس و تصویر است.

فارسی‌نویسی در ویندوز ویستا

با وجود آنکه از ارائه عمومی ویندوز ویستا چند روزی بشتر نمی‌گذرذ، بیشتر از ۲۰ روز است که نسخه جدید ویندوز در دانشگاه ما در دسترس است. به طور طبیعی در همان روزی که ویستا در دانشگاه ما در دسترس قرار گرفت، من آنرا بر روی کامپوتری که در دفترم دارم نصب کردم.

تا به حال تمامی برنامه‌هایی که به طور عادی با آنها کار می‌کنم (و دوستان می‌دانند که تعداد و تنوع این برنامه‌ها چندان هم کم نیست) بدون مشکل اجرا می‌شوند. چند اشکال کوچک در چند برنامه خاص وجود داشت که تا چند روز قبل، قبل از ارائه عمومی ویستا، شرکت‌های مربوطه آنها را رفع کرده‌اند (مانند اشکالی در WinRAR). چندان به این که چه چیزهایی تازه‌ای در ویستا وجود دارد نمی‌پردازم چرا که تنوع و تعداد آنها بسیار زیاد است.

مانند نسخه‌های قبلی ویندوز، ویستا زبان فارسی را هم پشتیبانی می‌کند و همچنان چیدمان صفحه‌کلید این نسخه ویندوز هم ایده‌‌آل نیست. در ویستا نام زبان فارسی بالاخره از Farsi به Persian تغییر کرده است و در چیدمان صفحه‌کلید هم حروف «ی» و «ک» تصحیح شده‌اند. مشکلاتی که باقی است این است که به جای اعداد فارسی، اعداد لاتین تایپ می‌شوند و همچنان نیم‌فاصله در مکانی دشوار قرار دارد (در ویستا نیم‌فاصله کلید Shift+Cntrl+2 است). نصب DLLهای مربوط به چیدمان صفحه‌کلید که برای نسخه‌های قبلی ویندوز نوشته شده بوده‌اند در ویستا ممکن نیست.

از آنجایی که حال و حوصله صبر کردن برای اینکه کسی چیدمان صفحه‌کلید بهتری برای ویستا آماده کند نداشتم یکی دو روز پیش دست به کار شدم و برای خودم چیدمان دلخواهم را آمده کردم. من ترجیح می‌دهم که نیم‌فاصله در Shift+Space باشد، اعداد فارسی (نه لاتین و نه عربی) داشته باشم، اعراب، تشدید، سکون و سایر علایم از این دست به سادگی تایپ شوند. به این دلیل چیدمان خاص خودم را (که شبیه به چیدمان قدیمی ایران سیستم است) ترجیج می‌دهم. بعضی از دوستان هم، از جمله MBZ از چیدمان من برای XP استفاده می‌کنند. در نسخه آماده شده برای ویستا چند تغییر جزیی داده‌ام تا برخی علایم دیگر را که در چیدمان قبلی نداشتیم (سکون، الف مقصوره ...) را هم بتوان تایپ کرد. چیدمانی که آماده کرده‌ام برای تمام نسخه‌های ویستا (۳۲ و ۶۴ بیتی) قابل استفاده است. اگر مایل باشید می‌توانید آنرا از اینجا کپی کنید (فایل zip را باز کنید و برنامه setup را اجرا کنید). تصور می‌کنم که این برنامه بر روی XP و ویندوز ۲۰۰۰ هم قابل اجرا باشد ولی خودم امتحان نکرده‌ام. پس از نصب می‌توانید این چیدمان را با عنوان "Persian - Modified Persian Layout" در فهرست چیدمان‌های صفحه‌کلید ویندوز پیدا کنید. توجه کنید که این چیدمان جایگزین چیدمان ویندوز نمی‌شود بلکه به عنوان یک چیدمان اضافی قابل انتخاب برای زبان فارسی در‌می‌آید.

۱۳۸۵/۱۱/۱۵

.

یکی داستان است پر آب ِ چشم
. دل ِ نازک از رستم آید به خشم

۱۳۸۵/۱۱/۰۹

نسخه‌ی جدید

دیشب وبلاگ‌مان را به نسخه‌ی جدید بلاگر انتقال دادم. چند تا اشکال در قالب وبلاگ پیش‌آمد که رفع کردم. فکر نمی‌کنم الان برای نوشتن در وبلاگ مشکلی برای شما پیش بیاید. ممکن است وقتی می‌خواهید برای نوشتن چیزی به وبلاگ وارد شوید، بلاگر از شما بخواهد که از نسخه‌ی جدید بلاگر استفاده کنید. نگران نباشید، کافی است به راه‌نمایی‌های بلاگر توجه کنید و اگر تا حالا google account یا همان gmail نداشته‌اید، برای خودتان درست کنید. اگر به مشکل برخوردید به من ایمیل بزنید تا اگر توانستم کمک‌‌کنم.
یکی از خوبی‌های این نسخه‌ی جدید هم این است که می‌توانید به نوشته‌های‌تان برچسب بزنید. این برچسب‌ها کمک می‌کند تا نوشته‌ها را دسته‌بندی کنیم.

اگر پیش‌نهادی دارید، همین پایین بنویسید.

۱۳۸۵/۱۱/۰۴

تفاوت

سخنان احمدی نژاد در سیما
نگرانی برخی از آقایان

دعوت به همکاری

با توجه به قیمت گوجه فرنگی در بازار میوه و تره بار محل آقای رئیس جمهور بدین وسیله دو نفر به همکاری دعوت میشوند:
یک نفر جهت پیدا کردن بازار میوه و تره بار محل مذکور و خرید گوجه و یک نفر هم با عنوان دادزن. خودم هم وانت و بلندگو را تهیه میکنم.
تضمین هم میکنم با قیمت گوجه فرنگی در سایر مناطق حتی اگر 30-40 در صد گوجه ها هم از بین برود باز درآمد حاصل بیشتر از کار فنی و مهندسی امثال من است!

۱۳۸۵/۱۱/۰۳

احتمال

برای دوستان علاقه مند به بحث احتمال یک سوال دارم.
در تهران دو میلیون خودرو وجود دارد. روزانه -به جز ایام تعطیل-50 خودرو پارک شده مورد صدمه ناشی از تصادف سایر خودرو ها قرار میگیرد. که البته تقریبا تمام خودرو های مقصر هم فرار میکنند.
با توجه به اینکه در ایران دو ماه از سال به طور کامل تعطیل است ؛ حساب کنید احتمال اینکه یک خودرو پارک شده در زمانی کمتر از شش ماه دو مرتبه تصادف کند.
پی نوشت:
1- صاحب خودرو مذکور منم.
2- هم محل کارم و هم محل سکونتم پارکینگ دارد و من به ندرت کنار خیابان پارک میکنم.
3- این یکی از شش بد شانسی اخیر من است.

۱۳۸۵/۱۰/۳۰

نامهربانی

آرش عزيز ملت ما -حداقل ساکنان- را نا مهربان خواند.
مي خواستم اعتراضا نامهربان را به همان که صادق هدايت مي ناميدمان عوض کنم باز ديدم ناکافي است. خواستم چند خاطره تعريف کنم. ماندم کدام را. تصميم گرفتم چند خاطره را از جديد به قديم بنويسم. خود هر چه خواستيد نام بر اين ملت بنهيد.
اولین خاطره!:
در يکي از بارندگي هاي اخير شب هنگام داشتم به خانه بر ميگشتم. چند صد متري خانه يک موتورسوار جلوي من قيقاژي رفت و برزمين خورد. ميتوانستم مسيرم را از کنارش ادامه دهم و به منزل بروم.ولي رگ ممدعلي فرديني بالا زد و نگه داشتم. کمکش کردم کنار خيابان بنشيند. يک جعبه سس همراهش بود که اغلب شکسته بود ، سالمها را جدا کردم و به کنار خيابان آوردم. روزنامه فروش محل کمک کرد تا موتورش را به کنار خيابان آورم.
با يکي از دوستانش تماس گرفتم تا بيايد. در نهايت هم به درمانگاهي در همان نزدي بردمش و تا دوستش بیاید ترتیب پانسمان پاهایش که زخمی شده بود دادم. دوستش آمد و با تشکر فراوان خودش و دوستش به منزل بازگشتم.
یکی دو هفته ای از این ماجرا گذشت. به من زنگ زد-ظاهرا شماره موبایلم بر روی موبایل دوستش بوده است!- در ابتدا با تشکر بابت کمک آنشبم شروع کرد و بعد قصه سس ها و فغان بابت بی چاره گی اش در نهایت طلب پول کرد. گفتم من بیش از حد لزوم کمکش کرده ام و یادآوری کردم هزینه های آن شب بیمارستان را -حدود 25 هزار تومان- من پرداخته ام.شروع به تهدید کرد و در نهایت ادعا کرد من با اتوموبیل به او زده ام و از من شکایت میکند ، با مقدار متنابهی ناسزا مکالمه به پایان رسد.
حال درگیر دادگاه ام. او ادعا دارد من با وی تصادف کرده ام و او را به بیمارستان رسانده و فرار کرده ام و من ادعا دارم وی میخواهد اخاذی کند.
پی نوشت:
1- آن هنگام که کمکش میکردم از جا برخیزد، سایر رانندگان از کنارمان رد میشدند و بدون کم کردن سرعت آب بر ما میپاشیدند. آن زمان در دل بر آنان ایراد گرفتم و اکنون میپندارم حق با آنانی بود که حتی سرعت خود را کم نمیکردند.
2- به روزنامه فروش که شاهد ماجرا بود مراجعه کردم تا برای شهادت بیاید، پس از شنیدن ماجرا ضمن سخنرانی مبسوط در باب نامردمی حال و مردمی زمان شاه! و تعاریف خاطرات متعدد در نهایت برای شهادت دادن طلب 50 هزار تومان پول کرد-خاطره دوم-
3- اصلا نامردمی حال را متوجه سیاست فعلی یا فشار اقتصادی نمی دانم.

۱۳۸۵/۱۰/۲۸

مخابرات

یکی از نماینده‌های مجلس از وزیر مخابرات پرسیده چرا با فـــیـلـــتــــر کردن اینترنت جلوی جریان آزاد اطلاعات را می‌گیرید. آقای وزیر چه جوابی داده‌باشد خوب است؟

آقای وزیر اول جواب می‌دهد که:

دولت نهم اعتقاد جدي به آزادي اطلاعات دارد. بايد مسير را فراهم كند تا اطلاعات آن طور كه بايد و شايد در اختيار مردم قرار گيرد.[+]
جواب معقولی است که درستی و نادرستی‌اش با دو دقیقه اینترنت‌بازی در پشت ‌خط های ایرانی مشخص می‌شود. پس باید یک کم قضیه را علمی‌ کند ( به خیال خودش)‌ تا نماینده را مرعوب دانش‌اش کند. این است که فرموده اند:

خود فـــيــلــتــرينــگ يك بحث علمي است هيچ مجموعه‌اي را نمي‌توانيد پيدا كنيد كه فـــيـــلــتـــرينگ نداشته باشد. فـــيـــلــتـــر يكي از درس‌هاي اساسي در الكترونيك، كامپيوتر، برق و ... است. [+]


می‌بینید زرنگی آقای دکتر مخابرات را که استاد دانش‌کده‌ی برق هم هست؛ چه فـــيـــلــتـــری را به چه فـــيـــلــتـــری ربط می‌دهد؟

۱۳۸۵/۱۰/۲۶

ایمان و امان

عکس

درهای بهشت بسته می‌شد
مردم همه می‌جهنمیدند

۱۳۸۵/۱۰/۲۱

وبلاگ گردی

گاهی اوقات که از گشتن توی وب سایتهای ایرانی خسته می شوم مثل امروز که بعد از خواندن خبر دستگیری همکلاس سابقم، انفجار شی ناشناخته در کرمان و تسخیر کنسولگری ایران در اربیل دیگر نه ظرفیتی برای اخبار ناراحت کننده دارم و نه حوصله درس یا کتاب خواندن؛ با توجه به آب و هوای دوست داشتنی لندن (ظرف 10 روز گذشته تنها دیروز 10 دقیقه آفتاب داشت و امروز هم باد و باران وحشتناکی دارد) امکان پیاده روی هم نیست، تنها یک کار می ماند:
میآیم در این وبلاگ و آن کلید next blog را آن گوشه سمت راست فشار می دهم و دوباره و دوباره.
امروز این وبلاگ را پیدا کردم که به خصوص این پستش خیلی خنده دار بود.

۱۳۸۵/۱۰/۲۰

سرمایه







عکس صفحه‌ی اول روزنامه‌ی سرمایه

۱۳۸۵/۱۰/۱۹

غرولند

بالاخره بعد از مدتها فرصتی شد که سری به وبلاگ بزنم. گویا در این مدت دوستان فعال بوده‌اند و کلی نوشته جدید فرستاده‌اند. کجا بوده‌ام؟ فکر می‌کنم که قبلا اشاره کرده‌ام: برای انجام تعدادی اندازه‌گیری به مدت سه هفته در آمریکا بوده‌ام (شهر پورتلند در ایالت اورگن). بعد از آن تنها چند روزی در سویس بودم و بعد برای دو هفته به ایران آمده بودم و آلان هم چند روزی که برگشته‌ام.

مشاهداتم در آمریک:
۱- شهر پورتلند (به عنوان یک شهر مدرن آمریکایی) همچین بدک هم نبود. لاقل از آنچه در ذهنم بود، بهتر بود.
۲- مردم آمریکا خوش‌برخوردتر و گرمتر از چیزی بودند که فکر می‌کردم.
۳- زندگی به سبک آمریکایی بی‌مزه‌تر و کم‌جذابیت‌تر از چیزی بود که انتظار داشتم (که البته انتظار خیلی زیادی هم نداشتم، ولی...).
۴- اطلاع عامه مردم و حتی دوستان ایرانی که چند سالی در آمریکا زندگی می‌کنند و به جاهای دیگر مسافرت نمی‌کنند از دنیای «خارج» به همان اندازه که معروف است و تعریف می‌کنند، کم و ناقص است.
۵- شبکه‌های تلوزیونی آمریکایی متعدد ولی به شدت مزخرف هستند. در تمام سه هفته‌ای که آنجا بودم فقط یک برنامه تلوزیونی جالب دیدم که تازه آنقدر تبلیغ در هر ۱۵ دقیقه وسطش پخش کردند که زهرمارم شد! (فرشادجان قدر BBC را بدان!)
۶- چند نکته مهم که اینجا جای گفتن‌شان نیست!
۷- پارادکس: غذاهای رستوران‌های آمریکایی خیلی خوب ولی کیفیت مواد اولیه (میوه‌جات، گوشت، ماهی ...) در سوپرمارکت‌ها پایین بود.
۸- پارادکس: با وجود آنکه آمریکا بهترین دانشگاه‌ها و پیشتازترین صنایع و شرکت‌ها را دارد، سطح تکنولوژی مورد استفاده عامه در منازل نسبت به کشورها پیشرفته اروپایی بسیار پایین‌تر بود.
۹- نتیجه‌گیری: آمریکا شاید جای جالبی برای درس‌خواندن و کار کردن باشد ولی کیفیت زندگی در آنجا چندان تعریفی ندارد.

مشاهداتم در ایران:
۱- برو بچه‌های هم سن و سال ما درآمدهای خوبی دارند.
۲- همچنان حتی اگر پول خوبی هم بدهی، کیفیت خدمات در کشورمان افتضاح است.
۳- جامعه هر چه بیشتر از تمامی دنیای خارج منزوی شده. چرخ‌هاست که دوباره و صدباره اختراع می‌شوند و آبهاست که در هاون‌ها به شدت کوبیده می‌شود.
۴- قیمت‌ها و هزینه‌های زندگی بالاست. هوا، خیابان‌ها و کل شهر آلوده و کثیف است و اعصاب‌ها خورد است.
۵- خرافات و مزخرفات رواج فراوان دارد.
۶- علم و دانش حتی پیش دانشگاهیان مهجور است. کلا ملت گیج هستند و مرزی بین علم و خرافه نمی‌شناسند.
۷- مردم نسبت به دیگران بسیار بی‌اعتنا و نامهربان هستند. در تمامی کشورهایی که تا به حال دیده‌ام، مردمی به این نامهربانی پیدا نکرده‌ام. (صحبت سر غریبه‌هاست وگرنه اعتنا و مهربانی خانواده و دوستان نزدیک که هنری نیست).
۸- در ظاهر ساخت و ساز فراوان است ولی کیفیت‌ها بسیار پایین و کارها بسیار سطحی است. مثال؟ آپارتمان‌هایی با ظاهر بسیار شیک، قیمت‌های بالا، تجهیزات لوکس ولی طراحی مهندسی ضعیف: مصرف فوق‌العاده انرژی برای گرم یا سرد کردن هوا، ایزولاسیون صوتی ضعیف، عدم رعایت اصول اکوستیک، سالن‌ها پذیرایی بزرگ به قیمت فضای زندگی روزمره تنگ و ناراحت، کیفیت پایین طراحی تاسیسات و ... گویا مهم هم نیست که چقدر پول بدهید، چرا که اصولا مهندسان طراح ایرانی به این چنین مواردی اصولا فکر هم نمی‌کنند (به اعتراف یکی از مهندسان موفق فامیل که اخیرا رو به ساختن برج‌های گران‌قیمت و لوکس آورده).
۹- چند نکته مهم دیگر که باز اینجا جای گفتن‌شان نیست!...
۱۰- تحریم‌های اقتصادی هنوز هیچی نشده کار و کاسبی بسیاری از شرکت‌های الکترونیکی را تحت تاثیر قرار داده: گویا بسیاری از قطعات الکترونیکی مانند پردازنده‌ها و حتی میکروکنترلرها در بین کالاهای تحریمی هستند.

خلاصه که هر سال که به ایران مسافرت می‌کنم، علاقه‌ام به بازگشت کم و کمتر می‌شود.

راستی، خبر مهم اینکه تا حد زیادی از عظمت ظاهری MBZ کاسته شده است و در حال حاضر حتی از من هم سبک وزن‌تر است! این طور که تعریف می‌کرد در حال حاضر مهدی‌شریفی عظیم‌ترین شخص در بین تمامی دوستان است (متاسفانه مهدی را ندیدم. مسعود می‌گفت که اوضاعش خوب است و سرحال است). به دلیل اینکه گویا بهاره، همسر مسعود، گاه به گاه به این وبلاگ سر می‌زند و این حقیقت که ممکن است که سال دیگر هم بخواهم به ایران بروم، برای حفظ سلامتی خودم (و مسعود) بیش از این وارد جزییات نمی‌شوم و فقط اشاره می‌کنم که نباید به ظاهر اهمیت زیادی داد و منشا عظمت MBZ در چیزهای دیگری است که به این سادگی‌ها زایل شدنی نیست. خلاصه انگار که در شریف کار MBZ خوب پیش می‌رود حال که بهاره هم دکترایش را شروع کرده (تبریکات دوباره فراوان) تا مدتی در همان حوالی باقی خواهد ماند.

در نهایت برای اینکه این یادداشت به دردی هم خورده باشد و خالی از «لطف» نباشد، دوستان علاقه‌مند به ریاضی (به زبان اصلی و دوبله نشده!) را دعوت می‌کنم که سری به این سایت بزنند: مقالات ریاضیدانان بزرگ کلاسیک. فوریه، لاپلاس، ریمان، کوشی، اویلر، جاکوبی و غیره. فکرش را بکنید، مقالات خود لاگرانژ را در ۱۷۶۶ در زمینه حساب دیفرانسیل! بیشتر این مقالات البته به زبان فرانسه است.

ماکارانی

نمی دانم چرا ولی از بچه گی فکر میکردم ماکارانی غذای ایتالیائی است.دو سه تا رستوران ایتالیا ئی هم تو تهران هست. که لیست غذای همه آنها هم فقط ماکارانی و پیتزاست.
به طور معمول هم فکر کنم هر خانواده ایرانی یک بار در هفته این غذا را میل میکنند.
این را از ترکیب غذائی همکارانم که باید ناهار را خودشان بیاورند عرض میکنم.نمی دانم این به خاطر راحتی پخت آن است یا قیمتش.
به هر حال اين خبر ادعای دیگری دارد.

۱۳۸۵/۱۰/۱۷

گیر الکی

امروز خواستم فقط یک گیر الکی به یکی بدم،دیدم کی بهتر از آقای رئیس جمهور.
آقا ما چند باری رفتیم خوزستان، دروغ چرا ما که هر عرب خوزستانی که دیدیم اینجوری لباس پوشیده بود.
حالا نمی دانم کی این لباسها را به محمود احمدی نژاد داده.
حالا که خوزستانیم بد نیست یک خاطره هم از عربها تعریف کنم.
نمیدانم چه سالی بود ولی یادم است که مسابقه فوتبال ایران و تیم ملی عربستان بود و عربستان ظاهرا ایران را سه هیچ زده بود. عربهای خوزستان به خیابان ریخته بودند و بساط شور و شعف برپا. شبیه آنچه مثلا هنگام رفتن به جام جهانی در تهران رخ میدهد. جمعیت آنقدر بود که کم مانده بود من از هواپیما جا بمانم.

۱۳۸۵/۱۰/۱۶

يك درددل

دلم خيلي گرفته است وقتي كه يادم مي آيد چشمهام پراز اشك مي شود قلبم مي گيرد نفسم تنگ ميشود وبه شماره مي افتد همه دنيا وظواهرش جلوي چشمهام بي ارزش وپوچ مي شوند بغض سنگيني گلوم را ميگيره با خود م مي گويم : خدايا ايكاش مرده بودم وآن صحنه را هيچوقت نمي ديدم.
شب چهار شنبه بود بعداز يك روز كاري سخت طوريكه مجبور شدم بعلت كارزياد سرويس رااز دست بدهم ساعت 7 شب از محل كارم آمدم بيرون هوا خيلي سردبود وقتي كه داشتم مي رفتم سوار اتوبوس بشوم ديدم يك نفر كنار خيابان نشسته يك اسكناس از تو جيبم درآوردم كه بهش بدهم كمي كه جلوتر رفتم متوجه شدم صداي ناله و زاري مي آيد ديدم يك پسر بچه 11-12 ساله هست كه از سرما زانوهاش را بغل كرده يك لباس مندرس رادور زانوها وپاهاش پيچيده بود سرش را گذاشته بود روي زانوهاش ،ازسرما مي لرزيدوگريه مي كرد وطنين گريه هاش در آن هواي خيلي سرد يخ مي زد چندتا جوان را ديدم كه خيلي شاد وسرمست ومغرور، بي اعتنا از كنارش رد شدند اسكناس را بهش دادم نگرفت گذاشتم روي زانوهاش كه آنها را بغل كرده بود باز هم اعتنايي نكرد واسكناس افتاد اسكناس را از روي زمين برداشتم و دوباره گذاشتم روي لباس مندرسي كه دور زانوهاش پيچيده بود وسرش را گذاشته بود روي آن گريه مي كرد و مي لرزيد صداي گريه هاش خيلي سوزناك ولرزان بود خيلي ناراحت شدم با خودم گفتم ايكاش مي توانستم كاري برايش انجام بدهم اما نميدانستم در آن لحظه چه كاري ميتوانم برايش انجام بدهم وقتي داشتم ازاو دور مي شدم پاهام مي لرزيد بغض گلويم را گرفته بود مرد ميانسالي كه چند قدم جلوتراز من راه مي رفت وآن صحنه را ديد بود برگشت سمت من وبا حالتي نگران گفت :"بيچاره تا صبح تواين هواي سرد چطوردوام مياره تا صبح زنده نمي مونه" من هم وحشت زده و نگران به آن مرد نگاه ميكردم بعد گفت:" واقعا بدبختيه اين مملكت با اين همه ثروت آنوقت ما بايد اين صحنه ها را ببينيم " ورفت .احساس كردم پاهام ديگه قدرت راه رفتن نداره نميدانستم چكاركنم نميدانستم چه كمكي ميتوانم به آن فرد كنم نميدانستم برگردم يا بروم اگر آن فرد تا صبح از سرما مي مرد آيا من مسئول نبودم با چشمهاي پرازاشك سواراتوبوس شدم توي راه بغض سنگيني گلويم را گرفته بود نا خودآگاه وقتي ياد آن صحنه مي افتادم اشك مي ريختم به نظرم همه چيز پوچ و بي ارزش بود مغازه هاي لوكس ،آدمهاي مغرور وسرمست ، خيابان وليعصرو... با خودم مي گفتم :" وقتي قرار باشه كودكان ما تا صبح در اين خيابان يخ بزنند و بميرند هيچ چيزي ديگه ارزش نداره واقعا حيف بيت المال كه صرف پروژه بهسازي پياده رو خيابان وليعصر ميشه در حاليكه آدمها از سرما كنار همين پروژه مي ميرند مگر پياده رو قبلي چه مشكلي داشت" در حاليكه با چشمهاي پرازاشك از پنجره اتوبوس بيرون را نگاه ميكردم چشمم به يك نوشته كه پشت يك ماشين بود افتاد روي شيشه عقب ماشين نوشته بود "حيدريم" نگاهم روي اين كلمه خيره ماند با خودم گفتم :" ايكاش يكبار وفقط براي يكبار هم كه شده به حرفهايي كه مي زنيم عمل مي كرديم آنوقت هيچوقت توشهرمون هيچ صحنه دلخراشي را نمي ديديم " الآن هم هر وقت در رختخواب گرم ميخوابم با خودم ميگويم :" يعني تا صبح چند نفردراين شهر از سرما مي ميرند " ويا هروقت دستم را با بخاري گرم مي كنم ناخودآگاه بغض گلويم را ميگيره ياد آن پسر بچه مي افتم با خودم ميگويم " ايكاش مي توانستم كاري براي آن فرد انجام بدهم "

اين يك درد دل ساده بود ونميدانم چراآن را اصلا پست كردم شايد براي اينكه راه گلويم باز بشه ميدانم كه بعضي هاتون خواهيد گفت اين چيزها تقصير دولته دولت فلانه و چنانه بايد فلان كار را بكنه وچنان كار اما كمي هم صبركنيد آيا ما هم كاملا بي تقصيريم شايد بعضي هاتون بگوييد كه تقصير ما اينه كه به اينها راي ميدهيم اما به نظر من همه جوابها اينها نيست