۱۳۸۷/۰۲/۰۶



نیما آقابابائی سامانی. متولد ِ دوم ِ اردی‌بهشت ِ ۱۳۸۷




۱۳۸۷/۰۲/۰۵

Aref

Please write what do you think of that? at least say whether you will vote for him or not (I know it is difficult to decide now, regardless of who else is going to stand)?
Aref's interview

۱۳۸۷/۰۲/۰۱

خراب‌کاری

مشغول ور رفتن با قالب وبلاگ هستم. تا چند ساعت دیگر اوضاع به حالت عادی باز می‌گردد.

۱۳۸۷/۰۱/۲۷

توصيه

سلام
ديروز باتفاق سعيد براي انجام يك ماموريت اداري عازم سميرم شديم ؛ در بين راه جهت يك موضوع كاري سراغ عباس جانقربان را گرفتم؛ شنيدم كه به علت ديسك كمر خودش را به تيغ جرراحان سپرده؛ خوشبختانه اكنون حالش خوب است و دوران نقاهت را ميگذراند. به خودم خورده گرفتم كه نگاه كن بايد براي مسايل كاري جوياي احوال دوستامون بشيم.خوب بگذريم ؛ چند وقت پيش رضا يوسفي را ديدم باز هم براي مسايل كاري شنيدم كه او هم ازاين پشت ميز نشيني گلايه ميكرد؛ به هر حال با وضعيت شغلي ماها توصيه ميكنم كه دوستان ورزش را به صورت مرتب در برنامشون لحاظ كنند.
براي برقراري ارتباط بيشتر يك پيشنهاد دارم ؛ زميني بصورت اشتراكي در چادگان خريداري و اقدام به ساخت ويلا كنيم و به صورت مشترك بهره برداري نماييم ؛ البته پيشنهاد خام ميباشد .

۱۳۸۷/۰۱/۱۸

دوبی

دوبی از دیدگاه یک زن روزنامه نگار سوئدی
بسیاری از ایرانیان, و بویژه قشر موسوم به بازاری, مجذوب آنچه که "پیشرفتهای" امیر نشین های همسایه ایران تصور می کنند شده اند و در خریدن خانه و بازکردن شرکت در دوبی و کویت و قطر و اوبوظبی و راس الخیمه .... سر و دست می شکنند.اما گستردن بساط زندگی و یا خرید خانه و آپارتمان در جامعه ای که شهروندان در آن امنیت حقوقی ندارند و و چنانچه مورد تجاوز"شیخ", "امیر" یا اطرافیان آنان قرار بگیرند وی می تواند با یک تلفن ساده دادستان و پلیس و قاضی و وکیل و دادگستری را به هیچ حساب کرده, گوش هرانسانی را بمانند موشی گرفته, به زندان انداخته و یا در بهترین حالت ازامیرنشین متعلق به خودش به بیرون پرت کند و مظلوم حتی جرات ابرازکوچکترین اعتراضی را نیر ندارد تا چه اندازه معامله ای بر اساس خرد و دوراندیشی است؟و آیا می توان جوامعی مانند امیرنشین ها و شیخ نشین های پیرامون خلیج فارس را که ساکنان آن عملا ملک شخصی امیر و شیخ محسوب شده و دادگستری مستقل, حقوق برابر زن و مرد, برابری شهروندان در برابر قانون در این جوامع به لطیفه ای بیشتر نمی ماند پیشرفته خطاب کرد و آرزوی زندگی در آن را در سر پروراند؟ احتمالا تنها برای دسته ای که سطح تبلیغات تلویزیونهای ماهواره ای جهت متقاعد کردن آنها به خرید خانه یا آپارتمانی در قطر یاراس الخیمه کفایت می کند. اما همین افراد زمانی که منافعشان با منافع شیخ و امیر برخورد کند و امیر و شیخ زورگو در فقدان یک سیستم دادگستری مستقل تمامی حقوقشان را زیر پا بگذارد بناگهان متوجه می شود که چرا هیچ آدم عاقلی یک جامعه دمکراتیک مانند سوئد که شهروندانش در آن از امنیت حقوقی و اجتماعی برخوردارند را با "بهشت" مورد نظر آنان عوض نمی کند.
سالیانه جهانگردان سوئدی زیادی از سوئد به ایران مسافرت می کنند. به کشوری که حق نوشیدن مشروبات مورد علاقه خود در آن را ندارند, به کشوری که موسیقی در آن ممنوع است, به کشوری که رقصیدن و یا حتی پوشیدن چکمه! برای زنان در آن جرم شمرده می شود, به کشوری که در گرمترین فصل سال مجبور به استفاده از پوششی اجباری در آن هستندووو. امکاناتی که آزادانه و آن هم در کنار تاسیساتی مدرن و خیره کننده تماما در دوبی موجود است. اما زمانی که از جهانگردان سوئدی نظرشان را در مورد مسافرت به ایران می پرسیم همه رامجذوب تاریخ و فرهنگ و دیدنیهای این کشور می بینیم. اما حتی ظاهر آراسته شیخ نشین ها و امیرنشین های حاشیه خلیج فارس هم قادر به دلربایی از زنان و مردان آگاه و روشنفکر دمکراسیهای غربی که به این کشورها مسافرت می کنند نیست و تجربه مسافرت به این شیخ نشین ها و امیرنشین ها از نظر آنان چنگی به دل نمی زند.
"کارولینا گینینگ" ژورنالیست جوان سوئدی علاوه بر روزنامه نگاری درروزنامه افتون بلادت, مجری برنامه های "در کله گینینگ" و همچنین "هیت میکرز" در کانال 5 سوئد است. او اخیرا از تعطیلات خود در دوبی به استکهلم بازگشته و بخشی از شرح حال مسافرت خود به دوبی را روز سه شنبه 29 ژانویه تحت عنوان "دنیایی مصنوعی در دل کویر" در ستون مخصوص به خودش در روزنامه افتون بلادت منتشر کرده است:
پس از یک پائیز طولانی و خسته کننده متوجه شدم که لیاقت رفتن به یک تعطیلات را دارم. خوب حالا کجا برم؟ از خودم پرسیدم.یک دوست خوب دوبی را پیشنهاد کرد, شهری که برای من بواسطه هتل هفت ستاره اش "برج العرب",شاهزادگانشن, دختران بزک کرده و پیست اسکی سرپوشیده اش مشهور بود. جاییکه عربهای سرحال و برقه پوش این ور و آن ور می روند. به به دوبی؟ باحال بنظر می رسه!وسط دنیایی مصنوعی, وسط بیابان. در همان فرودگاه صدها مرد را دیدم که لباده های بلند سفید پوشیده بودند. هر کاری کردم نتوانستم به این فکرنکنم که این مردها در زیر این لباده های عهد دقیانوس چه می پوشند. جوابش را امروز پیش یک سلمانی گرفتم . اینا هیچ چیز زیرش نمی پوشند!در هتلی که زندگی می کنم می شود در زورق های شبیه ونیز به یک مرکز خریدغول پیکر مصنوعی رفت که مدبرانه در زیر سقف بنا کرده اند. اینجا در زیرباران و آفتاب گله گله توریست وجود دارد که از خریدن یک مجسمه به شکل شترراضی و خوشحال می شوند. اما شمایی که در سوئد نشسته اید حتما می پرسید که هوا چطور بود؟ افتضاح. از زمانی که آمدم ابری بوده و تازه تنها کاری که کرده ام این بوده که در کنار استخر هتل (و به جای روی حوله, زیر حوله)حمام آفتاب بگیرم!تمام مدت مستخدم های هتل می آیند و از من می پرسند"روسی هستی"؟ البته عجیب هم نیست چون انگار همه اهالی دوبی از روسیه آمده اند.در این مسافرت وقت زیادی داشتم که تفکر کنم آیا در یک چنین دنیای مصنوعی احساس راحتی می کنم؟ و فکر کنم به این نتیجه رسیدم: حاکم دوبی مرد خیلی زرنگی است. یک کارخانه توریستی برپا کرده و در حالی که همه ما گولش را خوردیم خودش در قصر بزرگش نشسته و پولهایی را که کامیون کامیون از راه میرسند می شمارد

۱۳۸۷/۰۱/۱۶

پیش گویی

حالا که باید همه حس نوآوری خود را در سال جدید به کار ببندیم، من هم می خواهم نوآوری خود را در پیش گویی امتحان کنم. چون پیش گویی در مورد ایران و خاور میانه بسیار سخت است، من در مورد آمریکا پیش گویی می کنم: اگر هیلاری کلینتون در انتخابات آینده رییس جمهوری چه در داخل حزب و چه در انتخابات نهایی شکست بخورد، در فاصله کوتاهی (مثلا یک سال) از بیل طلاق می گیرد.

البته راستش این هم مال خودم نبود و از یک برنامه سیاسی ایده اش را گرفتم.

۱۳۸۷/۰۱/۱۴

محله ی ما

دوستان اگر دلتان برای اصفهان تنگ شده این عکس ها را ببینید، البته کیفیت آن ها چندان خوب نیست ولی عکس های 9 تا 11 محله ی ماست. مهرداد دیدن اینها به خصوص به تو توصیه می شود.