وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۳/۰۷
بدون شرح
عزم آن دارم که امشب مستِ مست
پايکوبان شيشهي دُردي به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به يک ساعت ببازم هر چه هست
تا کي از تزوير باشم رهنماي
تا کي از پندار باشم خودپرست
پردهي پندار ميبايد دريد
توبهي تزوير ميبايد شکست
۲ نظر:
کیوان جان الان ساعت ۱۲ شنبه شب است و نیمی از آمریکاییها مشغول عمل کردن به پیشنهاد تو هستند. من هم با خواندن این شعر نیمه مست شدم.
کیوان جان خیلی ممنون هستیم که از کاست سرمستان افتخاری شعری نوشتی.
امضا: دو آشنا!!!اگر گفتی ما کی هستیم؟
ارسال یک نظر