۱۳۸۴/۰۲/۲۳

چند خبر و نظر

به اين شماره جديد اکونوميست يک نگاه بياندازيد. اين هم مقاله مرتبط با عکس روی جلد. من نمی‌فهمم چرا اينقدر افکار عمومی در آمريکا با انگلستان فاصله دارد. اکونوميست مجله زردی نيست ولي به وضوح بر طبل جنگ مي‌کوبد و در اين راه حتي اطلاعات غلط مي‌دهد. در حاليکه تحليلهايي که روزنامه‌های حسابی انگليسي و حتی برنامه هفته قبل شبکه بي‌بي‌سي بسيار موشکافانه‌تر و دقيق‌تر است.
ظاهرا بعد از سلسله انقلابهای جديد دنيا در اوکراين، گرجستان، قرقیزستان، اکوادور و ... حالا نویت ازبکستان است، که ظاهرا از همین ابتدا خونین هم بوده‌است؛ این سلسله پس از فشارهای جدید آمریکا برای دموکراسی‌خواهی شروع شد و اگر نخواهیم بی‌انصافی کنیم از ثمرات مثبت جنگ افغانستان و عراق بوده‌است. هر چند هزینه‌اش برای عراقی‌های بیچاره کم نبوده‌است. نکته این است که اینبار اسلامگراها شلوغ کرده‌اند و آمریکا رابطه خوبی با دولت فعلی دارد، حالا باید دید که آمریکا چطور عمل می‌کند و آیا حاضر است ریسک کند و از این اسلام‌گرایان حمایت کند.
مبارک هم تصمیم گرفته‌است که روند انتخابات ریاست‌جمهوری مصر را تغییر دهد.

۶ نظر:

Masoud Ghaffari گفت...

همه‌اش زير سر اين انگليس‌ها است. :)
اين اکونوميست هم که کار خودشان است.

Farshad F گفت...

آقا من تا حالا فکر می کردم اکونومیست آمریکایی است:(
ولی مسعود خان شما که توی آمریکا حق آب و گل داری بگو حقا لحن این نویسنده شبیه نویسنده های آمریکایی نیست.

mehrdad گفت...

همان طور که مسعود نوشته اکونومیست انگلیسی است. اما به گمانم در این روزگار جهانی شده آن چه بیش‌تر از محل چاپ این‌ها مهم است دیدگاه‌های سیاسی‌شان است. ( اگر بیست سال پیش بود می‌گفتم ایدیولوژی‌شان ولی خوب حالا دیگر از مد افتاده و من هم حالم از هر چه ایدیولوژی است به هم می‌خورد.)
وقت خواندن باید دید‌گاه‌های کلی سیاسی این مجله یا روزنامه‌ها را در یاد داشت. و البته دانست که بعضی‌ها شان جدی نیستند یا به اصصلاح زرد اند. اکونومیست و فایننشال تایمز محافظه‌کاراند ( با تعریف رایج در غرب، نه برچسب‌های سیاسی مغشوش در ایران) اما گاردین چپ است.
روزنامه‌‌های و شبکه‌های جدی آمریکا را هم می‌شود در میان همین طیف‌ها نشاند.
نیویورک تایمز، واشینگتن پست لیبرال‌اند که در فضای سیاسی آمریکا کمی چپ حساب می‌شوند. اما واشینگتن تایمز راست می‌زند. شبکه‌های تلویزیونی هم همین طور اند. فاکس نیوز که همان کیهان خودمان است با همان تحلیل‌ها و همان تندروی‌ها. ای.بی.سی لیبرال میانه‌رو است.
خلاصه همان‌طور که در ایران فرق می‌گذاری بین کیهان و شرق و رسالت. این‌جا هم باید با همین دید روزنامه‌ و مجله‌ها را بخوانی.
در میان همه‌ی این شبکه‌ها من هنوز بی.‌بی.‌سی را بیش از همه می‌پسندم.

راستی حالا که صحبت از روزنامه و مجله شد وقت کردید این مجله‌ی هارپرز را بخوانید. یک مجله‌ی طنز سیاسی است که فکر کنم صدوپنجاه سالی سابقه داشته‌باشد. روزگاری مارک تواین جزو نویسنده‌هاش بوه. خلاصه که خیلی باحال است.

mehrdad گفت...

نوشتم هارپرز مجله ی طنز سیاسی است اما تصحیح می کنم طنز سیاسی هم دارد.

Farshad F گفت...

من از آنجا از این مقاله اکونومیست متعجب شدم که علنا بر طبل جنگ می کوبد در حالیکه فضای افکار عمومی انگلستان در تمامی روزنامه ها تقریبا مخالف جنگ جدیدی است فارغ از گرایش سیاسی آنها. با مردم عادی هم که توی خیابانها حرف می زنی مخالف جنگند.
رای آوردن حزب کارگر هم در انتخابات اخیر به خاطر عملکرد خوب اقتصاد انگلیس در 8 سال گذشته بود و ضعف احزاب مخالف آن بود. منتها به نظر میرسد - و ممکن است من اشتباه کنم - افکار عمومی آمریکا حداقل به اندازه اروپا ضد جنگ نباشد.

mehrdad گفت...

فرشاد،
درست می‌گویی افکار عمومی آمریکا به اندازه‌ی اروپا ضد جنگ نیست. البته این هم بی‌دلیل نیست. گذشته از جوسازی‌های رسانه‌های آمریکایی درباره‌ی ایران دلایل تاریخی کلی‌تری دارد به نظر من.
آمریکایی‌ها از سال ۱۸۱۲ تا کنون هیچ جنگی با خارجی در خاک آمریکا نداشته‌اند. (حمله‌ی ژاپنی‌ها به پرل هاربر را در نظر نگرفتم چون به خاک اصلی آمریکا نبود. به جزیره‌ای بود جدا افتاده از آمریکا.) در حافظه‌ی تاریخی جامعه‌ی آمریکا زیستن در شرایط جنگی و خوابیدن زیر تهدید بمب و موشک وجود ندارد.
در دویست سال گذشته آمریکا اگر در جنگی بوده با دشمن خارجی ، همیشه در خانه‌ی حریف جنگیده است. در اکثر این جنگ‌ها (به جز ویتنام ) هم پیروز میدان بوده‌اند.
برای آمریکایی جنگ همیشه اتفاقی بوده در دور دست که همراه با پیروزی بوده و پس از هر جنگی هم اقتصادشان شکوفاتر شده و وضع‌شان به‌تر.
اگر وقت کردی فیلم مستند Fog of war را ببین. یک مصاحبه‌ی طولانی است با «رابرت مک‌نامارا» که وزیر جنگ آمریکا بوده در دوران جنگ ویتنام. در زمان جنگ جهانی دوم هم خیلی فعال بوده. یکی از شاه‌کارهایش در آن دوران طراحی بمباران توکیو است که صدهزار نفری کشته داشته. جالب این که درس‌خوانده‌ی اقتصاد و مدیریت است. چنان تحلیل اقتصادی-مدیریتی از این شاه‌کار در فیلم می‌دهد که عقل از سر آدم می‌پراند. یک دوره‌ای مدیر کارخانه‌ی فورد بوده است. بعد از کناره‌گیری از وزارت جنگ در سال ۱۹۶۸ یک راست می‌رود به بانک جهانی و سیزده‌سال رییس آن‌جا باقی می‌ماند. خلاصه که فیلم تکان‌دهنده‌ای است، ببین اگر گیرش آوردی.