۱۳۸۴/۱۱/۲۰

آرش با تحسین کامل تمامی هیئت ژوری تزش را دفاع کرد

شاید از دید خیلی ها که آرش را می شناخنتد و از علاقه وافر او به علوم رایانه ای اطلاع داشنتد خیلی تعجب آور بود که چرا آرش بعنوان دکتری، رشته مهندسی پزشکی را انتخاب کرد! راستش شاید سرچشمه این انتخاب من بودم که در یکی از سفرهام به ایران، چون آرش را به پویایی همیشگی ندیدم وباز چون به توانایی او ایمان داشتم با اصرار زیاد او را تشویق نموده که در آزمایشکاه ما تز دکتری بگیرد! راستش بعد از کمی از این عملکرد خودم پشیمان شدم چون آرش هیچ علاقه ای به موضوع تزش که در زمینه بیماریهای پارکینسون بود نداشت. روشهای پیشنهادی برای تزش را بسیار ابتدایی و بی معنی میدانست و اصرار داشت هیچ کار نوینی در این سوژه وجود ندارد و اگر هم وجود دارد هیچ گونه کاربردی نخواهد داشت. مهمتر از این، او علاقه ای به کشور سوئیس هم نشان نمی داد و حتی هیچ تلاشی برای یادگیری زبان فرانسه نمی کرد! بعد از مدتی حتی رئیس آزمایشگاه نیز مرتباً ازعدم پیشرفت کار آرش به من گلایه می کرد، بخصوص آنکه من معرف آرش بودم! تا اینکه آرش ازدواج کرد و یک تحول عجیبی در او ایجاد شد! واقعاً هنوز نمی دانم آیا ازدواجش باعث این دگرگونی مثبت بود یا گذر زمان که باعث علاقه آرش به موضوع تزش شد. بزودی آرش بعنوان یکی از رفرنسهای آزمایشگاه ما مطرح شد و در هر زمینه و در هر رشته که بود حرفی برای گفتن داشت. وقتی سخنرانی پیش دفاعش را در مقابل اعضای آزمایشگاه ما کرد و تحسین همگی را بر انگیخت، شاید من بیش از او احساس غرور کردم که یک ایرانی و یک دوست دیرینه چقدر در کارش موفق شده است. بعد از اتمام دفاعش از رئیس آزمایشگاه در مورد کیفیت دفاع آرش پرسیدم و او با غرور گفت که عالی دفاع کرد و به همگی پرسشها با کمال استادی پاسخ گفت بطوری که در هنگام تصمیم گیری همگی ژوری باتفاق از کیفیت کار تحقیقاتیش و نحوه ارائه اش تحسین کردند. الان که به گذشته فکر می کنم واقعاً از صمیم قلب خوشحال هستم که مشوق آرش در ادامه تحصیلش بودم. آری آرش در زمینه مهندسی پزشکی نیزمثل کامپیوتر استاد است و بهترین دلیل همین بس که یکی از معروفترین محققان علم بیماری پارکینسون آرش را تشویق به گذراندن دورهء فوق دکترای در مرکز تحقیقاتیش کرده است. بعنوان یک دوست قدیمی امیدوارم که همچنان در زندگیش موفق و سر بلند باشد

۲ نظر:

Arash Salarian گفت...

راستش را بخواهید نقش بیژن در این چند سال گذشته در رابطه با ادامه تحصیل و زندگی من در سوییس خیلی بیشتر از چیزی است که در اینجا نوشته. درست نوشته که در سالهای آخر در ایران، دچار یک نوع سرخوردگی عمیق شده بودم و باز هم درست نوشته که با بی‌میلی و فقط با پافشاری او بود که به مهندسی پزشکی گرایش پیدا کردم.
چیزی که ننوشته آن است که برای چند ماه من در خانه او زندگی می‌کردم و در ماه‌های اول تز بحث‌های پایان ناپذیری داشتیم که مدام مرا تشویق به کار می‌کرد و ایده‌های مختلفی را به من منتقل می‌کرد. در تمام این سالها، او نزدیکترین دوست من بوده است و با وجود بدخلقی و اخلاق عجیب و غریب من که شامل گیر دادن به ساده‌ترین نکات و به پا کردن بحث‌های نامتناهی است، همیشه برخوردی مثبت و سازنده داشته است. جالبتر آنکه بعد از ازدواجش با بهار، معلوم شد که بهار هم مانند خودش شخصی است مثبت‌اندیش و این زن و شوهر گویا هرگز واژه حسادت یا کینه را نشنیده‌اند، لبخند از صورتشان محو شدنی نیست و در هر شرایطی آماده کمک بدون چشم‌داشت به هر کس دیگر، فارغ از اخلاق و روحیات طرف مقابل هستند.
آزمایشگاه ما،‌ آزمایشگاه جوانی است. در واقع بیژن اولین دانشجوی دکترای دکتر امینیان است و این که امروز آزمایشگاه ما شهرت فراوانی پیدا کرده و به جرات می‌توان گفت که در زمینه تخصصی خود در سطح جهانی پیشرو است، مدیون تلاشهای فراوان دکتر امینیان و بیژن از ابتدای کار بوده است. نقش بیژن به خصوص از آن جهت برجسته است که در تز دکترایش، چندین ایده ناب را بکار بست و سیستم‌هایی را طراحی کرد که با وجود سادگی و تعداد کم اجزاء، کارایی و دقت بسیار بیشتری از تمامی سیستم‌های رقیب داشتند. در دوران دانشجویی بیژن در nها (و حتی شاید n+1) کنفرانس شرکت کرد و مرتب در مورد کارهای آزمایشگاه تبلیغ کرد و در واقع عامل معرفی این آزمایشگاه به تمامی مراکز مهم تحقیق در شاخه‌های مرتبط شد. امروزه هنوز هم به خوبی کارهایش را ادامه می‌دهد و زمینه تحقیق خودش را به پیش می‌برد.
بعضی وقتها برای شروع کاری، جرقه‌ای می‌زنند، دکمه‌ای را فشار می‌دهند یا کلامی را به زبان می‌آورند. در مورد من، در ابتدای کار، از جرقه و دکمه و کلمه کاری ساخته نبود. بیژن لقد محکمی به من زد تا مجبور شوم که بدوم :))

MBZ (Massoud Babaie-Zadeh) گفت...

به به مبارکه. ایشاا... در بقیه زندگی هم موفق باشی.

راستی تا حالا چند تا از ۶۹ ای ها دکتر شدن؟