۱۳۸۴/۱۲/۰۷

داستان بی‌پایان - ۲

دنباله‌ی داستان بی‌پایان:

نرسیده به کره‌ی شمالی موتور هواپیما از کار می‌افتد و ...
(کدام را بیش‌تر می‌پسندید؟)
۱. هواپیما به سرعت پایین می‌رود. از بخت بد یک ناو جنگی آمریکایی در همان حوالی پرسه می‌زند. فرمانده‌ی ناو که فیلم کامیکازه‌های ژاپنی را همین پریروز دیده هول می‌شود و دکمه‌ی قرمز روی میزش را فشار می‌دهد. دوازده ثانیه بعد جزغاله می‌شوید.

۲. هواپیما به سرعت پایین می‌رود. از خلبان کاری ساخته نیست. هواپیما سقوط می‌کند. نیم ساعت بعد کوسه‌هایی که لهجه‌ی عربی دارند جسدتان را می‌خورند.

۳. هواپیما به سرعت پایین می‌رود، اما خلبان هواپیما را به زحمت کنترل می‌کند و در فرودگاه پیونگ یانگ فرود می‌آید. هنوز پای‌تان را از هواپیما بیرون نگذاشته‌اید که سه نفر می‌ریزند سرتان. چون قدتان از کیم جونگ ایل، رییس کره‌ی شمالی، بلندتر است به زندان می‌افتید. سه ماه بعد چون در ِ زندان بازمانده در می‌روید، اما در شهر کسی را نمی‌بینید. دو هفته بعد شما هم مانند بقیه‌ی مردم ِ کره از گرسنگی می‌میرید.

۳ نظر:

Fatemeh Esmaeeli گفت...

بعضي وقتها فكر ميكنم ديگه هوابراي نفس كشيدن وجودنداره همون بهتر كه آدم از اين دنيا بره و بميره بعضي وقتها با خودم ميگم اگه زندگي اينه خدايا من اين زندگي را نميخواهم همون بهتر كه ازاين دنيا برم وقتي ميبيني كه در كنارتو هموطن تو بخاطر فقر تن فروشي ميكنه همون بهتر كه آدم تواين دنيا نباشه تا اين صحنه هارا ببينه متن زير از طرف يكي از گروههاي اينترنتي براي من فرستاده شده نميدانم مطالبش تا چه اندازه درسته اما دوراز واقعيت هم به نظر نميرسه
**************************************************

انسان شناسها اعتقاد دارن که تن فروشی قديمی ترين شغل دنياست. امروزه روسپی گری در جوامع مختلف به دلايل مختلف از جمله کمبود آزادی های اجتماعی و فشار (از انواع مختلف از جمله اقتصادی) رواج داره. اخيرا در مورد گسترش روسپی گری و پايين آمدن سن روسپی گری (13 سال) در ايران نيز ابراز نگرانی شده بود.
سه سال پیش، چندین بار به دوبی سفر کردم و از دور دخترهای ايرانی ای رو ديدم که تنها ميان و دو نفره می رن! فکر کنم منظور منو فهميدين.
بعد از چندين سفر تونستم با چند تا از اين دخترها که به دخترهای خيابانی يا دخترهای روسپی يا به قول بچه ها "جی جی" و يا حتی به قول بعضی ها "دختران ويژه!"، خودمونی بشم و با اونچه که تو زندگیشون می گذره آشنا بشم.
بالاخره دو نفر از اين دخترها رضايت دادن که باهاشون مصاحبه کنم و تنها هدف من از اين مصاحبه اين بود و هست که حرف دلشون رو بشنويم و يکطرفه درموردشون قضاوت نکنيم.
به دليل حفظ هويت مصاحبه شوندگان، از حروف "م" و "ش" به جای اسم آنها استفاده شده که هيچگونه رابطه ای بين اين حروف و اسم واقعی آنها وجود نداره و صداشون هم در مصاحبه ها عوض شده



اصلا چرا دوبی را انتخاب کردین؟
م. من به خاطر آزادی اينجا را انتخاب کردم
آزادی در چی؟
م. در همه چی

روسپی

تجربه بدی از نداشتن آزادی در ايران داری؟
م. آره زياد. يک بار در مهمانی يکی از دوستانم بود که ريختن به داخل خانه و بعدش دادگاهی شدم و چندين ضربه شلاق خوردم . دفعه بعد در يک مهمانی ديگر از ترس شلاق خوردن وقتی مامورها به داخل ريختن از پنجره طبقه سوم يک ساختمان پايين پريدم و چند جای بدنم شکست. قبل از پريدن شک داشتم و از
ارتفاع می ترسيدم ولی دوست نداشتم دوباره دستگير بشم
چند وقته اينجايی؟
م. الان يک ساله.
شما چی شد که تصميم گرفتين بياييد اينجا؟
ش. من هم به خاطر نداشتن آزادی.
شما ها چند سالتونه؟
م. ۲۲ سال
ش. ۲۶ سال
چه چيزی باعث شد که به قول خودتون وارد اين کار شدين؟
ش. پولش خوب بود.
ميتونم بپرسم چقدره؟
ش. اين رو ديگه نپرس!
م. بستگی داره. بين ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ درهم برای تمام شب. من خودم عربها را ترجيح می دم چون از لحاظ مالی اين پولی براشون به حساب نمياد. ولی برای ايرانيهايی که از ايران ميان به دليل اينکه پول ايران را تبديل می کنن براشون اين پول زياده و اعصاب خورد می کنن.
چه جوری وارد اين کار شدين؟ يعنی وارد دوبی که شدين چيکار کردين، کجا رفتين؟
م. معمولا اينجا يکسری اشخاص هستنن که برای هرکسی که تصميم داره کار کنه مشتری پيدا می کننن. من خودم خيلی از پدر و مادرها را ديدم که از ايران به اينجا ميان و دخترهاشون رو به دست اين افراد می سپارن. اول باور کردنش برام خيلی سخت بود.
ش. امروز يک موردی بود که خانواده ای دختر ۱۴ ساله شون رو آورده بودن.
معمولا اين افراد چه درصدی از پول را برای خودشون بر می دارن؟
م. بستگی داره ولی به صورت کلی اگر در منزل اون فرد زندگی کنی نصف درآمد ولی اگر خود شخص منزل داشته باشه تا بيست و پنج درصد.
گفتين بعضی از خانواده ها دخترهاشون رو وارد اين کار می کنن حالا اگر خود دختر نخواد چی میشه؟
ش. هيچی، خانواده ها اجبار می کنن.
در مورد شماها چی؟ اجبار خانواده بود؟
م. نه من از ايران خسته شده بودم و برای گذران زندگی به اينجا اومدم . خانواده خوبی دارم و اونها فکر می کنن که من اينجا در آژانس هواپيمايی کار می کنم.
ش. خانواده من هم نمی دونن که من اينجا چيکار می کنم.
ولی شماها چه جوری تونستين با ارزشهای قوی که در ذهن همه ما ها وجود داره کنار بيايين و وارد اين کار بشين.
ش. من مشکلی نداشتم کنار اومدم.
م. زمانی که نوجوان بوديم دوست پسر داشتيم و باهاش رابطه جنسی هم داشتيم.
تا حالا با آدمهايی که ارتباط داشتين به مشکلی برخورد کردين؟
م. نه عربها خوب هستنن و اذيت نمی کننن ولی ايرانيها فکر می کنن که طرف را کاملا برای خودشون خريدند و ميگن هرکاری ما ميگيم بايد انجام بدين.
تا به حال اتفاق افتاده که مقاومت کنين و قبول نکنين؟
ش. آره و دعوا ميشه اگر هم دعوا بشه به ضرر زن تموم ميشه.
ايرانيهايی که ميان اينجا چه جور تيپهايی هستن؟
ش. همه جورش ميان.
جوونها هم ميان؟
م. آره ولی از اونها پول نمی گيريم. باهاشون دوست می شيم.
معمولا اينجا دخترهای ايرانی کجا جمع ميشن؟
ش. در ديسکو ها.
خوب بعدش چی ميشه؟
م. می ريم می رقصيم بعدش ميان جلو ميگن اينقدر می ديم و امشب را با هم باشيم.
کسی اذيت نمی کنه؟
م. اينجا تا شاکی نداشته باشی کسی اذيتت نمی کنه. هر کاری خواستی بکن و کسی را اذيت نکن.
نگرانيهاتون در اين کار چی هست؟
م. هر باری که میريم برنامه بعدش دلمون می گيره که چرا من اين کار را می کنم.
ش. کسی که وارد اين کار میشه راحت نيست. کسی برای تفريح وارد اين کار نمی شه. از روی نياز اقتصاديه که وارد اين کار ميشن.
شده به اين فکر کنين اگر عاشق کسی بشين چه اتفاقی می افته؟
م. من خودم در جايی ازدواج می کنم که کسی من را نشناسه.
فکر می کنيد آينده چی میشه؟
ش. نمی دونم. به آينده فکر نمی کنم.
م. من چون در ايران خيلی اذيت شدم ديگه هدف خاصی ندارم اومدم اينجا و دارم زندگی ام را می کنم.
*************************************************************************************** شما چند سالتونه؟
من بيست و سه سال
چند وقت يکبار به دوبی می آيی؟
شش ماه يکبار
تنها اومدی؟
نه با خانواده
ظاهرا طلاق گرفتی، کی اين اتفاق افتاد؟
من ۱۸ سالگی ازدواج کردم و سه سال پيش جدا شدم.
قبل از اينکه ازدواج کنی دوست پسر داشتی؟
من نه اصلا در فکر اين چيزها نبودم. يعنی اصلا اجازه از خانه بيرون آمدن را نداشتم.
شما گفتی اينجا با خانواده هستی خانواده می دونه که شما مشغول به چه کاری هستی؟
آره می دونند ولی به روی خودشون نمی آورند.
چی شد که در اين راه افتادی؟
مشکلات باعث شد فکر نمی کنم کسی از روی علاقه شخصی اين راه را انتخاب کنه.

خانواده سعی نکرد کمکت بکنه؟
من دوست نداشتم که به اونها اتکا بکنم و حتی اگر من هم می خواستم اونها نمی تونستن به من کمکی بکنن.
چی شد که از شوهرت جدا شدی؟
بعد از اينکه شوهرم به خواستگاری من اومد، خانواده من اصلا تحقيقی در مورد اين فرد نکرد تا مشخص بشه چه جور آدمی است. بعد از ازدواج معلوم شد که معتاده. هر چی سعی کردم طلاق بگيرم نشد. تصميم گرفتيم به ترکيه بريم و از اونجا به هلند، به اين اميد اينکه شايد اوضاع اونجا بهتر بشه و يا من بتونم زندگی خودم رو ادامه بدهم. در ترکيه متوجه شدم که شوهرم قصد فروش پسرم را به شخصی ديگری داره. فورا به ايران برگشتم و اين بار موفق شدم طلاق بگيرم.
از چه زمانی وارد اين کار شدی؟
در همون شهر خودمون شروع کردم. من روزی که تصميم گرفتم جدا بشم، جايی را نداشتم و به هتل رفتم و در هتل پسرم مريض شد. تمام پولهام خرج شد و مجبور شدم. در خيابان با يک نفر آشتا شدم. بعد از اون هم با يک خانمی آشنا شدم که با چند نفر ديگر کار می کرد. برای مدتی با او کار کردم ولی بعد ازاينکه که با يکسری مشتری آشنا شدم، مستقل شدم.
گفتی خانواده اطلاع داره، چه جوری فهميدند؟
از تلفنهايی که به من می شد و نحوه مکالمه من و يا برای مدت طولانی بيرون از خانه موندن، ولی از اونجايی که کمکی نميتونن انجام بدن، هيچ اعتراضی نمی کنن.

خودت چه جوری با اين مساله کنار اومدی؟
من هنوز کنار نيومدم و هر موقع که به فکر اين موضوع می افتم، گريه می کنم.
اينجا اوضاع جه جوری است؟ شما خودت کجا کار می کنی؟
ايرانی اینجا زياده. من اگر پيش بياد بيرون می روم يا در خانه می مونم.
يعنی جلوی خانواده؟
نه بهشون ميگم، که مهمون دارم و اونها می رن بيرون و بر می گردن. اونها فقط پول رو می بينن و به همين دليل چيزی گفته نمیشه.
اوضاع مالی الان خوبه؟ يعنی پولی جمع کردی برای ايران؟
نه تمامی درآمدم خرج خانواده ميشه. اونها می دونن که بيرون برم و بيام پولدار هستم و اگر من هم بهشون ندهم اونها از کيف من بر می دارن. من هم نمی تونم چيزی بگم.

آيا تصميم گرفتی که رفتی ايران بری دنبال يک کار ديگه؟
خيلی دوست دارم که کار پيدا کنم و اين کار را کنار بگذارم. من مدرک آرايشگری دارم ولی هرچی در ايران سعی کردم وام بگيرم و چيزی برای خودم راه بياندازم، نشد.
آينده را چه جوری می بينی؟
فعلا هيچی نمی دونم

Afshin گفت...

تاريخ روسپيگري به قبل از ميلاد مسيح ميرسد.در افسانه ها آمده که اين شغل در مصر باستان داراي احترام ويژه اي بوده است.
در غرب هم اين شغل ظاهرا به عنوان يک حرفه پذيرفته شده است.يادم مي آيد چند سال پيش هم فيلمي ديدم که يک خانم وکيل روزها به وکالت و شبها هم به اين شغل ميپرداخته.
موضوع دقيقا در همين نکته نهفته است. دلخواه بودن و به اختيار برگزيدن.چيزي که در ايران و در روزگار فقر اقتصادي موجود وضعيت را اندوهبار ميکند عدم اختيار در پذيرفتن اين حرفه ميباشد.
ولي در موارد فوق من حس کردم که با اختيار کامل شغل پذيرفته شده است.
در جامه فعلي به دليل رشد اختلاف طبقاتي عده زيادي فقط در پي رسيدن به طبقه بالاتر به هر وسيله اي هستند. اين روسپيگري هم فقط به زنان ويژه محدود نگرديده است. مردان و زنان زيادي کرامت هاي اخلاقي فراواني را فقط به دليل بهره مالی اندکي زير پا ميگذارند.

Farshad F گفت...

در غرب هم برخی افراد به این شغل مشغولند ولی چنین نیست که به شغل خود افتخار کنند، آنها هم عمدتا از سر ناچاری به این کار روی آورده اند. در غرب اروپا اکثرا زنانی هستند که از اروپای شرقی و گاها بر خلاف میل خود به غرب آورده شده اند و در اینجا روسپی گری می کنند.
یک نکته هم که شاید برایتان جالب باشد: در انگلستان روسپی گری جرم نیست اما دایر کردن محلی برای این کار که بیش از یک نفر در آن کار کنند و یا علاوه بر روسپی کس دیگر هم از آن محل درآمد داشته باشد جرم است. هر چند این قانون را اکثرا پلیس با این توجیه منطقی که سخت گیری باعث بیشتر مخفی شدن ابن محلها و کنترل سخت تر آنها می شود نادیده می گیرد.
اخیرا قانونی در پارلمان در حال تصویب است که به چند روسپی اجازه دهد با هم در یک محل کار کنند ولی هم چنان کسب درآمد برای افراد دیگر از این محل جرم است.