قصه
مثل اکثر تهران نشینان باید شغل دومی دست و پا کنم تا این چرخ بچرخد. و این سیتم حمل ونقل عمومی آنچنان ناکارآمد است که دویدن در این دو جبهه نیاز به وسیله نقلیه شخصی را تحمیل مینماید.اما از 6-7 قبل سیستمی ابداع گردید که در قسمت عمده ای از شهر روزهای زوج خوردهای پلاک زوج و روزهای فرد هم خوردهای پلاک فرد حق تردد دارند.
و اما قصه امروز من:
از شرق به غرب اتوبان! رسالت در ترددم چرا که خودرو من فرد است و امروز زوج .لذا بایستی ماشین را در پارکینگ عمومی میدان آرژانتین پارک کنم و ما بقی را پیاده و موتور سوار و اگر خداوند منان یاری نماید با تاکسی به محل کار اول روم.
100 متر مانده به میدان آرژانتین اتوبان بدون هرگونه تابلو یا اعلان عمومی یا هر گونه وسیله هشداردهنده ای با بلوکهای سیمانی مسدود گردیده.خب چند روزی تهران نبوده پس زیاد تعجب نمیکنم و وارد مدرس میشوم تا پس از طی ترافیک وحشتناک همت و استفاده از دور برگردان از شمال وارد میدان مذکور شوم.اما زهی خیال باطل این مسیر هم مسدود شده.از حقانی وارد میشوم اما آن هم.ناچار به پلیسی که در یک مسیر ورودی که فرد و زوج دارد مراجعه میکنم.
وجدان کاری پلیس فدارکار اجازه ورود به هیچ عنوان نمیدهد هر چند قسم وآیه که من فقط همین 700-800 متر هوا را آلوده تر میکنم و از ساعت 8:10 که از خانه بیرون زده ام تا الان که ساعت 10:30 میباشد سعی دارم به همین میدان برسم.توجهی نمی کند تا اینکه 4 برگ اسکناس سبز به کمکم می آید، اما غافل از اینکه این دامی بیش نمیباشد.همکار پلیس فداکار 20 متر پایین تر 13 برگ سبز جریمه ام میکند که چرا وارد طرح شده ای. با دست همکارش را که در حال مذاکره با طعمه بعدی است را نشان میدهم اما چیزی نمی گویم.
باری نهایتا میرسم . و تا شب با اعصابی راحت! با فراغ بال به میهنم در دو جبهه خدمت میکنم.
فردا صبح زود باید از خانه بیرون روم پس امشب بنزین بزنم.نزدیکترین پمپ در جردن است و ظاهرا خلوت . چه شب است و دیر هنگام . وارد جردن میشوم اما زهی خیال باطل.پس از ایستادن کلافه کننده در ترافیک به پمپ بنزینی میرسم که تابلو بنزین نداریم به من لبخند میزند.
پمپ دوم در عباس آباد است. بعد از 45 دقیقه ترافیک وقتی به فضای باز انتهای جردن میرسی خواه ناخواه پا روی گاز است که یک دفعه ماشین از زمین بلند بر زمین کوبیده میشود.
هنوز گیج هستم که با خیل اتوموبیلهای لاستیک ترکیده کنار خیابان مواجه میشوم.آخ برادران زحمت کشمان در شهرداری قسمتی از اتوبان را کنده اند و فراموش کرده اند پر کنند.خب چاره ای نیست با یک لاستیک تریکده و رینگ تاب برداشته که نمیشود رانندگی کرد باید پنچرگیری کنم.
پیاده که میشوم افسر فداکاری طومار به دست به طرفم میاید تا نامم را در لیست شاکیان شهرداری قرار دهد. به او اعتراض میکنم به جای طومار، تابلو هشدار دهنده ای نصب کند که حاصل حرفم توقیف گواهی نامه ام میشود. در گیر و دار بحث با افسر فداکار صدای ترمز و متعاقبا تصادفی فجیع که به دلیل دیده شدن چاله اتفاق افتاده همه را به سمت دو خودروی میکشاند که یکی آتش هم گرفته.خودرو جلویی دو سرنشین دارد که هر دو له شده اند.
مردم دو سرنشین له شده را از ماشین آتش گرفته پیاده میکنندو در کنار خیابان می خوابانند و من مشغول پنچر گیری میشوم و یک ساعتی از تصادف گذشته و هنوز هیچ خودرو امدادی نرسیده.
بگذریم. پمپ بنزین عباس آباد هم با همان تابلو قبلی خوش آمدم میگویدم. پمپ بنزین شریعتی هم همچنین. اما پمپ بنزین رسالت بعد از صف کیلومتری ، مرام کشم میکند و پاسخم میدهد.
آری قصه امروز ما اینگونه است که صبح ساعت 8 از خانه بیرون روی 11:30 به کارت میرسی و شب که 9 از کارت خارج میشوی 12 به منزل.
نه بستن را ه ، نه جریمه، نه از دست دادن رینگ و لاستیک ، نه گواهی نامه هیچکدام بیشتر از 4000 تومانی که فریبم دادند اعصابم را خرد نکرد.
خستگی ، خرد شدن اعصاب، ماندن در ترافیک ، تنبیه بابت یک کلمه حرف حساب و... همه یک طرف چهره دو مجروح در آستانه فوت تمام طرفهای دیگر.
۲ نظر:
از طولانی شدن مطلب که خلاف معمول اینجاست عذر خواهی میکنم.
یک قصه تلخ دیگر از جریمه این بود که در جاده هراز نزدیکی های تهران جلوی من را گرفتند که سبقت ممنوع سبقت گرفته ای . من زیر بار نرفتم. هنوز هم که فکر میکنم واقعا جای که سبقت گرفتم،سبقت ممنوع نبود. در حالی که خیلی عصبانی شده بودم گواهی نامه ام را از دست افسر مربوطه قاپ زدم و گفتم:چقدر بدم که بگذاری برم. افسر هم پاسخ داد :قربان آدم چیز فهم. هر چی کرمت است. 3000 تومان دادم(البته امیدوارم کرمم بیشتر باشد!)
این صحنه در حال حاضر بسیار بسیار عادی است و همه ما تجربه مشابه ای داریم ،اما موضوع بسیار تلخ این ماجرا این که افسر مذکور به سمت بنز پلیس در حال حرکت بود که یکی از اسکناس ها را در آستین خود فرو کرد، و به سرگرد داخل ماشین 2000 تومان پول داد!
ارسال یک نظر