گاهی اوقات در فرآیند ِ حدگیری نتیجهای که مورد ِ انتظار است بهدست نمیآید. در فیزیک، مثلاً در نظریهی ِ میدانها، چنین اتفاقهایی میافتد. فیزیکدانی به نام مایکل بری که کارهای ِ مهمی در مکانیک ِ کوانتمی انجام داده برای ِ این که این مفهوم را ملموس کند مثال ِ جالبی میزند که بد ندیدم برای ِ شما هم بگویم:
سیبی را گاز میزنید و متوجه میشوید که کرمی داخل ِ آن است. قطعاً این تجربهی ِ ناخوشآیندی است ولی از آن بدتر این است که وقتی سیب را گاز میزنید نصف ِ کرم در آن پیدا کنید. اگر یکسوم ِ کرم پیدا کنید از این هم بدتر است. اگر همینطور پیش بروید هر چه کسر ِ کمتری از کرم را مشاهده کنید بدتر است. در حالت ِ حدی بدترین نتیجه مربوط به زمانی است که کرمی درون ِ سیب پیدا نکنید!
اگر این مفهوم را در برخی مسائل ِ اجتماعی هم بهکار ببریم ممکن است به نتایج ِ جالبی برسیم. پیدا کردن مثالهایش با خودتان.
۷ نظر:
مثال جالبی است ولی میتوان این طور هم استدلال کرد مشکل کار در ناقص بودن متد است و نه عجیب بودن رفتار مورد مشاهده. در واقع میتوان گفت که «مدل»ی که برای سنجش «ناخوشآیندی تجربه سیب خوردن» ارائه شده کمی ناقص است و در شرایط حدی دقیق عمل نمیکند. با کمک «مدل» بهتر، میتوان به پاسخی «خوشرفتارتر» هم رسید. به عنوان مثال، در مدل پیشنهاد شده جای موردی مهم که «احتمال کرمو بودن سیب» است در نظر گرفته نشده. با اضافه کردن این پارامتر به مدل، و تعریف احتمالی شرطی (عدم مشاهده کرم بعد از گاز زدن در صورتی که سیب واقعا کرمو بوده) در حد به وضعیتی میرسیم که میزان «ناخوشآیندی تجربه سیب خوردن» نه تنها به یکباره افزایش پیدا نکرده و بیشینه نمیشود، بلکه به میزان کمینه مورد انتظار، کاهش پیدا میکند. جزییات صورتبندی و تحلیل مدل پیچیدهتر را به عنوان یک تمرین، بر عهده خواننده کنجکاو میگذاریم ؛)
وضعیت ناخوشآیندی است! از یک طرف در حال حاضر مسعود در فرانسه است و از طرف دیگر کیوان در ایتالیا. هر دو این کشورها با سویس هممرز هستند و به کمک قطارهای سریعی که در اروپا وجود دارد، به نظر میرسد که در مدت دو سه ساعت بتوانیم به هم سری بزنیم. ولی!!! ولی چه حیف که ویزای شنگن من تمام شده و به دلیل آنکه تاریخ اجازه اقامتم هم در سویس نزدیک به اتمام است، امکان گرفتن ویزای جدید ندارم. در نتیجه تنها کاری که میتوانم بکنم این است که برای این دو دوست خوب، آرزوی اوقاتی خوش در سفرشان است. میتوان گفت این وضعیت حتی از گاز زدن به سیب و پیدا نکردن کرم در آن هم بدتر است!!
با عرض معذرت فراوان از دوستان، نمیدانم چرا باز هم داشتم به سیبها و کرمها فکر میکردم. دو نکته به نظرم آمد: اگر سیبی را گاز بزنیم، و قسمتی از کرمی را در آن ببینیم، از کجا میفهمیم که این قسمت از کرم، نصف کرم است یا یک سوم یا هر کسر دیگر؟ طول کرم کامل را از کجا بدست میآوریم؟ نکته دیگر آنکه آیا واقعا «ناخوشآیندی» رابطه معکوس با طول قسمتی از کرم که پیدا شده دارد یا نه؟ شاید حتی بتوان تصور کرد که مقدار «ناخوشآیندی» حاصل از پیدا کردن یک تکه دو سه میلیمتری از یک کرم نازک قهوهای، خیلی کمتر از پیدا کردن یک تکه دو سانتیمتری از یک کرم کت و کلفت و پشمالوی سبز است! خلاصه به نظر میرسد که قضیه از محاسبه حد یک تابع تک متغیره ساده خیلی پیچیدهتر است 8)
آرش جان می تو نی پاشی یک سر بیایی لندن.
راستش فرشادجان فعلا این کار برایمان عملی نیست چرا که مرجان به دلیل اینکه اجازه اقامتش در سویس همین ماه تمام میشود، فعلا نمیتواند مسافرت کند تا در وقت اضافه (!!) بتوانیم اقامتش را تمدید کنیم. در نتیجه ما فعلا نمیتوانیم از جایمان تکان بخوریم.
آرش، کاری که تو میکنی دقیقاً همان کاری است که در فیزیک ِ نظری انجام میشود. یعنی از یک مدل ِ ساده، هرچند ناقص، شروع میکنیم و بعد سعی میکنیم مرحله به مرحله جبنههایی از واقعیت را به آن اضافه کنیم. به هرحال از یک مدل ِساده نمیتوان انتظار داشت که همه چیز را توضیح بدهد.
گفتم «مدل ِساده» یادم افتاد که یکی از اساتید (ببخشید، اساتید غلط است، استادان) ِ دانشکدهی ِ فیزیک ِ دانشگاه ِ صنعتی ِ شریف پشت ِ در ِ اتاقاش زده بود «به یک دانشجوی ِ ساده برای ِ تصحیح ِتکلیف نیازمندیم» در قیاس با نیاز به مثلاُ کارگر ِ ساده!
ارسال یک نظر