مطلبی در مورد تفاوت مدیریت در ایران و انگلستان دیدم که به نظرم تا حد زیادی با واقعیتها تطابق دارد و خواندنش خالی از لطف نیست.البته این مطالب به صورت طنز می باشد ،همچنین شامل تمام مدیران (چه ایرانی و چه انگلیسی)نخواهد بود و طبیعی است در هر دو کشور استثنائاتی هم وجود دارد. بنابراین امیدورام به دوستانی که احیاناً مدیر دولتی شده اند بر نخورد.
- در انگلستان موفقيت مدير را بر اساس پيشرفت مادي و اقتصادي مجموعه تحت مديريتش ميسنجند، در ايران موفقيت يک مدير را نميسنجند، خود مدير بودن نشانهاي از موفقيت محسوب ميشود!
- در انگلستان مديران و روسا بعضي وقتها استعفا ميدهند، در ايران عشق به خدمت مانع از اين امر ميشود!
- در انگلستان افراد از مشاغل پايين شروع ميکنند و به تدريج ممکن است ارتقا پيدا کنند، در ايران برخي افراد مادرزادي مدير و رئيس اند و اولين شغلشان (در بيست و چند سالگي) مديريت و رياست است!
- در انگلستان براي يک مقام دنبال فرد مناسب ميگردند، در ايران براي يک فرد، دنبال مقام مناسب ميگردند! و حتي در صورت لزوم يک مقام تازه ساخته ميشود!
- در انگلستان کسي که کارمند ساده است، سه سال بعد ممکن است مدير شود. در ايران کسي که کارمند ساده است، سه سال بعد هنوز کارمند ساده است، ولي در اين مدت سه بار رئيساش عوض شده!
- در انگلستان کسي که خيلي دانش و تجربه داشته باشد و بخواهند از او بيشترين استفاده را ببرند، به سمت مشاوري گماشته ميشود. در ايران کسي که نخواهند ازش استفاده کنند، مشاور ميشود!
- در انگلستان اگر کسي از کار برکنار بشود، عذرخواهي ميکند و حتا ممکن است محاکمه شود. در ايران بعد از برکناري، طي مراسم باشکوهي از فرد تقدير شده و وي را به مديريت جاي ديگري ميگمارند!
- در انگلستان مديران يک اداره کارشان را به صورت گروهي انجام ميدهند، اما مستقل از هم استخدام شده يا برکنار ميشوند. اما در ايران افراد به صورت گروهي از يک اداره به اداره ديگر جا به جا ميشوند، ولي در حين کار هيچ نوع هماهنگي ندارند!
- در انگلستان براي استخدام يک رئيس دانشگاه، مثل بقيه مشاغل، در روزنامهها آگهي چاپ ميکنند، از بين درخواستهاي رسيده با برخي مصاحبه ميکنند و سرانجام يکي را انتخاب ميکنند. در ايران، براي انتخاب رئيس به افراد مورد نظر تلفن ميکنند!
- در انگلستان معمولا زمان پايان کار يک رئيس و شروع کار نفر بعدي از ماهها قبل مشخص است. در ايران، يک رئيس ممکن است خبر برکنارياش را همان روز بشنود!
- در انگلستان، همه ميدانند درآمد قانوني يک رئيس دانشگاه زياد است، ولي در ايران مديران و روسا انسانهاي سادهزيستي هستند که درآمدشان به کسي ربطي ندارد!
- در انگلستان، شما استاد و رئيس دانشکده را به اسم کوچک صدا ميزنيد، در ايران استاد را با لقبهايش صدا ميزنيد و رئيس را صدا نميزنيد، چون به شما وقت ملاقات نميدهد!
- در انگلستان سابقه کار کافي براي تصدي يک مقام لازم است، در ايران مورد اعتماد بودن کفايت ميکند...
۳ نظر:
انگلستان را نمیدانم ولی راجع به ایران کاملا جدی و واقعی است.
البته این لیست بسیار بالا بلند تر است.
متاسفانه هرچه بدبختي وعقب ماندگي داريم از مديريت هست چند وقت پيش بخاطر گذراندن دوره ايي مجبورشدم كتاب "مباني مديريت" كه براي آن دوره خاص بود را بخوانم اوايل خيلي غصه داربودم چون هميشه خواندن كتابهاي حفظي برايم سخت بود وعزا گرفته بودم چطور يك كتاب حفظي 230 صفحه ايي را بخوانم وامتحان بدهم حالا رفتن به سر كلاسش يك طرف اما وقتي سركلاس رفتم خيلي به مباحثش علاقه مند شدم وفهميدم هرچي بدبختي ومشكلات داريم وهرچي بلا سرمون مياداز نبود مديريت علمي و كارآمد در كشور هست توي آن كلاس فقط دائم حرص مي خورديم واعصابمان خرد مي شد مثلا اولين جلسه استاد وقتي داشت مكتبها راتوضيح مي داد اولين مكتب مكتب كلاسيكها بود كه 60 سال پيش اين مكتب بخاطر مشكلاتش با شكست مواجه شده ودر دنيا گذاشتنش كنار اما وقتي اصولش را حفظ مي كرديم بيشتراز همه زمانها حرص مي خورديم چون دقيقا در تمام اداره جات وخيلي جاها كه مي ديديم هنوزاز اصول مكتب كلاسيكها آن هم به شكل فجيعش وجودداشت تازه اين اول كتاب بودوهرچي كتاب را بيشتر مي خواندي بيشتر اعصابت خرد مي شد كه چقدر ما از اصول ومباني يك مديريت علمي وكارآمد به دور هستيم وعلت عقب ماندگي ما هم همين مديريت بسيار ضعيف هست البته آنچه كه ما مي خوانديم سركلاس يك جزوه بود من اسم كتاب را پيدا مي كنم وانشالله تو نظر بعدي براتون مي آورم
اسم کتاب رابالاخره پیداکردم
اسم کتاب هست: سازمان ومدیریت از تئوری تا عمل نوشته دکترایران نژاد
ارسال یک نظر