۱. در ایران دو کارگردان-فیلمساز بیشتر نداریم: داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی
۱.۱. با اندکی اغماض، کیانوش عیاری سومین نفر است.
۲. بقیه وقت خود و بینندگان فیلمهایشان را تلف میکنند.
۲.۱. توضیح ضروری: بهرام بیضایی هم جزو همین دسته است.
۲.۲. فیلمهای اصغر فرهادی را ندیدهام.
۱۲ نظر:
۱. لحن ِ احکام طوری است که نمیتوان فهمید کدام جدی و کدام شوخی است. از علامتهای ِ راهنما هم استفاده نشده است :-)
۲. آیا این احکام «زماندار» اند یا نه؟ برای ِ توضیح باید بگویم که در یکی از روزهای ِ یکی از سالهای ِ ۶۹ تا ۷۳ با هم در تالار ۸ فیلم ِ «شاید وقتی دیگر» را دیدیم. یادم نمیآید که آنوقت هم این حکم در مورد ِ بیضایی صادق بوده باشد.
حکم:
در نحوه نظر دهی مهرداد در مسائل هنری هیچ تغییری رخ نداده است.
یادم می آید: یک بار با همین لحن و با همین شدت در مورد شجریان نظر داد و من و شهریار هر چه عجز و لابه کردیم که یک تخفیفی از مهرداد بگیریم نشد که نشد.به همین دلیل اینبار اصلا عجز و لابه هم نمیکنم که احتمالا در هنر هنوز مرغش یک پا دارد، ولی از روی فضولی میخواهم بدانم کدام فیلم را اخیرا دیده که چنین براشفته.
مهرداد جان برای نگاه تیزبین و دقیق تو فقط میتوانم سه فیلم "طبل بزرگ زیر پای چپ" "چهارشنبه سوری" "کافه ستاره" را از سینمای یک سال اخیر معرفی کنم.که البته اگر مثل من نگاه عامی تری داشتی شاید این لیست کمی طولانی تر هم میشد.چه بعضا از دست بعضی کارگردانان در میرود و فیلمی میسازند که ارزش دیدن دارد.
من فکرمی کنم اگر می خواهید بهترین کارگردان هر سال را انتخاب کنید ببینید چه کسی ﭘرفروش ترین فیلم هر سال را ساخته همان بهترین فیلمساز آن سال است. البته برای ایران باید نتیجه را با توجه به متغیرهایی نظیر فصل نمایش، تعداد سالنها و محدودیتهای دیگری که ارشاد به صورت برونزا به صنعت فیلم ایران وارد می کند نرمال کنید.
من البته از هنر سینما سر در نمی آورم و فیلم را برای سرگرمی می بینم و اگر از من بخواهید برای کار کدام کارگردانها بیشتر تمایل دارم بلیط بخرم و به سینما بروم لیست من بدون اولویت بندی این است:
مرحوم علی حاتمی
داریوش مهرجویی
ابراهیم حاتمی کیا
بهرام بیضایی
جواد تبریزی
البته می توانم لیست بلندتری بنویسم ولی بقیه با مقداری فاصله قرار می گیرند.
فرشاد جان بهنظرم منظورت از جواد تبریزی همان کمال تبریزی است.
آره کیوان جان چون به قول تهرونیها فیلماش جواته من جواد تو ذهنم اومد:)
جالبه اگه هر یک از دوستان نام ﭘنج کارگردان ایرانی را که دوست دارند بنویسند.
فرشاد جان، فیلمهاش که جواد (یا جوات) نیست. من فکر میکنم اسم ِ « میرزا جواد آقا ملکی تبریزی» توی ِ ذهنت بوده.
من هم با همین پنج نفری که نام بردی به اضافهی ِ عباس کیارستمی موافقم.
خوشبختانه کسی نظر من را نپرسید!
گرچه یک زمانی از چند فیلم ایرانی خوشم میآمده، ولی موضع فعلی من این است: از کارهای هیچکدام از کارگردانان ایرانی و تقریبا از هیچکدام از فیلمهایشان خوشم نمیآید! شرمنده!
وقتی فیلمهای ایرانی را میبینم به نظرم میآید که داستان فیلمها در مورد موجودات تخیلی و کم عمقی است که رفتارهای کاملا ساده و خطی (یا حداقل چندجملهای با درجه پایین!) دارند. برای جبران آن گاهی فیلمساز به شکلی بیظرافت و خشن، چرخشهای کاملا بدون ربط و دلیل به رفتار شخصیتها میدهد که اصولا قابل درک نیستند. هرچه هم که رفتارها غیرمنطقیتر و بیدلیلتر باشد، دلیل هنرمندانهتر بودن فیلم میشود. اصولا نمیتوان با آدمهای این فیلمها ارتباط برقرار کرد. فیلمها از صحنههای ناقص و زاید و بیربط پر، تکنیکها ضعیف، پیام فیلمها بسیار گنگ، نگاهها بسیار تنگ و فکرها تکراری و بسته و حتی تاریک است. در کل از دیدن فیلمها آدم احساس زجر میکند؛ نه به دلیل همدلی با داستان یا موضوع فیلم، بلکه به دلیل مزخرف بودن خودن فیلم! سانسور و خودسانسوری هم در فیلمها موج میزند. به نظر من، حالا هرچه قدر هم جایزه و لوح تقدیر در جشنوارهها بگیرند، فیلمهای ایرانی بیشتر نشانگر فرهنگ، هنر و در نهایت جامعهای بیمار و رو به انحطاط هستند.
ولی خوب، خوشبختانه کسی نظر من را نپرسید!
چند شب پیش داشتم کانالهای تلویزیون را عقب و جلو میکردم. یک نفر داشت با تمام وجود درباره محسنات انرژی هسته ای بیانیه صادر میکرد. توقف کردم تانام این مردک که ملت را خر فرض میکند بدانم،انتظار داشتم زیر نویس دکتر فلانی را ببینم که زیرنویس تلویزیون شد "سریال نرگس"
ما در ایران زندگی میکنیم. مملکتی که هفتاد در صد آن هر شب جلوی تلویزیون مینشینند و بی محتوا ترین سریال تاریخ بشریت را نگاه میکنند. سریالی که با دیدن مجموعا 20 دقیقه آن کل ماجرا را میتوانی حدس بزنی و پایانش را. مردم نگاه میکنند و با ژست روشنفکری پایانش را حدس و منتقدانه تحلیلش میکنند. خب طبیعی است که در این مملکت فیلم آتش بس میشود پرفروش ترین فیلم سال .
ما در ایران زندگی میکنیم.مملکتی که همه در آن خائن و فاسد وعامل بیگانه اند مگر خلاف آن ثابت شود. مملکتی که خطوط قرمز مشخص ندارد چرا که تقریبا همه جا قرمز است.
یادم نمی اید که برای بار اول کی نیمه یک فیلم از سینما خارج شدم. ولی این را میدانم که تقریبا هر دو هفته یک بار به سینما میروم و نیمه فیلم از سینما خارج میشوم جز مثلا در یک سال اخیر 6-7 بار که تا انتها فیلم را دیده ام. ولی همان 6 -7 بار آنچنان از دیدن فیلم لذت برده ام که باز هم به سینما میروم.
این درست انبوه ای از فیلمهای نرگس وار تولید و پخش میشود.ولی دور از انصاف است اگر فیلمهای ارزشمندی هم که ساخته میشود نادیده انگاریم.
انسانها تغییرمیکنند پس نپسندیدن فیلم محبوب 6-7 سال پیش به معنای بی محتوا بودن کل سینمای ایران نیست. و هیچ کارگردانی هم همیشه خوب یا همیشه بد نمیسازد.
فکر کنم زیادی موضوع را جدی گرفته ام. شاید به این دلیل است که دوستان در حال حاضر خارج از ایران زندگی میکنند.
۱. اینها که نوشتم حکم اند. حکم به این معنا که الان توضیح میدهم. سکانس قتل متین السلطنه در سریال هزاردستان یادتان هست؟ متینالسلطنه در مجلس ختم تیر میخورد؛ مجلس بههم میریزد؛ رضا تفنگچی که در قسمت زنانه پنهان شده فرار میکند؛ ماموران ادارهی نظمیه میخواهند وارد قسمت زنانه بشوند که یکی از نوچههای شعبون بیمخ نمیگذارد. مامور میگوید:«بذار برم تو». نوچه جواب میدهد:«رفتن تو زنونه قدغنه.» مامور میگوید:«به حکم ِکی؟» نوچه دستهی قمهی پر ِ شالش را در دست میفشارد و میگوید:«به حکم ِ شعبون خان.»
۲. روزنامهنگارها برای جذب خواننده تیترهای اغراقآمیز میزنند. من هم همین کار را کردم. کسی پای نوشتهها چیزی نمینوشت، گفتم شلوغش کنم. بحثی در میگیرد که بد نیست.
۳. از شوخی و اغراق گذشته، به آن دو حکم باور دارم. البته این احکام زماندار اند. آدمها تغییر میکنند، نظر و سلیقهشان هم. اما نظرم دربارهی فیلم «شاید وقتی دیگر» هنوز تغییر نکرده؛ هنوز دوستش دارم. ( کیوان، اگر تناقضی میبینی بندهای بعدی را بخوان.)
۴. چند معیار داشتم برای گفتن ِ دو گزارهی ِ اصلی ِ نوشته.
فیلمهای ایرانیای را که دیدهام، در ذهنم به سه گروه خوب، متوسط و بد دستهبندی کردم. این که معیارم برای خوب و بد بودن چیست بماند برای یک فرصت دیگر. فعلآ شما فرض کنید کاملآ سلیقهای است؛ یعنی بهجای خوب بگذارید «مهرداد خوشش آمده» و به جای بد هم بگذارید «مهرداد بدش آمده». یک نکتهی دیگر اینکه بعصی چیزها را که در سینماهای ایران نشان میدهند، با عرض معذرت، من اصلآ فیلم حساب نمیکنم.
بعد نشستم و فکر کردم به کارگردان-فیلمسازهای دستکم سه فیلم (خیلی) خوب ساخته بودند و بیش از دو فیلم بد نساختهبودند. دیدم که کسی جز مهرجویی و کیارستمی باقی نماند. این شد که «حکم ۱» را نوشتم. مهرجویی و کیارستمی تنها کارگردانهای ایرانی هستند که سالهاست مداوم و پیوسته کار کردهاند و فیلم ساختهاند. شرح مفصل اینکه از چه چیز فیلمهایشان خوشم میآید بماند برای بعد. اما:
از میان فیلمهای مهرجویی، هامون، و گاو خیلی خوب اند. لیلا و اجارهنشینها خوباند. پری و سارا دوست داشتنیاند. بقیه هم دست کم متوسط اند. البته «الماس ۳۳» و «میکس» را ندیدهام.
از میان ساختههای کیارستمی کلوزآپ، زیردرختان زیتون، مشقشب، و طعم گیلاس خیلیخوب اند. «ده» و «مسافر» هم خوب اند. بقیه هم ضعیف یا بد نیستند. «ایبیسی آفریقا» را ندیدهام.
کیانوش عیاری را به سه دلیل دوست دارم: تنورهی دیو، آن سوی آتش، و بودن یا نبودن.
اما در کارش آن پیوستگیای و مداومتی را نمیبینید که در کارهای کیارستمی و مهرجویی هست. این بود که با کمی اغماض گذاشتمش در تبصرهی «حکم ۱ ».
۵. به این ترتیب خیلی از آنها که یکی از فیلمهایشان را دوست داشتم خط خوردند. مثلآ:
ناصر تقوایی (ناخدا خورشید)، بهروز افخمی (شوکران)، واروژ کریم مسیحی(پردهی آخر)، علی حاتمی ( مادر)، مخملباف (دستفروش)، کیومرث پوراحمد(شرم) و رخشان بنیاعتماد (نرگس) و ...
اما چرا بهرام بیضایی را با تاکید در گروه دوم جا دادم؟
بهرام بیضایی نمایشنامهنویس خوبی است. فیلمنامههای «طومار شیخ شرزین» و «حقایقی دربارهی لیلا دختر ادریس» خوباند. از میان فیلمهایش «شاید وقتی دیگر» را دوست دارم. اما بقیه به نظرم یا این که فیلم نیستند یا بسیار متظاهر اند و زیادی میخواهند «حرف» بزنند. یعنی فیلم میشود محل سخنرانیهای مستقیم بهرام بیضایی. حضور کارگردان را جای جای فیلم حس میکنید. شخصیتها حرف خودشان را نمیزنند، حرفهای بیضایی را بر زبان میآورند. اما با همهی اینها به خاطر همان یک فیلم و دو فیلمنامه هنوز هم به او امیدوار بودم تا اینکه «سگ کشی» را دیدم. سخت ناامیدم کرد، همه چیزش. از بازی و موسیقی بگیرید تا نمادپردازیهای متظاهرانه و دیالوگهای نچسب و گاه بیمعنایش.
به تاکید در گروه دوم جایش دادم تا تعجبم را نشان بدهم و اعتراضم را. اعتراض به هدر دادن وقتم و وقت انهایی که در فیلم بازی کردهاند. و تعجبم از این که این فیلم را خیلیها پسندیدهاند و من سر در نمیآورم چرا؟
۶. از میان کارگردانهای نو آمده، اسم اصغر فرهادی را خیلی شنیدهام. اما هیچکدام از فیلمهایش را ندیدهام. به خصوص تعریف «چهارشنبهسوری» را خیلی شنیدهام.
۷. با هزاردستان شروع کردم با هزاردستان هم ختمش میکنم.
سکانس سینما رفتن شعبون و نوچههایش. شعبون یکی از نوچهها را صدا میزند و به ترتیب هر یک از نوچهها نفر بعدی را صدا میزند.
*شعبون: حسنی
-- حسینی
-- مملی
--اوسا
*: بفرما
-- اوسا در امونم؟
*در امونی
-- به اون شیروخورشید روی بازوت در امونم؟
* در امونی
-- میگند نیمیشه شوما فیلیم بیبینین.
* چیطور شازده خانوم فیلیم بیٔبینند ما نبینیم؟ نمیشه. اصلآ نشد که بشه ...
شعبون و نوچههایش سینما را به هم میریزند.
مهرداد: این حکم که هایلایت کردی هیچ ربطی به فیلم حکم مسعود کیمیایی دارد؟کارگردانان مورد علاقه من به ترتیب: مرحوم علی حاتمی-مهرجویی-بیضایی-مخملباف(فقط مخملباف دهه 60)و واروژ کریم مسیحی میباشند که این آخری فقط یک فیلم کارگردانی کرده(پرده آخر) که به نظر من به همراه هامون و مادر بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران هستند
نه این حکم هیچ ربطی به حکم کیمیایی ندارد.
آخرین باری که رفتم سینما چهار پنج سال ِ پیش بود. سگکشی از بهرام ِ بیضایی. بنابراین بهنظر نمیرسد که خیلی صلاحیت ِ اظهار ِ نظر در مورد ِ فیلم ِسینمایی داشته باشم. ولی بههرحال سؤال که میتوانم بپرسم. از فیلم ِ سگکشی خیلی خوشم آمد. خیلیهای ِ دیگر را هم دیدم که از این فیلم خوششان آمده. حضور ِکارگردان و سخنرانیی ِ او را در جایجای ِ فیلم متوجه نشدم. بد نیست اگر مهرداد بگوید چهگونه میتوان این موضوع را فهمید. اگر منظور این است که حرفها یا اندیشههایی خیلی مستقیم و با جملات در فیلم بیان میشوند، به نظر ِ من در فیلمهای ِ پری و سارا این پدیده خیلی واضحتر دیده میشود. دست ِ آخر دوست دارم بدانم معیارهای ِ مهرداد برای ِ این که از یک فیلم خوشش بیاید چیست. هر کسی حق دارد معیارهای ِ خودش را داشته باشد و بر اساس ِ آنها حکم صادر کند (تا زمانی که حکم را اجرا نکرده هیچ اشکالی ندارد! در این مورد بهخصوص هم که احکام اصولاً اجرایی نیستند).
ارسال یک نظر