به توصیه کیوان مقاله بهنود را خواندم. این پاسخ من به بهنود است ولی چون به عنوان کامنت طولانی میشد اینجا آوردمش.
این خصلت بزرگتر هاست که همواره با افزایش سن، محافظه کارتر میشوند.پذیرش آنچه که هست را توصیه و از هر تغییری اجتناب می ورزند. با هزاران توجیه و تاویل گاه حتی پذیرش مخالفان دیروز خود را طلب میکنند، تا از هر مواجه ای روی برگردانند، غافل از آنکه سرفصل های تاریخ همواره با تغییر آغاز گشته است.گروهی همواره سعی در تحلیل تاریخ گذشته دارند و علاقه ای به آن ندارند که خود جزئی از تاریخ و شکل گیری آن و یا مغزی برای اینده بهتر آن باشند.
باید پذیرفت که آینده را کسانی میسازند که باور ندارند واقیتهای موجود لزوما واقعیتهای فردا هم خواهد بود.
مقاله آقای بهنود تماما بر اساس نفی نگاه صد در صدی نوشته شده و همه مخالفین اندیشه خود را متهم به تفکر صد در صدی میکند، که این خود پارادوکس جالبی است چرا که ایشان نیز با برشمردن همه دیگران، به آن متعهد شده اند.
آقای بهنود! تفکر صد در صدی متعلق به نسل شما و قرن پیش است نه هزاره جدید!
چه کسی است که نداند ، امروز دیگر هیچ انتخاباتی برنده مطلق ندارد(البته در کشورهای پیشرفته).و نتایج انتخابات در سرتاسر جهان دارای آرای بسیار نزدیک به یکدیگرند به طوری که برنده برای حکومت راهی جز ائتلاف با بازنده ندارد.
چه کسی است که نداند، نسل امروز جهان چنان در عقیده ، تفکر و عمل با یکدیگر متفاوتند که تعریف دمکراسی نه حکومت اکثریت که حکومت اقلیتها بر اقلیتهاست!
تنها در حکومتهای خودکامه میتوان تفاوت آرای فاحش کاندیداها را پی گرفت.و مردم بایستی بین افراد انتصابی یکی را انتخاب کنند. در حالی که در دمکراسی های آزاد حتی نفر معرفی شده باید از فیلتر(طبق تعبیر آقای بهنود) نظر سنجی و تمایل مردم به ایشان گذرانده شوند.
نویسنده این مقاله معتقد است که در نظام موجود در ایران ، تنها انتخابات ریاست جمهوری است که میتواند موید فایده ای گردد، آن هم به شرط گذر از صافی امکان کاندید شدن و دارا بودن مولفه های شجاعت، ذهن روشن ، اندیشه ساختار یافته ، اعتقاد عمیق به مبانی حقوق انسانی و منافع ملی و حمایت از جانب افرادی متخصص و کارآزموده برای اجرای اصول پیشرفت کشور.که متاسفانه هیچ گاه در بین افراد انتصاب شده جهت انتخاب انها را نمی یابد.
امید است آقای بهنود و دیگرانی که رای می دهند چون گذشته بتوانند موجبات پیشرفت کشور را فراهم آورند!!!
۵ نظر:
در سایه دیکتاتور چه بایستی کرد؟ شماگفتید راه هویدا را بیشتر از راهی که دوستان کافه نادری وی صادق هدایت و صادق چوبک رفتندمیپسندید، فکر میکنید در شرایط موجود چه راهی منطبق بر طرز تفکر هویداست؟
اگر حوصله دارید این را بخوانید.
پیشنوشت: اگر حرفهایم کمی تند است، با مهربانی بخوانید و به دل نگیرید.
افشین،
راستش را بخواهم بگویم نوشتهات بسیار مغشوش و بیمنطق است. نه در حرفهای کلیات را در این نوشته میفهمم و نه حرفهای مصداقیات را.
این که گفتهای:
چه کسی است که نداند ، امروز دیگر هیچ انتخاباتی برنده مطلق ندارد(البته در کشورهای پیشرفته).و نتایج انتخابات در سرتاسر جهان دارای آرای بسیار نزدیک به یکدیگرند به طوری که برنده برای حکومت راهی جز ائتلاف با بازنده ندارد.
از بیخ و بن اشتباه است و بیمعنی. نمیدانم این سراسر دنیا که آرا در آن بسیار نزدیک است و همه با هم ایتلاف میکنند کجاست؟ دست کم میتوانم چند کشور را مثال بزنم.
در انگلیس حزب کارگر در ده سال گذشته در تمام انتخابات پارلمانی پیروز بوده و اکثریت کرسیهای پارلمان را به دست آورده و در نتیجه نیازی به ایتلاف نداشته.
در کانادا تا دو سال پیش نزدیک ده سال حزب لیبرال در انتخابات فدرال در پارلمان اکثریت داشت و نیازی به ایتلاف برای تشکیل دولت نداشته است.
اگر منظورت این بوده که برای تصویب قانون و ادارهی کشور، حال حزب بازنده هم رعایت میکنند، باز هم در اشتباهی. وقتی حزبی به قدرت میرسد تا وقتی مجبور نباشد برنامههای خودش را اجرا میکند و کاری هم به حزب رقیب ندارد.
گفتهای:
تنها در حکومتهای خودکامه میتوان تفاوت آرای فاحش کاندیداها را پی گرفت.
این هم درست نیست. رجوع شود به انتخابات دور دوم ریاست جمهوری فرانسه همین چند سال پیش.
گفتهای:
تعریف دمکراسی نه حکومت اکثریت که حکومت اقلیتها بر اقلیتهاست!
دموکراسی نه حکومت اکثریت است نه حکومت اقلیت. دموکراسی دست کم در معنای مدرنش حکومت قانون است. با توجه به این معنی حکومت ایران در حال حاضر دموکراسی نیست. چون قانون را نه مردم رعایت میکنند و نه حکومت. بنابراین فکر کنم سر این یکی با هم موافقیم. چه طور از وضع موجود به وضع مطلوب برسیم؟ من راهی کمهزینهتر و بهتر از این تاثیرگذاری هر چند کوچک به ذهنم نمیرسد. چرا؟ به هزار دلیل: برای چند تایش رجوع شود به حرفهای پارسال.
دوست عزیز من مهرداد
تمام مثالهای شما مربوط به گذشته است. مثلا انتخابات فرانسه مورد توجه شما مربوط به 7 سال قبل است ،و نتایج انتخابات نزدیک فرانسه نافی عقیده من یا شما خواهد بود. ولی در اینجا میتوان این مثالهای نقض را بر مثالهای نقض شما آورد: نتایج انتخابات آلمان ، اوکراین ، و حتی اسرائیل .در امریکا هم نتایج انتخابات سنا 49 به 51 بود. تصور نمی کنم این اختلافی فاحش باشد.
اما در تعریف دمکراسی: در مفهوم باستانی دمکراسی : دمکراسی حکومت مردم است بر مردم. حال چگونه این عمل انجام شود : به اینصورت که هر کس رای بیشتری آورد(اکثریت) بر مردم حکومت نماید.
این تعریف را در جامعه ای (مثلا آمریکا) مورد بررسی قرار دهیم: در آنجا دو حزب حاکم است. هر حزب دارای چندین کاندیدا برای مثلا ریاست جمهوری است،این کاندیدا ها در یک انتخابات درون حزبی تعدادشان کم میشود. و با یک انتخابات نیمه رسمی در جامعه به یک نفر کاهش میابد. و در نهایت در یک انتخابات آزاد با رقیبش از حزب مخالف جدال میکند. پس چه بسا در چنین جامعه ای در نهایت یک نفر بر صدر امور بنشیند که قسمتی از حزب خودش هم وی را مورد تائید قرار ندهد. ولی سوال اینجاست آیا وی حال که بر مسند امور نشست میتواند از صدر تا ذیل همه را مطابق میل خود بچیند؟
فراموش نکنیم که در تمام مثالهای من و شما شاید به زحمت 50% از مردم رای دهند . پس در خوشبینانه ترین حالت شما فرد برنده را نماینده چند درصد از مردم میدانید؟
مفهوم دمکراسی به تعبیر فلاسفه جدید حکومت اندیشه غالب بر مردم است (پوپر).
دوست عزیز، تمام حکومتها دارای قانون هستند، پس وجود و رعایت قانون به هیچ عنوان نمی تواند دلیل دمکراتیک بودن یک حکومت باشد.مثال آن هم چین. تخطی از قانون در چین میتواند به قیمت جان انساها تمام شود ، پس با تفسیر شما از دمکراسی، چین دمکرات ترین حکومت دنیاست.
فراموش نکرده ایم ایت الله خمینی به شاه خطاب میکرد آن قانون که شما از اجرای آن سخن میگویی توسط پدران ما تهیه شده و دلیلی هم به اعتقاد ما به آن نیست . آیا حکومت پهلوی که آیت الله خمینی هم به نوعی به اجرای قوانین در آن اذاعان داشت دمکرات بود؟
برادر ارجمندم، حمید
مقایسه رای ندادن من با همت هویدا قیاسی نادرست است. اگر من تحصیل کرده خارج از ایران بودم و زمان هم سالهای بین 57 تا 60 بود شاید میشد چنینی مقیاسی را بکار برد.چه باید کرد؟من با ظرفیت عقل و منطقم آن میکنم که نگاشتم.
در پایان به هم ریختگی و عدم یکنواختی در یاداشتهایم را دلیل بهم ریختگی ذهن دانستن کمی بی انصافی است. که شما اختصاص زمان اندک به نگاشتن و مختصر کردن حجم مطلب زیاد در توضیح همزمان چندین مطلب را در نظر بگیرید.
۱. برای مثال نقض نمیتوان مثال نقض آورد. شما قاعدهی کلیای گفتی که «همهی دموکراسیها در کشورهای پیشرفته برندهی مطلق ندارد و آرا به هم نزدیک است»، من هم دو مثال نقض آوردم.
۲. ماجرای انتخابات فرانسه هم هفت سال پیش نبوده، سال ۲۰۰۲ بوده.
۳. پیشفرض دموکراسی بودن یک حکومت گردش دورهای و مسالمتآمیز قدرت است.
۴. با این پیشفرض، برداشت مدرن از دموکراسی «حکومت قانون» است. وجه بارز قانون در فلسفهی سیاسی مدرن تحدید حاکمان (که با آرای اکثریت به قدرت رسیدهاند) است نه بسط ید حاکم و دادن قدرت به او. حتی در بعضی از دموکراسیهای جدید مبتنی بر قانون اساسی علاوه بر تحدید حکومت در قانون اساسی، منشور دیگری (یا به صورت متمم قانون اساسی یا به صورت قانونی جداگانه) در دفاع از حقوق مردم در برابر حاکمان به تصویب رسانندهاند.
علاوه بر اینها با مکانیزمهای مختلفی مانند تفکیک قوا، پاسخگویی و ... در قانون پیشبینی میکنند تا قدرتمندان را محدود کنند.
اگر تحدید قدرت با قانون نباشد دموکراسی چیزی نیست جز «دیکتاتوری اکثریت» یا
mobocracy ( ضمنآ این کلمهی انگلیسی هم مندرآوردی نیست.)
با این اوصاف حکومت چین دموکراسی نیست چون گردش دورهای و مسالمتآمیز قدرت در آن نیست و چون قانون محدود کنندهی حاکمان نیست.
۵. یک فرق بنیادین هست بین دیکتاتوری و خودکامگی(despotism). دیکتاتور مقید به قانون (نوشته یا نانوشته) است. اما خودکامه در هیچ چارچوبی نمیگنجد: قانون مستقل از شخص حاکم وجود ندارد. ما ایرانیها معمولآ حکومتهای خودکامه داشتهایم. شاه میگفته حرف حرف من است و هر کار دلش میخواسته میکرده. به احدی هم جوابگو نبوده. مقایسه کنید با دیکتاتوری نوع غربی. مثال: ماجرای چندباره زن گرفتن هنری هشتم و مخالفتهای تاماس مور. هنری چه کوششها نمیکند که کارش را قانونی جلوه دهد.
به نظرم دیکتاتوری از خودکامگی کمی بهتر است!!
۶. باز هم میگویم میزان آرای مردم و نزدیک بودن رای منتخبان مردم قاعدهی کلی دربارهی دموکراسی نیست. استفاده از الفاظ کلیای مانند «در سرتاسر جهان ...»، «هزارهی جدید ...» و مانند اینها دقیق نیست و چیزی را روشن نمیکند.
۷. این که «رییس جمهور آمریکا نمیتواند همه را از صدر تا ذیل به میل خودش بچیند» ربطی به شیوهی انتخاب شدنش و اینکه نماینده اکثریت مردم هست یا نیست ندارد.
ارسال یک نظر