مهردادجان این عصبانیت تو دیرهنگام است و موعدش چندین ماه است که گذشته. چیزی که «امروز» شاهد آن هستیم یک پدیده در جریان است و نه چیزی در آینده. فاجعه مدتی است که اتفاق افتاده...
آرش میدانم شروع شده. خیلی وقتاست که شروع شده. مدتهااست که از این بیعملی و بیخاصیتی، از این بیتدبیری و بیمسولیتی دیگر حتی عصبانی هم نمیتوانم بشوم. دیگر از نق زدن هم خستهام. این چند خط هم استفراغ ذرهای است از آن انبوه لجنی که تا خرخره در آن فرورفتهایم. اما هنوز دستوپا میزنیم. میترسم. میترسم از لخظهای که حتی فرصت دستو پا زدن هم نباشد. میترسم از این که خون استفراغ کنیم.
اوضاع واقعا قمر در عقرب است. اکنون کاملا افکار عمومی نسبت به منفی بودن نقش ایران در منطقه متقاعد شده است. تصورم این است که نزدیک شدن به زمان انتخابات در آمریکا هم نه تنها اوضاع را بهتر نمی کند بلکه آن را بدتر می کند. از طرف دیگر رده بالای مدیریت ایران همواره در 28 سال گذشته ادعا می کرده اصل حفظ نظام است ولی انگار به خوبی درک نکرده اند که الان دقیقا زمانی است که اصل نظام و مملکت و همه چیز دیگر در خطر است. فقط تنها کاری که می توانم بکنم این است که دعا کنم آرش و مهرداد و من اشتباه می کنیم و شهر امن و امان است همانطور که بعضی ها می گویند. آقا راستی من باید تلاش کنم امسال درسم را تمام کنم یا یک سال دیگه طولش بدم؟
فاجعه این نیست که آقاي رئيس جمهور نمیداند آنچه يک دختر 16 ساله در خانه با لوازم موجود در بازار ايران توليد کرده با وجود آنکه هم هسته دارد و هم انرژي نامش انرزي هسته اي نيست. فاجعه 5 ميليون کارگر بيکار. 40 در صد مردم زير سطح فقر. فحشا در بيشترين حد ممکن. سوء استفادههاي گوناگون از کودکان.عدم حداقل حقوق شهروندی و... اينها مربوط به چند ماه و چند سال قبل هم نيست. ما سالهاست که در ورطه نابودي گام برميداريم و گاهي فقط نقي ميزنيم. اين ميراث پدران ماست که از سال 57 آغاز شده فقط سرعت گامهاست که گاهي مثل اکنون شتابانتر ميگردد. راجع به حمله یا تحریم بیشتر هم من فکر نمیکنم اوضاع از این که هست بدتر شود. صلح بین فتح و حماس در فلسطین،جمع کردن نیروهای حزبالله از خیابانها در لبنان و سخنان دیروز لاریجانی خبر از توافقات میدهد.
افشین، حملهی آمریکا به ایران حتی اگر احتمالش یکدرصد هم باشد-- به نظر من بسیار بسیار بیشتر است-- به قدری هزینهاش بالاست که باید ترسید و نگران بود. یکی از اشتباههای پرهزینه همهی ما یکسانبینی همهی شرایط سیاسی است. بهشت هفت طبقه است، جهنم هم. تاریخ ایران از سال ۵۷ شروع نشده، بیتدبیری و بیسیاستیهم. میراث ما و پدرانمان هم بیش از سی سال قدمت دارد. پیشنهاد میکنم اگر توانستی «دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران» نوشتهی جواد طباطبایی را بخوانی.
مهرداد عزيز از پيشنهاد شما ممنونم. با توجه به نزديکي ايام عيد حتما اين کار را ميکنم. با شما هم موافقم که جهنم هم طبقات متعدد دارد. اصلا هم فکر نميکنم که حمله نظامي آمريکا اوضاع را بهتر از آنچه است ميکند. تصور هم ميکنم گروهي از حاکمان بدشان نميآيد که يکي دو بمبي هم بر تاسيسات نطنز و بوشهر فرود بيايد،و ميتوانم تصور هم کنم که در آن صورت چهها خواهند کرد. فقط فکر ميکنم،خيلي قبل از رئيس جمهور شدن احمدينژاد ما در طبقه آخر جهنم واقع شدهايم. مهرداد عزيز، وقتي هر روز و هرروز شاهد ، بيکاري،فقر،فحشا،اعتياد، ... عدم وجود امنيت اجتماعي و شغلي و... باشي،پس از مدتي خيلي از مسائل برايت عليالسويه ميشود.حتي موضوعي مثل حمله به ايران يا حتي تجزيه ايران. مهرداد عزيز، نميداني چه احساس دارد اينکه: هرروز اينسوال را با خودت به محل کارت ببري که آيا امروز آخرين روز کاري است؟وقتي تمام مدت نگران بيکار شدن خود و کساني باشي که با داشتن زن و فرزند تمام انتظارشان از توست و تو حتي قادر به نقد کردن چک 6 رقمي از يک سازمان دولتي عريض و طويل نباشي.چرا که اوضاع زمان جنگ است و امساک در پرداخت بودجه. نميداني چه حسي دارد وقتي به کسي که برايت کاري انجام داده و منتظر پرداخت حقوقش است بگوئي فعلا پول نداريم. نميداني ....ولی من میدانم بعد از مدتی همه جیز برایت علیالسویه میشود. آري جهنم طبقات متعدد دارد و همه هم در يک طبقه نيستند.َشايد در اوضاع کنوني باشند کساني که لذت زندگي را در طبقه هفتم بهشت ميبرند. عصبايت من از ميراث پدرانمان از آنچه است که مستقيم به مارسيده،هرچند که هرآنچه به آنان رسيده نيز از پدرانشان باشد.من که درگيريهاي اقتصادي و شغلي قسمت عمدهاي از ذهنم را اشغال کرده ، به اين ميانديشم که چرا شعارهاي اقتصادي جايگاه کمرنگي در شعارهاي سال 57 داشت.
افشین جان، - بالاتر از سیاهی هم رنگی هست: سرخ. - نگفتم این لجنی که تا خرخره درش فرورفتهایم همهاش کار رییسجمهورمان است. اگر دقت کردهباشی برچسبی که به این نوشتهزدم این بود: «الفنونیسم» نه «الفنون». به گمانم الفنونیسم دههها-شاید هم بیش از یک قرن- است که در ایران حضور دارد. شاید یک موقعی سرفرصت مبانی تیوریک - این هم برای اینکه خیال کنی خیلی حالیام است:)- این طرز تفکر را نوشتم. اما این که چرا این تفکر قدیمی را با این اسم میشناسم که یادآور شخصیت معاصری است؟ این هم برمیگردد به اینکه تا حالا ندیدهام کسی به اندازهی او نمود و نماد ِ مجسم ِ الفنونیسم باشد و این چنین مشهور که همه بشناسندش.
۷ نظر:
مهردادجان این عصبانیت تو دیرهنگام است و موعدش چندین ماه است که گذشته. چیزی که «امروز» شاهد آن هستیم یک پدیده در جریان است و نه چیزی در آینده. فاجعه مدتی است که اتفاق افتاده...
آرش میدانم شروع شده. خیلی وقتاست که شروع شده.
مدتهااست که از این بیعملی و بیخاصیتی، از این بیتدبیری و بیمسولیتی دیگر حتی عصبانی هم نمیتوانم بشوم. دیگر از نق زدن هم خستهام. این چند خط هم استفراغ ذرهای است از آن انبوه لجنی که تا خرخره در آن فرورفتهایم. اما هنوز دستوپا میزنیم. میترسم. میترسم از لخظهای که حتی فرصت دستو پا زدن هم نباشد. میترسم از این که خون استفراغ کنیم.
اوضاع واقعا قمر در عقرب است. اکنون کاملا افکار عمومی نسبت به منفی بودن نقش ایران در منطقه متقاعد شده است. تصورم این است که نزدیک شدن به زمان انتخابات در آمریکا هم نه تنها اوضاع را بهتر نمی کند بلکه آن را بدتر می کند.
از طرف دیگر رده بالای مدیریت ایران همواره در 28 سال گذشته ادعا می کرده اصل حفظ نظام است ولی انگار به خوبی درک نکرده اند که الان دقیقا زمانی است که اصل نظام و مملکت و همه چیز دیگر در خطر است.
فقط تنها کاری که می توانم بکنم این است که دعا کنم آرش و مهرداد و من اشتباه می کنیم و شهر امن و امان است همانطور که بعضی ها می گویند.
آقا راستی من باید تلاش کنم امسال درسم را تمام کنم یا یک سال دیگه طولش بدم؟
فاجعه این نیست که آقاي رئيس جمهور نمیداند آنچه يک دختر 16 ساله در خانه با لوازم موجود در بازار ايران توليد کرده با وجود آنکه هم هسته دارد و هم انرژي نامش انرزي هسته اي نيست.
فاجعه 5 ميليون کارگر بيکار. 40 در صد مردم زير سطح فقر. فحشا در بيشترين حد ممکن. سوء استفادههاي گوناگون از کودکان.عدم حداقل حقوق شهروندی و...
اينها مربوط به چند ماه و چند سال قبل هم نيست. ما سالهاست که در ورطه نابودي گام برميداريم و گاهي فقط نقي ميزنيم. اين ميراث پدران ماست که از سال 57 آغاز شده فقط سرعت گامهاست که گاهي مثل اکنون شتابانتر ميگردد.
راجع به حمله یا تحریم بیشتر هم من فکر نمیکنم اوضاع از این که هست بدتر شود. صلح بین فتح و حماس در فلسطین،جمع کردن نیروهای حزبالله از خیابانها در لبنان و سخنان دیروز لاریجانی خبر از توافقات میدهد.
افشین،
حملهی آمریکا به ایران حتی اگر احتمالش یکدرصد هم باشد-- به نظر من بسیار بسیار بیشتر است-- به قدری هزینهاش بالاست که باید ترسید و نگران بود.
یکی از اشتباههای پرهزینه همهی ما یکسانبینی همهی شرایط سیاسی است. بهشت هفت طبقه است، جهنم هم. تاریخ ایران از سال ۵۷ شروع نشده، بیتدبیری و بیسیاستیهم.
میراث ما و پدرانمان هم بیش از سی سال قدمت دارد. پیشنهاد میکنم اگر توانستی «دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران» نوشتهی جواد طباطبایی را بخوانی.
مهرداد عزيز
از پيشنهاد شما ممنونم. با توجه به نزديکي ايام عيد حتما اين کار را ميکنم. با شما هم موافقم که جهنم هم طبقات متعدد دارد.
اصلا هم فکر نميکنم که حمله نظامي آمريکا اوضاع را بهتر از آنچه است ميکند. تصور هم ميکنم گروهي از حاکمان بدشان نميآيد که يکي دو بمبي هم بر تاسيسات نطنز و بوشهر فرود بيايد،و ميتوانم تصور هم کنم که در آن صورت چهها خواهند کرد.
فقط فکر ميکنم،خيلي قبل از رئيس جمهور شدن احمدينژاد ما در طبقه آخر جهنم واقع شدهايم.
مهرداد عزيز، وقتي هر روز و هرروز شاهد ، بيکاري،فقر،فحشا،اعتياد، ... عدم وجود امنيت اجتماعي و شغلي و... باشي،پس از مدتي خيلي از مسائل برايت عليالسويه ميشود.حتي موضوعي مثل حمله به ايران يا حتي تجزيه ايران.
مهرداد عزيز، نميداني چه احساس دارد اينکه: هرروز اينسوال را با خودت به محل کارت ببري که آيا امروز آخرين روز کاري است؟وقتي تمام مدت نگران بيکار شدن خود و کساني باشي که با داشتن زن و فرزند تمام انتظارشان از توست و تو حتي قادر به نقد کردن چک 6 رقمي از يک سازمان دولتي عريض و طويل نباشي.چرا که اوضاع زمان جنگ است و امساک در پرداخت بودجه.
نميداني چه حسي دارد وقتي به کسي که برايت کاري انجام داده و منتظر پرداخت حقوقش است بگوئي فعلا پول نداريم. نميداني ....ولی من میدانم بعد از مدتی همه جیز برایت علیالسویه میشود.
آري جهنم طبقات متعدد دارد و همه هم در يک طبقه نيستند.َشايد در اوضاع کنوني باشند کساني که لذت زندگي را در طبقه هفتم بهشت ميبرند.
عصبايت من از ميراث پدرانمان از آنچه است که مستقيم به مارسيده،هرچند که هرآنچه به آنان رسيده نيز از پدرانشان باشد.من که درگيريهاي اقتصادي و شغلي قسمت عمدهاي از ذهنم را اشغال کرده ، به اين ميانديشم که چرا شعارهاي اقتصادي جايگاه کمرنگي در شعارهاي سال 57 داشت.
افشین جان،
- بالاتر از سیاهی هم رنگی هست: سرخ.
- نگفتم این لجنی که تا خرخره درش فرورفتهایم همهاش کار رییسجمهورمان است. اگر دقت کردهباشی برچسبی که به این نوشتهزدم این بود: «الفنونیسم» نه «الفنون». به گمانم الفنونیسم دههها-شاید هم بیش از یک قرن- است که در ایران حضور دارد. شاید یک موقعی سرفرصت مبانی تیوریک - این هم برای اینکه خیال کنی خیلی حالیام است:)- این طرز تفکر را نوشتم.
اما این که چرا این تفکر قدیمی را با این اسم میشناسم که یادآور شخصیت معاصری است؟ این هم برمیگردد به اینکه تا حالا ندیدهام کسی به اندازهی او نمود و نماد ِ مجسم ِ الفنونیسم باشد و این چنین مشهور که همه بشناسندش.
ارسال یک نظر