۱۳۸۵/۱۲/۲۳

اخراجی ها

اخراجی ها را دیدم. فیلمی از مسعود ده نمکی .
فیلمی بسیار بی مایه که به معنای مطلق کلمه هیچ برای گفتن ندارد.
مسعود ده نمکی که در این فیلم با بهره بردن از یک گردان هنرپیشه صاحب نام واستفاده ابزاری* از جک های تکراری و SMS های مشهور قصد داشت به مسعود بانمکی تبدیل شود، قصه ای از جمعی لمپن و خلاف کار که برای منافعی شخصی راهی جبهه میشوند را بیان میکند.این افراد در پی سود شخصی حتی به مرز هم میرسند.دراین فیلم آن جمع اراذل و اوباش همراه با گروهی از جوانان مخلص با کمترین بهره از آموزشهای نظامی و در پی سخنرانی های احساسی و آتشین به روی مین میروند و در حالتی شبیه جوگرفتگی ماسک گاز خود را به دیگری هدیه میدهند. اراذل و اوباش این فیلم با دوستان سابق خود که قبلا مثلا خواننده کاباره بوده اند و حالا فرمانده گروهان و گردان شده اند ملاقات میکنندو باقی ماجرا.
آقای ده نمکی اگر جسارت خویش را میخواست نمایش بدهد بایستی از عاقبت فرماندهان مذکور می نوشت که چگونه بعد از جنگ به مدیریت فلان کارخانه یا بهمان شرکت رسیدند و بار خود و جد و آبادشان را به قیمت به گل نشاندن ارگان تحت امرشان بستند.
اگر از بچه های جنگ می خواست بگوید باید حال امروز آنان را که پایشان را روی مین جا گذاشتند میگفت که به نان شب محتاجند .
این فیلم را در بهترین حالت میتوان نسخه کمرنگی از فیلم "لیلی با من است" نامید.
آقای ده نمکی با احساس اجحاف عظیمی از نحوه داوری جشنواره فجر و خود مخملباف کم بینی فرموده اند :"نمی خواهم مخملباف شوم." بنده به ایشان عرض میکنم آقای ده نمکی عزیز شما به سه** دلیل نمی توانی مخملباف شوی:
1- نداشتن استعداد و خلاقیت و توانائی.
2-نداشتن توانائی و استعداد و خلاقیت.
3-نداشتن خلاقیت و استعداد و توانائی.
* این لغت را از کیهان یاد گرفتم و معنای درست آن را هم نمی دانم، فقط بابت حفظ قافیه آوردم!
** این دلایل هشت عدد بود که به دلیل کوتاه نمودن مطلب به بیان سه دلیل فوق الذکر کفایت نمودم.

هیچ نظری موجود نیست: