۱۳۸۸/۰۳/۲۹

بلا

اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
و گر به رهگذری یک دم از وفاداری
چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه‌ی دهنش چون شکر فروریزد
من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم
بس آب روی که با خاک ره برآمیزد
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد
بر آستانه‌ی تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

۴ نظر:

مهدیه گفت...

تسلیم؟ گریز از فتنه و بلا؟

mehrdad گفت...

این شعر توصیه نبود٬ توصیف بود. این‌ها حرف‌های آدم پریشانی است با خودش. آدمی که درمانده‌ است٬ مردد است٬ نگران است.

کیوان گفت...

بخشی از بیانات مقام معظم رهبری بعد از 2 خرداد 1376

....از ماهها قبل، بعضي از بزرگان و عزيزان و برجستگان کشور، مکرّر به من مي‏گفتند که اگر شما به شخص خاصي براي رياست جمهوري نظر داريد، آن را به ما بگوييد تا ما اوضاع و احوال را هموار کنيم و مردم را هدايت نماييم که همان انجام گيرد. من به آنها گفتم آنچه من از خدا خواسته‏ام، سي ميليون رأي است. در طول اين چند ماه قبل از انتخابات، هر چه اصرار شد، آقايان محترم مسؤولان برجسته کشور و ديگران، غير از همين حرف، چيزي از من نشنيدند.


تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

Fatemeh Esmaeeli گفت...

اين روزها روزهاي سرنوشت سازدر تاريخ كشورمان هست مخصوصاامروز ... اين داستان هرروز من است ازساعت 6 وربع تا 6 ونيم نصيحتهاوالتماسهاي مادرانه كه راهپيمايي نروم وقولهاي دروغ من كه مادر خيالت راحت نمي روم راهپيمايي وبعدهم رفتن سركارتاساعت سه ونيم البته كاركه چه عرض كنم مثل افسرده ها مي نشينم وفقط توسايتهاي مختلف خبري مي روم تا يك كاري پيش بياد ودل ودماغ هيچ كاري ندارم مگر اينكه كاري به اجبار پيش بيادازساعت چهار تا هفت ونيم راهپيمايي شبها هم ماساژپا وشنيدن نصيحتهاي مادرانه وخواهرانه وبرادرانه كه دختر نرو خداي نكرده يك بلايي سرت مي آيد وجواب من به آنها : اگر بميرم بهترازاينه كه در خواري وذلت زندگي كنم وقيافه هاي مايوس ونااميد آنهاو دوباره فردا صبح ...