۱۳۸۳/۰۵/۲۶

26 مرداد روز آزادي اسرا

خوب يادم هست روز 26 مرداد سال 69 تازه کنکور مرحله دوم را داده بودم ومنتظر نتيجه بودم آن يک ماه واقعا زمان خوبي بود که يک خستگي کامل در کنم از امتحانات نهايي سال چهارم و کنکور دو مرحله ايي و...آن وقتها خيلي دلم ميخواست بر عکس همه که دوست داشتند شهر خودشون دانشگاه قبول بشوند من( بر خلاف خانواده ام) دوست داشتم که شهرديگه ايي قبول بشوم شايد علتش تجربه کردن يک زندگي جديد بدون خانواده بود که آن موقع برام خيلي هيجان انگيز بودآنمو قع دلم ميخواست تجربيات جديدي بدست بيارم هنوزم که هنوزه از احساسي که آنموقع داشتم پشيمان نيستم و خيلي خوشحالم که تو خوابگاه تجربيات خيلي خوبي بدست آوردم که شايد تحت شرايط ديگه ايي بدست نمي آوردم. بگذريم .... تو همين روزها بود که گفتند صدام ميخواد اسرا را آزادکنه خيلي خوشحال شديم همگيمون... دلم ميخواست از خوشحالي پرواز کنم ....

پسر عمه مادر من هم جزء اسرا بود مادرش ميگفت دوستاش عکسش را تو تلويزيون عراق ديدند که باهاش مصاحبه شده و ديدند که سالمه عمه مادرم خيلي خوشحال بود ما هم همه رونامه ها و اسامي را ميخونديم تا اسم پسر عمه مادرم را پيدا کنيم خيلي دلم ميخواست اولين نفري باشم که به عمه ام بگم اسم پسرش را توروزنامه ديدم براي همين هميشه روزنامه ميخريديم و با دقت تک تک اسامي را نگاه ميکرديم . گروه اول..... اسمش نبود.گروه دوم... نبود و.... تا آخرين گروه و آخرين اسم هم نبود دوباره همه اسمها را از اول با دقت خوانديم اما اسمش نبود خيلي ناراحت شديم اما با خودمون فکر کرديم يکروز اين صدام ديونه سر عقل مياد و بقيه اسرا را آزاد ميکنه . 4-5 سال بعد تو شهدايي که تازه جنازه شون را پيدا کرده بودند جنازه پسر عمه مادر من را هم آوردند .عمه مادرم قبول نکرد که آن جنازه پسرشه اما همسرش جنازه را گرفت و مراسمي هم براش برگزار کرد.

عجيب اينکه هنوز هم که هنوزه عمه مادرم منتظر پسرشه و فکر ميکنه که يکروز بر ميگرده


۱ نظر:

Fatemeh Esmaeeli گفت...

ممنونم دوست عزيز
خدا رفتگان شما را هم بيامرزه. انشاالله خدا به همه خانواده هاي شهدا و مفقودين صبر بده