۱۳۸۳/۰۷/۲۶

تولد پژوهشكده مخابرات نظري

بالاخره زحمات و پيگيريهاي 1 ساله گروه مخابرات دانشگاه صنعتي شريف (و مخصوصا دكتر فرخ مروستي) نتيجه داد و ديروز پژوهشكده جديدي مرحله نهايي تصويب را در سازمان برنامه و بودجه (با دريافت رديف بودجه) گذراند با نام «پژوهشكده مخابرات نظري». هدف اصلي اين پژوهشكده تحقيقات نظري (تئوريك) در مخابرات و خروجي آن مقالات بين‌المللي در سطح IEEE است (هيچ كنفرانس و مجله داخلي هم پذيرفته نيست!).

ايده تاسيس چنين پژوهشكده‌اي (انشاءالله در آينده پژوهشگاه) استفاده از قابليتهاي تئوري دانشجويان ايراني است. دكتر مروستي كه در تاسيس مركز تحقيقات مخابرات و پژوهشگاه نيرو هم نقش مهمي داشته است مي‌گويد در آن موقع vision اصلي خودكفايي بوده است كه در حال حاضر اين بحث در صنعت مخابرات بطور كلي منتفي است (توليدات ايراني به هيچ وجه، نه از نظر قيمت نه از نظر كيفيت قدرت رقابت با محصولات چيني را ندارند، بطوريكه خود مخابرات هم اخيرا اقدام به خريد مراكز سوئيچ چيني كرده است). اما در جهان امروز چيزي كه ما در ايران داريم و آنرا هم بايد با صداي بلند و افتخار اعلام كنيم نيروي انساني با قابليت استثنايي در كارهاي تئوريك است (شخصا نميدانم چرا هميشه اساتيد و مديران ما قدرت ايرانيها در كار تئوري و در عوض ضعف نسبي آنها را در كارهاي عملي توي سر ما زده‌اند در حاليكه تخصص و قدرت كار تئوريك هم به هر حال تخصصي است كه خيلي هم در دنيا زياد نيست و در واقع بايد به اين تخصص خود بنازيم و از آن استفاده كنيم). به همين دليل بنيان اين پژوهشكده با vision توليد علم نظري در مخابرات و استفاده از توانمندي ايرانيان گذاشته شد و كاري هم جز توليد علم ندارد. البته من معتقدم هر چيزي بجاي خود لازم است ولي اين هم يك حقيقت است كه در كارهاي تئوري ما مي‌توانيم در ايران مقالاتي در سطح جهاني توليد كنيم (لااقل در برخي زمينه‌هاي تئوريك مخابرات) اما در كارهاي عملي با تكنولوژي روز دنيا فاصله وحشتناكي داريم.

هميشه موقعي كه براي كارهاي تئوري خود به دنبال بودجه در وزارت‌خانه‌هاي مختلف بوديم، به وضوح مي‌ديديم كه كارهاي تئوري مشتري چنداني ندارد (بدون آنكه كارهاي عملي قابلي هم انجام شود). به همين دليل از اساس بنيان اين پژوهشكده چنين گذاشته شد كه مستقيما از خود سازمان برنامه بودجه بگيرد. از جمله قسمتي از بودجه‌اي كه قبلا به مركز تحقيقات مخابرات مي‌رفت و قرار بود صرف كار تئوريك شود از اين به بعد به اينجا خواهد آمد. در صورتي كه اين پژوهشكده در مرحله اجرا به مشكل خاصي برنخورد به اين معني است كه افرادي كه قابليت توليد علم (در سطح مجلات و كنفرانسهاي IEEE) را دارند از اين پس نگراني مالي براي شركت در كنفرانس، ثبت patent، دعوت از اساتيد خارجي براي زمانهاي تا حدود 2 ماه در سال، پرداخت حقوق بسيار مناسب به دانشجويانشان و اعزام آنان به كنفرانسهاي معتبر جهاني يا فرصتهاي كوتاه 1 الي 2 ماه در سال به آزمايشگاههاي معتبر دنيا و ... ندارند. كسي هم كه در سال حداقل يك مقاله ژورنال IEEE نداشته باشد، بلافاصله اخراج مي‌شود. اميدوارم كه پژوهشكده در اجرا دچار انحراف نشود و وضعيت بودجه كشور در سالهاي آينده هم آنرا به تعطيلي نكشاند.

۱۲ نظر:

Arash Salarian گفت...

همه چیزهایی که گفتی خیلی جالب بود ولی این قسمت آخر تعیین حداقل یک مقاله IEEE در سال به نظر من غیر منطقی می آید. به طور کلی با هر نوع مقیاس کیلویی برای سنجش کیفیت کار علمی مخالف هستم. چطور می توان کار محققی را که بعد چهار سال نظریه ای بنیادی و تکان دهنده را در مقاله ای منتشر می کند را با کار کسی که هر سال اندکی با داده هایش بازی می کند و با چند توجیه آماری نصفه و نیمه دوباره همان حرفهای سابقش را انتشار می دهد مقایسه کرد؟ اصولا چرا باید ارزشیابی کار علمی را به سطح شمردن تعداد مقاله بدون توجه به کیفیت تنزل داد؟
حال از مسایل عملی چنین طرحی بگذریم که گاهی نزدیک دو سال طول می کشد تا مقاله ای پذیرش نهایی بگیرد و ...

mehrdad گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
mehrdad گفت...

۱. آرش،
کارهای بنیادی هم از میان همان مقاله‌های کیلویی بیرون می‌آید. همان مجله‌های IEEE را هم که ورق می‌زنی از هر صدتا مقاله شاید یکی دو تاش حرف حساب دارد. هر چهار پنج سال شاید یک کار بنیادین بشود آن هم به زور. قبول دارم که کیفیت فدای کمیت می‌شود، اما چه می‌توان کرد؟ راه به‌تری سراغ داری؟ این‌جا هم در دانش‌گاه‌ها یک ضرب‌المثل دارند که می‌گوید:
Publish or perish
در ضمن هیچ روش سیستماتیکی برای تولید علم وجود ندارد. پس باید به همین که هست دل‌خوش باشیم. شاید می‌دانی که خیلی‌ از فیلسوفان علم معتقدند چیزی به نام «روش علمی» وجود ندارد یا «علم روش‌مند» افسانه‌ای بیش نیست. فکر کنم بد نباشد اگر وقت داری کتاب «بر ضد روش» نوشته‌ی فایرابند را بخوانی. حالا گیر نده که از بی‌روشی هم چیزی عاید کشور ما نمی‌شود. این را خودم هم می‌دانم.
۲. مبارک است. شادم که کسانی هم به فکر کارهای اساسی‌اند. امیدوارم کارشان نتیجه بدهد.
۳. فکر نمی‌کنید فاصله‌ی فرهاد نظری تا مخابرات نظری بیش‌ از یک بشکه نفت باشد؟
۴. آخرین خبر: نفت بشکه‌ای ۵۵ دلار.
۵. سوال: فرق نهاد با ساختمان چیست؟
۶. وضعیت علمی: می‌گویند یک وقتی اسماعیل ططری نماینده‌ی معروف کرمانشاه مدیر امور اینترنت وزارت مخابرات بوده. حالا هی پژوهش‌کده‌ی مخابرات راه بیندازید.

Arash Salarian گفت...

یک تصحیح به صحبتم اضافه کنم و آن اینکه منظور من «مقاله کیلویی» نبود بلکه «مقیاس کیلوییٍ» بود. یعنی اینکه با معیار تعداد، کار علمی یک نفر را بسنجیم و بگوییم که اگر فلانی ۸ «تا» مقاله چاپ کرده، از آن دیگری که ۵ «تا» مقاله دارد کارش بهتر بوده و بالاتر از آن، یک نفر دیگر که اتفاقا تا پارسال ۶ «تا» مقاله داشته‌است چون امسال صفر تا مقاله دارد، اخراج است!!!
در مورد «مقاله کیلویی» راستش اگر مقاله‌ای از فیلتر مجلات معتبر عبور کند و چاپ بشود، حداقل بجز نویسنده هیچ کس دیگر نمی‌تواند از کیفیت آن شکایت کند و اگر شکایتی باشد از اعتبار مجله خواهد بود بنابراین بنده به هیج یک از کسانی که در IEEE مقاله دارند جسارت نکرده و نمی‌کنم.

Arash Salarian گفت...

ببینید، در کشور ما همه‌چیز تا زمانی مورد علاقه بزرگان است که ارزش «نمایش»‌ و فخر فروشی داشته باشد. آقایان به المپیاد‌های دانش‌آموزی علاقه‌مند هستند چرا که جوایزش «مدال طلا»‌ و غیره است. این سال‌ها که بحث تولید علم در کشور‌های مختلف پیش آمده در زمینه علوم هم یک چیز ملموس برای فخر فروشی پیدا کرده‌اند و آن «تعداد مقاله» کشور است. برای حضرات مهم این نیست که پیشرفتی در علوم حاصل شود (که علوم مادی از دید آنها لهو و لعب و تلف عمر است) بلکه مهم آن است که این عدد «تعداد مقاله» چاپ شده در سال کشور بالاتر برود که بتوانند برتری ایدئولوژیک خود را اثبات کنند و بگویند که کار کشور و حکومت ما درست است چون امسال n «تا» مقاله بیشتر از سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه قاجار چاپ کرده‌ایم!

Arash Salarian گفت...

نکته اعتراضی آخر من به این مطلب است که من به افسانه «قدرت تئوریک»‌ ایرانی‌ها باور ندارم. این فقط یک خطای باصره است و نه بیشتر. شخصی تحلیل جالبی داشت. می‌گفت که در کمتر کشوری مانند ایران راه یافتن به دانشگاه مسئله تا این حد مهمی است و بچه‌ها از خردسالی به فکر کنکور و دانشگاه هستند. از بین تمامی شاخه‌ها علم، علوم مهندسی در ایران برای همه مهمتر و جذاب‌تر هستند. از بین تمامی رشته‌های مهندسی هم تنها چند‌تایی هستند که مهم طلقی می‌شوند و همه سر و دست می‌شکنند که به آن رشته‌ها راه پیدا کنند.
چه می‌شود؟ حاصلش این است که بالاتریی درصد افراد جوان و با استعداد جامعه فقط معطوف چند رشته مهندسی می‌شوند. در نهایت هم این افراد هدفشان رسیدن به یکی دو دانشگاه «برتر» است و خودتان قاضی شوید: طبیعی است که در چنان دانشگاه‌هایی و دانشکده‌هایی شما بهترین بهترین بهترین‌های کشوری ۶۰ میلیون‌ نفری را جمع کرده‌اید! اگر سطح بالای «قدت تئوریک» را در آنجا نبینید که دیگر فاجعه است. کسی که در چنان محیطی بوده ممکن است تصورش از سطح تئوریک و استعداد تحصیلی دانشجویان از اعتدال خارج شود و فکر کند لابد در همه دنیا این طور است و اگر نیست، لابد این ایرانی‌ها خیلی کارشان درست‌تر است!
حتی در کشور ۳۰۰ میلیون نفری آمریکا هم وضع این طور نیست. این طور نیست که دانشگاه تنها معبود تمامی افراد بااستعداد باشد. در رشته‌های دانشگاهی هم تنها رشته‌های مهندسی نیستند که افراد با استعداد را جذب کنند و در نهایت فقط یکی و دوتا دانشگاه سطح بالا وجود ندارد که همه و همه بخواهند به آنجا بروند و نتیجه‌اش این است که در بهترین دانشگا‌های آمریکا هم سطح متوسط دانشجوی آمریکایی، از متوسط دانشجوی دانشکده برق صنعتی شریف بهتر نخواهد شد.
ولی آیا این به این معنا است که «قدرت تئوریک»‌ ایرانی‌ها بالاتر است؟؟ اول به خروجی این سیستم نگاهی بیاندازید. با این همه تمرکز و تاکید بر این مسابقه، آخر سر این همه افراد نخبه چقدر بازده دارند؟ مهم نیست که بعد از لیسانس به کجا می‌روند، خارج یا داخل کشور، از این همه افراد نخبه که عمری برایشان فقط و فقط نخبه بودن مهم بوده، چقدر کار درجه یک در سطح جهانی بیرون می‌آید؟ چند جایزه نوبل؟ چند جایزه فیلدز و آبل در ریاضیات؟ چند جایزه پولار در موسیقی؟‌ چند جایزه پاریتکزر در معماری؟ چند جایزه تورینگ در کامپیوتر؟ چند مدیر درجه یک در شرکت‌های مهندسی تراز اول جهان؟ همه این عددها را جمع بزنید، تقسیم کنید بر تعداد «نخبگان» کشور و مقایسه کنید با بقیه دنیا و بعد ببینیم که افسانه نبوغ ذاتی ایرانی تا چه حد صحت دارد...
به نظر من، ایرانی نه ذهنی قوی‌تر و نه ضعیفتر از بقیه مردم دنیا دارد. بجای آنکه دلمان را خوش به خیالاتی از این قبیل کنیم، بد نیست که به عادت‌ها و رفتارهای بسیار مهمتر از «هوش» مردم دیگر ملت‌ها نگاه کنیم و «یاد بگیریم». سخت کوشی و کار زیاد، مسیر را پله به پله طی کردن، حوصله و صبر، تحمل عقاید و رفتار دیگران، کار دسته‌جمعی و ...

MBZ (Massoud Babaie-Zadeh) گفت...

قسمت 3و 5: دو ريالي من نيفتاد! اگر منظور اينست كه گروه مخابرات دارد از گران شدن نفت استفاده مي‌كند بله دقيقا همينطور است! اما بين «استفاده» و «سوء استفاده» تفاوت بسيار است.

قسمت 6: درست است كه اگر كارها از اساس درست مي‌شد بهتر بود. ولي به هر حال هر كسي بايد به اندازه خودش كار كند. مثلا اعضاي گروه مخابرات دانشگاه شريف (و من هم كه در اين گروه يك عضو بسيار جديد و مبتدي هستم) به هر حال نمي‌توانند بنشينند تا اول وضعيت سياسي اصلاح شود. همه هم كه نمي‌توانند بروند كار سياسي كنند (دليل اصليش هم اين است كه براي اينكار ساخته نشده‌اند: نه استعدادش را دارند و نه توانائيش را). اصولا اگر همه چيز ايده‌آل بود كه خوب بود! ولي نيست. حالا در اين ميان وظيفه افراد چيست؟ به نظر من بهترين كاري كه مي‌توانيم بكنيم آنست كه در همان حيطه تخصص خودمان سعي كنيم كار كنيم و با در نظر داشتن وضعيت فعلي. تا آنجا كه بتوانيم. به هر حال جاهايي هم هست كه از كنترل ما خارج است .

من از اسماعيل ططري و اينكه در مخابرات بوده يا نه خبر ندارم. ولي از فردي خبر دارم كه سال گذشته در كنفرانس IST2003 (كه در اصفهان برگزار شد و مسعود اردكاني هم در آن شركت كرد و احتمالا مجموعه مقالات آنرا دارد) مقاله‌اي را از جايي عينا كپي كرده بود. از بدشانسي‌اش يك نفر ديگر هم همين كار را كرده بود و بدشانسي ديگرش اينكه مقاله خودش دو بار چاپ شده بود! در نتيجه گند قضيه در آمد (مجموعه مقالات را كه بازكني 3 مقاله مي‌بيني كه صفحه اول آنها دقيقا يكي است). دكتر مروستي كه در آن موقع در مركز تحقيقات مخابرات داراي مسووليت بود اين شخص را بيرون انداخت و همه هم در مركز تحقيقات (لااقل در گروه پردازش سيگنال) اين موضوع را مي‌دانند. اما مديريت جديد مركز تحقيقات مخابرات چند هفته پيش وي را به عنوان معاون خود انتخاب كرد. در حكمش آمده: «... نظر به تجربيات ارزنده جنابعالي در امور تحقيقاتي و ....»! جالب است كه طرف دانشجوي دكتراي ورودي 2002 در كينگزكالج لندن است استادش هم دكتر مروستي بوده كه پس اين قضيه به كينگزكالج اعلام كرده كه ديگر با اين دانشجو كاري ندارد ولي در حكمش «آقاي دكتر» خطاب شده است!

Hamid Tajgardoon گفت...

غرور کاذب متاسفانه مدتهاست گریبانگیر ما ایرانیها شده است .همیشه اعتقاد داریم بهترین هستیم, ادعای هوش سرشار داریم در حالی که به قول آرش حتی یک جایزه بین المللی نبرده ایم (بماند جایزه هایی که در المپیادهای دانش آموزی میگیریم که آنها هم در حقیقت مسائلی که قبلا حل شده است را حل میکنند)ادعای داشتن بهترین ومودب ترین تماشاگران مسابقات ورزشی داریم در حالی که همین تماشاگران باعث تعطیلی یک مسابقه فوتبال میشوند همیشه به تاریخ با شکوهمان مینازیم به دوران کوروش کبیر ,داریوش وانوشیروان و...و دراین رویاها غرق شده ایم ولی به این فکر نمکینیم که کوروش چگونه کوروش کبیر شد و چرا ما آنگونه نباشیم که آیندگان از دوره ما به نیکی یاد کنند.اگر ما بزرگانی در زمینه های علم و هنرو ادبیات و سیاست داشته ایم نه به دلیل هوش بالا که عمدتا به خاطر پشتکاروسختکوشی و تلاشی است که داشته اند و ... این قصه سر دراز دارد

MBZ (Massoud Babaie-Zadeh) گفت...

در مورد صحبتهاي آرش:

در مورد فخرفروشي: من هم دقيقا همين عقيده را دارم و احساس مي‌كنم الان انگيزه اصلي از پشتيباني از كارهاي علمي همين است. ولي خوب حالا كه چنين انگيزه‌اي (تبليغاتي) وجود دارد چرا ما از آن استفاده نكنيم؟!

در مورد استعداد ايراني: باز هم موافقم و دقيقا همين است. ولي شرايط كشور چنين است و بهتر است از اين پتانسيل عظيمي كه در شريف و دانشگاههاي بزرگ ديگر و در رشته برق جمع شده نهايت استفاده را ببريم. وگرنه در مورد متوسط جامعه اصلا معتقد نيستم كه ما از بقيه باهوشتريم. لااقل وقتي خودمان را با فرانسويها (كه دو سال در آنجا زندگي كردم) مقايسه مي‌كنم حقيقت آنست كه احساس كوچكي مي‌كنم و به نظرم آنها بطور متوسط خيلي باهوشترند.

Arash Salarian گفت...

راستش من هم با مسعود هم عقیده هستم. یعنی برای کسی که در ایران است و می‌خواهد کار تحقیقی بکند، چنین فرصت‌هایی بسیار ارزشمند است. گرچه می‌دانیم که آقایان برای علاقه به علم نیست که این پژوهشگاه را تغذیه می‌کنند، ولی یک محقق که نمی‌تواند به تنهایی به جنگ سیاستمداران برود. بنابراین اگر من هم در ایران بودم، کار مسعود را می‌کردم و از فرصت بدست آمده استفاده می‌کردم تا حداقل فرصتی برای کار تحقیقی پیدا کنم.
مسئله این است که بدانیم و بگوییم که مشکل چیست، حقیقت چیست و افسانه کدام است. تا زمانی که مشکلات بیان نشوند، کسی به فکر تصحیح آنها نخواهد افتاد. این طور هم نیست که این مراکز تحقیقی تاثیری در کل جامعه نخواهند داشت. بالاخره هرچند سیاست‌ها درست نیست، ولی تلاش این همه محقق و دانشگاهی هم در جامعه تاثیر می‌گذارد و حتی اگر تنها کار تئوریک هم انجام دهند، در نهایت بعد از چند سالی برای صنایع هم مفید خواهند بود. به همین ترتیب وجود افرادی که در مسیر پیشرفت‌های علمی روز باشند به راه‌های مستقیم و غیر مستقیم در فرهنگ جامعه هم تاثیر می‌گذارد.

mehrdad گفت...

۱. آن چند خط که نوشتم انتقاد از پژوهش‌گران یا استادان دانش‌گاه نبود. اگر قرار است اضافه‌ی درآمد نفت در جایی خرج شود، کجا به‌تر از دانش‌گاه؟ اگر حرفی هست با آن بالایی‌ها است که تا نفت گران می‌شود یاد این چیز‌ها می‌افتند و می‌خواهند چهارنعل بتازند تا دروازه‌های تمدن و خلاصه بشویم ژاپن.
۲. با مسعود موافقم. حالا که می‌خواهند برای تبلیغ هم که شده پولی خرج کنند، باید از فرصت استفاده کرد. شاید نهادی از دل این کار بیرون آمد که توانست دردی دوا کند یا دست کم زخمی نزند.
همیشه این جور مواقع یاد زنده‌یاد دهخدا می‌افتم. وقتی دید در اصلاح کل ساختار کاری از دستش بر‌نمی‌آید، نشست گوشه‌ی خانه و با حوصله کاری کرد کارستان. به گمانم همه‌ی ما او را به لغت‌نامه‌اش بیش‌تر می‌شناسیم تا به مبارز مشروطه بودنش.

mehrdad گفت...

دی دی دی دیم (یا هر موسیقی حماسی دیگر).
انقلاب فرهنگی وارد می‌شود.
به فرمایش‌های گهربار نماینده‌‌ی شهرمان توجه فرمایید. پاراگراف آخر صحبت‌های ایشان را فراموش نکنید.