آیا دوران روشنگری به پایان رسیده است؟ گاهی فکر میکنم که شاید این مسئله کمی نگرانکنندهتر از یک خیال و واهمه پوچ باشد. سرعت تولید علم در تمامی شاخهها به قدری زیاد شده که زمان انتشار نتایج علمی، به سدی بزرگ برای روشنگری افکار جامعه انسانی بدل شده. هرچه تولید علم سریعتر میشود و پیچیدگی دانش بشری فزونی مییابد و فاصله جامعه با دانشمندان بیشتر میشود. در بسیاری از زمینههای علوم، پیچیدگی آخرین نتایج تحقیقی به اندازهای است که برای سایر افراد جامعه و حتی دانشمندانی که در شاخههای دیگری فعالیت میکنند، این نتایج معماگونه هستند و گاهی به چشمشان به جادوگری میمانند. در آموزهای کلاسیک دبیرستانی و حتی دانشگاهی، اطلاعات عمومی افراد از حد صفحههای اول اولین فصل کتابهای علمی روز در هر شاخه بالاتر نمیرود. دانشجوی مهندسی پس از اتمام دوره تحصیل چهار ساله چقدر از علوم ریاضی و فیزیک و شیمی و زیستشناسی میداند؟ شاید تنها در این حد که بفهمد که فلان مسئله مربوط به ریاضی است یا فیزیک. ۲۰ سال دیگر شاید این را هم نتواند تشخیص دهد.
از کجا چنین افکاری به سرم زده؟ گاهی وقتی مطالبی را که در زمینه کاری خودم نیست مطالعه میکنم این حس به من دست میدهد که در آن شاخههای علم، بیسواد مطلق هستم. با توجه به این که شاخههای علمی در دوران ما (که تازه ابتدای عصر انفجار اطلاعاتی است) بسیار فراوان و متنوع هستند، براستی نسبت دانش من به کل دانش امروزی بشر در مقایسه با نسبت دانش یک فرد عادی در ۱۰۰۰ سال پیش به کل دانش بشر در آن عصر، چقدر است؟ اگر ۱۰۰۰ سال پیش به یک فرد عادی میگفتیم که در مثلث قایمالزاویه مربع وتر برابر مجموع مربعات دو ضلع دیگر است همانقدر چشمانش از تعجب گرد میشد که اگر امروزه برای یک فرد عادی از حرکت الکترون و حفره در پیوند PN صحبت کنیم.
افراد تحصیل کرده در جامعههای امروزی اندکی در مورد زمینههای تخصصی خود میدانند و از زمینههای دیگر تنها چیزهایی به گوششان خورده که آنقدر پایه و ابتدایی هستند که در دنیای آن زمینهی علمی خاص شاید دیگر بدیهی بشمار بیاییند. مثال؟ چند هفته پیش در مجله Scientific American مطلبی به این مذمون خواندم: «امروزه در فیزیک بحثی در مورد وجود یا عدم وجود دنیاهای موازی (paralell universes) نیست بلکه بحث تنها در مورد چگونگی این دنیاهاست ...» بحثی در مورد وجود دنیاهایی موازی با دنیای ما نیست؟! یعنی مطلب تا این حد بدیهی است که نویسندگان ویژهنامه دنیاهای موازی تنها همین نصفه سطر را به بحث وجود و عدم وجود اختصاص دادهاند و تمامی صفحات این ویژهنامه با فرض «امروزه دیگر بدیهی» بودن وجود دنیاهای موازی نوشته شده است؟؟
به همین ترتیب اگر نگاه کنیم میبینیم که برای فیزیکدان امروزی، بیگبنگ و انبساط جهان مطلبی پایه و بدیهی است. برای زیستشناس تکامل یک مطلب پایه و بدیهی است. برای انسانشناس عدم وجود چیزی به نام نژاد بدیهی است. برای عصبشناس نقش حامل پتاسیم در پیام عصبی ابتدایی و بدیهی است ... پس چرا من، یک آدم معمولی جامعه بشری، با بدیهی بودن یا نبودن این موارد اینقدر مشکل دارم؟! وقتی که فیزیکدان یا ریاضیدان یا شیمیست یا زیست شناس برایم صحبت میکند گویا داستانهای جن و پری میگوید، گویا از معجزه صحب میکند: «در روشهای مهندسی اندام، بعد از مرحله طراحی اندام مورد نظر که شامل تعبیه تعداد مناست رگهای خونی و رشتههای عصبی در بافتهاست، طرح سهبعدی اندام به لایههایی به ضخامت چند میکرون تقسیم میشود و در یک روش چاپ سهبعدی، با لایه لایه چاپ کردن سلولهای متفاوت احاطه شده در ژل خاص بر روی هم، اندام مورد نظر در چند ساعت تولید و با قرار گرفتن در محیط کشت مناسب در مدت چند روز ژل ذکر شده جذب شده و اندام تولید شده آماده پیوند است...»
مرز بین جادو و علم کجاست؟ با این پیچیدگیهای غیرقابل درک علم برای افراد عادی جامعه، چگونه میتوان مطمئن بود که افراد شناخت درستی از دنیا دارند؟ چگونه میتوان بین علم و خرافه فرق گذاشت و فرد عادی چطور علم را از شبه علم بشناسد؟ «با وجود آنکه باور عمومی تمامی دانشمندان فعال در این زمینه بر آن است که در قرون اخیر بشر نقش مخربی در بهم ریختن تعادل اقلیمی داشته است، هنوز افراد زیادی از بین روزنامهنگاران و سیاستمداران منکر چنین نقشی هستند. آنان معتقد هستند که هیچ دلیل قانعکنندهای برای باور به اینکه دمای متوسط سطح سیاره ما در طی قرن اخیر تفاوت معنیداری که بتوان آنرا به فعالیتهای بشر نسبت داد، وجود ندارد. نویسنده معروف کرچتون اخیرا در کتابش (state of fear) به نقد موضع دانشمندان اقلیمشناسی پرداخته و با ذکر مراجع فراوان سعی کرده که اثبات کند که ادعای افرادی مانند مایکل مان، نه تنها علمی نیست بلکه مقرضانه و به قصد منافع شخصی است...»
گاهی فکر میکنم که ما در آستانه عصر تاریکی بزرگی هستیم. عصری که سرعت پیشرفت علم آنچنان از سرعت انتشارش بیشتر میشود که افراد تفاوتی بین علم و افسانه نمیشناسند، فاصله بین جامعهای که مصرفکننده علم است و دانشمندانی که تولیدکننده علم هستند رو به فزونی میرود که برآیند آن شاید به جایی برسد که به نسبت، بشر آینده نسبت به کل دانش بشری بسیار نادانتر از ۱۰۰۰ سال پیش باشد...
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۴/۰۲/۰۵
عصر تاریکی بزرگ
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
دانش پيچيدهتر ميشود اما ابزار برخورد با پيچيدهگي هم متکاملتر ميشود. نگاهي به اين لينک بيندازيد!!!
دو نکته: گوگل و ابزارهای دیگر سرعت انتشار دانش را افزایش میدهند. قبول. ولی هنوز هم فکر میکنم که در کسر ذکر شده، مخرج رشد خیلی بیشتری نسبت به صورت دارد. نکته دیگر اینکه گوگل به عنوان یک ابزار جستجوی عمومی همزمان سرعت انتشار علم و شبهعلم را افزایش میدهد.
ارسال یک نظر