خداي من! باورم نمي شد چيزي را كه مي ديدم قيامت سرا بود جمعيت سروته نداشت تا بحال به عمرم اين همه آدم نديده بودم جمعيتي كه ديروز در ميدان وليعصر براي احمدي نژاد آمده بودند يك صدم جمعيت ديروزنبود تازه اين مردم با اينكه مي دانستند ممكنه پليس ضدشورش بهشون حمله كنه آمده بودند اما جمعيت ديروز ميدان وليعصركه من آنجا كار داشتم وگذري رد شدم راه به راه بهشون آب و كيك وسانديس مي دادند اما اين مردم با همه تهديدها واينكه حتي نمي دانستند مجوز راهپيمايي دارند يا نه وقطع شبكه موبايل وفيلتر شدن همه سايتها ي خبري موسوي آمده بودند ديروزساعت 2ونيم بعدازظهر بود كه دوستم زنگ زد وگفت فاطمه مي گويند به راهپيمايي مجوزندادند تو سايتشون نگاه كن ببين راست مي گويند يا نه من نمي توانم بروم تو سايتشون اگر مجوز دادند با هم برويم به هزار زوروبا كندي فراوان رفتم تو سايت وديدم كه وزارت كشور مجوز نداده اما قراره موسوي وكروبي بيايند وسط جمعيت و به مردم آرامش بدهند ومردم را آرام كنند زنگ زدم به دوستم و گفتم ،قرار شد كه دوباره با هم تماس داشته باشيم ساعت سه ونيم از دانشگاه آمدم بيرون توي راه يكي از همكارام را ديدم گفت داري مي ري راهپيمايي؟ صبر كن با هم برويم وقتي ازدانشگاه آمديم بيرون تو چهارراه كالج بوديم كه همينطور جمعيت زياد مي شد آنقدرزياد كه تمام پياده روپرشده بود وهنوز خيلي مانده بود تا ميدان انقلاب همينطور جمعيت اضافه مي شد وماشينها براي ما بوق ممتد مي زدند خبري از پليس نبود آمدم به دوستم زنگ بزنم كه جايي قرار بگذاريم ديدم شبكه موبايل همه قطع شده وديگه تا چند ساعت بعدهم نتوانستم باهاش تماس بگيرم وقتي به دانشگاه تهران رسيديم چند نفر تو جمعيت كه مشخص بود از دانشجوها هستند به ما گفتند هيچكس شعارنده وسكوت باشه فقط دستها رابه علامت پيروزي بالا ببريد ويك علامت سبز هم داشته باشيد چون اگر صدايي از كسي بلند بشه بهانه دست گارد ضد شورش ميده چندتااز دانشجوهاي دانشگاه تهران صورتشون را با پارچه سبز پوشانده بودند وپلاكاردهايي در اعتراض به حوادث خونين ديشب كوي دانشگاه دردست داشتند همينطور كه به سمت آزادي مي رفتيم جمعيت زياد وزيادتر ميشدو آنقدر فشرده شده بود كه بعضي جاها مجبور بوديم ميليمتري را ه برويم همه جمعيت يك دست بود ودستها به علامت پيروزي بالا بودوصدا از كسي بلند نمي شد آنجا بود كه واقعا افتخار كردم يك ايراني هستم چقدرمردم با شعور وبا فرهنگ راه مي رفتند وساكت بودند احساس غرور مي كردم از اينكه ايراني هستم وچنين هموطناني دارم با اينكه مي دانستند ممكنه پليس ضدشورش بهشون حمله كنه با اينكه شبكه موبايل آن منطقه را قطع كرده بودند اس ام اس ها هم كه چندروزه قطع هست آنقدر جمعيت بود كه سرو ته جمعيت را نمي شد ديد واقعا اين مردم لياقت بهترين زندگيها را دارند اگر سياستمدارهاي ما قدر بدانند مي خواستم بروم بالاي پل عابر پياده واز آنجا با موبايلم فيلم برداري كنم خواستم از از پل بالا بروم يكي گفت پل داره مي ريزه من هم نرفتم از يكي بالاي پل پرسيديم جمعيت چقدره گفت جمعيت خيلي زياده آنقدر كه از هيچ طرف سروته نداره يك طرفش ميدان آزادي هست يك طرفش ميدان امام حسين پليس ضد شورش هم ايستاده بود اما كاري نميكرد يعني كاري نمي توانست بكنه مردم با پليسها سلام واحوالپرسي مي كردند وشوخي مي كردند همكارم گفت وقتي از كنار يكيشون رد شده گفته ما هم با شماييم حواشي خنده داري هم داشت مردم خيلي سرزنده وخوشحال بودند واز هرچيزي سوژه مي ساختند براي خنديدن مثلا وقتي يكي مي گفت ساكت يكي هم در جواب مي گفت ساكت احمدي نژاد خوابه !!
خيلي احساس غرورمي كردم تا نزديكيهاي دانشگاه شريف رفتم ديگه پام ناي راه رفتن نداشت به همكارم گفتم برگرديم من ديگه نمي توانم جمعيت خيلي زياده سخنراني هم كه نمي توانيم گوش بدهيم چون بلندگويي دركار نيست خواستيم از كوچه پس كوچه ها برگرديم چون جمعيت راهپيمايي يكي ازخيابانهاي اصلي شهررا بسته بود ترافيك خيلي زيادي بود وماشينها تكان نمي خوردند مجبورشديم تا انقلاب پياده بياييم تقريبا ساعت 7 بعدازظهر كه رسيدم انقلاب باز هم ميدان انقلاب پراز جمعيت بود كه با يك دست به علامت پيروزي به سمت آزادي مي رفتند تا كور شود هر آنكه نتواند ديد ديروزيك روز تاريخي در تاريخ سرزمينم بود
خيلي احساس غرورمي كردم تا نزديكيهاي دانشگاه شريف رفتم ديگه پام ناي راه رفتن نداشت به همكارم گفتم برگرديم من ديگه نمي توانم جمعيت خيلي زياده سخنراني هم كه نمي توانيم گوش بدهيم چون بلندگويي دركار نيست خواستيم از كوچه پس كوچه ها برگرديم چون جمعيت راهپيمايي يكي ازخيابانهاي اصلي شهررا بسته بود ترافيك خيلي زيادي بود وماشينها تكان نمي خوردند مجبورشديم تا انقلاب پياده بياييم تقريبا ساعت 7 بعدازظهر كه رسيدم انقلاب باز هم ميدان انقلاب پراز جمعيت بود كه با يك دست به علامت پيروزي به سمت آزادي مي رفتند تا كور شود هر آنكه نتواند ديد ديروزيك روز تاريخي در تاريخ سرزمينم بود
۶ نظر:
در حاشیه این راهپیمائی، جالب برای من مهربان بودن مردم با هم بود. چیزی که این اواخر تقریبا در مردم دیده نمی شود.
منظور من از مهربانی فقط کشیدن شلنگ آب از خانه ها برای راهپیمایان یا دیدن مردی که کنار خیابان ایستاده بود و با نشان دادن منزلش، دستشوئی منزلش را در اختیار راهپیمایان قرار داده بود، نیست.
بلکه نفس برخورد این مردم با هم که واژه برادر و خواهر را به معنای حقیقی آن تدائی میکرداست.
من از سمت آزادی رفتم غلغله بود،ماشین را آریا شهر پارک کردم و قسمتی از راه را با تاکسی رفتم, دریای جمعیت بودحول میدان آزادی و از آزادی تا میدان امام حسین جای سوزن انداختن نبود،محمدرضا خاتمی آمده بود موسوی و کروبی هم آمده بودند ولی من ندیدمشان. یادگارامام شمال به جنوب تا نیایش تجمع ماشین بود!!رکورد راهپیمایی در تاریخ ایران شکسته شد جمعیت بالای یک میلیون نفر بود،متاسفانه در پایان راهپیمایی تیراندازی هم شده و گویا یک نفر کشته شده.(صبحی رادیو پیام می گفت 7 نفر کشته شده اند).تلویزیون هم نتوانست نشان ندهد هر چند که سعی کرد جمعیت را کم نشان دهد.از دیروز هم شروع کرده اند به اعلام نتایج تفکیکی آرا و توجیه آن ،آماری مضحک ،به عنوان مثال کروبی در شهرستانهای متوسطی بود که 20 رای آورده بود!!!
از جمعه شب تا دیروز به شدت عصبی، دلگیر و ماتم زده بودم اما با حضور در اجتماع بی نظیر مردم و حس دوستی و همدلی بین مردم دوباره احساس زندگی و پایندگی کردم. درایت، هوشمندی و شور مثال زدنی مردم واقعا مایه افتخار است و این اطمینان خاطر را به همه ما داد که تنها نیستیم و اگر به این روند ادامه دهیم می توانیم مطالبات به حق خود را از حکومت بگیریم. متاسفانه صحنه درگیری بوجود آمده که منجر به کشته شدن چند نفر شده با صحنه سازی از سوی حکومت و هیجانی کردن مردم در کتک زدن نیروهای بسیج رخ داده که نهایتا منجر به تیراندازی شده است. اما از نظر من همین که اخبار از عبارت "اجتماع انبوه هوادارن موسوی" برای راهپیمایی دیروز استفاده می کند یعنی حداقل یک قدم به عقب برداشته و ادامه حضور ما در صحنه این عقب نشینی را می تواند بیشتر کند.
من موسوی را دیدم.
محمدرضا خاتمی و ابطحی هم بودند.
یک ماشین هم از بین جمعیت عبور میکرد که میگفتند خاتمی درآن است من که ندیدمش.
ولی یکی از همکاران کروبی و کرباسچی را دیده است.
من هم احساسی شبیه خانم مهدیه دارم.
احساس کسی که عزیزی را از دست داده و تا دیروز حتی اجازه گریستن نداشت.
ارسال یک نظر